گفته ها و نوشته ها

گفته ها و
نوشته ها

صد لعنت
بریزید

درزمان میرزا
بابر، فقیهی دانشمند سمرقندی، مزید به نام به هرات آمده بود. روزی جامی، عارف جام
و شاعر بزرگ در مجلس میرزا بود و مزید نیز حاضر بود.

میرزا از او
پرسید که در لعن یزید چه می گوئی؟

گفت: روا
نیست زیرا که اهل قبله بوده!

میرزا روی به
جامی کرد و گفت: مولانا مزید خود این می گوید، شما چه می گوئید؟

جامی گفت: ما
می گوئیم: صد لعنت بر یزید وصد دیگر بر مزید.

وارد بهشت
شوید

امام  باقر علیه السلام می فرماید:

ده چیز است
که هرکس با آنها خدای خود را ملاقات کند، وارد بهشت می شود.

1-گواهی بر
اینکه خدائی بجز «الله» نیست.

2-گواهی بر
اینکه «محمد» صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده خداوند است.

3-اقرار و
اعتراف به آنچه که پیامبر از نزد خداوند، آورده است.

4-برپا داشتن
و اقامه نماز.

5-پرداخت
زکات.

6-روزه ماه
رمضان را گرفتن.

7-حج خانه
خدا را به جای آوردن.

8-دوستی با
دوستان و اولیای خدا.

9-دشمنی و
برائیت از دشمنان خدا.

10کناره گیری
و  دوری از هرچه که مستی می آورد.

سعدی و
بازرگان قانع!

بازرگانی را
دیدم که صد و پنجاه شتر داشت و جهل بنده و خدمتکار. شبی در جزیره کیش مرا به حجره
خویش در آورد. همه شب نیارمید، از سخنان پریشان گفتن که فلان انبارم به ترکستان
است و فلان بضاعت به هندوستان و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین.
گاه گفتی خاطر اسکندریه دارم که هوائی خوش است، باز گفتی که دریای مغرب مشوش است.
سعدیا سفر دیگرم در پیش است ، اگر آن کرده شود، بقیت عمر خویش، بگوشه ای نشینم.

گفتم: آن
کدام سفر است؟

گفت: گوگرد
پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد واز آنجا کاسه چینی به روم آورم
و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به
پارس. وزان پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم!! گفت: ای سعدی! تو هم سخنی بگوی
از آنها که دیده و شنیده ای. گفتم:

آن شنیدستی
که در اقصای غور       بار سلاری بیفتاد از
ستور

گفت چشم تنگ
دنیا دوست را         یا قناعت پر کند یا
خاک گور

غم درد ما
مخور

هرکس نکرد
ترک سر از اهل درد نیست

در پای دوست
هر که نشد کشته، مرد نیست

ناصح مورز
مهر و غم درد ما مخور

ما عاشقیم و
در خور ما غیر درد نیست

«محتشم
کاشانی»

هزار قبله
بسازی

چه آفتی تو
شبها میان دیه چو روزی

چه فتنه ای
تو که تنها میان روح چو رازی

چو من زآتش
غیرت، نهاد کعبه بسوزم

تو از میان
دو ابرو، هزار قبله بسازی

«سنائی
غزنوی»

خصم یا زر؟

هنگامی که
امیر ابوعلی الیاس والی خراسان بود. روزی ابوعلی دقاق که جزو فضلا محسوب می شد و
امیر به وی ارادتی تمام داشت به دیدنش رفت.

الیاس در
حضور دقاق بر روی زمین نشست و بعد از گفتگوهای بسیار از وی طلب اندرزی حکیمانه
کرد.

ابو علی گفت:
بگو ببینم زر را بیشتر دوست داری ای خصم را؟

گفت: طبیعی
است که زر را!

دقاق گفت: پس
چگونه است که زر را با همه عشق و علاقه ای که به آن داری، در این دنیا باقی می
گذاری و عادت بد را که خصمی سترگ است با خود به آنجهان می بری؟!

الیاس با
شنیدن این حرف، اشک در چشم آمد و گفت: مرا پندی نیکو دادی و همه حکمت و فایده دو
جهان در این سخن بود و با شنیدن آن از خواب غفلت بیدار شدم.

آرامگاه
آماده خواجه

وقتی خواجه
نصیرالذنی طوسی درگذشت، بنابر وصیتی که کرده بود، مقرر شد او را در جوار حرم
کاظمین علیهم السلام به خا بسپارند و بعد از آنکه محل مناسبی انتخاب گردید، شروع
به حفر زمین کردند، ناگهان سردابه ای مرتب و مزین به کاشی های ظریف در زیر زمین
پیدا شد و وقتی تفحص و تجسس کردند، معلوم شد همان سردابه ای است که ناصر عباسی جهت
آرامگاه خود احداث کرده است و عملیات ساختمانی آن در 11 جمادی الثانی 597 به پایان
رسیده یعنی درست همان روزی که خواجه نصیرالدین به دنیا آمده است.

لازم به تذکر
است که ناصر عباسی در آرامگاهی که خود ساخته بود، دفن نشد و در نتیجه آرامگاهی که
احداثش در روز تولد خواجه نصیر اتمام یافته بود، هفتاد و پنج سال و هفت ماه و هفت
روز بعد نصیب خود او شد!

نشانه های
دزد!

ساده لوح
ترسوئی درک تابی خواند که ار روش دزدان است که وقتی شب ها به دزدی میروند در خانه
طوری آهسته حرکت می کنند که صدای پای آنها شنیده نشود وبا همدیگر آهسته حرف می
زنند. در دل شب ناگهان از ترس و اضطراب فکر و خیال بیهوده از خواب بیدار شد و هرچه
گوش داد صدائی نشنید و حرکتی را ندید و درب خانه را هم بسته دید، با خود گفت حتماً
دزد آمده خانه من! بی اختیار، نعره کشید. همسایه ها بیدار شدند و گفتند: مگر چه
شده؟

گفت: دزد
آمده!

گفتند: کجا
است؟

گفت: من
ندیده ام، از نشانه هایش می گویم.

پرسیدند:
نشانه هی دزد چیست؟

گفت: در
تاریکی کارهای خود را انجام می دهد، آهسته حرکت می کند،صدای پایش نمی آید، با
همراه خود آهسته حرف می زند. با بودن این نشانه ها داد و فریاد زدم!!

عاشق رسوا

دل در پی عشق
دوست سودا بینید

جان طلاب وصل
است، تمنا بینید

خود را بر
خاص و عام،رسوا کردم

از بهر خدا،
عاشق رسوا بینید.

«اوحد الدین
کرمان»

برر وی تو…

چون راه تو
را هیچ سرو پایان نیست

این درد من
سوخته را درمان نیست

بر روی تو
جان بدادنم آسان نیست

بی روی تو
صبر کردنم، آسان نیست

«عطار
نیشابوری»