آزادي و اهميت آن از ديدگاه اسلام و امام

جاودانگي راه امام

حجة الاسلام و المسلمين اسدالله بيات

آزادي و اهميت آن از ديدگاه اسلام و امام

در پايان اين بحث دو مطلب مهم باقي مانده است كه در ارتباط
با بحث «آزادي» در فلسفه سياسي اسلام بايد مورد بررسي قرار گرفته و حقيقت آنها را
بدست آوريم و آن دو مطلب اين است:

الف: در ديد اسلامي، انسان نمي‌تواند بدون تقيد به مبادي
ديني، زندگي انساني داشته باشد و بهمين جهت در بحث جهاد و دفاع توضيح داده شد: يكي
از حقوقي كه ازطرف خداي جهان، محترم شناخته شده است و انبياء الهي از آن به حمايت
برخاسته‌اند، دفاع از دين حنيف و دعوت مردم به سوي اسلام و زندگي ديني است.
بنابراين، انسان- بالضروره- با دين مي‌تواند به سعادت خود برسد و بدون آن هلاكت و
سقوط نصيب آن خواهد بود. روي اين حساب، اين آيه كريمه كه مي‌فرمايد: اكراهي در دين
نيست «لا اكراه في الدين[1]» چه
معنا پيدا مي‌كند؟ و مراد از آن چيست؟

اين مطلب اول. و اما مطلب دوم كه در اينجا لازم است مورد
توجه قرار گيرد و مقداري بررسي شود، اين است: در جائي كه نظام اسلامي تحقق پيدا
كرد و بطور مشروع لباس عمل پوشيد، افراد و گروهها و سازمانها و جريانات گوناگون
فكري و سياسي كه در برابر جريان نظام سياسي اسلام قرار دارند و نقطه نظريات متفاوت
در مسائل مختلف با سران نظام دارند، در چه جايگاهي قرار مي‌گيرند؟ و از چه نوع
آزادي برخوردار هستند؟ آيا مي‌توانند هر نوع فعاليت از خود داشته باشند و آيا مي‌توانند
مخالفت كنند و اگر مي‌توانند در چه حدي از مخالفت را مي‌توانند ظاهر و آشكار
نمايند؟ و آيا همه گروههاي مخالف در يك رده قرار دارند؟ و هر كس هر نوع مخالفت را
در هر رده كه باشد مي‌تواند ابراز نمايد؟ و دهها مسائل ديگر كه در اين باره مطرح
است و بطور اجمال بايد با توجه به معناي آزادي كه در فلسفه سياسي اسلامي مطرح است
پاسخ آنها را دريافت كرد.

پاسخ سئوال اول:

قبل از آنكه به تفصيل به پاسخ سئوال اول بپردازيم، لازم است
لغاتي را از حيث واژه شناسي معني كنيم، سپس به پاسخ بپردازيم:

اكراه: مصدر از باب افعال از «كره» گرفته شده است بمعني
اجبار و وادار كردن كسي بكاري است كه رضايت به انجام آن را ندارد.

«رشد» يا «رُشُد»- بضم راء و شين- عبارت است از اينكه كسي
جهت و مسير رسيدن بواقع و حقيقت را پيدا كند.

«غي»: در برابر رشد قرار دارد و آن عبارت است از اينكه
انسان از راه و مسير عدول كند و منحرف شود در حالي كه هدف را فراموش كرده است.

«ضلال»: عدول و انحراف از راه است به اينكه مقصد و هدف را
هم مي‌شناسد.

«هدايت»: يافتن راهي است كه انسان را به مقصد مي‌رساند.[2]

پس از آنكه مفاهيم واژه‌هاي فوق روشن شد، وارد پاسخ آن
سئوال مي‌شويم.

دين عبارت است از مجموعه معارف علمي و نظري كه دنباله آن
يكسري دستورالعملهاي اجرائي و عملي بوجود مي‌آيد و جامع و عامل مشترك همه آنها اين
است كه مجموعه‌اي از اعتقادات و باورها است و اعتقاد و ايمان از اموري است كه مركز
و محل آن قلب و دلها است و اكراه  اجبار
ارتباطي با امور قلبي و اعتقادي نداشته و نمي‌تواند هم داشته باشد. اگر در جائي
اكراه و اجباري صورت پذيريد، در اعمال و كارهاي ظاهري و حركات بدني، مؤثر خواهد
شد.

امور اعتقادي و قلبي از جمله حقايقي است واقع در سلسله علل
و معلولات عالم كه تابع علل و عوامل خاص خود مي‌باشد اگر آن علل و عوامل بوجود
آمدند از جمله درك درست و باور به بود و نبود و ارزيابي اطراف موضوع و علاقه و ميل
به انجام آن و امثال ذلك كه آنها مانند خود اين اعتقاد و باور از امور اعتقادي و
ادراكي مي‌باشند، اين اعتقاد بوجود خواهد آمد و محقق خواهد شد و اگر آن علل و
عوامل بوجود نيامدند و شرايط تحقق يك امر اعتقادي فراهم نگشت، طبعاً اين امر
اعتقادي هم بوجود نخواهد آمد. روي اين حساب آيه كريمه كه مي‌فرمايد: «لا اكراه في
الدين» اگر بصورت جمله خبري باشد، پيامش اين است: «دين از مقولات قلبي و مربوط به
دل انسانها است و امور قلبي و ايماني تابع علل مربوط به خود كه از سنخ خود آنها
است، مي‌باشد و اكراه و اجبار در آنها راه ندارد و اكراه و اجبار مربوط به ظاهر
انسان و اعمال جوارحي او مي‌باشد». بنابراين، معناي جمله اين است: دين از مقولاتي
است كه اكراه در آن راهي ندارد.

و اگر جمله انشائيه باشد و به قرينه «قد تبين الرشد» بدست
مي‌آيد، جمله اخباري در مقام انشاء است و معنايش اين است:‌«دين و باور و اعتقادات
را بر ديگران تحميل نكنيد، براي اينكه اعتقاد از اموري نيست كه قابل تحميل بشود»[3] و
اعتقادات را با زور نتوان به خورد افراد داد. با زور مي‌توان فردي را وادار به
كراي كرد، اما با زور و فشار، نمي‌توا فردي را مؤمن و معتقد ساخت. ايمان و دين
شبيه محبت بلكه عين آن است. انسان نمي‌تواند با زور، كسي را محبوب و يا مبغوض قرار
دهد. حب و بغض، عوامل مخصوص خودش را لازم دارد.

 

بنابراين، اگر جمله انشائي هم باشد، باز از اين حيث و جهت،
اكراه و نفي و سلب شده است كه اكراه و اجبار تكويناً به امور اعتقادي و قلبي راه
ندارد. پس انسان در اصل دين اگر بخواهد ايمان به آن داشته باشد و مقيد به احكام و
مبادي آن بشود و اعمال و رفتار خودر ا با دستورالعملهاي آن منطبق سازد، بايد بفهمد
و باور به درستي و صحت آن پيدا كند و از روي ميل و عشق و علاقه آن را بپذيرد و سپس
هر جا مشكلي و معضلي پيدا كرد و نتوانست آن را برطرف كند و يا در ضمن بررسي به يك
نظر مخالف كشانده شد و حتي آن را ابراز كرد، هيچ مشكلي براي وي بوجود نخواهد آمد و
در اين ميدان مي‌تواند فكر و انديشه خود را براه اندازد و شبهه و افكار مخالف را
به قرآن و محكمات آن عرضه نمايد و با تدبر در‌ آيات كريمه اگر توانست مشكل را
برطرف نمايد، مشكل برطرف شده است و اگر نتوانست خودش مشكل را با عرضه به قرآن و
تدبر در آن برطرف نمايد، مراجعه مي‌نمايد به پيامبر(ص) و يا به جانشينان پيامبر(ص)
تا از اين طريق، شبهه برطرف گردد و يا بطلان آن نظر كه به آن منتهي شده است، روشن
شود و يا اينكه نظرش مورد تأييد و يا تصحيح قرار گيرد.[4] كما
اينكه قرآن چنين دارد:

آناني كه سخنها را مي‌شنوند و آنها را ارزيابي و سبك و
سنگين كرده و بهترين آنها را انتخاب نموده و از آن پيروي مي‌نمايند، كساني هستند
كه خدا هدايتشان كرده است و از صاحبان خرد مي‌باشند.[5]

پاسخ سئوال دوم

هنگامي كه نظام سياسي اسلام، لباس عمل پوشيد و حكومت مشروع
روي كار آمد، افرادي كه در درون نظام هستند و اصل نظام را هم قبول دارد نواقصي را
مشاهده مي‌كنند و كمبودهائي را مي‌بينند و اعمال ضد ارزش و منكري را در مراحل
مختلف اجرائي و مديريتي احساس مي‌كنند، در اين صورت مي‌خواهند مخالفت كنند و علاقه
دارند خلافها را افشاء كرده و مردم را در جريان 
خلافها قرار دهند، اينها بايد مراتب امر بمعروف و نهي از منكر را مراعات
كرده و بعنوان امر بمعروف و نهي از منكر مسئله را تعقيب نمايند. اطلاقات ادله امر
بمعروف و نهي از منكر شامل اين موارد هم خواهد شد و مادامي كه خلاف كاريها و
تخلفاتي كه در نظام صورت مي‌گيرد جزئي است و در حدي نيست كه موجب غير مشروع بودن
حاكميت حاكمان و دولت مردان نظام گردد، مخالفتها در حد تذكر و ارشاد و نصيحت و
ديگر مراتب امر بمعروف و نهي از منكر، با حفظ سلسله مراتب، مجاز بوده و مي‌تواند
صورت پذيرد و در اين حد مخالفت نه تنها جايز است بلكه واجب و لازم است.

در گذشته در بحث امر بمعروف و نهي از منكر در اين مقوله
توضيحات لازم داده شد و از مجموع آنها چنين بدست آمد:

امر بمعروف و نهي از منكر از وظايف عمومي مردم و از فرايضي
است كه همگان موظف بانجام آن مي‌باشند و اگر امر بمعروف و نهي از منكر زنده نماند
و مردم درباره اين فريضه بزرگ الهي بي تفاوت باشند، بتدريج حكومت اسلامي به حكومت
شيطاني و طاغوتي مبدل خواهد شد. و اگر- العياذ بالله- انحرافات، كلي و اساسي است
بطوري كه موجب وابستگي و سلطه اجانب بر مقدرات امت اسلامي مي‌باشد و در پوشش اسلامي
همان اعمال ظالمانه و جائرانه طاغوتها انجام مي‌شود و اموال مسلمانان و بيت المال
مسلمين غارت شده و حيف و ميل مي‌گردد- كما اينكه صدها نظير آن را در تاريخ از جمله
در دوران حسين بن علي(ع) همه مي‌دانند و يا در دوران معاصر در زمان شاه همه در
خاطر دارند- در اين صورت، اگر حكومت منحرف شود و از مسير صلاح و اصلاح دور گردد و
موجب هتك اسلام و امت اسلامي گردد، مخالفت بهر نحو ممكن لازم و واجب است و برخورد
با نظام لازم و ضروري است و لو اينكه منجر به قيام مسلحانه شود و يا قربانيهاي
زيادي را بطلبد. عمل حسين بن علي(ع) قوي‌ترين و مطمئن‌ترين مدرك و سند مشروعيت اين
نوع مخالفتها و برخوردها مي‌باشد و اطلاقات ادله امر بمعروف و نهي از منكر و
عمومات ادله جهاد و دفاع و قتال في سبيل الله شامل اينجا هم مي‌شود.

پس در اين فرض، مخالفت بهر نحو ممكن لازم و واجب است و بايد
ادامه يابد تا آنكه دولت حقه و مشروعه بوجود آيد، چرا كه اين حكومت، مشروعيت خود
را از دست داده است و به حكومت جور و فساد و عصيان تبديل شده است و از مصاديق
طاغوت شده است.[6]

اينها در صورتي است كه نظام مشروع اسلامي روي كار آمده است
يا در همان مشروعيت اوليه باقي است و انحرافي رخ نداده است و يا اگر رخ داده است
جزئي مي‌باشد و يا در اثر انحرافات اساسي و كلي و بنيادي، اصل مشروعيت را از دست
داده است، اما مخالفان، كساني هستند كه نظر اصلاحي دارند و بنايشان بر اصلاح امور
بوده و مي‌خواهند در جامعه، نظم و امنيت و حقوق عامه در سايه حاكميت اسلام و
قوانين اسلامي برقرار گردد. اما در صورتي كه اينطور نباشد و مخالفان، نظر اصلاحي
نداشته باشند، بلكه بناء را از اول بر برخورد فيزيكي گذاشته باشند و بخواهند نظام
مشروع و حقه را طوري جلوه دهند كه كم كم شرايط براي وي تنگ شده و توان خود را براي
ادامه حيات سياسي از دست بدهد و در واقع هدف مخالفان براندازي نظام اسلامي باشد كه
گاهي در اين برنامه ريزي از اول دست بكارهاي عملي زده و از زور و سلاح و عده و
عُده استفاده مي‌نمايند و با مبارزه مسلحانه مي‌خواهند نظام را از ميان بردارند و
گاهي اين است كه تدريجاً اين كار را مي‌خواهند انجام دهند يعني مثلاً از طريق
فرهنگي و سياسي وارد شده و بتدريج پايه‌هاي نظام را متزلزل مي‌سازند تا در موعد
مناسب، ضربه كاري و نهائي را بر اسالم وارد نمايند؛ در هر صورت اگر مخالفتها رنگ
براندازي و كنار گذاشتن حكومت اسلامي و جايگزين كردن حكومت غير اسلامي باشد، از هر
گروهي اين معني بوجود آيد و هر سازماني اين نوع برنامه‌ريزي را انجام داده باشد و
تحت هر عنواني خود را پنهان سازد، محارب شناخته شده و طبق نص قرآن كريم با آنان
عمل خواهد شد و حكومت اسلامي تا آن لحظه و موقعي كه زمينه كليه خطرات و تهديدات
نسبت به كيان اسلام و نظام مشروع اسلامي منتفي شود و زمينه آن از بين برود، به
برخوردهاي قانوني و قاطع خود ادامه خواهد داد و حكم قرآني درباره محاربان اين است:

«اين است و غير اين نيست مجازات كساني كه با خدا و رسول خدا
به جنگ بر مي‌خيزند و در روي زمين فساد مي‌كنند و بندگان خدا را مي‌ترسانند و با
ايجاد آشوب و بلوا در برابر نظام مشروع مي‌ايستند، اين است كه كشته شوند و يا به
دار آويخته شوند و يا اينكه دست راست و پاي چپ آنان قطع گردد و يا از آنجا كه
زندگي مي‌كرده‌اند، تبعيد شوند و اين براي اين است كه آنان در دنيا خوار و ذليل
شوند و در آخرت هم عذابي سخت نصيبشان خواهد شد».[7]                                                             
ادامه دارد

پيامبر گرامي اسلام(ٌ):

«صنفان من امتي اذا صلحا صلحت امتي و اذا فسدا فسدت امتي،
قيل: يا رسول الله! و من هما؟ قال: الفقهاء و الامراء». (تحف العقول- ص 50)

صلاح و فساد امت من به صلاح و فساد دو دسته بستگي دارد.
سئوال شد آن دو دسته كيانند؟ فرمود: دانشمندان و زمامداران.

 

 



[1]
– سوره بقره- آيه 256.