عهدنامه جاودانه

عهدنامه
جاودانه

«بمناسبت
شهادت مولای متقیان علیه السلام»

فزت و ربّ
الکعبه»

ماه رمضان
ماه خدا و ماه شهادت برگزیده ترین بندگان خدا پس از رسول خدا است. در این ماه
پرفضیلت، وارسته انسانی به لقاء معشوقش شتافت که در طول شصت و سه سال عمر فیض
بارش،هرگز لحظه ای به دنیا دل نبسته بود و در پاسداری از ارزشهای والای اسلام از
بدو ولادت تا لحظه شهادت دمی نیاسائید. او قرآن ناطق خداوند بود که در مطلع الفجر
لیله القدر با سلام فرشتگان و روح القدس،باذن پروردگار عروچ کرد.

سلام و درود
بیپایان خدا و ملائکه و تمام انبیا و اولیا وصالحین و شهدا و بندگان مخلص خدا بر
وجود مقدسش و لعنت و نفرین ابدی و دائمی خداوند بر تمام دشمنان و مخالفنی و اذیت
کنندگانش تا روز رستاحیز.

ما ضمن تسلیت
فرا رسیدن اینم شهادت مولی امتفین،امیر المؤمنین علی علیه لاسلام به عبد صالح
خداوند حضرت ولی عصر ارواحنا فداء و تمام شیعیان و شیفتگان حضرتش برن دیدیم که به
خاطر استفاده بیشتر عزیزانمان بخشهائی از سفارشها و وصیت جاودانه آن حضرت را که به
فرزند دلبندش امام مجتبی علیه السلام نمواده است، منتشر سازیم،باشد که عمل کنندگان
به وصایای مقدسش، ما راهم از دعای خیر خویش بی بهره نگردانند.

این وصیت
نامه از پدری است که به مرگ نزدیک و گذشت زمان معترف است. او به زندگی پشت کرده و
تسلیم روزگار گشته و در سرای درگذشتگاه آرمیده است. به دنیا بدبین و فردا از آن
سرای کوچ کرده،به فرزندی آرزومند که به آرزوها دست نخواهد یافت. فرزندی رهسپار راه
هلاک شدگان و آماج بیماری ها و گروگان روزگار و هدف مصیبت ها و گرفتار دنیا پرستان
و سوداگر سرای خدعه و غرور و وام دار فنا و دربند مرگ و همسوگند اندوه و همنشین غم
و  همنفس آفات و دردها و به خاک افتاد
شهوات و جانشین رفتگان.

اما بعد!
آنچه من از پشت کردن و سرگشی روزگار و روی آوردن آخرت به خویش دانستم،مرا از آن
بازداشت که جز از خویشتن یاد کنم وجز به کار آن جهان بپردازم و جز غم خویش خوردم .
آنگاه که هم خویشتن مار از هم دیگرا بازداشست و رای مار براین استورا ساخت که جز
به اندیشه آن جهان باشم و تکلیفم را روشن ساخت و مرا واداشت که با جدیت به کاری
اقدام کنم که بیهودگی در آن راه نداشته باشد و بدینسان فکر خو را صداقانه به کار
گیرم. دیم که تو پاره ای از من که سراسر وجود من هستی، چنان که اگر غمی بر قلبت
فرود آید گوئی بر قلب من نشتسته و اگر مرگ تو را دربرگیرد، گوئی مرا در برگرفته
است. پس دیدم که کار تو همچون کار خودم، در نظرم بزرگ است و کار تو همچون کار من
است. از این روی به تو این نامه را می نویسم و چه برای تو زنده بمانم و چچه از
جهان درگذرم،امیدم این است که به آن عمل کنی.

پس ای
فرزندم! تو را سفارش می کنم که از خدای بترسی و ملازم فرمان او باشی و دل به یاد
او آباد کنی و رشته پیوند او را نگهداری و کدام رشته از رشته میان تو و پروردگارت
استوارتر است؟

قلبت را به
پند و اندرز زنده دار و به دنیا بمیران و به ایمان نیرومند ساز و به فروغ خرد،
روشن نما و به یاد مرگ رام کن و به پذیرش فنا وادار ساز و به رنجهای دنیا آماده اش
کهن و از یورش روزگار برحذر دار و از دگرگونیهای چرخ دوار و گردش روز و شب، آن را
بترسان و داستان گذشتگان را بر او بازگو کن و سرگذشت پیشینیان را به یادش انداز و
بر دیار و اثراشان بگذر. پس ملاحظه کن که چه کردند و از کجا انتقال یافتند و به
کجا رفتند و در کجا جای گزیدند. سپس خودخواهی دید که از یاران جدا شدند و به دیار
تنهائی و غربت فرود آمدند، همچنان که تو نیز پس از کوته زمان، یکی از آنان خواهی
بود.

پس منزل
(آخرت) خود را بساز و آخرت را به دنیا مفروش و آنچه ندانی بر زبان جاری مساز و از
آنچه به آن وظیفه نداری، سخنی مگوی و راهی که از کژی  آن هراسناکی نپیمای که باز ایستادن از بیم
سرگردانی بهتر است از فرو رفتن در ورطه اهوال و تباهی ها.

به نیکی
فرمان ده تا از نیکان باشی و مردم را با دست و زبان از کار بد و نکوهیده باز دار و
تلاش کن تا از بدکاران دور شوی.

در راه خدا
آنگونه که سزاورا او است پیکار کن، از سرزنش ملامت کنندگان باک مدار و به هیچ وجه
در راه حق از غرق شدن در سختی ها میاندیش. دانش دین را بیاموز و در تلخی ها و
ناگواری ها با صبر و شکیبائی خو بگیر چه نیکو خصلتی است، شکیبائی در راه حق.

تمام کارهای
خود را به خدایت بسپار و در هر حاجت مهمی خود را به پروردگارت نسلیم کن که خدا
پناهگاهی است بس استوار و نگهبانی است بس توانا و مقتدر و مدافعی است شکست ناپذیر.
در نیایش و خواهش از پروردگار اخلاص داشته باشد که بخشش و محرومیت هر دو بدست او
است. در طلب خیر و عافیت از خداوند اصرار ورز. پندر مرا خوب دریاب و از آن اعراض
مکن که بهترین سخن آن سخن است که تو را سود دهدا و همانا در دانشی که سودی در آن
نیست، خیری نخواهد بود و علمی که روی به حقیقت نداررد و ره به حق نگشاید، آموختنش
را فایده ای نباشد.

هان این فرزندم!
چون دیدم رزهای عمرم پیش رفته و سستی تن افزون شده،به وصیت تو شتافتم، پیش از آنکه
مرگ یورش آورد و زبان از گفتن سخن دل بازماند و اندیشه چون اعضا و جوارح فرسوده
گردد یا برخی از چیرگیهای هوس و خواهشهای نفس و فریبندگیهای دنیا بر قلب تو از من
سبقت گیرد و تو همچون شتری رمنده و سرکش رام نگردی؛ ناچار پاره ای پندهای خویش بر
تو بازگو کردم چرا که دل نوجوانان مانند زمینی است که تخمی در آن نیافشانده باشند،
پس هر دانه که در ان افکنده شد، پذیرایش باشد و آن را به خوبی رشد دهد،بنابراین،
پیش از آن که قلب تو سخت گردد و عقلت دربند شود، به تادیب تو پرداختم تا با گامی
استوار به عقیده ای روی آوری که اهل تجربه، تو را از درخواست و آزامیش آن بی نیاز
ساخته اند. پس از زحمت طلب بی نیازی و از رنج تجربه با سختی فراهم آورده ام،
رایگان به تو می سپارم و آنچه شاید بر ما تاریک جلوه مید اد،اکنون بر تو روشن
بگردد.

فرزندم!
اگرچه روزگار به درازای عمر پیشینیان بر من نگذشته است، اما آنقدر در کارشان
نگریسته ام و در اخبارشان اندیشیده ام و در آثارشان سیر کرده ام که چون یکی از
آنان شده ام،بلکه آنقدر بر امورشان آگاهی یافته ام که گوئی با اولین و آخرینشان زیسته
ام. پس در این سیر و تأمل کردار خوب را از بد باز شناختم و سود را از زیان تشخیص
دادم، آنگاه برای تو زبده هرکاری را انتخاب کردم و زیبایش را جستم و ناشیاسته اش
را کنار گذاردم و آنچه پدر مهربان که در امر فرزندانشان همت می گمارند،در امر تو
همت کردم و بر ن شدم تا تو را تربیت نمای حال آنکه تو روی به زندگی آورده ای و
جوان نورسیده ای با دلی پاک و درونی پاکیزه. و آغاز می کنم به آموختن تو کتاب خدای
را و تاویلش و احکام حلال و حرام و شرایع اسلام و بیش از این چیزی تو را نیاموزم.
بهرحال از آن ترسیدم که عقاید و آراء که مورد اختلاف مردم شده است، بر تو نیز
مشتبه شود، پس هرچند میل به یاد آوری بر تو نداشتم، ولی این نیکوتر است از اینکه
تو را رها کنم در امری که از هلاکت و تباهی آن بر تو ایمن باشم.

بر تو
نداشتم، ولی این نیکوتر است از اینکه تو را رها کنم در امری که از هلاکت و تباهی
آن بر تو ایمن نباشم.

امیدوارم
خداوند تو را در ان توفیق پیمودن راه صواب عنایت فرماید و به براه راست راهنمائیت
کند. اینک تو را به این پندها سفارش می کنم:

بدان ای
فرزندم! بهترین چیزی که بایا از وصیتم فراگیری تقوای الهی است و اکتفا کردن
به  آنچه بر تو واجب گردانیده است و
فراگرفتن آنچه نیاکان نخستین تو و صالحین از خاندانت بر آن بوده اند که همانا آنان
نیز مانند تو از اندیشه در کار و اصلاح خویش فروگذار نکردند و از معارف دین هرچه
را در اثر تفکر و ژرف اندیشی باز شناختند، به کار بستند و از فراگیری هرچه خارج از
وظیفه بود، خودداری ورزیدند. پس اکنون اگر قلب تو به انچه آنها به آنشناخت پیدا
کرده بودند، اکتفا نکند و در جستجوی حقیقت افزون طلب باشد، باید که به نیروی تفکر
درتس و تامل و نیک آموزی در پی کسب آن برآئی ، نه در گرداب شبهه ها و غرق شدن در
ورطه مجادله ها فرو افتی. پس اگر نظر تو بر این تعلقق گرفت نخست از خایت مساعدت و
مدد بخواه و برای کسب توفیق به او توجه کن و آشفتگیهای تردید را پس زن که شخص را
به ناباوری و شبهه اندازد و یا گمراه سازد. و آن وقت که به یقین دانستی قلبت صفا
یافت و فرمانبردار گشته و رای پسندیده را پذیرفته و از تفرقه دوری کرده و خاطرات
در این امر جمع گشته و اندیشه ات در نقطه مقصود متمرکز شده است،بنگر که دراین وصیت
نام- که به توضیح برای تو نوشته ام- چه می گویم. و اما اگر برای تو آنچه را که
دوست می داری از آسودگی خاطر و اندیشه جمع نشد، بدان که مانند شتری که پیش رویش را
نبیند، در ورطه ظلمات- که رهائی از آن سخت و دشوار است- گرفتار نگردید.

آن کس که راه
را به وضوح و روشنائی نبیند و امور را در هم آمیزد، در طلب دین نیست و در چنین
حالی درنگ سزاوارتر از رفتن است. فرزندم، در وصیتم خوب بیاندیش و بدان که آن کس که
مرگ در اختیار او است، زندگی نیز در اختیار او است و آن کس که می آفریند ، می
میراند آن که نابود می سازد، زندگی را دوباره باز می گرداند و آن که بلام می دهد،
از بلا می رهاند و این جهان مستقر نبود جز به نعمتها و محرومت ها و رنج ها و پادش
ها و کیفرها تا روز رستاخیز و به دیگر مشیتهای خداوند که برآن آگاه نیستی. پس اگر
از رویدادهای جهان، دانستن مطلبی بر تو دشوارب نماید، آنه را از نادانی خویش دان
که نخستین بار که آفریده شدی چیزی از این همه بر تو معلوم نبود، و از این پس بر آن
آگه گشتی. ای بسا چیزی را که نمی دانستی و نظرت در آن سرگردان بود و دیده ات آن ر
ا درک نمی کردو پس از آن، بر آن مطلع شدی و به آن شناخت پیدا کردی. پس به او که تو
را آفرید هو روزیت داده و اندامت را موزون ساخت است ، پناه ببر و فقط او را بندگی
و نیایش کن و رغبتت فقط به او و ترست از او باشد.

و بدان ای
فرزندم که هیچ کس همچون رسول خدا صلی الله علیه و آله از خدا خبر ندارد، پس
رستگاری خویش را در رخبری او بدان و به آن دلخوش باش. و من از نصیحت کردن تو
کوتاهی نکردم و تو هرچند بکوشی آنگونه که من به تو بینایم، به خویش بینا نخواهی
شد.

ای فرزند،
بدان که اگر پروردگارت را شریکی بود، آن شریک نیز رسولان خود را به سوی تو می
فرستاد و نشانه های قدرت و شوکتش را می دیدید و افعال و صفاتش را می شناختی ولی
پروردگار- چنانچه خویش را توصیف کرده است- یکتا است و هیچ کس در پادشاهی با او
مخالفت نتواند کرد. او جاویدان است و زوال ناپذیر. اول است پیش از همه کائنات بی
آنکه او را آغاز و ابتدا باشد و  آخر است
پس از همه موجودات، بی آنکه او را نهایت و پایانی باشد. برتر از آن است که احاطه
دل و دیده، ربوبیتش را دریابد.

اکنون که
اینها را دانستی، پس همانگونه که چون توئی 
را با آن مایه اندک و ناچیزی توانائی و ناتوانی بسیار و نیاز فراوان به
پروردگار، سزاوار است که انجام دهی، در اطاعتش تلاش کن و از کیفرش بهراس و از خشمش
بیم داشته باشد که او جز به کار نیکویت فرمان نداده و حز از کردار زشتت بازت
نداشته است…

این فرازهائی
بود از عهدنامه جاویدان امیرالمؤمنین علیه السلام که شایست است، مفصلش را جداگانه
بنویسند و شرح و تفسیر کنند تا مردم، استفاده بیشتری ببرند و ما فقط برای تبرک و
تیمن، گوشه ای از آن را در این مجله آوردیم. باشد که پیروان خلص امیرالمؤمنین و
فرزندان معصومش علیهم السلام، از این وصیت نامه ارزنده مولا و امامشان، بیشترین
بهره را ببرند و آن را در زندگی خویش نصب العین قرار دهند.