پژوهشی پیرامون ذوالقرنین و کوروش

پژوهشی
پیرامون ذوالقرنین و کوروش

سید موسی میر
مدرّس

قسمت آخر

سخنی با
علامه طباطبایی و پیروان نظریه ابوالکلام آزاد

درباره تبیین
این که پرسش از شخص ذوالقرنین بوده یا شخصیت او، مفسر عظیم الشأن علامه طباطبایی
می نویسد:

«یعنی از تو
از وضع ذی القرنین می پرسند، چون اگر مقصود معرفی شخص او بود جا داشت در جواب اسمش
را معرفی کند و بذکر لقبش که همان ذی القرنین باشد اکتفا ننماید. پس معلوم می شود
سائل از سرگذشت او پرسش نموده».[1]

اما در تفسیر
قمی و در در المنثور، خلاف این مدعا رقم خورده است. علی بن ابراهیم در ج2 ص40 می
گوید:

بعد از آنی
که پیامبر (ص) از داستان موسی و وصی او، یوشع بن نون و خضر سخن راند، قریش گفتند:
«فاخبرنا من طایف طاف المشرق و المغرب من هو و ما قصته؟».

ما را خبر
بده از کسی که شرق و غرب عالم را پیمود؛ چه کسی بود و  سرگذشتش چسان رقم خورد؟

در درالمنثور
ج4 – ص240 آمده است که یهودیان از پیامبر اسلام (ص) به بیان ذیل سؤال کردند:

«کیف تقول فی
رجل کان یسیح فی الارض».

 بنابرانی اولا معلوم نیست که قریش ، لزوماً با
اشاره به یهود به چنین پرسشی اقدام کرده باشند؛ چه این که محتمل است، قریش خودشان
برای تعچیز رسول اگرم (ص)؛ از ذوالقرنین نامی که در آن عصر یا دوران پیشین برای
برخی شناخته شده بوده، لفز مانند، سؤال کرده اند تا به اصطلاح دست پیمبر را رو
کنند!

ثانیا احتمال
می رود که از ذوالقرنین یمنی پرسش شده باشد-گرچه با اشاره یهود این کار صورت
پذیرفته باشد- و هیچ بعدی ندارد که به انگیزه تعجیز نیز سؤال کرده باشند.

ثالثا این
فرضیه نیز وجود دارد که پرسش از کسی که آنها او را ذوالقرنین می خوانده اند- مثلا
کوروش به پندار یهودیان- انجام شده باشد، ولی قرآن به جای پاسخ دادن به این که
ذوالقرنین کیست؟ اوصاف و ویژگیهای او را ذکر کرده و این نکته ای در خورد دقت است و
مانند آن در جای دیگر قرآن نیز به کار رفته فی المثل هنگامی که از رسول الله (ص)
پیرامون علت اختلاف ماه در زیاده و نقصان (قرص، نیم قرص و هلال) سؤال نمودند،
محتملا به علت عدم درک سائلین از دقایق علم هیأت و ستاره شناسی به بیان فایده و غرض
از این اختلاف اکتفا می شود:[2]«یسئلونک
عن الاهله قل هی مواقیت للناس و الحج…». (سوره بقره – آیه 189)

بنابراین
هنگامی که از شخصیت ذوالقرنین سؤال می شود، قرآن روی مصالحی،به تبیین اوصاف او می
پردازد از این رو انطباق اوصاف با ذوالاوصاف را باید از روایات و شواهد تاریخی
معتبر به دست آورد.

باری در این
گیرو دار، با نهایت تأسف، مفسر معصر حضرت علامه طباطبایی و نویسندگان محترم تفسیر
نوین و نمونه با وجود اعترافشان بر تحریف تورات [3]
و با این که ابوالکلام آزاد نیز شالوده مدعایش را براساس تورات پی افکنده، باز حرف
او را تکرار نموده و با تعابیر مختلفی، تلقی به قبول کرده اند. در حالی که
ابوالکلام خود در صفحه 216 می نویسد [در ماجرای لشکرکشی بخت النصر به بیت المقدس] «بزرگترنی ثروت مذهبی آنها [یهودیان] که نص تورات باشد برای ابد، از صفحه روزگار
محو شد…».

همو درصفحه
186، گفتار محققانی را نقل می کند که در وجود دانیال و رؤیای او تشکیک کرده اند:

«بعض محققین
جدید عقیده دارند که این کتاب ساختگی است و قرنها بعد از سقوط بابل و آزادی یهود،
یهی در زمان اوج امپراطوری روم تألیف شده است. نه تنها در تألیف کتاب بلکه در وجود
دانیال بصورت مذکور نیز شک دارند و می گویند که چننی کسی وجود نداشت و برای ساختن
داستان فوق، دانیالی نیز خلق شده است.

بعض دیگر به
وجود دانیال در زمان اسارت بابل عقیده دارند بدون اینکه اقوالی را که به او نسبت
داده می شود مطابق واقع پندارند و می گویند که بعد ها برای تقویت آرزوها و آمال
آینده یهود با پیشگوئیها و عقاید خارق العاده این کتاب نوشته و مطالب آن اختراع
شده است».

بنابراین جای
این پرسش باقی است که چگونه همین تورات دستاویز قرار می گیرد، و بنیان غیر مرصوصی
براساس آن پی ریزی می شود.

به هر حال،
اگر کسانی درصدد یافتن حقایق تاریخی باشند، با مشاهده مدارک و مطالب ارائه شده،
تردیددر عدم صحت کلام ابوالکلام نخواهند داشت. البته علت اشتباه مفسر بزرگ معاصر
استاد علامه طباطبائیی در تمایل داشتن به این نظریه، عدم فرصت کافی- به واسطه
اشتغالات گوناگون فلسفی، کلامی ، تفسیری، عرفانی،اصولی و غیره – در مراجعه به
کتابهای مأخذ تاریخ ایران باستان بوده؛ از این جهت می بینیم آنچه درباره کوروش از
هرودوت نفل می کند، همان منقولات ابوالکلام است. متأسفانه مؤلفان تفسیر نمونه نیر
روی اعتماد و اطمینان به معظم له و بدون تفحص و کاوش کافی، همان دیدگاه را که به
اعتقاد خودشان خالی از تردید نیز نیست، پذیرفته اند.چ

در پایان
خاطرنشان می سازد که در میان کاندیداهای منطبق بر عنوان  ذوالقرنین ، اسکندر ول و فریدون پیشدادی و یکی
از اذواء یمن، محتمل تر به نظر می رسند، لکن با توجه به قراینی کحه پیشتر اشاره
شد؛ بویژه روایاتی که در این باب وارد است، محتمل ترین فرد در انطباق با ذوالقرنین
، اسکندر اول است. گرچه تاریخ در این مورد خبری نداده است، ولی گفته آمده که شواهد
دیگری برای تمسک جستن در اثبات مدعا وجود دارد.

پایان

 



[1] – المیزان فی تفسیر القرآن، ج26، ص256.