نظر اسلام درباره علم

نظر اسلام درباره علم

استاد شهید مرتضی مطهری

مقاله ای که اکنون از نظرتان می گذرد، متن تحریر یافته یکی
از سخنرانی های استاد شهید مرتضی مطهری «قدس سره» است که در تاریخ 29 صفر 82 ایراد
شده است و چون دارای محتوائی بسیار ارزشمند و مفید است و یکی از شبه های بزرگ را
درباره تقارن و توافق اسلام و علم ، رفع و حل می کند، لذا این مقاله سودمند را –
که مانند تمام مقالات و سخنرانیهای استاد شهید، مفید و سودمند است- به مناسبت فرا
رسیدن سالروز شهادت آن استاد عزیز و گرامی و روز معلم (12 اردیبهشت) تقدیم حضور
تمام پاسداران اسلان ناب محمدی و امت پاسدار اسلام نموده، ضمن آرزوی درجات والاتر
برای آن شهید همیشه جاوید تاریخ انقلاب و اسلام، توفیق همگان را در فراگیری علوم و
دانشهای مفید و ضروری برای پیشرفت جامعه اسلامیمان، از درگاه حضرت احدیِت
خواستاریم.

موضوع سخن ما اسلام و علم است. به عبارت دیگر بحث در اطراف
نظر اسلام درباره علم است، بحث دین و علم که آیا موافق یکدیگرند یا مخالف؟ نظر دین
درباره علم چیست؟ سابقه طولانی دارد، کتابهای پر ارزش در دنیا و در عالم اسلام در
همین زمینه نوشته شده.

دو طبقه از طبقات مردم کوشش کرده اند که دین و علم را مخالف
یکدیگر جلوه دهند:

1-طبقه متظاهر به دین ولی جاهل که نان دینداری مردم را می
خورده اند و از جهالت مردم استفاده می کرده اند. این دسته برای اینکه مردم را در
جهل نگهدارند و ضمناً به نام دین، پرده روی عیب خودشان بکشند و با سلاح دین
دانشمندان را بکوبند و از صحنه رقابت خارج کنند. مردم را از علم به عنوان آنکه با
دین منافی است می ترسانده اند.

2-طبقه تحصیل کرده و دانش آموخته ولی پشت پا زده به تعهدات
انسانی و اخلاقی؛ این طبقه نیز همین که خواسته اند عذری برای لاقیدی های خود و
کارهای خود بتراشند، به علم تکیه کرده و آن را مانع نزدیک شده به دین بهانه کرده
اند.

طبقه سومی هم همیشه بوده و هستند که از هر دو موهبت بهره
مند بوده اند و هیچگونه تنافی و تناقضی احساس نمی کرده اند. این طبقه سعی کرده اند
که تیرگیها و غبارهایی که از طرف آن دو طبقه بین این دو ناموس مقدس برخاسته فرو
بنشانند.

بحث ما درباره اسلام و علم از دو جنبه ممکن است صورت بگیرد:
جنبه اجتماعی و جنبه دینی. از جنبه اجتماعی آنطور باید بحث کنیم که آیا اسلام و
علم عملا با هم سازگارند یا سازگار نیستند؟ آیا مردم می توانند هم مسلمان باشند به
معنی واقعی کلمه که به اصول و مبانی اسلامی مؤمن باشند و به دستورهای دین عمل کنند
و هم عالم؟ یا عملا باید یکی از این دو را انتخاب کنند؟ اگر به این نحو بحث شود،
صورت مسئله این نخواهد بود که نظر اسلام درباره علم چیست و نظر علم درباره اسلام
چیست؟ و آیا اسلام چگونه دینی است؟ فقط بحث روی اجتماع است که آیا می تواند در آن
واحد هر دو را داشته باشد، یا باید از یکی از آن دو چشم بپوشد؟

جنبه دیگر این است که ببینیم نظر اسلام  درباره علم چیست؟ و نظر علم درباره اسلام چیست؟
این هم دو قسمت است: یکی اینکه اسلام درباره علم چگونه دستور داده و توصیه کرده.
آیا دستور داده که حتی الامکان از علم پرهیز داشته باشید؟ و آیا اسلام علم را
موجود خطرناک و به شکل یک رقیب برای موجودیت خود دانسته؟! یا بر عکس، در کمال
صمیمیت و شجاعت و اطمینان به خود به علم توصیه کرده و تشویق نموده است؟ قسمت دوم
این است که نظر علم درباره اسلام چیست؟

چهارده قرن از ظهور اسلام و نزول قرآن می گذرد. در همه این
چهارده قرن، علم در حال تطور و تکامل و پیشرفت بوده، مخصوصاً در سه چهار قرن اخیر،
ترقی علم به صورت جهش درآمد. حالا ببینیم علم پس از این همه توفیق و تطور  و تکامل که نصیبش شده درباره معارف و اعتقادیات
اسلام و همچنین درباره دستورهای عملی و اخلاقی و اجتماعی اسلام چه نظر می دهد؟ آیا
اینها را به رسمیت می شناسد یا نمی شناسد؟ ایا بر اعتبار آنها افزوده یا از اعتبار
آنها کاسته است؟

هر یک از این سه قسمت در خور بحث و تحقیق است، اکنون بحث ما
فقط درباره یکی از اینهاست یعنی پیرامون نظر اسلام درباره علم است.

توصیه به علم در اسلام

در اینکه در اسلام راجع به علم تأکید و توصیه شده و در کمتر
موضوعی و شاید نسبت به هچ موضوعی اینقدر توصیه و تاکیده نشده بحثی نیست.

از قدیم تریم زمانی که کتب اسلام تدوین شده در ردیف سایر
دستورهای اسلامی از قبیل نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر،
بابی هم تحت عنوان «باب وجوب طلب العلم» باز شده و علم به عنوان یکی از فرائض
شناخته شده است.

گذشته از آیات قرآن کریم، مؤکدترین و صریحترین توصیه های
رسول خدا درباره علم است. این جمله از مسلمات همه مسلمانها است که رسول خدا فرمود:
«طلب العلم فریضه علی کل مسلم» تعلم و دانشجویی بر هر مسلمانی فرض و واجب است،
یعنی اختصاس به طبقه ای دون طبقه ای و به جنسی دون جنسی ندارد. هرکس مسلمان است،
باید دنبال علم برود.

و فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالصین» – علم را پی چوئی کنید
ولو مستلزم این باشد که تا چین سفر کنید، یعنی: علم مکان معین ندارد، هر نقطه جهان
که علم هست بروید و اقتباس کنید.

باز فرمود: «کلمه الحکمه ضاله المؤمن فحیث وجدها فهو أحق
بها» – سخن علمی و حکیمانه و متقن گمشده مؤمن است، هرجا آنرا بیابد معطل نمی شود،
آن را مال خودش می داند و برمی دارد، یعنی: اهمیت نمی دهد که طرف کیست؟ مسلمان است
یا کافر ؟ همانطوری که آدمی مال خود را گم کرده در دست هر کس ببیند معطل نمی شود و
برمی دارد، مؤمن نیز علم را مال خود می داند در دست هرکه ببیند آنرا می گیرد.
امیرالمؤمنین علی (ع) همین کلمه را توضیح می دهد «الحکمه ضاله المؤمن فاطلبوها ولو
عند المشرک، تکونوا أحق بها و آهله» – حکمت گمشده مؤمن است پس به دنبالش بروید ولو
آنکه آن را در نزد مشرکان بیابیدشما از او شایسته تر و سزاوارتر خواهید بود.

علم فریضه ای است که نه از لحاظ متعلم و نه از لحاظ معلم و
نه از لحاظ زمان و نه از لحاظ مکان، محدودین ندارد، و این عالیترین و بالاترین
توصیه ای است که می توانسته بشود و شده است.

کدام علم؟ منظور اسلام است؟

چیزی که هست سخن در یک مطلب دیگر است و آن اینکه منظور
اسلام از علم چه علمی است؟ ممکن است کسی بگوید مقصود از همه این تاکید و توصیه ها
علم خود دین است. یعنی همه به این منظور گفته شده که مردم به خود دین علام شوند و
اگر نظر اسلام از علم، علم دین باشد در حقیقت به خودش توصیه کرده. و درباره علم به
معنی اطلاع بر حقایق کائنات و شناختن امور عالم، چیزی نگفته و اشکال به حال اول
باقی می ماند. زیرا هر مسلکی هر اندازه هم ضد علم باشد و با آگاهی و اطلاع و بالا
رفتن سطح فکر و معلومات مردم مخالف باشد، با آشنائی با خودش مخالف نیست بلکه خواهد
گفت: با من آشنا باشید و با غیر من آشنا نباشید. پس اگر منظور اسلام از علم، خصوص
علم دینی باشد،باید گفت موافقت اسلام با علم صفر اس و نظر اسلام درباره علم منفی
است.

برای کسی که درست با اسلام و منطق اسلام آشنا باشد جای این
احتمال نیست که بگوید نظر اسلام درباره علم منحصراً علوم دینی است، این احتمال فقط
از ناحیه طرز عمل مسلمین در قرنهای اخیر که تدریجاً دائره معلومات را کوچک تر
کردند و معلومات خود را محدود کردند، پیدا شده، و الا آنجا که می فرماید:

حکمت گمشده مؤمن است پس آن را بچنگ آورید ولو اینکه بخواهید
از دست مشرکان بگیرید. معنی ندارد که خصوص علوم دینی باشد. مشرک با علوم دین چه کار؟
جمله «اطلبوا العلم ولو بالصین» – چین به عنوان دورترین قطه و یا به اعتبار اینکه
در آن ایام یکی از مراکز علم و صنعت جهان بوده یاد شده، قدر مسلم این است که چین
نه در آن زمان و  نه در زمانهای دیگر مرکز
علوم دینی نبوده است.

گذشته از همه اینها در متن سخنان رسول اکرم تقیید و تحدید و
تفسیر شده که مقصود چه علمی است امام نه تحت عنوان اینکه فلان علم باشد یا فلان
علم، بلکه تحت عنوان علم نافع، علمی که دانستن آن فایده برساند و ندانستن آن ضرر
برساند، هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد و آن فایده و اثر را اسلام به رسمیت
بشناسد یعنی آن اثر را اثر خوب و مفید بداند آن علم از نظر اسلم خوب و مورد توصیه
و تشویق است.

پس حسابش روشن است، باید دید اسلام چه چیز را فایده و چه
چیز را ضرر می داند. هر علمی که به منظوری از منظورهای فردی یا اجتماعی اسلام کمک
می دهد و ندانستن آن، سبب زمین خوردن آن منظور می گردد آن علم را اسلام توصیه می
کند و عر علمی که در منظورهای اسلامی تأثیر ندارد و اسلام درباره آن علم نظر خاصی
ندارد، و هر علمی که تأثیر سوء دارد با آن مخالف است.

سیره ائمه دین

ما شیعه هستیم و ائمه اطهار علیهم السلام را اوصیاء پیغمبر
اکرم می دانیم. گفتار  آنها و سیرت آنها
برای ما سند است. همانطوریکه می دانیم از اوخر قرن اول و اوایل قرن دوم
هجری،مسلمین با علوم جهان آشنا شدند و انواع علوم را از یونان و هند و ایران ترجمه
کردند و از طرفی می دانیم ائمه اطهار از انتقاد و خرده گیری به کارهای خلفا کوتاهی
نمی کردند، کتابهای ما پر است از این انتقادها. اگر بنا بود که نظر اسلام درباره
علم نظر منفی و مخالف بود علم خراب کننده و منهدم کننده دین می بود ائمه اطهار،
این عمل خلفا را که دستگاه وسیعی از مترجمین و ناقلین بوجود آورده بودند و انواع
کتب نجومی، منطقی، فلسفی، طبی، حیوان شناسی، ادبی، تاریخی ترجمه شد، انتقاد می
کردند، همانطوریکه بعضی کارهای دیگر خلفا را شدیداً مورد انتقاد قرار دادند. اگر
بنا به انتقاد می بود، این عمل بیش از هر عمل دیگر در میان عوام تحت عنوان :
«حسبنا کتاب الله» زمینه انتقاد داشت ولی هیچ اثری در طول صد و شصت سال که بر این
قضیه گذشت از انتقاد دیده نمی شود.

منطق قرآن

گدشته از همه اینها منطق خود قرآن درباره علم به شکلی است
که قابل تخصیص و اختصاص نمی باشد. قرآن علم را نور و جهل را ظلمت می داند. می
فرماید: مطلقاً نور بر ظلمت ترجیح دارد.

قرآن صریحاً مسائلی را بعنوان موضوع مطالعه و تفکر پیشنهاد
می کند. این موضوعات همانها است که نتیجه مطالعه آنها همین علوم طبیعی و ریاضی و
زیستی و تاریخی و غیره است که امروز در دنیا می بینیم. سوره بقره آیه 164 می
فرماید: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی
البحر بما ینفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها و
بث فیها من کل دابه و تصریف الریاح و السحاب المسخریین السماء و الارض لایات لقوم
یعقلون» – در آفرینش آسمانها و زمینف در گردش شب و روز، در حرکت کشتی بر روی آب که
بوسیله آن بشر منتفع می گردد، آمدن و ریزش باران که سبب حیات زمین می گردد،
حیواناتی که در روی زمین در حرکتند، گردش بادها و حالت مخصوص ابرها که در میان
زمین و آسمان معلقند، در همه اینها نشانه های قدرت و حکمت پروردگار است یعنی همه
اینها قوانین و نظاماتی دارند و شناختن این نظامات شما را به توحید نزدیک می کند.

قرآن صریحاً مردم را به مطالعه در این امور توصیه کرده و می
دانیم مطالعه همین ها است که منجر بعلم فلک و ستاره شناسی، زمین شناسی، دریاشناسی،
علم کائنات جویه، حیوان شناسی… و غیره شده است. همچنین است در سوره جاثیه آیه 2
و سوره فاطر آیه 25 و بسیاری آیات دیگر.

قرآن کتابی است که اولین مرتبه که نازل شد سخن خود را با
«خواندن»، «علم»، «کتابت» آغاز کرد. وحی قرآن با تذکر اینها آغازب گشت: «اقرأ باسم
ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم الذی علم بالقلم.» – بخوان
به نام پروردگارت. آنکه آفرید، انسا را از خون بسته آفرید، بخوان و پروردگار تو کریمترین
کریمان است که آموزانید نوشتن با قلم را.

توحید و علم

اسلام دینی است که با توحید آغاز می گردد و توحید مسئله ای
است تعقلی که تقلید و تعبد در آن جایز نیست، حتماً باید تعقل و استدلال و تفلسف در
آن باشد. اگر اسلام از ثنویت یا تثلیث آغاز شده بود، نمی توانست ورود در آن مبحث
را آزاد بگذارد، چاره ای نبود از اینکه آن را منطقه ممنوعه اعلام کند. ولی از
توحید آغاز شده که نه تنها آن را منطقه ممنوعه نمی داند بلکه منطقه ای لازم الورود
می داند، مدخل این منطقه هم از نظر قرآن تمام صفحه کائنات است،کارت ورودیش علم و تحصیل
است، ابزار و وسیله گردش در این منطقه، قوه تفکر و استدلال منطقی است.

اینها موضوعاتی است که قرآن برای مطالعه عرضه می دارد. و
اما اینکه مسلمین کمتر موفق شدن در این موضوعات به مطالعه بپردازند و بیشتر
مطالعات خود را موضوعاتی قرار دادند که هیچگونه توصیه ای از طرف قرآن نشده مطلب
دیگری است و علل خاصی دارد، فعلا جای بحث آن نیست.

اینها همه قرائنی است که نشان می دهد نظر اسلم منحصراً علوم
دینی نیست. از قدیم این مطلب مطرح بوده که آیا منظور اسلام از علمی که آن را فریضه
و واجب خوانده چیست؟ و هر دسته ای خواسته اند کلام پیغمبر را بهمان رشته معلوماتی
که خودشان داشته اند تطبیق کنند، متکلمین می گفته اند مقصود خصوص علم کلام است،
مفسرین می گفته اند مقصود علم تفسیر است، محدثین می گفته اند مقصود علم حدیث است،
فقهاء گفته اند مقصود علم فقه است که هر کسی باید یا مجتهد باشد یا مقلد. علمیا
اخلاق گفته اند، مقصود علم اخلاق و اطلاع از منجیات و مهلکاتست، متصوفه می گفته
اند مقصود علم سیر و سلوک و توحید عملی است، عزالی بیست قول در این زمینه نقل می
کند ولی همانطور که محققین گفته اند: مقصود هیچیک از این علوم بالخصوص نیست، اگر
مقصود علم خاص می بود، پیغمبر بهمان علم تصریح می کرد، مقصود هر علم مفید و
سودمندی است که بکار می خورد.

ایا علم وسیله است یا هدف؟

 توجه به یک نکته،
اشکال را بخوبی حل می کند و کاملا می توانیم بفهمیم که منظور اسلام چیست. اولا
باید دید علم از نظر اسلام هدف است یا وسیله؟ بدون شک بعضی از علوم، هدف است مثل
معارف ربوبی و خداشناسی و آنچه از شئون خداشناسی شمره می شود، مثل معارف مربوط
بخودشناسی و معاد. از اینها که بگذریم سایر علوم وسیله اند نه هدف، یعنی هر علمی
از آن جهت لازم و مفید است که مقدمه و وسیله انجام یک عمل و یک وظیفه است، همه
علوخم دینی – باستثناء معراف الهی- از قبیل علم اخلاق و فقه و حدیث همین طورند،
یعنی همه وسیله اند نه هدف، تا چه رسد به مقدمات ادبی و منطق مهمولی که در مدارس
دینی خوانده می شود.

لهذا فقهاء و علماء دینی اصطلاحی دارند می گویند وجوب علم،
نهیؤی است یعنی از آن جهت واجب است که آمادگی و نهیؤ می دهد برای کاری که موافق با
منظور اسلام است. حتی خود یاد گرفتن مستقیم مسائل عملیه یعنی احکام و مسائل نماز و
روزه و خمس و زکاه و حج و طهارت که معمولا در رساله های عملیه ذکر می شود، فقط
برای این است که شخص بتواند و آماده بشود که وظیفه دیگری را درست انجام دهد مثلا
یک نفر مستطیع که می خواهد بحج برود باید یاد بگیرد تا آمادگی و تهیؤ پیدا کند که
مراسم حج را درست انجام دهد.

وقتی که این اصل را دانستیم نوبت به اصل دیگر و مطلب دیگر
می رسد و آن اینکه اسلام چگونه دینی است؟ و چه هدفهائی دارد؟ و چگونه جامعه ای می
خواهد؟ منظورهای اسلامی چه اندازه وسعت دارد؟ آیا اسلام تنها به چهار مسئله عبادی
و اخلاقی قناعت کرده؟ یا دامنه و دستورهای این دینف در همه شئون حیاتی بشر گسترش
یافته است و بهمه شئون حیاتی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بشر نظر دارد و در همه
آنها منظور هدفهائی دارد که باید تأمین گردد؟ آیا اسلام می خواهد که جامعه ملمان
مستقل باشد، یا اهمیت نمی دهد که زیردست و محکوم باشد؟ بدیهی است که اسلام جامعه
ای می خواهد مستقل، آزاد، عزیز، سربلند و مستغنی.

و باز مطلب سومی را هم باید بشناسیم و توجه کنیم و آن اینکه
امروز دهنیا برپاشنه علم می چرخد ، کلید همه حوائچ، علم و اطلاع فنی است. بدون علم
نمی توان جامعه ای غنی، مستقل، آزاد، عزیز و قوی بوجود آورد. خودبخود نتیجه می
گیریم که: در هر زمانی خصوصاً در این زمان فرض و واجب است بر مسلمین که همه علومی
را که مقدمه رسیده به هدفهای اسلامی است فراگیرند و کوتاهی نکنند.

با این مقیاس می توانیم همه علوم مفید را علوم دینی بدانیم.
می توانیم بشناسیم چه علمی واجب کفائی است و چه علمی واجب عینی، می توانیم بفهمیم
که در یک زمان ممکن است خواندن یک علمی از واجب واجبات باشد و در زمانی دیگر آنطور
نباشد، این دیگر بستگی دارد به میزان هوشیاری و توجه کسانی که در هر زمانی اجتهاد
می کنند و به استنباط احکام می پردازند.