شرح زيارت امين الله(ع)

شرح زيارت امين الله(ع)

قسمت هفتم

آيت الله محمدي گيلاني

* صاحب ولايت امر مسلمين، امور ولائي را بايد بدون كمترين
هوا و هوس تدبر كند.

* والي امر مسلمين منبع خيرات است حتي كيفرهائي كه در حوزه
ولايت او انجام مي‌گيرد خير امت است.

* ولايت امر در قله معالي امور است.

* گل سر سبد دعاهاي «عبادالرحمن» مقام امامت و ولايت امور
متقين است.

* معني حكم در دعاء ابراهيم(ع): «رب هب لي حكما» همين است.

* ترسيمي كوتاه از معني «اميرالمؤمنين» در خطبه
اميرالمؤمنين(ع).

* پست‌ترين حالات زمامدار، در مظنه حب فخر و كبر بودن است.

* خواب ديدن عبدالله عمر پدرش را بعد از دوازده سال.

اميرالمؤمنين چنانكه گفتيم بمعناي متولي امور اهل ايمان و
تقوي است. بديهي است كه يك منصب الهي است و قائم باين منصب، بدون كمترين اهمال
بايد، امور تحت ولايت خويش را با تنزه از هوي و هوس انجام دهد.

و ابتلاء به هوي- والعياذ بالله- موجب گمراهي مي‌شود، و روز
حساب را از يادش مي‌برد كه بدنبال آن، استحقاق عذاب شديد است:

«يا داود انا جعلناك خليفة في الارض فاحكم بين الناس بالحق
و لاتتبع الهوي فيضلك عن سبيل الله ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد
بمانسوا يوم الحساب». (سوره ص- آيه 26)

–        
اي داود، ما تو را خليفه در زمين گردانيديم، پس در ميان مردم به حق حكم كن و
از پي هواي نفس مرو كه تو را از راه خدا گمراه كند، آنان كه از راه خدا گمراه
شوند، از آن رو كه روز حساب را فراموش كرده‌اند به عذابي شديد گرفتار مي‌شوند.

صاحب اين منصب الهي، همه حركات و تصرفات بلكه انفاس وي در
ديوان محاسبات حقتعالي بر وي، محسوب و معدود است، و بمقتضاي خليفة اللهي در زمين،
مظهر اين ثناء الهي است: «و الخير في يديك و الشر ليس اليك» يعني والي امور مسلمين
علي الدوام منبع خيرات است و حتي كيفرهائي كه در حوزه تدبير او انجام مي‌گيرد، خير
امت است: «لا قامة الحد انفع في الارض من القطر اربعين صباحاً». (الوسائل ج
18  308)

–        
اقامه حدي در زمين از چهل روز باران سودمندتر است. چنانكه در حوزه ولايتش
تعطيل يك حد از حدود الهي، ستيز و دشمني با حقتعالي است كه در حديث قدسي آمده است:

«يا محمد من عطل حداً من حدودي فقد عاندني و طلب بذلك
مضادتي». (الوسائل ج 18 ص 309)

–        
اي محمد اگر مسئول اجراء حد، حدي از حدودم را تعطيل كند بدشمني من برخاسته و
خواستار ضديت با من شده است.

و خطورت مقام ولايت با موازنه‌اي كه در اين حديث نبوي(ص):
«ساعة امام عادل افضل من عبادة سبعين سنة» (الوسائل- ج 18 ص 308)

چنانكه قله ب2ودنِ آن مقام در معالي امور از اينجا روشن مي‌شود
كه خدايتعالي در نظم تعداد اوصاف و نعوت «عبادالرحمن» ختام آنها را مسئلت اين مقام
اعلان فرموده‌اند:

«و الذين يقولون: ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة
اعين و اجعلنا للمتقين اماما». (الفرقان-74)

–        
و آنان كه مي‌گويند: پروردگارا از همسران و فرزندانمان ديدگان ما را روشن ساز
و ما را امام پرهيزگاران قرار ده.

اين دعاء دعائي است برخاسته از فطرت پاك عبادالرحمن كه به
اقتضاء رحمت واسعه حقتعالي خواستارند تا همسران و ذراريشان در كاروان رهروان الي
الله تعالي، ممتاز به «قرة العيني» سرور انگيزي شوند، و سرور و مقتداي اهل تقوي
گردند.

دعاء مي‌كنند كه پروردگار “واهب العطايا”، به
ازواج و فرزندانشان، اشراق و نوري موهبت فرمايد كه قلوب متقين مجذوب آن اشراق
شوند،‌ عيناً صورتي كه در قانون جاذبه كواكب است.

دعاء مي‌كنند كه خداوند سميع الدعاء آنان را در زمين چشمه‌هاي
نور گرداند تا معاني نور و هدايت از آنها فوران كرده و ابعاد تاريك حيات و سعادت و
عقائد و آداب و اعمال انسانها بدانها فروغ و روشنائي گيرند و شايد مراد از لفظ
«حكم» در دعاء خليل الرحمن

(ع) همين باشد:

«رب هب لي حكماً و ألحقني بالصالحين و اجعل لي لسان صدق في
الاخرين». (الشعراء- 83و84)

–        
پروردگارا به من «حكم» موهبت فرما و بصالحين ملحقم گردان. و لسان صدقي براي من
در آيندگان قرار ده.

زيرا «حكم» بمعني اتقان و منع است و حضرت خليل(ع) از
پروردگار وهاب «حكم» مسئلت مي‌نمايد: وجودي متقن و منيع كه انحلال ناپذير باشد و
همه آثار آن از متلاشي و متجزي شدن، مصون باشند و ذكر جميل آن حضرت كه لسان صدق و
حيات ديگري است براي آن حضرت در نسل آينده برقرار باشد، كه همه آثار ابراهيم چنين
بوده‌اند، مناسك حج ابراهيمي و محاجه آن حضرت و زن و فرزند بلافصل و مع الواسطه
كلاً چنان بوده‌اند.

گوياترين لسان صدق آن حضرت در آيندگان، ابوالائمه
اميرالمؤمنين علي(ع) است. آن بزرگوار اين منصب الهي: «اميرالمؤمنين» را با عبارتي
كوتاه چنين ترسيم مي‌كند:

«أاقنع من نفسي بان يقال اميرالمؤمنين و لا اشاركهم في
مكاره الدهر او اكون اسوة لهم في جشوية العيش فما خلقت ليشغلني اكل الطيبات
كالبهيمة المربوطة همها علفها. او المرسلة شغلها تقممها تكترش من اعلافها، و تلهو
عما يراد بها، او أترك سدي، او أهمل عابثا و أجر حبل الضلالة او اعتسف طريق المتاهة».
(شرح نهج  فيض الاسلام ره- ص 971 نامه 45)

–        
آيا قناعت ميكنم كه بمن بگويند زمامدار و سردار مؤمنين در حالي كه به سختي‌هاي
روزگار با آنان همدرد نبوده يا در تلخكامي جلو ايشان نباشم؟ پس مرا نيافريده‌اند
كه خوردن طعامهاي نيكو (از نيكبختي جاويد) بازم دارد مانند چهارپاي بسته شده كه
انديشه‌اش علف است يا مانند چهارپاي رها گشته كه خاكروبه‌ها را بهم زند تا چيزي
يافته بخورد، پر مي‌كند شكنبه را از علفي كه بدست آورده، و غفلت دارد از آنچه
برايش در نظر دارند (نمي‌داند كه صاحبش مي‌خواهد فربه شود تا بكشتارگاهش فرستد. يا
برايش باركشي نموده كارش را انجام دهد) يا مرا نيافريده‌اند كه بيكار مانده و
بيهوده رها شوم، يا ريسمان گمراهي را كشيده بي انديشه در راه سرگرداني رهسپار
گردم.

و مي‌فرمايد:

«و ان من اسخف حالات الولاة عند صالح الناس ان يظن بهم حب الفخر
و يوضع امرهم علي الكبر و قد كرهت ان يكون جال في ظنكم اني احب الاطراء و استماع
الثناء و لست بحمدالله كذلك». (شرح نهج البلاغه فيض الاسلام- خطبه 207- ص 686)

–        
از پست‌ترين حالات حكمفرمايان نزد مردم نيكوكار آنست كه گمان فخر و خودستائي
بآنها برده شود و كردارشان حمل بكبر و خودخواهي گردد، و من كراهت دارم از اينكه به
گمان شما راه يابد كه ستودن و شنيدن ستايش را از شما دوست دارم و سپاس خدا را كه
اين چنين نيستم.

اميرالمؤمنين(ع)- قرة العين عباد الرحمن و لسان صدق
ابراهيم(ع)- موقعيت خويش را در ميان مردم اعلان مي‌فرمايد كه همچون چراغ منيري در
مسير تاريك و پر پيچ و خم زندگي بشر كه از هر پيچ و خم آن صدها پيچ و خم ديگر
منشعب مي‌گردد. برافراشته است، و انوار هدايت سفراء الهي و حاملان رسالت از وي
فوران مي‌نمايد، گفتار و كردارش آنگونه از افق عادات بالاتر است كه گوئي اعجاز و
خرق عادتست: «انما مثلي بينكم مثل السراج في الظلمة يستضيء به من ولجها». (شرح نهج
عبده- ج 2 ص 151)

عزم راسخ، ثبات قدم، همت عالي، طمأنينه،‌ پارسائي نسبت
بشهوتهاي هوس انگيز و زينتهاي آرزو پرور و آز نوزا و ده‌ها خصال و فضائل علياي
ديگر كه هر يك در مسابقه تقوي اسوة حسنة لمن كان يرجوالله و اليوم الآخر است. اسوه
حسنه‌اي است كه تأسي به آن، شأن مردمان آزاد است، و نازنينان جهان از آن محرومند و
در اين مدعا بيان آن بزرگوار نعم الشاهد است:

«و الله لان ابيت علي حسك السعدان مسهداً و اجر في الاغلال
مصفداً‌ احب الي من ان القي الله و رسوله يوم القيامة ظالماً لبعض العباد و غاصباً
لشيء من الحطام… و الله لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها علي ان اعصي
الله في نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلته و ان دنياكم عندي لاهون من ورقة في فم
جرادة تقضمها ما لعلي و لنعيم يفني و لذة لا تبقي نعوذ بالله من سبات العقل و قبح
الزلل و به نستعين».

–        
سوگند به خدا اگر شب را بيدار بروي خار سعدان (گياهي است داراي خار سر تيز)
بگذرانم و (و دست و پا و گردن) مرا در غلها بسته بكشند، محبوب‌تر است نزد من از
اينكه خدا و رسول را روز قيامت ملاقات كنم در حالي كه بر بعضي از بندگان ستم كرده
چيزي از مال دنيا غصب كرده باشم.

سوگند به خدا اگر هفت اقليم را با هر چه در زير آسمانهاي
آنها است بمن دهند براي اينكه خدا را درباره مورچه‌اي كه پوست جوي از آن بربايم
نافرماني كنم نمي‌كنم و به تحقيق دنياي شما نزد من پست‌تر و خوارتر است از برگي كه
در دهن ملخي باشد كه آن را مي‌جود چه كار است علي را با نعمتي كه از دست مي‌رود، و
خوشي كه بر جا نمي‌ماند، بخدا پناه مي‌بريم از خواب عقل و زشتي لغزش و تنها از او
ياري مي‌جوئيم.

                                                
(نهج البلاغه شرح فيض الاسلام ره- ص 715- 713)

چنانكه گفتم صاحب اين مقام، همه تصرفات و نفسهاي وي در
ديوان محاسبات خداي حي قيوم كه «لا تأخذه سنة و لا نوم» بر او محسوب است، چه او
قميص زمامداري اهل ايمان را بر تن نموده، در اموري كه تحت ولايت او است اهمال و
چرت و خواب بر وي جائز نيست در اين رابطه خواجه نظام الملك در كتاب «سياست نامه»
خبري آورده است:

«گويند: عبدالله بن عمر در بيرون رفتن پدرش از اين جهان وي
را پرسيد كه اي پدر ترا كي بينم؟ گفت: بدان جهان. گفت: زودتر مي‌خواهم. گفت: شب
اول يا شب دوم يا شب سوم مرا در خواب بيني. پس دوازده سال برآمد، او را در خواب
نديد، پس از دوازده سال او را در خواب ديد، گفت: يا پدر نگفته بودي كه پس از سه شب
ترا بينم؟ گفت: مشغول بودم كه در سواد بغداد پلي ويران شده بود و گماشتها، تيمار
آن نداشته بودند و گوسفندي را در آن پل دست بسوراخي فرو شد و بشكست،‌ تا اكنون
جواب آن مي‌دادم».              (ص- 10)

                                                                                                       
ادامه دارد

حضرت علي(ع):

«ايها الناس! اني و الله ما احثكم علي طاعة الا اسبقكم
اليها، و لا انهاكم عن معصية الا انتهي قبلكم عنها». (نهج البلاغه فيض- حكمت 70)

اي مردم! به خدا سوگند، شما را به موضوعي تشويق و دعوت نمي‌كنم
مگر اينكه در انجامش پيشگام هستم. و از گناهي بر حذرتان نمي‌دارم مگر اينكه پيش از
شما از آن فاصله گرفته باشم.