شرح زيارت امين الله (ع)

شرح زيارت
امين الله (ع)

قسمت ششم

آيت الله
محمدي گيلاني

* تسميه به
اسم «اميرالمؤمنين» اختصاص به سيد الموحدين علي بن ابيطالب دارد.

* اشاره به
روايات فريقين دراين باره.

* استفاده
معناي عام از بيان امام (ع) در تسميه و تلقب به اسماء و القاب مقدسه با عدم لياقت.

* وجود و
حقيقت معناي «اسم اميرالؤمنين» در بقيه ائمه اطهار ولي اطلاق اين نام بر آنان جائز
نيست، چنانکه اطلاق وحي بر کلمات و معارفي که ائمه (ع) از ملائکه استماع مي‌کردند
جائز نيست.

* نقل کلام
شيخ مفيد عليه الرحمه.

حديث زيارت
اما زين العابدين(ع) قبر شريف امام اميرالمؤمنين(ع) را شنيديد که بعد از وقوف در
کنار آن مزار مبارک با ديده گريان، خطاب به آن مرقد مطهر نموده و عرض کردند:
«السلام عليک يا اميرالمؤمنين و رحمة الله و برکاته».

و سنت اسلام
را که تحيت و تعارفي است در شريعت اسلام هنگام ملاقات با اشاره به رسوم و آداب
ديگر ملل در هنگام ملاقات شنيديد، و اينک در تسميه امام اميرالمؤمنين به
اميرالمؤمنين بحث مي‌کنيم:

امير يعني
صاحب أمر. و امير المدينه يعني صاحب و متولي امور و شئون شهر و امير المؤمنين يعني
متولي امور و شئون مؤمنين. و اين تسميه از نظر شيعه اماميه، تسميهاي است که اختصاص
به امام علي بن ابيطالب (ع) دارد و در بحار الانوار بابي بعنوان:

«باب ما امر
به النبي(ص) من التسليم عليه بامرة المؤمنين و انه لا يسمي به غيره…». منعقد
کرده‌اند و روايات کثيري از فريقين در اين باره نقل کرده‌اند: و از آنجمله خبر
عياشي است:

«دخل رجل علي
ابي عبدالله (ع) فقال: السلام عليک يا اميرالمؤمنين، فقام علي قديمه فقال: مه هذا
اسم لا يصلح الا لاميرالمؤمنين سماه به ولم يسم به احد غيره…». (ج37- ص 331)

–        
مردي بر امام صادق(ع)
وارد شد و عرض کرد: السلام عليک يا اميرالمؤمنين. آنحضرت از جاي خويش بر قدمهاي
خويش برجست و به آن مرد فرمودند: دم فرو بند. اين اسمي است که جز  براي اميرالمؤمنين (ع) شايسته نيست….

باريک بين
نظر کن که راضي شدن به تسميه و تلقب به اسماء و القاب مقدسه، انسان را در ورطه
ابليسي مي‌اندازد.

شانه شيخ
اعظم انصاري از تصدي در امر مرجعيت افتاء مي‌لرزيد، واي و ويل بر چند از مکتب
گريخته که در تصدي اين امر خطير به مسابقه پردازند و حال آنکه مي‌دانند که اعلم و
اتقي بحمدالله در طائفه شيعه موجود است، جناب فضيل بن يسار مي‌فرمايد: شنيدم که
امام صادق(ع) مي‌فرمودند:

«من خرج يدعو
الناس و فيهم من هو اعلم منه فهو ضال مبتدع».

(الوسائل ج
18 الخبر 36 من الباب 10 من ابواب حد المرتد)

–        
کسي که قد علم کند و
مردم را به سوي خويش دعوت مي‌کند در صورتي که اعلم از وي در ميان مردم است او
گمراه و بدعتگذار است.

و ويل و واي
بر سالوسان و چاپلوساني که وقود اين جهنم سوزانند «فاتقوا النار التي وقودها الناس
و الحجارة» و بهر وسيله که شد تشبث مي‌کنند که نه فقط آلودگان، بلکه انسانهاي
وارسته را وابسته کنند و طوق لعنت بر گردنشان اندازند. «اعاذنا الله من وساوسهم».

باري اين
تسميه «اميرالمؤمنين» از القاب مختصه به امام علي بن ابيطالب(ع) است و اخباري از
کتب اهل سنت نيز در اختصاص اين اسم به آن حضرت(ع) ظهور دارد و از آنجمله خبر ابو
نعيم اصفهاني است که در حلية الاولياء از أنس از رسول الله (ص) نقل کرده که در ج 8
ص 87 از کتاب الغدير آمده است.

لازم به تذکر
است که حقيقت و روح و معناي اين اسم شريف براي يک يک از ائمه معصومين(ع) ثابت است
و هر يک از آنان واجد واقعيت اين اسم «اميرالمؤمنين» هستند ولي بخاطر مصلحتي اطلاق
اين اسم بر آنان ممنوع است چنانکه از خبر ابي الصباح مي‌توان اين معنا را استشمام
نمود او مي‌گويد:

«کنت عند ابي
عبدالله انا و ابوالمعزا اذ دخل علينا رجل من اهل السواد فقال: السلام عليک يا
اميرالمؤمنين و رحمة الله و برکاته. قال له ابوعبدالله: و عليک السلام و رحمة الله
و برکاته ثم اجتذبه واجلسه الي جنبه، فقلت لابي المعزا: ان هذا الاسم ما کنت اري
ان احداً يسلم به الا امير المؤمنين علي(ع) فقال لي ابو عبدالله (ع). يا با صباح
انه لا يجد عبد  حقيقة الايمان حتي يعلم أن
لاخرنا ما لاولنا». (بحار الانوار ج 37 الخبر 71 
332)

–        
من و ابوامعزا خدمت
امام صادق(ع) بوديم که مردي از اهل سواد داخل شد و گفت: السلام عليک يا
اميرالمؤمنين و رحمة الله و برکاته، امام(ع) جواب سلام را دادند. سپس آن شخص را
کشيده و به پهلوي خويش نشاندند من به ابوالمعزا گفتم: رأي من اين بود که با اين
اسم فقط جائز است به اميرالمؤمنين علي(ع) سلام کرد امام صادق(ع) بمن فرمودند: يا
باصباح، هيچ عبدي حقيقت ايمان را نمي‌يابد مگر آنکه بداند براي آخرين ما همان
مقاماتي است که براي اولين ما است.

مرحوم علامه
مجلسي در ذيل اين خبر مي‌فرمايد: اين خبر نادر صلاحيت تعارض با اخبار کثيره‌اي را
که دلا بر منع از اطلاق لفظ اميرالمؤمنين بر غير امير المؤمنين(ع) است ندارد و
ممکن است که حمل شود بر رد توهم اينکه معني اين اسم در ديگر ائمه غير امير
المؤمنين(ع) نيست و امام (ع) اين توهم را رد کردند، نه منع اطلاق لفظ را بر غير
اميرالمؤمنين علي(ع).

حرمت اطلاق
لفظي بر معناي محقق و موجودش، منحصر به اين مورد نيست بلکه نظائري دارد که از آن
جمله لفظ وحي است بر کلامي که فرشتگان کرام به ائمه معصومين (ع) و اولياء صديقين
از شيعيان القاء مي‌کنند و مناسب است اين نکته لطيف را از بيان رئيس رؤساء مذهب
شيعه اماميه حضرت شيخ مفيد رضوان الله عليه که در بحار الانوار نقل مي‌کند بشنويم:

«اصل وحي
کلامي است مخفي و مستور از ديگران، و گاهي اطلاق مي‌شود بر هر امري که بدان وسيله
تفهيم مخاطب مقصود است. بگونه‌اي که خبر او درک نکند. و چنين امري که بخدايتعالي
نسبت داده مي‌شود، همان معنائي است که در حرف اسلام و شريعت نبي اسلام(ص) پيمبران
(ع) بدان مخصوصند، و آيه :«و اوحينا الي ام موسي أن أرضعيه» مورد اتفاق اهل اسلام
است که مراد از «وحي» در آن، رؤيا و کلامي بوده که مادر موسي (ع) در خواب آن را
شنيد و ويژه آن مکرمه بوده است. و مراد از «وحي» در آيه کريمه: «و اوحي ربک الي
النحل» الهامي است که پروردگار متعال به زنبور عسل مي‌فرمايد.

و گاهي خداي
تعالي در خواب اموري را به بسياري از مردم مي‌نماياند که واقعيت دارد ولي بعد از
استقرار شريعت، اطلاق وحي بر آن جائز نيست، و در عصر بعد از نبي اکرم (ص) به
افاضات غيبي به بعضي از صالحان، اطلاق وحي نمي‌شود.

در نزد ما
يعني شيعه اماميه مسلم استکه خدايتعالي ائمه و حجج عظام(ع) را متکرم بسماع کلام
غيبي مي‌فرمايد و علم به امور آينده را به آنان القاء مي‌نمايد ولي اطلاق وحي بر
اين کلمات غيبي مسموع جائز نيست زيرا اجماع مسلمين بر عدم جواز اطلاق وحي بر آن
است.

و بديهي است
که خدايتعالي مالک مطلق است و براي او است که اطلاق لفظي را بر معنائي در زماني
مباح فرمايد و در زماني ديگر طبق حکمت و عنايت خويش اطلاق همان لفظ را بر همان
معناي محقق و موجود، منع فرمايد.

حاصل آنکه
هيچ منع عقلي از نزول وحي بر ائمه معصومين(ع) نيست با آنکه آن بزرگواران پيغمبر
نيستند ولي منع شرعي يعني اجماع بلکه علم يقيني کالضروري بر عدم جواز اطلاق لفظ
وحي بر آن است و اگر کسي دعواي وحي بعد از ختم نبوت نمايد به اجماع مسلمين چنين
دعوائي خطا و مدعي آن کافر است.

و جواز
استماع کلام ملائکه کرام براي ائمه اطهار(ع) و صديقين از پيروان عترت طاهره، امري
است روشن، و مذهب فقهاء اماميه و محدثينشان همين است اگر چه به آل نوبخت و جماعتي
از اماميه که آشنائي به اخبار ندارند، انکار آن نسبت داده شده.

منامات
انبياء و مرسلين صلوات الله عليهم کلا صادق است و خلاف واقع در آن منامات نيست و
خدايتعالي آنان را از أحلام و رؤياهاي کاذبه مصون فرموده است و در اين باره اخباري
از اهل بيت عصمت عليهم السلام وارد شده است و جماعتي از فقهاء اماميه و محدثين
آنها بر اين عقيده‌اند ولي از متکلمين آنها نفياً و اثباتاً چيزي در دست ما نيست و
طائفه معتزله کلا در اين مسئله با ما مخالفند». (بحار الانوار ج 26 ص 83 الي ص 85)
ادامه  دارد