مشخصات ذكرالله

تفسير سوره رعد

مشخصات ذكرالله

قسمت شصت و هشتم

آيت الله جوادي آملي

«tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä ’ûÈõuKôÜs?ur Oßgç/qè=è% ̍ø.ɋÎ/ «!$# 3 Ÿwr& ̍ò2ɋÎ/ «!$# ’ûÈõyJôÜs? Ü>qè=à)ø9$# ÇËÑÈ   » 
(سوره رعد- آيه 28)

–        
آنان كه ايمان آوردند
و به ياد خدا دلهايشان آرام مي‌گيرد، همانا تنها به ذكر خدا دلها آرامش مي‌يابد.

****

 

بحث در طمأنينه قلب بود كه جز به ياد حق، به چيز ديگري
نبايد مطمئن شد. واضح است كه اگر قلب مطمئن نباشد، هيچ لذتي براي زندگي نيست، زيرا
انسان مضطرب همواره در عذاب است. و راه طمأنينه تنها ذكر حق است و لا غير.

ذكري الدار

در بحث گذشته به عرض رسيد كه اگر انسان به درجه «مخلص»
برسد، شيطان به او راه نخواهد داشت. خداوند درباره ابراهيم و اسحق و يعقوب(ع)، مي‌فرمايد:

«انا اخلصناهم بخالصة ذكري الدار»[1] يعني:
ما اينان را بندگان مخلصي قرار داديم كه شيطان به حريمشان راه ندارد و اگر شيطان
به حريمشان راه نداشته باشد، قلبشان هرگز وسوسه نخواهد داشت.

چرا در ميان بندگان، اينان را عباد مخلص قرار داد؟ به سبب
يك خصلت خالص و بي شائبه‌اي كه در آنها بود و در ديگران نبود. آن خصلت چيست؟ «ذكري
الدار» يعني: ياد منزل بودن. ديگران به ياد راهند ولي اينان به ياد منزلند. آن كس
كه به ياد راه است، در راه مي‌ماند ولي او كه به ياد منزل است راه را طي مي‌كند؛
او سالك سبيل است و چون راه را طي مي‌كند به مقصد مي‌رسد. او نه در بين راه مضطرب
است و نه وقتي كه به مقصد مي‌رسد، سرگردان! اما ديگران در بين راه گرفتارند و نمي‌دانند
كه چگونه اين راه را طي كنند، وقتي هم آنها را مي‌برند، تازه آغاز اضطرابشان است.

در سوره نازعات مي‌خوانيم: «قلوب يومئذ واجفة»[2]– در آ
روز دلهائي ترسان و مضطرب است. او كه در دنيا به ياد منزل نبود، روزي هم كه او را
به مقصد برسانند، مضطرب و حيران است زيرا توشه‌اي براي آن روز تهيه نكرده است ولي
او كه به ياد منزل و دار بوده است، قيامت كبري با تمام دشواريهايش هرگز او را
غمگين نمي‌كند. «لا يحزنهم الفزع الاكبر»[3] و در
آيه قبلش مي‌فرمايد:‌«لا يسمعون حسيسها و هم فيها اشتهت انفسهم خالدون»[4]
اينها در همان منطقه لذائذ خود مخلد و جاويدان هستند و در امن و امان به سر مي‌برند.

در سوره انعام، درباره اينان مي‌فرمايد: «ان الذين آمنوا و
لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن»[5]– آنان
كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ظلم و ستم نپوشاندند، امنيت براي آنان است. اين
امن كه بطور مطلق ذكر شده است، شامل امنيت در دنيا و آخرت مي‌شود.

بنابراين اگر فرمود: ما به يك عده از انبيا مقام «مخلصين»
را داديم، سببش ذكر دار است يعني به ياد منزل بودن. و اگر اين طمأنينه و امنيت را
در برابر ياد منزل بودن مي‌داند، تمام خطرات را هم در برابر فراموشي و نسيان منزل
مي‌داند.

در سوره ص مي‌فرمايد: «ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم
عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب»- آنان كه از راه خدا، مردم را گمراه مي‌كنند،
عذابي دردناك برايشان مقرر شده است. سپس در آيه كريمه، منشأ تمام مشكلات را در
نيسان و فراموشي روز قيامت مي‌داند. يعني: چون روز حساب را فراموش كردند، گرفتار
هوا و هوس شدند و تبعيت از هوا و هوس باعث ضلالت و گمراهي شد. و ضلالت هم باعث
استحقاق عذاب شديد شد.

پس اگر ذكري الدار آن خصيصه را در بر دارد، نيسان دار هم
اين بليه را در بر دارد. و «دار» يعني، بازگشت به سوي الله كه همان مبدأ است و به
ياد قيامت بودن هم به ياد خدا بودن است.

تذكر، توجه قلبي است نه زباني

در خاتمه بحث «ذكر الله» يادآور مي‌شويم كه در قرآن پيوسته
از مردم مي‌خواهد كه به ياد خدا باشند و به صورت استفهامي، از آنان مي‌پرسد: «فهل
من مدكر»[6]– آيا
كسي هست كه به ياد حق باشد؟ آيا كسي هست كه متذكر بشود؟

تذكر آن توجه قلبي است نه زباني. اگر در ذكر اختلاف باشد كه
آيا مراد ذكر قلب است يا ذكر زبان اما تذكر، ظهور در ذكر قلبي دارد. در سوره قمر
كه جريان انبيا را ذكر مي‌كند،‌ در چند مورد مي‌فرمايد «فهل من مدكر»- آيا كسي هست
كه متذكر شود؟! سپس به عنوان يك اصل كلي مي‌فرمايد كه ما قرآن را براي ذكر
فرستاديم. آيا كسي هست كه متذكر شود؟ «و لقد يسرنا القرآن للذكر، فهل من مدكر» در
اينجا نفرموده است كه ما قرآن را براي تلاوت فرستاديم، فرمود ما براي تذكر
فرستاديم.

در سوره ص، قرآن را به عنوان اينكه عامل ذكر است، معرفي
كرده، مي‌فرمايد: «ص  القرآن ذي الذكر»-
اصلاً قرآن براي ياد است. و در سوره قمر مي‌فرمايد: اين ياد دشوار نيست، يك، زائدي
بر انسان نيست كه اگر انسان بخواهد متذكر حق باشد، براي او گران تمام شود!

قرآن سنگين و ذكر آسان

لازم به تذكر است كه خداوند قرآن را به عنوان يك كتاب سنگين
و وزين معرفي كرده است و فرموده است:

«انا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً»[7]
گفتاري است مغزدار و سنگين. قرآن گفتاري است وزين، تهي مغز نيست، سبك نيست. اما
اين سخن سنگين براي جان شما آسان است نه دشوار، زيرا جان شما اين سخن سنگين را
دوست مي‌دارد و خواهان آن است.

«و لقد يسرنا القرآن للذكر»- سخن از آسان كردن و آسان قرار
دادن است. سخن از اين است، كه اين كتاب، براي ذكر آسان است. ذكر الله سخت نيست؛
متذكر شدن سخت نيست. پس اين كتاب، هم وزين و سنگين است زيرا با دليل و برهان است و
هم آسان است زيرا مطابق با فطرت است و بر فطرت تحميل نشده است. پس ياد حق در كام
جان شيرين است و لذا آسان است.

در هر صورت، آن چيزي كه اصل است، تذكر است كه اگر تذكر بود،
دل مي‌آرمد و الا فلا. اين كه به صورت يك دوست بگويد: آيا كسي هست كه متذكر شود،
اين لسان را در آيات ديگر نمي‌بينيم كه پيرامون ساير مطالب فرموده باشد. موساي
كليم عليه و علي نبينا و آله السلام، چنانكه قبلاً ملاحظه فرموديد، مي‌گويد:
حالاتي بر من مي‌گذرد كه نمي‌دانم در آن حالات، شايسته است به ياد شما باشم يا نه؟
خطاب رسيد: «انا جليس من ذكرني»[8]– من
همنشين كسي هستم كه مرا ياد  كند. اين سبوح
قدوس است كه با ما به زبان خودمان سخن مي‌گويد و ما را يادآوري مي‌كند در آيات
متكرر و دنبال هم كه‌ آيا كسي هست كه متذكر شود؟ تازه اين نيست كه بفرمايد: من
دارم يادتان مي‌دهم كه اين تعليم بدوي باشد در برابر جهالت بلكه مي‌خواهد بفرمايد
كه: ارتباط با خدا در دلتان وجود دارد ولي چون از الآن يادتان رفته است، من دارم
شما را يادآوري مي‌كنم.

خصوصيات ذكر

در جلد سيزدهم روضة المتقين كه شرح من لايحضره الفقيه است و
از مرحوم مولا محمد تقي مجلسي رضوان الله عليه مي‌باشد در جلد 13 از صفحه 196 به
بعد اين حديث شريف را نقل كرده است كه رسول خدا(ص) فرمود:

«بادروا الي رياض الجنة»- بشتابيد به طرف بوستانهاي بهشت.

از حضرت پرسيدند: «و ما رياض الجنة»- بوستانهاي بهشت چيست؟

فرمود: «حلق الذكر»- آنجا كه حلقه حلقه دور يكديگر مي‌نشينند
و به ياد خدا هستند.

مرحوم مجلسي اول مي‌فرمايد: مقصود از حلقه‌هاي ذكر، همين
مجالس درس و بحث است يا مجالسي است كه در آنها سخن از موعظه و ارشاد مردم مي‌شود
چنانكه روايت شده است كه ائمه ما (ع) مردم را بسيار موعظه مي‌كرده‌اند و اما آنكه
مشهود شده است كه در مجلس‌هائي دور هم جمع مي‌شدند و ذكر جلي داشته‌اند، اين نحوه
به ما نرسيده است. آنگاه رواياتي را كه قبلاً خوانده شد ذكر مي‌كند و خصوصياتش را
بيان مي‌نمايد. سپس روايتي را از مصباح الشريعه كه منسوب به امام صادق(ع) است نقل
مي‌كند كه حضرت فرمود:

«ان الذكر مقسوم علي سبعة اعضاء: اللسان و الروح و النفس و
العقل و المعرفة و السر و القلب و كل واحد منها يحتاج الي الاستقامة، فأما استقامة
اللسان فصدق الاقرار، و استقامة الروح صدق الاستغفار، و استقامة النفس صدق
الاعتذار، و استقامة العقل صدق الاعتبار، و استقامة المعرفة صدق الافتخار، و
استقامة السر، السرور بعالم الاسرار، و ذكر اللسان، الحمد و الثناء، و ذكر النفس
الجهد و العناء، و ذكر الروح الخوف و الرجاء و ذكر القلب الصدق و الصفاء و ذكر
العقل التعظيم و الحياء و ذكر المعرفة التسليم و الرضا و ذكر السر علي رؤية
اللقاء».

–        
ذكر خدا بر هفت عضو تقسيم شده است: زبان و روح و نفس و عقل و شناخت و پنهاني و
قلب و هر يك نياز به استقامت دارد. (معلوم مي‌شود استقامت هم ذكر است).

پس استقامت زبان، اقرار صادقانه است و استقامت روح،
راستگوئي در استغفار و طلب آمرزش گناهان است. (پس اگر كسي بگويد گناه مي‌كنم و
بعداً توبه مي‌كنم، مانند كسي است كه استغفار را مسخره كرده است و اين آدم دو عقاب
دارد، يكي عقاب گناهش و يكي عقاب استغفار را به استهزا گرفتنش).

و استقامت نفس و روان در اين است كه اگر نزد خدا عذري آورد،
در عذر خواهيش راستگو باشد.

و استقامت عقل در اين است كه به راستي عبرت بگيرد و در
عبرتش صادق باشد.

و استقامت شناخت اين است كه در افتخارش صادق باشد. (اين
همان است كه مي‌گويد: «كفي بي فخراً‌ أن تكون لي رباً‌و كفي بي عزاً أن أكون لك
عبداً، الهي انت كما احب فاجعلني كما تحب» و اين از ادعيه حضرت امير(ع) است كه عرضه
مي‌دارد: خداوندا! همين افتخار براي من بس كه تو مولاي مني و عزت براي من بس كه من
بنده خاكسار توأم. تو آن گونه‌اي كه من مي‌خواهم، پس مرا طوري تربيت كن كه خودت
پسندي).

و استقامت سر و نهان در خرسندي به عالم اسرار است.

و اما ذكر زبان همان حمد و ثناي پروردگار يكتا است. و ذكر
نفس و روان، تلاش و جديت همراه با خستگي است.

و ذكر روح خوف و رجاء است و ذكر قلب، صدق و صفا. و همانا
ذكر عقل تعظيم و حيا و ذكر شناخت، تسليم و رضا در برابر حضرت حق است و ذكر سر در
رؤيت لقا نهفته است.

و روايات ديگري نيز فراوان در مسئله ذكر وارد شده است كه
اگر انسان بخواهد ذكر گويد،و خدا را ياد كند، بايد هم حمد و ثناي خدا را رعايت
نمايد و هم بر خاندان عصمت و طهارت(ع)، درود بفرستد.

ذكر دائمي

و اما اصل مسئله ذكر كه انسان بايد همواره به ياد خدا باشد
در باب 17 از ابواب الذكر، از تفسير امام عسكري(ع) نقل مي‌كند كه شخصي نزد حضرت
امير(ع) رسيد و عرض كرد: مي‌خواهم بدانم الآن كه به اينجا آمدم چه گناهي مورد
ابتلاي من بود؟ و خداوند مرا به چه چيزي مبتلا كرد؟

حضرت فرمود: همين كه نشستي، بسم الله الرحمن الرحيم را
نگفتي. معلوم مي‌شود ذكر الله يك امر دائمي است و اينكه مي‌فرمايد:

«واذكروا الله ذكراً كثيراً»- يعني ذكراً دائماً. پس نه
تنها براي كارهاي مهم بايد انسان بسم الله بگويد، بلكه دائماً بايد بگويد.

سپس در دنباله روايت، حضرت امير(ع) مي‌فرمايد:

«ان رسول الله(ص)، حدثني عن الله عزوجل انه قال: كل أمر ذي
بال لا يذكر فيه بسم الله فهو أبتر» -هر- امر با ارزشي، اگر در آن نام خدا برده
نشود، بي ارزش و ابتر است.

ذكر و نسيان

در خاتمه اين حديث شريف را هم از باب 37 وسائل از امام
حسن(ع) نقل كنيم كه در پاسخ سؤال كننده‌اي كه از حضرت درباره ذكر و نسيان پرسيد،
چنين فرمود:

«ان قلب الرجل في حق و علي الحق طبق فان صلي الرجل عند ذلك
علي محمد و آل محمد صلاة تامة، انكشف ذلك الطبق بمن ذلك الحق فآضاء القلب و ذكر
الرجل ما كان نسي، و ان هو لم يصل علي محمد و آل محمد أو نقص من الصلاة عليهم،
انطبق ذلك الطبق علي ذلك الحق فأظلم القلب و نسي ما كان ذكره».

–        
قلب انسان با حق آرميده است ولي بر اين حق سرپوشي قرار دارد. پس اگر انسان
چيزي را فراموش كرد، وقتي بر محمد و اهل بيت عصمت و طهارت درود كامل فرستاد،[9] آن
پوشش كنار مي‌رود و قلب روشن مي‌گردد و انسان مطلبش به يادش مي‌آيد و مي‌فهمد ولي
اگر بر محمد و آل محمد صلوات نفرستد يا صلوت ناقص و ابتر بفرستد، آن سرپوش روي حق
باقي مي‌ماند و آن وقت است كه قلب تاريك مي‌گردد و انسان نمي‌تواند در تاريكي و
ظلمت چيزي را پيدا كند لذا هر چه متذكر بوده و به يادش بوده است، از يادش مي‌رود و
فراموش مي‌كند.

آري آن چيزي كه غذاي دل است بايد با نور آن را ديد و نورش
ميسر نمي‌شود جز با درود و صلوات بر اهل بيت عصمت و طهارت كه مجاري فيض حق هستند.
والحمدلله رب العالمين.

                                                                                         
ادامه دارد

 

 

 

پيامبر گرامي اسلام:

«شاور المتقين الذين يؤثرون الاخرة علي الدنيا و يؤثرون علي
أنفسهم في اموركم». (تفسير تستري- ص 28)

متقين و پرهيزكاران را مورد مشورت قرار بده، آنان كه در
كارها، آخرت را بر دنيا، و كارهاي شما را بر كارهاي خويش مقدم مي‌دارند.

 

 

 



[1]
– سوره ص- آيه 46.