ذکرقلبی و ذکر لسانی

 

تفسیر
سوره رعد

ذکرقلبی
و ذکر لسانی

ن و
القلم و ما یسطرون

قسمت
شصت و چهارم

ایت
الله جوادی آملی

«الّذین
آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر الله، ألا بذکر الله و تطمئنّ القلوب* الذین آمنوا و
عملو الصّالحات طوبی لهم و حسن مآب». (سوره رعد- آیه 28-29)

آنان
که ایمان آوردند و دلهیشان به ذکر خدا آرام گرفت، هان، بذکر خدا دلها آرامش می
گیرد. آنا که ایمان آوردند و عمل صالح داشتند،بشارت باد به آنها چه خوش بازگشتی
دارند.

یکی
از مطالب مهم در این زمینه این است که بدانیم غرض از ذکر، ذکر زبانی است یا ذکر
قلبی. به چند شاهد می توان استشهاد کرد که منظور از این ذکر، ذکر قلبی است نه ذکر
زبانی.

ذکر
قلبی، نه ذکر زبانی

شاهد
اول- تناسب حکم و موضوع:

می
فرماید: قلب ها به ذکر خدا مطمئن می شوند. آیا می شود که قلب با کار زبان مطمئن
شود یا اینکه قلب،با کار خودش مطمئن است؟ اگر قلب متذکر نبود و زبان ذاکر بود، ایا
آن قلب مطمئن می شود؟ اگر می فرماید که قلوب آنان به ذکر خدا، آرامش می گیرد،
معنایش ذکر قلبی است نه ذکر لسانی. انسان، الفاظی را بر زبان جاری می سازد که قلب
باید معانی این الفاظ را بداند و بعد از ادراک تصوری به آنها تصدیق داشته باشد و
بعد ا علم تصدیقی، ایمان و اعتقاد و گرایش پیدا کند تا «ذکر قلب» محقق گردد. پس
ممکن نیست با ذکرزبان، قلب بیارمد. این از نظر تناسب حکم و موضوع.

شاهد
دوم:

قرآن
کریم، آن ذکر زبانی را که با ذکر قلبی، همراه نیست، ممدوح نمی شمارد، بلکه مذموم
می داند. درباره نماز می فرماید: «أقم الصلاه لذکری»- نماز را برای ذکر من، اقامه
کن. آنگاه در سوره مامون می فرماید:

«ویل
للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون».

-وای
بر نمازگزارانی که از نمازشان غافل اند. معلوم می شود اگرکسی نماز بخواند، هرچند
که ذکر خدا بر زبانش جار است ولی نمی داند که چه می گوید،کارش زار است.

بنابراین،
مقصود اصلی، ذکر قلبی است نه ذکر زبان. ذکر زبانی زمینه است برای پیدایش ذکر قلبی.
در سوره طه، آیه 14 می خوانیم:

«اننی
انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلاه لذکری» – همانا من الله هستم که جز
من خدائی نیست،پس مرا عبادت کن و برای ذکر من، اقامه نماز نما.

البته
در نماز که عالی ترین مظهر عبادت پروردگار است، جاری کردن الفاظ بر زبان، واجب است
ولی توجه و حضور قلب و داشتن نیت، واجب دیگری است. باید این الفاظ را با نیت ادا
کرد که همان حضور قلب است. و اگر این ذکر زبانی باشد ولی ذکر قلی نباشد،سهو است و
خود فرموده است که وای بر سهو کنندگان در نماز.

صحت
و قبولی نماز

بنابراین،
باید انسان نمازگزار در حال نماز بداند که چه می گوید. آن کسی که در نماز، فکرش
پریشان است، هرگز قلبش آرام نمی باشد.

مرحوم
ابن بابویه در «من لایحضره الفیه» در باب نماز روایتی نقل کرده است که: موقع نماز،
فرشتگانی از طرف خدا سبحان مأمور می شوند و می گویند: برخیزید! آتش که بر پشتتان
روشن کرده اید، آن آتش را با نمازتان خاموش کنید. پس معیار نماز است و اگر کسی
خواست بفهمد که نمازش صحیح است یا مقبول، باید به کارهای خود بنگرد، به اعمال و
کردار خود نگاه کند.

در
اینجا، نکته ای لازم به تذکر است و آن اینکه میان صحت نماز و قبولی نماز. نمازهائی
که معمولا می خوانیم، صحیح است یعنی مسقط تکلیف است، امام معلوم نیست مقبول باشد.
نمازی که خدای سبحان به بندگانش امر فرموده که بخوانند، مسقط تکلیف است، این حداقل
اجراء است، اما اگر بخواهد که نمازش مقبول باشد، نشانه هائی دارد.

خداوند
می فرماید: «انما یتقبل الله من المتقین» – فقط خداوند از تقوی پیشگان، قبول می
کند.

اگر
کسی خواست بفهمد که نماز صبحش- مثلا – قبول شده یا نه، نشانه هائ دارد. اگر تا ظهر
در معرض چند گناه قرار گرفت و با آن گناهان آزمایش شد و خود را حفظ کرد و آلوده
نشد، بفهمد که نماز صبحش قبول است ولی اگر از صبح تا ظهر تن به گناه در داد و
آلوده شد، معلوم می شود نماز صبحش قبول نشده است. البته نمازش صحیح است و نباید
دوباره بخواند ولی نمازی است غیرمقبول.

کدام
نماز است که آتش را خاموش می کند؟

اینکه
فرشتگان، هنگام نماز می گویند: بلند شوید و با نمازتان، آتش را خاموش کنید، کدام
نماز مقصود است؟ آیا همان نمازی است که انسان در آغازش یک «الله اکبر» می گوید و
در پایانش «السلام علیکم…» و در بین این دو، حواسش پرت است؟! یا نمازی است که در
ان با خدایش مناجات می کند. «المصلی یناجی ربه» انسان در حال نماز با خدایش مناجات
می کند. «المصلی یناجی ربه» انسان در حال نماز با خدایش مناجات و راز و نیاز می
کند و اگر نداند با چه شخصی مناجات می کند و چه می گوید، نمازش را ضایع کرده و حق
آن را ادا نکرده است. پس نماز، آن است که بتواند از منکر و فحشا نهی کند و انسان
را نورانی سازد «ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر».

بنابراین،
اگرچنانچه سخن از ذکر است، آن ذکری طمأنینه می آورد که ذکر قلب باشد، البته ذکر
زبانی- که نازلترین درجه ذکر است- ثواب و فضیلت دارد ولی مهمتر از آن، ذکر قلبی
است.

طمأنینه
با ذکر قلبی

در
سوره طه، آیه 42 خطاب به موسی و هارون می فرماید:

«اذهب
انت و أخوک بآیاتی و لاتنیا فی ذکری»

-تو
و برادرت با آیات و معجزات من حرکت کنید و در ذکر من سستی نکنید. این ذکر، ذکر قلب
است زیرا انسانی که در برابر خطر مواجه می شود، و به مقاومت در برابر آن خطر،
مامورتی پیدا می کند، با ذکر زبانی، نمی تواند مشکلی را حل کند؛ طمأنینه است که
مشکلات را حل می کند و طمأنینه با ذکر قلب است نه با ذکر لسان. البته ذکر لسان خوب
است و زمینه را برای ذکر قلب فراهم می کند.

پس
مقصود از ذکر الله، ذکری است که طمأنینه بیاورد. در آیه 101 از سوره کهف می
فرماید:

«الذین
کانت اعینهم فی غطاء من ذکری و کانوا لا یستطیعون سمعاً».

-آنان
که دیدگانشان از ذکر من پوشده است و نمی توانند بشنوند. معلوم می شود، چشم باطن
باید ذکر را ببیند و مشاهده کند و این تنها با ذکر لفظی تأمین نمی شود.

در
کتاب شریف کافی، جلد دوم، باب الذکر و الدعاء، بخشی را اختصاص داده است به ذکر خدا
در پنهانی.

روایت
اول:

«عن
ابی عبدالله علیه السلام قال: قال الله عزوجل: من ذکرن سرّاً ذکرته علانیه»- امام
صادق علیه السلام می فرماید: خدای عزوجل فرمود: هرکه در نهان به یاد من باشد، من
آشکارا بیاد او هستم.

معنای
فراموشی خدا ویا خدا صفات فعلیه است که از فعل انتراع می شود. درباره کسانی که در
دنیا از ذکر خدا اعراض کردند، می فرماید: «من أعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکاً* و
نحشره یوم القیامه أعمی* قال رب لم حشرتنی أعمی و قدکنت بصیراً* قال کذالک أتتک
آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی»- هرکه از ذکر من، اعراض و امتناع کند، زندگیش
تنگ خواهد شد و در روز قیامت، او را کور و نابینا محشور می کنیم. می گوید: پروردگارا!
چرا مرا کور محشور کردی و در حالیکه در دنیا چشم بینائی داشتم؟ خداوند می فرماید:
آیات ما به تو رسید و تو آنها را فراموش کردی و لذا امروز به فراموشی سپرده می
شودی.

این
سئوال و جواب، حجت بالغه حق است، نشان می دهد که اگر کسی متذکر ه ذکر خدا بود،
بینا است و اگر کسی غفلت داشت، کور است. کسی که در دنیا خدا را فراموش کرد، در
آخرت، منسی و فراموش می شود. و اینان در همین دنیا کور و نابینایند. اینجا کوری
چشم مطرح نیست، کوری قلب مطرح است. چشمشان سالم است ولی جلوی آنها پرده کشیده شده
است.

رده
چشمهایشان را در برگرفته است. پس نساین حق کوری و ذکر حق، بینائی است.

کوری
و بینائی درونی

لازم
به تذکر مجدد است که ذکر یا فراموشی وقتی به خداوند نسبت داده می شود، این دو صفت،
از صفات فعل است نه صفات ذات. چرا که نسیان بر خداوند محال است «و ما کان ربک
نسیاً» (سوره مریم- آیه 64) این چنین نیست که خدی سبحان چیزی را فراموش کند. پس
آنجا که می فرماید: تو در روز قیامت فراموش شده ای، این فراموشی، صفت فعل است. اگر
فرمود: کسی که در پنهانی به یا خدا بود، خدا در آشکارا و علن به یاد او است،
بهترنی مصداق علن، همان روز قیامت است. آن وقت این شخص ذاکر،می شود مذکور الهی و
آن شخص ناسی می شود منسی الهی. نسایان دنیا ثمره تلخش کوری قیامت است و ذکر دنیا
ثمره شیرینش بصیر بودن قیامت است.

روایت
دوم:

امیرالمؤمنین
علیه السلام فرمود: «من ذکر الله عزوجل فی السر فقد ذکر الله کثیراً ان المنافقین
کانوا یذکرون الله علانیه ولا یذکرونه فی السر فقال الله عزوجل: [یراؤون الناس و
لا یذکرون الله الا قلیلاً]».

-هرکه
در خفا و پنهانی به یاد خدای عزوجل بود، او بسیار ذکر خدا کرده است. و همانا
منافقین، آشکارا و در میان مردم، به یاد حق بودند، اما تنها که می شدند با خدا
خلوتی نداشتند پس خداوند فرمود: اینها ریا می کنند و جز اندکی خدا را به یاد نمی
آوردند.

ذکر
کثیر و ذکر قلیل

منظور
از کثرت و قلت، کمیت نیست که انسان تسبیح بدست بگیرد و روزی … 5بار یا کمتر یا
بیشتر ذکر بگوید. اگر بنی خود و خدای خود، رابطه ذکری را برقرار کرد، ذکر کثیر است
و اگر بین خود و خدای خود، ذکر را برقرار نکرد و تنها در حضور مردم، زبان ذاکری
داشت، این ذکر قلیل است و از ذکر قلیل، کاری ساخته نیست.

پس
این طور نیست که فرق مؤمن و منافق، در عدد و رقم ذکر باشد،بلکه فرق در سر و علن
است. مؤمن باطنش ذاکر است ولی منافق فقط به صورت ظاهر ذکر می گوید. در قبل مؤمن،
خدا جای دارد. این از لطائف روایات است که حضرت امیر سلام الله علیه آن را بیان
کرده است.

روایت
سوم:

«قال
الله عزوجل لعیسی: یا عیسی اذکرنی فی نفسک، أذکرک فی نفسی و اذکرنی فی ملاء، أذکرک
فی ملاء خیر من ملاء اآدمیین. یا عیسی آلن لی قلبک  وکثر ذکری فی الخلوات و اعلم آن سروری أن تبصبص
الی و کن فی ذلک حیا و لا تکن میتاً»

-ای
عیسی! مرا در درون خودت یاد کن، تا تو را به یاد آورم و مرا در حضور مردم یاد کن،
تا تو را در میان گروهی به یا  آورم که از
گروه مردم بهتر است. یا عیسی! قلبت را برای من نرم کن و در خلوت ها بسیار مرا به
یاد آور و بدان که سرور من در این است که با ناله و اصرار، از من درخواست کنی و
مرا بخوانی و در ذکرت و نیایشت، زنده باش نه مرده.

یعنی
اینطور نباشد که زبانت بجنبد ولی قلبت غافل باشد. و منظور همان ذکرالله فی السر است
که حیات بخش می باشد.

روایت
چهارم:

«عن
زراره، عن أحدهما علیهما السلام قال: لا یکتب الملک الا ما سمع و قال الله عزوجل:
(واذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفه) فلا یعلم ثواب ذلک الذکر فی نفس الرجل غیر الله
عزوجل لعظمته».

-زراره
از امام باقر یا امام صادق علیهما السلم نقل م کند که فرمد: فرشته نمی نویسد مگر
آنچه را می شنود. و خدای عزوجل می فرماید: تو در درون خویش پروردگارت را با
تضرع  از روی ترس یاد کن و هیچ کس جز خدای
عزوجل نمی تواند ثواب این ذکر درونی انسان را بداند زیرا بسیار عظیم است.

و
این ذکر، ذکر قلبی است که حتی فرشتگان نمی توانند به عظمتش پی ببرند، و اینجا است
که درجات بعضی از اولیای خدا را فقط خدا می داند و فرشتگان حتی نمی توانند آن ا
ثبت و ضبط بکنند. البته مصادیقی برای ذکر خدای سبحان،یاد شده که مؤثر هستند ولی
عمده آن است که انسا در قلبش به یاد حق باشد.

ادامه
دارد