تفسير سوره
رعد
آرامش قلوب
با ياد خدا
قسمت شصت و
هفتم
آيت الله
جوادي آملي
«الذين آمنوا
و تطمئن قلوبهم بذکر الله، ألا بذکر الله تطمئن القلوب» (سوره رعد- آيه 28)
آنان که
ايمان آوردند و به ياد خدا دلهايشان آرام ميگيرد، همانها تنها به ذکر خدا دلها
آرامش مييابد.
***
بحث در اين
بود که طمأنينه قلب بدون ذکر خدا ممکن نيست و اين ذکر درجاتي دارد، از ذکر لساني
گرفته تا ذکر قلبي. و هر چه ذکر، قلبيتر و خالصتر باشد، طمأنينه بيشتر است و هر
چه کمتر باشد، طمأنينه کمتر است.
طمأنينه در
مقابل اضطراب
و طمأنينه
قلب در مقابل اضطراب قلب است نه در مقابل خوف و خشيت و خشوع. و ذکر الله نه تنها
در اين آيه، عامل اطمينان ذکر شده، بلکه در آيات فراواني، قرآن کريم، آن را عامل
اطمينان ميداند. در مواقع خطر که دشمن حمله ميکندف براي اينکه انسان از يورش
دشمن در امان بماند و آرام شود، دستور ذکر داده ميشود، خواه دشمن دروني باشد و
خواه دشمن بيروني.
در حديث ميفرمايد:
«اگر شيطان
وسوسه ميکند «لا اله الا الله» بگوئيد و
اگر در ميدان جنگ، دشمن حمله ميکند، «لا اله الا الله» بگوئيد». معلوم ميشود آن
که انسان را از خطر دشمن، چه دشمن دروني و چه دشمن بيروني، حفظ ميکند، ذکر حق
تعالي است و بس.
چنانکه قبلاً
بحث شد، در سوره اعراف فرمود:
«اگر شيطان
بخواهد آنان را طواف کند واز اين راه در دلهايشان راه پيدا کند، آنان متذکر ميشوند».
در سوره کهف
فرمود:
«اگر خواستيد
چيزي را به ياد بياوريد و به رشد بهتري برسيد، متذکر حق باشيد».
در سوره
انفال فرمود:
«اگر دشمن را
در ميدان جنگ ديديد، به ياد خدا متذکر باشيد که ثابت قدم و پابرجا بمانيد».
همواره به
ياد خدا باشيد
درآيه 103
سوره نساء پس از دستورنماز خوف در جبهه جنگ ميفرمايد:
وقتي نمازتان
را به پايان رسانديد، چه ايستاده و چه نشسته و در هر حال به ياد خدا باشيد.
«فاذا قضيتم
الصلاة فاذکروا الله قياماً و قعوداً و علي جنوبکم». معلوم ميشود ذکر الله غير از
نماز است. در ميدان جنگ دستور ذکر الله ميدهد و ميفرمايد: وقتي جنگ تمام شد و
مطمئن شديد، آنگاه نماز را اقامه کنيد.
«فاذا اطمأننتم
فأقيموا الصلاة» ولي در هر حال، چه حال جنگ و چه حال صلح، چه ايستاده و چه نشسته و
چه برطرف راست و چپ خوابيده به ياد خدا باشيد. به ياد خدا بودن است که انسان را
آرامش و اطمينان ميبخشد و اگر قلب مطمئن شد و آرام گشت، آن وقت است که شيطان نميتواند
در آن راه پيدا کند زيرا شيطان در مرز اخلاص راه ندارد. بندگان مخلص خداوند هرگز
در دسترس شيطان نيستند چون قدرت شيطان از مرحله خيال و وهم نميگذرد و کسي که
همواره به ياد خدا است و قلبش در گرو ذکر الله است، شيطان نه در محدوده فکر او ميتواند
اثر بگذارد و قطعاً نه در محدوده خواستههاي او.
بندگان مخلص
در تيررس شيطان نيستند
اينجا است که
شيطان اظهار عجز و ناتواني ميکند و عرضه ميدارد که:
«لا غوينهم
اجمعين الا عبادک منهم المخلصين»- من همه بندگانت را اغوا و گمراه ميکند بجز
بندگان مخلصت. (سوره ص- آيه 82)
نه اينکه
شيطان ميخواهد به آنها احترام بگذارد که اغوايشان نميکند، بلکه در اينجا قدرت
اغوا کردن ندارد و دستش به آنها نميرسد. و خداي سبحان هم روي اين اصل صحه گذاشته
است که بندگان مخلص هيچ وقت در دسترس شيطان نيستند. اين يک اصل قرآني است.
حال ببينيم
چطور شد که يک عده افراد، مخلص شدند و از تيررس شيطان خارج گرديدند؟
در سوره ص-
آيات 66 به بعد ميفرمايد:
«و اذکر
عبادنا ابراهيم و اسحق و يعقوب اولي الايدي و الابصار»- اي پيامبر، به ياد بندگان
خاص ما باش، ابراهيم و اسحق و يعقوب، اينان که داراي دست و چشم هستند.
معلوم ميشود
ديگران نه دست دارند، نه چشم يعني دست و چشم در اختيارشان نيست. آن کس که با
ديدگانش، به نامحرم نگاه ميکند و با دستش گناه ميکند، او دست و چشم ندارد، چرا
که دست وچشمش در اختيار شيطان است. ولي
ابراهيم خليل الرحمن، اين بنده مخلص خدا دست دارد و دستش کاملاً در اختيارش است؛
با اين دست مبارک است که بتها را ميشکند و با چشمش ميبيند و ميفهمد. ميگويد:
«اني لا احب
الافلين»- من غروب کنندگان را دوست ندارم. (سوره انعام- آيه 76)
ديگران هم ميديدند
ولي نميفهميدند اما ابراهيم که خالص و مخلص است، هم ميبيند و هم ميفهمد. و تمام
افرادي که در سلسله انبياء و پيامبران الهي قرار دارند، همين طور هستند.
«انا
اخلصناهم»- ما اينها را مخلص کرديم. پس اينها مخلص شدند. و در جاي ديگر هم بيان ميکند
که اين مخلصين در تيررس شيطان نيستند.
«هؤلاء عباد
مخلصون»- اينها بندگان مخلص من هستند.
و قطعاً
بندگان مخلص خداوند از وسوسه شيطان منزه و مصون هستند. و وقتي از وسوسه مصون شدند،
به حالت اطمينان ميرسند.
حال چرا در
بين همه بندگان، اينها را مخلص کرديم؟
«انا
اخلصناهم بخالصة ذکري الدار». زيرا آنان يک خصلت خالص و بي شائبه داشتند، ما آنها
را مخلص کرديم.
آن خصلت بي
شائبه چيست؟
آن صفت بي
شائبه «ذکري الدار» است. يعني به ياد قيامت بودن. اين ذکر خبر است براي مبتداي
محذوف. يعني: «هي ذکري الدار» و ذکر قيامت يعني ذکر خدا. زيرا خداوند در سوره بقره
آيه 156 ميفرمايد:
«انا لله و
انا اليه راجعون»- ما از خدائيم و به سوي خدا باز مي گرديم.
بنابراين،
طمأنينه کامل حاصل نميشود جز با اخلاص. و اگر کسي مخلص شد در تيررس وسوسه شيطان
نيست. و چون وسوسه در او راه ندارد، اطمينان دارد. و ذکري الدار يعني ذکر قيامت که
همان ذکر الله است منتهي با ذکر قلبي نه لساني زيرا رجوع انسان به سوي خدا و مبدا
اصلي است پس ذکر قيامت است که انسان را مخلص ميکندو انسان مخلص از وسوسه شيطان
مصون و محفوظ است.
مقصود از
«ذکري» کثرت ذکر است نه فقط ذکر. اگر خداي سبحان، ابراهيم و اسحاق و يعقوب(ع) را
به عنوان بندگان مخلص انتخاب کرد، تنها براي ذکر نبود بلکه براي «ذکري» بود، آن هم
نه ذکراي مشوب بلکه ذکراي خالص. خلوص وصف نيت است وگرنه لفظ چه در ريا و چه در ريا
و چه در خلوص يکسان است، چه انسان به عنوان ريا و چه به قصد خلوص، اگر لا اله الا
الله بگويد، ذکر فرق نميکند. پس خلوص از آن نيت است که نيت يا مشوب است يا خالص و
اين مربوط به ذکر قلبي است نه ذکر زباني. ادامه دارد