ايمان و عمل صالح

تفسير سوره
رعد

ايمان و عمل
صالح

قسمت
شصت  و نهم

آيت الله
جوادي آملي

«الذين آمنوا
و عملوا الصالحات طوبي لهم و حسن مآب». (سوره رعد- آيه 29)

–        
آنان که ايمان آوردند
و عمل صالح داشتند، خوشا به حال آنان و چه خوش بازگشتي.

***

اموري که در
اين آيه کريمه مطرح است، چند امر است که بعضي از آنها به قسمت اول آيه بر مي گردد
و برخي به قسمت دوم.

در مورد بخش
اول مي فرمايد آنان که مؤمن هستند و عمل صالح دارند.

حسن فاعلي و
حسن فعلي

در قرآن
کريم، نجات و رهايي از عذاب و رسيدن به نعمت الهي را مخصوص کساني مي داند که اين
دو امر را احراز کنند. يکي به منزله اصل است که آن «حسن فاعلي» است، ديگري فرع است
که آن «حسن فعلي» است. يعني اگر انسان از نظر جان و عقيده، موحد و مؤمن بود و از
نظر رفتار و کردار نيز داراي عمل صالح بودو اين دو امر را فراهم کرد، اين انسان از
عذاب مي رهد و به سعادت مي رسد.

اين دو امر
يکي به ذات و نفس انسان،‌ باز مي گردد که مربوط به اعتقاد است و يکي هم به اعمال و
رفتار و اوصاف او بر مي گردد به نام عمل صالح. در نتيجه اگر کسي داراي اين دو امر
نبود، مشمول رحمت خاصه حق نمي باشد و از عذاب، نجات پيدا نمي‌کند.

روي اين امر،
تمام مردم به چهار دسته تقسيم مي شوند:

گروه اول:
کساني هستند که هم از نظر حسن فاعلي مؤمن و موحد هستند و هم از نظر حسن فعلي داراي
اعمال صالح مي باشند. به اينان وعده بهشت برين داده شده است.

گروه دوم:
گروهي که نه عقيده درست دارند و نه عمل صالح مانند کافران و ظالمان.

گروه سوم:
گروهي که عقيده دارند ولي عمل صالح ندارند و تبهکارند مانند فاسقان.

گروه چهارم:
گروهي که عقيده ندارند ولي کارهاي خوب انجام مي دهند مانند برخي از کافران که
اعمال صالح دارند ولي عقيده و ايمان ندارند.

اين سه گروه
در جهنم هستند. و لذا است که در قرآن کريم ملاحظه مي کنيم که درباره بهشت،‌وعده به
پر شدن نداده است ولي درباره جهنم تهديد به پر شدن هست. «لا ملئن جهنم من الجنة و
الناس اجمعين»[1]– به
تحقيق و تاکيد که جهنم را از جن و انس پر مي کنم.

انسان‌هاي
خوب و والا همواره در طول تاريخ کم بوده اند. گاه مي شد که پيامبري سالهاي سال
زحمت مي کشيد و تبليغ دين خدا مي کرد و پس از تلاش فراوان، فقط يک خانه به او
ايمان مي آوردند. مي فرمايد:

«فما وجدنا
فيها غير بيت من المسلمين»[2]
در آن شهر جز يک خانه از مسلمانان يافت نشد.

تفاوت درجات
و درکات

بهرحال
معذبين سه گروه هستند و منعمين يک گروه. ولي همچنان که اهل بهشت يکسان نيستند و
درجات گوناگون دارند «لهم درجات»[3]،
اين سه گروهي هم که اهل عذاب هستند، قطعاً يکسان نمي باشند. برخي در درک اسفل جهنم
هستند و برخي در قسمتهاي مياني. برخي براي هميشه معذب هستند و برخي پس از مدتي
ممکن است آزاد شوند و از جهنم نجات پيدا کنند. پس اصل تعذيب در فقدان يکي از دو
امر (ايمان و عمل صالح) پيش مي آيد ولي دوام يا انقطاع عذاب بحث ديگري است.

کار خير فقط
از مؤمن پذيرفته است

ملاحظه
کنيدکه در قرآن درباره اينکه خداي سبحان در برابر کار بد کيفر مي دهد، مقيد نشده
است به اينکه اگر کسي کار بد بکند و کافر باشد عذاب مي شود، بلکه بصورت مطلق آمده
است «و جزاء سيئة، سيئة مثلها»[4]
اگر کسي گناه کرد، کيفر مي‌بيند.

چه مسلمان
باشد و چه غير مسلمان ولي در برابر حسنه چنين اطلاقي درقرآن نيامده بلکه هميشه
مقيد است که هر کسي کار خوب کرد، و مؤمن بود، جزاي خير مي بيند.

در سوره نحل
مي فرمايد:

«من عمل
صالحاً من ذکر أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة»[5]
هر مرد و زني که عمل صالح انجام بدهد و مؤمن باشد، ما او را حياتي خوب و جاويدان
خواهيم داد. اما کافري که مي گويد زندگي بجز زندگي دنيا نيست و ايمان به آخرت
ندارد، هر کاري هم انجام دهد پشيزي ارزش نخواهد داشت. او دنيا طلب است و دنيا خواه
و چون براي پس از مرگ کاري انجام نداده است، لذا اعمال دنيائيش هر چند خوب هم
باشد، هباءً منثورا مي شود و بر باد مي رود.

مطلب ديگر
تحليل اين مسئله استکه خود قرآن بيان مي کند. آن روز کسي که ايمان نياورده باشد يا
ايمان آورده ولي از ايمانش استفاده نکرده باشد، نجات و رهايي از عذاب را ندارد.
اين تحليل خود قرآن است.

ادله قرآني
که دلالت مي کند بر اينکه بهشت از آن کسي است که هم معتقد باشد و هم عمل صالح
داشته باشد، دو دسته است. يک دسته ادله‌اي است که فقط اين دو قيد را ذکر مي کند
مثل «من عمل صالحاً من ذکر او انثي و هو مؤمن» يا نظير همين آيه محل بحث که مقصود
بيان دو قيد است.

قسمتي ديگر
آياتي هستند که چنين تحليلي دارند: اگر کسي ايمان نياورد يا ايمان آورد ولي کار
خيري انجام نداد و بهره صحيحي از ايمانش نبرد، اهل بهشت نيست.

دلالت اثباتي
ونفيي

اين دو طايفه
از آيات، دلالتشان يکنواخت نيست. طايفه اولي دلالتش از اين باب است که دو قيد را
در کنار هم ذکر کرده و لسانش، لسان نفي نيست بلکه لسان اثبات است. و اما اگر يک
طايفه از آيات صريحاً تذکر دهند که بهشت از آن کسي است که ايمان بياورد و عمل صالح
انجام دهد و اگر کسي ايمان نياورد يا ايمان آورد ولي از ايمانش استفاده نکرد، به
بهشت راه ندارد؛ اين هم اثبات قضيه را بيان مي کند و هم سلب قضيه را. هم دلالت مي
کند بر اينکه مؤمن عامل به عمل صالح، اهل بهشت است و هم دلالت مي کند بر اينکه آن
سه گروه اهل بهشت نيستند.

در مورد
طايفه اولي از آيات، همين آيه سوره رعد و آيه سوره کهف، به عنوان مثال ذکر شد. در
مورد طايفه دوم از آيات به سوره مبارکه والعصر بنگريد که هم لسان اثبات است و هم
لسان نفي. يک گروه را استثنا کرده و سه گروه ديگر را گرفتار عذاب مي داند. مي
فرمايد:

«ان الانسان
لفي خسر» به شهادت استثناي اين گروه معلوم مي شود لام «الانسان» لام استغراق است
يعني همه در زيان اند و همه معذب اند (البته بحثي در کم و زيادي عذاب ها و استمرار
و عدم استمرار آن نيست) مگر يک گروه که مؤمنان اند، چه مؤمناني؟ مؤمناني که عمل
صالح نيز دارند. يعني هم داراي حسن فاعلي هستند و هم حسن فعلي، هم مؤمن و معتقدند
و هم کار خوب انجام داده و سفارش به حق و صبر مي کنند.

«الا الذين
آمنوا  عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و
تواصوا بالصبر».

در اينجا يک
ويژگي ديگري براي مؤمنان ذکر شده و آن اينکه نه تنها خودشان عامل به عمل صالح
هستند، بلکه همواره ديگران را هم به صبر و حق، سفارش و تواصي مي کنند تا آنها هم
موفق به عمل صالح گردند.

با ذکر اين
آيه کريمه، معلوم مي شود کافي نيست انسان گليم خود را از دريا نجات بدهد بلکه اين
يکي از وظايف او است. انسان موظف است که ضمن انجام دادن تکاليف و فرايض شخصي،
ديگران را هم وادرا به عمل صالح کند و در برابر جامعه هم وظيفه‌اش را انجام دهد.

البته آن دو
امر مهم را که ذکر کرده است (تواصي به حق و صبر) چيز جدائي از اعمال صالحه انسان
نمي‌باشد. اين از باب ذکر خاص بعد از عام استکه براي اهميت دادن ذکر مي شود. اين
چيزي جز امر به معروف و نهي از منکر نيست که جزئي از وظايف شخصي انسان است و جداي
از عمل صالح نمي باشد.

همه
زيانکارند جز يک گروه

«ان الانسان
لفي خسر» يعني هر انساني سرمايه را مي بازد، مگر يک گروه که استثنا شده است «و الا
الذين آمنوا و عملوا الصالحات» و از اين که مستثني مقيد به دو وصف است، يکي ايمان
و ديگري عمل صالح معلوم مي شود، مستثني منه سه گروه هستند. آنها که فاقد هر دو
هستند مانند کافري که کار خير ندارند و آنها که مبتلا به فقدان يکي از دو امر
هستند مانند مسلمان فاسق و آنها که عمل صالح دارند و ايمان ندارند مانند کافري که
کار خير مي کند. اين سه گروه جزء مستثني منه هستند و قطعاً در خسران و زيان اند.

آنچه از
طايفه دوم آيات مهم است، آيه اي است ک به تحليل دلالت مي کند با لسان نفي که اگر
کسي ايمان نياورد يا ايمان آورد ولي از ايمانش بهره اي نبرد، در آن روز نتيجه اي
از بهشت نمي برد.

در سوره
مبارکه انعام مي فرمايد: «هل ينظرون الا أن تأتيهم الملائکة أو يأتي بعض آيات ربک،
يوم يأتي بعض آيات ربک، لا ينفع نفساً ايمانها لم ينفع نفساً ايمانها لم تکن آمنت
من قبل او کسبت في ايمانها خيراً».[6]
اينها براي ايمان آوردن منتظر هستند که ملائکه را ببينند يا خدا به نزد آنها بيايد
يا برخي از آيات الهي را ببينند (خدا که اصلا ديده نخواهد شد، و فرشتگان را هم نمي
بينند). اما روزي که بعضي از آيات پروردگارت را ببينند (يعني روز احتضار و در دو
مرگ) آن روز که آيه خاص الهي آمده است، انسان سراسيمه بشود و بگويد من ايمان آوردم
(نظير کار فرعون که گفت به آنچه بني اسرائيل به آن ايمان آوردند، ايمان آوردم) آن
روز ايمان نافع نيست. ايمان براي کسي که قبلاً اصلاً ايمان ندارد.

اين آيه با
يک تحليل خوب و صريح مي فرمايد: مردم يا ايمان نياورده‌اند يا اگر ايمان آورده اند
از ايمانشان بهره اي نبرده اند. در آن روز خطر که آيه الهي ظهور مي کند، اين گروه
هيچ بهره‌اي نمي برند.

بنابراين
نجات از عذاب الهي، فقط مال کسي است که اين دو امر را داشته باشد، يکي ايمان و يکي
عمل صالح. پس اگر کسي ايمان نداشت يا ايمان داشت ولي از ايمانش بهره اي نبرد، چنين
کسي نجات پيدا نمي کند. ادامه دارد

 

 



[1]
سوره هود- آيه 119.