حوادث سال دوم هجرت

درسهائي از
تاريخ تحليلي اسلام

حوادث سال
دوم هجرت- 5

حجة الاسلام
و المسلمين رسولي محلاتي

مراسم عروسي
و زفاف

همانگونه که
در مقالات گذشته مذکور گرديد، ميان عقد ازدواج و عروسي چند ماه طول کشيد و فاصله
شد. ولي ما براي اينکه رشته سخن قطع نشود، دنباله ماجرا يعني مراسم عروسي را نيز
در همين جا ذکر کرده، و سپس بدنبال ذکر ساير حوادث سال دوم هجرت خواهيم رفت انشاء
الله تعالي.

باري پس از
ماجراي عقد و نامزدي فاطمه و گذشت چند ماه از اين ماجرا علي(ع) شرم مي کرد درباره
عروسي فاطمه سخني بميان آورد، تا بالاخره زناني که در خانه رسول خدا(ص) بودند يا
بمناسبتهائي رفت و آمد مي کردند بفرک افتادند در اين باره سخني بگويند و با کسب
اجازه از علي(ع) بنزد رسول خدا(ص) آمده و بحث عروسي فاطمه را به ميان کشيدند.

از آنجمله
نام ام ايمن[1] و ام
سلمة در روايات ذکر شده که اين مطلب را نزد رسول خدا(ص) عنوان کردند و سخن را از
اينجا آغاز کرده که گفتند:

اي رسول خدا
براستي اگر خديجه زنده بود با انجام مراسم عروسي فاطمه ديدگانش روشن مي‌شد!

با شنيدن نام
خديجه سرشگ از ديدگان پيغمبر جاري شد و بياد آن بانوي فداکار و مهربان افتاده
فرمود: خديجه! و کجا همانند خديجه زني يافت مي شود؟! درآن هنگام که مردم مرا تکذيب
کردند او مرا تصديق نمود، و در راه پيشرفت و ترويج دين خدا مرا ياري کرد و دارئي
خود را در اختيار من قرار داد،‌و بانوئي که خداي عزوجل مرا مأمور کرد تا اورا مژده
دهم که خانه‌اي از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد کرد….

ام سلمه که
اين سخنان را شنيد و دگرگوني حال پيغمبر را ديد عرضه داشت: پدر و مادر ما بقربانت!
شما هر اندازه درباره خديجه بفرمائيد درست و صحيح است، جز آنکه وي از دنيا رفته و
بسوي پروردگار خويش بازگشت و خداي تعالي ما را با او در بهترين جايگاه بهشت جاي
دهد.

اما موضوعي
که ما بخاطر آن خدمت شما آمده‌ايم اين است که برادر و پسر عموي شما علي بن ابيطالب
مايل است تا شما درباره‌اش محبتي نموده اجازه دهيد همسرش فاطمه رابخانه خود ببرد و
بدين ترتيب سروساماني به زندگي اوبدهيد!

پيغمبر
پرسيد: چرا خود علي در اينباره بمن مراجعه نکرده؟

عرض شد: حيا
وشرم مانع او از اينکار گرديده!

در اين وقت
ام ايمن از  طرف رسول خدا(ص) مأمور شد تا
علي(ع) را خبر کرده بنزد آنحضرت ببرد، و چون بيامد پيش روي پيغمبر نشست و از شرم
سر خود را بزير افکند، رسول خدا(ص) بدو فرمود:

آيا مايل
هستي همسرت به بخانه ببري؟

علي(ع)
همچنان که سرش بزير بود پاسخداد:

–        
آري پدر ومادرم
بفدايت!

پيغمبر(ص)
نيز با خوشحالي موافقت خود را براي انجام اينکار اعلام کرده و بدنبال آن فرمود:

همين امشب يا
فردا شب ترتيب اينکار را خواهم داد.

علي(ع)
برخاست و رسول خدا(ص) نيز به زناني که در آنجا بودند(و شايد به انتظار موافقت
پيغمبر اسلام لحظه شماري مي کردند تا هر کدام بنحوي در اين جشن فرخنده خدمتي انجام
داده و کاري بکنند) دستور داد مقدمات عروسي را فراهم نموده و فاطمه را زينت کنند و
خوشبويش سازند و اطاقي را براي زفاف و عروسي او فرش کنند.

وليمه عروسي

يکي از
سنتهاي اسلامي «وليمه» دادن در مراسم عروسي است، يعني مستحب است در اين مراسم  غذائي تهيه شود و جمعي را اطعام کنند، که البته
در کيفيت و مقدار تابع شئون و مقدورات افراد است، که بهر نحوي ممکن است اين سنت
اسلامي را انجام دهند، و رسول خدا(ص) نيز که خود اين سنت را تشريع فرموده بود در
مراسم عروسي فاطمه دختر عزيزش اينکار را انجام داد، و در اينکه آيا خود پيغمبر
ترتيب اين«وليمه» را داد يا به علي(ع) دستور داد تهيه آنرا داد و يا هر دو در تهيه
آن شرکت داشتند اختلاف است.

مطابق نقل
امالي شيخ صدوق(ره)، رسول خدا(ص) به علي فرمود: تهيه گوشت و نان با ما، و خرما و
روغن با تو،[2] و بر
طبق نقل مرحوم راوندي در «خرائج» پيغمبر اسلام مقداري غذا و حلوا درست کرد و به
علي فرمود: مردم را دعوت کن.[3]

و در روايتي
که مرحوم اربلي در کشف الغمه روايت کرده چنين است که علي(ع) گويد: رسول خدا از همان
پول زره خودم که قبلا فروخته بودم مقداري را به ام سلمه سپرده بود، و هنگام عروسي
ده درهم از آن پول را از ام سلمه گرفت و بمن داد و فرمود: با اين پول مقداري روغن
و قدري خرما و کشک خريداري کن، و من چنان کردم و خود آنحضرت آستين را بالا زد و
سفره‌اي چرمي طلبيد و آن خرما و روغن و کشک را مخلوط کرده و غذائي تهيه نمود و از
مردم با همان غذا پذيرائي شد.[4]

ودر نقل
ديگري از آنحضرت حديث کرده که به علي فرمود:

«يا علي لابد
للعرس من وليمة».

–        
علي جان! در عروسي
بايد وليمه داد،

و بدنبال آن
روايت کرده که سعد[5] گفت:
من گوسفندي را براي اين وليمه ميدهم، وگروه ديگري از انصار نيز هر کدام در حدود
توانائي خود چيزي تهيه کردند، و مراسم وليمه انجام گرديد، که اين روايت را بيشتر
اهل سنت نيز مانند طبري و ابن حجر و سيوطي و ديگران نقل کرده اند.[6]

و بهر صورت
وليمه تهيه شد و پيغمبر خدا به علي فرمود: اکنون برخيز و هر که را مي خواهي براي
صرف  غذا دعوت کن، علي(ع) گويد: من بمسجد
آمدم و ديدم گروه بسياري از اصحاب در مسجد حضور دارند خواستم برخي را دعوت کنم و
برخي را نکنم، حيا مانع من شد، و از اينرو بر بلندي بالا رفتم و با صداي بلند
گفتم:

«اجيبوا الي
وليمة فاطمة»!

–        
شما را به صرف وليمه
(عروسي) فاطمه دعوت مي کنم!

و بدين ترتيب
همه را دعوت نمودم، و مردم دسته دسته براه افتادند ولي من از زيادي مردم و کمي غذا
به خجلت فرو رفتم و رسول خدا اين مطلب را دانست و مرا دلداري داده فرمود: علي
جان(غصه مخور) من بدرگاه خداي تعالي دعا مي کنم تا در غذا برکت دهد.

و همين طور
هم شد که همگي آن جمعيت بسيار از آن غذاي اندک خوردند و سير شدند و همه را کفايت
کرد.

و در نقل
ديگري است که پيغمبر فرمود: بگو مردم ده نفر ده نفر بيايند و غذا بخورند، و هر
دسته ده نفري که مي آمدند رسول خدا(ص) بدست خود براي آنها غذا مي کشيد و بدانها مي
داد و مي خوردند و چونسير مي شدند از اطاق خارج شده و ده نفر ديگر مي آمدند، و
بدين ترتيب همگي را غذا داد.

و چون مدعوين
غذا خوردند رسول خدا ظرفي هم براي زنان فرستاد و ظرفي هم جداگانه براي داماد و
عروس کشيد و فرمود:

«هذا لفاطمة
و بعلها».

–        
اين هم مال فاطمه و
شوهرش!

و بر طبق
حديثي که ابن شهر آشوب روايت کرده دو روز اين کار تکرار شد، و روز سوم نيز ابوايوب
انصاري وليمه دادومردم ميهمان او بودند.

مراسم زفاف و
عروسي

ميهمانان
بخوبي اطعام شدند و مراسم وليمه پايان يافت و وقت آن رسيد که بانوي بزرگوار اسلام
بخانه شوهر برود، قبلا پيغمبر دستور داده بود فاطمه را ببرند رسول خدا(ص) ظرف آبي
خواست و دو سوره آخر قرآن «معوذتين» را بر آن خواند، و با آب دهان خود مخلوط کرد و
فاطمه را در سمت چپ و علي را در سمت راست خود نشانيدف ومقداري آب به بدن زهرا و مقداري
بر بدن علي پاشيد و در حق آنها دعا کرده چنين گفت:

«اللهم انهما
مني و انا منهما، اللهم کما اذهبت عني الرجس و طهرتني تطهيراً فاذهب عنهم الرجس و
طهرهم تطهيرا».[7]

و سپس دنبال
آن فرمود:

«قوما الي
بيتکما جمع الله بينکما و بارک في سيرکما و اصلح بالکما».[8]

و بر طبق
روايات اهل سنت[9] اضافه
بر کلمات فوق جملات زير را نيز(که مادر مريم براي او از خدا خواست) اضافه کرد و
درباره فاطمه گفت:

«اللهم اني
اعيذها بک و ذريتها من الشيطان الرجيم».

–        
خدايا من او و
فزندانش را از شيطان رانده درگاه در پناه تو قرار مي دهم، و نظير همين دعا را
درباره علي(ع) کرده سپس درباره هر دوي آنها گفت:

«جمع
الله شملهما،‌و اطاب نسلهما، و جعل نسلهما مفاتيح الرحمة و معادن الحکمة و امن
الامة».

–        
يعني خدا پراکندگي
کارشان را برطرف کند، و نسلشان را پاک گرداند، و فرزندانشان را کليدهاي رحمت و
معدنهاي حکمت و وسيله امان و امنيت امت قرار دهد.

و بهر صورت
اين مراسم هم پايان پذيرفت، و رسول خدا دست زهرا را در دست علي(ع) نهاده فرمود:

«بارک الله
في ابنة رسول الله يا علي، نعم الزوجة فاطمة، و يا فاطمة نعم البعل علي».

–        
علي جان! خداوند دختر
رسول او را بر تو مبارک گرداند، فاطمه خوب همسري است، و اي فاطمه علي هم خوب شوهري
است.

و در حديث
ديگري است که هنگام خداحافظي با آنها، دم در ايستاد و گفت:

«طهرکما و
طهر نسلکما، انا سلم لمن سالمکما و حرب لمن حاربکما، استودعکما الله و استخلفه
عليکما».

–        
خدا شما و نسل و
فرزندانتان را پاک و پاکيزه گرداندف من با هر کس که با شما در صلح و دوستي باشد در
صلح و دوستي هستم، و با هر کس که با شما دشمن باشد دشمنم، بخدايتان مي سپارم و او
را سرپرست شما قرار مي دهم.

و اين جمله
در حديث امالي شيخ(ره) آمده که به آندو فرمود: بسوي منزل خويش برويد ولي کاري نکنيد
تا من بيايم.

بسوي خانه
علي

زنان اطراف
فاطمه عزيز را گرفتند و او را براي رفتن بسوي خانه شوهر آماده کردند، و در حديث
آمده[10]
که پيغمبر دستور داد استر مخصوص خود را که به «شهباء» موسوم بود بياورند و فاطمه
را بر آن استر سوار کرد تا بخانه شوهر برود.

و در حديثي آمده
که پيغمبر نيز برخاست و پيشاپيش دخترش فاطمه براه افتاد، و سلمان[11]
نيز مهار استر را در دست داشت، و به زنان نيز دستور داد همراه فاطمه حرکت کنند و
اظهار سرور و شادماني کنند، و ارجوزه بخوانند اما چيزي که خدا راضي نيست نگويند. و
بنقل ابن شهرآشوب مرداني چون حمزه و عقيل و ديگر از خاندان رسول خدا(ص) نيز پشت سر
آنها شمشيرهاي برهنه در دست داشتند[12]
و آنان را بدرقه مي کردند.

و از جمله
اشعاري که در مراسم مزبور از ام سلمه نقل شده اين قطعه است:

سرن بعون
الله جاراتي                    واشکرنه في
کل حالات[13]

واذکرن ما
انعم رب العلي                من کشف مکروه
و آفات[14]

فقد هدانا
بعد کفر و قد                   انعشنا رب
السماوات[15]

و سرن مع خير
نساء الوري              تفدي بعمات و خالات[16]

يا بنت من
فضله ذوالعلي                        بالوحي
منه و الرسلات[17]

و از عاشيه
نقل شدهکه مي گفت:

يا نسوة
استرن بالمعاجر                 واذکرن ما
يحسن في المحاضر[18]

واذکرن رب
الناس اذيخصنا                       بدينه
مع کل عبد شاکر[19]

و الحمدالله
علي افضاله                  والشکر لله
العزيز القادر[20]

سرن بها
فالله اعطي ذکرها             و خصها منه
بطهر طاهر[21]

و از حفصة
نيز قطعه زير نقل شده:

فاطمة خير
نساء البشر                  و من لها وجه
کوجه القمر[22]

فضلک اللهعلي
کل الوري                        بفضل من خص
بآي الزمر[23]

زوجک  الله فتي فاضلا                    اعني
علياً خير من في الحضر[24]

فسرن جاراتي
بها انها                    کريمة بنت عظيم
الخطر[25]

و از «سعادة»
مادر سعد بن معاذ روايت شده، که با اينکه زني سالخورده بود، همچون زنان جوان به
وجد آمده و مي گفت:

اقول قولا
فيه ما فيه                       واذکر
الخير و ابديه[26]

محمد خير بني
آدم                                ما فيه
من کبر ولا تيه[27]

بفضله عرفنا
رشدنا                                فالله
بالخير يجازيه[28]

 و نحن مع بنت نبي الهدي              ذي شرف قد مکنت فيه[29]

في ذروة
شامخة اصلها                  فما اري شيئاً
يدانيه[30]

و در بسياري
از روايات اهل سنت که خطيب بغدادي و محب الدين طبري و حمويني و ابن حجر و ديگران،
از ابن عباس روايت کرده اند آمده است که:

در آنشب که
فاطمه(س) را بخانه علي(ع) مي بردند پيغمبر(ص) پيش روي او مي رفت، و جبرئيل سمت
راست و ميکائيل  در سمت چپ، و هفتاد هزار
فرشته پشت سر او حرکت مي کردند، و آنها تا طلوع فجر به تسبيح و تقديس خداي تعالي
مشغول بودند.[31]
ادامه  دارد

 

 



[1] – ام
يمن نام زني است که سالها بعنوان کنيزي و خدمتکاري در خانه رسول خدا(ص) زندگي کرده
و بقولي کنيز آمنه مادر آن حضرت بود که پس از وفات آمنه وظيفه سرپرستي رسول خدا(ص)
بدو محول شد و پيغمبر (ص) اورا بعنوان مادر خطاب مي کرد. و مي فرمود«ام ايمن امي»
(چنانچه در داستان وفات آمنه در شرح حال رسولخدا(ص) ذکر گرديد). و پس از ازدواج با
خديجه او را آزاد کرد، و ام ايمن بمردي موسوم به عبيد خزرجي شوهر کرد و از وي پسري
بدنيا آورد که نامش را ايمن گذارد. و ايمن کسي بود که در جنگ حنين وقتي همه
مسلمانان بجز عده معدودي از کنار پيغمبر اسلام گريخته در رکاب آنحضرت ماند و
پايداري کرد تا شهيد شد و ام ايمن از نظر سبقت در اسلام و خدمت بخاندان رسالت
سابقه درخشان و پرافتخاري دارد، و تا فاطمه (س) نيز زنده بود خدمت آن بانوي
بزرگوار را بر خود فرض و لازم مي دانست، و از جمله افتخارات او سرپرستي و حضانت از
دو فرزند برومند فاطمه(س) و دو حجت الهي يعني حسن و حسين(ع) است که انشاء الله در
جاي خود مذکور خواهد گرديد- و به صورت ام ايمن از زنان بزرگ و پرفضيلت اسلام است
که در اينجا براي معرفي او مختصراً بهمين مقدار اکتفا شد تا انشاء الله در جاي خود
آنرا با تفصيل بيشتري ذکر کنيم.