استقلال رأي

مباني رهبري در اسلام

قسمت سي و ششم

حجة الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري

استقلال رأي

يكي از فضايل برجسته انسان استقلال رأي است، بدين معنا كه
در مسايل نظري خصوصاً آنچه به حيات انساني و تكامل انسان مربوط مي‌شود پيرو آراء
ديگران نباشد و خود صاحبنظر باشد.

استقلال رأي براي همه انسانها فضيلت است ولي براي كسي كه مي‌خواهد
امامت و رهبري جامعه‌اي را به عهده گيرد يك ضرورت قطعي و اجنتاب‌ناپذير است.

 امام اگر استقلال
رأي نداشته باشد و رأي او تحت سلطه و نفوذ ديگران باشد اصولاً قدرت امامت و رهبري
جامعه را ندارد.

استقلال رأي رهبران الهي

پيامبران خدا و ائمه هدي مثل اعلاي استقلال رأي بودند،
تاريخ زندگي رهبران راستين الهي نشان مي‌دهد كه عقايد و آراء آنان متأثر از فضاي
حاكم بر جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كردند نيست، تاريخ اديان راستين هيچ پيغمبر يا
امامي را سراغ ندارد كه تحت نفوذ ديگران حتي اطرافيان و نزديكان خود باشد، مطالعه
قرآن و سيره پيامبر اسلام و امامان از اين ديدگاه بسيار ارزنده و آموزنده است.

يكي از توصيه‌هاي مهم قرآن كريم به رهبران الهي در زمينه
استقلال رأي، ميزان قرار ندادن مطلق رأي اكثريت مردم است.

قرآن خطاب به پيامبر اسلام مي‌فرمايد:

«و ان تطع اكثر من في الارض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون
الا الظن و ان هم الا يخرصون».[1]

–        
اگر از اكثر كساني كه روي زمين زندگي مي‌كنند پيروي كني ترا از راه خدا منحرف
مي‌كنند، آنها تنها از گمان پيروي مي‌كنند و از تخمين و حدس!

مبنا و معيار تشخيص، تصميم‌گيري و اقدام بسياري از مردم،
خصوصاً رهبران سياسي جهان، در بسياري از موارد، خواست و سليقه اكثريت است.

به عبارت ديگر بسياري از مردم استقلال رأي ندارند تا از
آنچه حق و عدل مي‌دانند پيروي كنند بلكه تحت نفوذ رأي و خواست و سليقه ديگران
هستند.

از نظر قرآن رهبران الهي موظفند آنچه را حق تشخيص مي‌دهند
عمل كنند هر چند برخلاف ميل اكثريت مردم باشد.

نكته مهم‌تر اين كه قرآن تصريح مي‌كند كه تنها فضل و عنايت
خداوند موجب گرديد تا پيامبر اسلام از وسوسه و نفوذ كساني كه مي‌خواستند رأي و
اراده او را به سوي آنچه خود مي‌خواستند منحرف كنند، مصون بماند:

«و لو لا فضل الله عليك و رحمته لهم طائفة منهم أن يضلوك و
ما يضلون الا أنفسهم و ما يضرونك من شيء».[2]

–        
اگر فضل و رحمت خدا بر تو نمي‌بود، گروهي از آنان تصميم داشتند تو را گمراه
كنند، اما جز خودشان را گمراه نمي‌كنند و هيچگونه به تو زيان نمي‌رسانند.

در شأن نزول اين آيه كريمه و آيات قبل از آن نقل شده كه
طايفه بني ابيرق طايفه‌اي نسبتاً معروف بودند، سه برادر از اين طايفه به نان «بشر»
و «بشير» و «مبشر» نام داشتند، بشير به خانه مسلماني به نام «رفاعه» دستبرد زد و
شمشير و زره و مقداري از مواد غذايي را به سرقت برد،‌فرزند برادر او به نام
«قتاده» كه از مجاهدان بدر بود جريان را خدمت پيامبر(ص) عرض كرد، ولي آن سه برادر
يكي از مسمانان با ايمان را به نام «لبيد» كه در آن خانه به آنها زندگي مي‌كرد در
اين جريان متهم ساختند.

«لبيد» از اين تهمت ناروا سخت برآشفت، شمشير كشيد و به سوي
آنها آمد و فرياد زد كه مرا متهم به سرقت مي‌كنيد، در حالي كه شما به اين كار
سزاوارتريد! شما همان منافقاني هستيد كه پيامبر خدا را هجو مي‌كرديد و اشعار هجو
خود را به قريش نسبت مي‌دادي، يا بايد اين تهمت را كه به من زده‌ايد ثابت كنيد يا
شمشير خود را بر شما فرود مي‌آورم!

برادران سارق كه چنين ديدند با او مدارا كردند، اما چون
باخبر شدند كه جريان به وسيله قتاده به گوش پيامبر رسيده يكي از سخنوران قبيله خود
را ديدند كه با جمعي به خدمت پيامبر بروند و با قيافه حق بجانب سارقان را تبرئه
كنند و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند.

پيامبر طبق وظيفه عمل به ظاهر، شهادت اين جمعيت را پذيرفت و
قتاده را مورد سرزنش قرار داد، قتاده كه بي گناه بود از اين جريان بسيار ناراحت شد
و به سوي عموي خود بازگشت و جريان را با اظهار تأسف فراوان بيان كرد. عمويش او را
دلداري داد و گفت: نگران مباش خداوند پشتيبان ما است!

آيات (105،113) نازل شد و اين مرد بي گناه را تبرئه كرد و
خائنان واقعي را مورد سرزنش شديد قرار داد[3]

شأن نزول آيه مذكور اين ماجرا باشد يا داستاني ديگر.[4] قدر
مسلم اين است كه اين آيه به روشني دلالت دارد كه عده‌اي مي‌خواستند با جوسازي
پيامبر اسلام را وا دارند كه بر خلاف حق كاري انجام ولي فضل و رحمت خدا به پيامبرش
مانع انجام تصميم آنها باشد.

از اين بالاتر! اين كه جمعي تصميم گرفتند نظر پيامبر خدا را
با جوسازي حتي در رابطه با تحريف وحي الهي جلب كنند! كه اين بار نيز خداوند تبارك
و تعالي مانع از تحقق اين توطئه گرديد:

«و ان كادوا ليفتنونك عن الذي اوحينا اليك لتفتري علينا
غيره و اذاً لا تخذوك خليلاً. و لو لا أن ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئاً
قليلاً».[5]

–        
نزديك بود آنها «با وسوسه‌هاي خود» تو را از آنچه به تو وحي كرده‌ايم بلغزانند
تا غير آن را به ما نسبت دهي! و در آن صورت تو را دوست بگيرند! و اگر ما تو را
استوار نمي‌ساختيم نزديك بود اندكي به آنها متماي شوي!

مواردي كه قرآن كريم رهبران جامعه اسلامي را به استقلال
توصيه مي‌كند بسيار است، همه آياتي كه مسأله لزوم اطاعت نكردن از كساني كه مي‌خواستند
نظريات خود را به دلايل مختلف بر پيامبر تحميل كنند طرح شده، درواقع توصيه به
استقلال و نفوذناپذيري رهبران الهي است.

از اين آيات نكات بسيار عالي و ارزنده‌اي در زمينه مديريت و
رهبري قابل استنتاج است.

1-   
استقلال و نفوذناپذيري براي رهبر يك ضرورت قطعي و مسلم است، و مديران جامعه
اسلامي در صورتي قادر به انجام وظيفه الهي خود هستند كه واجد اين خصيصه مهم و
ارزنده باشند.

2-   
توصيه‌هاي مكرر قرآن كريم در اين زمينه، نشانه اهميت خطري است كه از ناحيه
نفوذناپديري، رهبران جوامع اسلامي را تهديد مي‌كند و غفلت از آن، ضايعات جبران
ناپذيري را به دنبال خواهد داشت.

3-   
وقتي قرآن تصريح مي‌كند كه حتي پيامبر اسلام تنها با تأييدات الهي مي‌تواند
خود را از خطر نفوذناپذيري رهايي بخشد، معلوم مي‌شود كه اين خطر فوق العاده جدي
است، ديگران بايد حساب كار خود را بكنند و براي پيشگيري از آن مراقبتهاي دقيق و
جدي داشته باشد.

4-   
رهبران و مديران جوامع اسلامي تنها در صورتي مي‌توانند از خطر نفوذپذيري
ديگران مصون بمانند كه علاوه بر مراقبتهاي لازم مستظهر به امدادهاي غيبي الهي
باشند و لذا دعا و استمداد از خداوند متعال در كنار مراقبت، رمز نفوذناپذيري و
صلابت و استقلال رهبري است.

باري پيامبر اسلام با تأييدات خداوند متعال توانست بر مرز
وحي حركت كند و پس از او اوصياء گرامش همين روش را ادامه دادند.

امام علي(ع) استقلال رأي خود را چنين توصيف مي‌كند:

اذا المشكلات تصدين لي                كشفت
حقائقها بالنظر

و لست بامعة في الرجال                        اسائل
هذا و ذا ماالخبر

و لكنني مدرب الاصغرين                  أبين
مع ما مضي ما غبر[6]

هنگامي كه مشكلات نظري براي من پيش  مي‌آيد.

نظريه صحيح و مطابق با واقع را با تأمل كشف مي‌كنم.

من از مرداني نيستم كه 
استقلال رأي ندارند.

تا از اين و آن بپرسم چه خبر؟.

در انديشه و بيان تجربه دارم.

با مقياس گذشته آينده را پيش‌بيني مي‌كنم.

يكي از انتقادهاي امام علي(ع) به عثمان اين بود كه چرا
استقلال رأي ندارد، اراده ديگران او را اداره مي‌كند و افرادي مانند مروان بن حكم
او را به هر سو كه مي‌خواهد مي‌برد!

در ماجراي قيام مردم عليه عثمان، مردم از امام خواستند كه
به نمايندگي خود با عثمان در زمينه انتقاداتي كه به او دارند صحبت كند،[7] امام
پس از ذكر مقدمه‌اي در پايان چنين نتيجه‌گيري فرمود:

«فلا تكونن لمروان سيقة يسوقك حيث شاء بعد جلال السن و تقضي
العمر».[8]

–        
پس از پيري و گذشت عمر، زمام خود را به دست مروان نسپر تا تو را به هر سو كه
مي‌خواهد ببرد!

استقلال يا استبداد!

از آنجا كه استقلال رهبري ظاهراً شباهت به استبداد دارد،
تبيين استقلال رهبري از استبداد رهبري و تفكيك رهبر مستقل و رهبر مستبد در اين
مبحث ضروري بنظر مي‌رسد.

شباهت ظاهري استقلال به استبداد در اين است كه در هر دو
مورد صاحب رأي اصرار بر پياده كردن اعتقاد خوددارد، رهبر مستقل و رهبر مستبد هر دو
تلاش مي‌كنند تا آنچه را مصلحت تشخيص داده‌اند انجام دهند و به اصطلاح حرف خود را
به كرسي بنشانند.

ابراهيم اصرار دارد كه اعتقاد خود را مبني بر توحيد در
جامعه پياده كند، در مقابلش نمرود تلاش مي‌كند پندار خود را مبني بر شرك و بت‌پرستي
تحقق دهد و نيز موسي و فرعون، پيامبر اسلام و ابوجهل و…

لكن آنچه ابراهيم و پيامبران ابراهيمي و به طور كلي همه
امامان و رهبران الهي بر آن اصرار دارند استقلال رأي است و آنچه رهبران مستكبر
تاريخ در جهت آن تلاش مي‌كنند استبداد رأي است.

توضيح مطلب اين كه تعريف دقيق استقلال رأي همان طور كه
اشاره شد، عبارت است از صاحبنظر بودن و تحت تأثير آراء ديگران قرار نگرفتن ولي بر
استقلال رأي شرط رهبري نيست بلكه آنچه شرط رهبري است، ويژگيهايي دارد كه آن را از
استبداد جدا مي‌كند.

درست است كه ممكن است مستبد هم تحت تأثير افكار ديگران
نباشد و مستقل فكر كند لكن استقلالي كه شرط رهبري است دو خصوصيت دارد كه آن را
نقطه مقابل استبداد قرار مي‌دهد:

 

1-   
مشورت

استبداد رأي با مشورت و تبادل آراء در تضاد است، اصولاً
مستبد خود را نيازمند به مشورت با ديگران نمي‌بيند ولي استقلال رأي نه تنها با
تبادل آراء تضادي ندارد بلكه استقلال رأي رهبر در كنار شورا در قرآن كريم طرح مي‌گردد.

2-   
عدول از خطا

مستبد كاري به درست بودن يا خطا بودن آنچه مي‌گويد ندارد،
او هدفي را جز تحقق تمايلات خود تعقيب نمي‌كند و لذا اگر معلوم شود آنچه گفته خطا
است حاضر به اعتراف و عدول از رأي خود نيست، ولي صاحبنظري كه به بيماري استبداد
مبتلا نيست اگر فهميد نظريه او خطا است عدول مي‌كند.

اسلام همه مردم بويژه مديران جامعه را در عين حالي كه به
استقلال رأي توصيه مي‌كند.[9] از
استبداد رأي به شدت تحذير مي‌نمايد.

امام علي(ع) در نهي از استبداد مي‌فرمايد:

«من استبد برأيه هلك و من شاور الرجال شاركها في عقولها».[10]

– كسي كه مبتلا به استبداد رأي شود هلاك مي‌گردد و كسي كه
با افراد صاحبنظر مشورت كند شريك بهره برداري از انديشه‌هاي آنان است.                 ادامه دارد

حضرت علي(ع):

«غالبوا أنفسكم علي ترك المعاصي تسهل عليكم مقادتها الي
الطاعات» (مستدرك- ج 2، ص 313)

با ترك گناهان بر نفس سركش خود غلبه كنيد تا عنانش را در
دست گيريد و به آساني در راه اطاعتش بكشانيد.

 

 



[1]
– انعام- 116.