نكته هايى اخلاقى از كلمات امام خمينى سلام الله عليه

نكته :12 حضور قلب
مثل قلب مثل طائرى است كه دائماً از شاخه‌اى به شاخه‌اى پرواز مىكند، مادامى كه درخت آرزوى دنيا و حب آن در قلب برپاست، طائر قلب بر شاخههاى آن متعلق است و اگر به رياضات و مجاهدات و تفكر در عواقب و معايب آن و تدبّر در آيات و اخبار و حالات اولياى خدا قطع اين درخت را نمود قلب ساكن و مطمئن مىشود و موفق به كمالات نفسانيه كه از آن جمله حصول حضور قلب به همه مراتب آن است ممكن است بشود.()
يكى از مسائلى كه توجه به در همه عبادات ضرورى است، داشتن حضور قلب و مراعات آن است. علماى اخلاق به اين نكته اشاره فرموده‌اند كه حضور قلب در نماز (به عنوان يكى از اركان قبولى) ابتداء به دو طريق حاصل مىشود:
اول: فراغت وقت
و اين امر زمانى حاصل مىشود كه سالك اوقاتش را تقسيم نموده و برنامه ريزى وقتى داشته باشد. پس هرگاه امور خود را بر روى نظم قرار دهد و در بين تقسيم اوقات، وقت نماز را هميشه در اول قرار دهد و به گونه‌اى عمل كند كه موقع نماز از لحاظ وقت در فراغت باشد در اين صورت تا اندازه‌اى حضور قلب حاصل مىشود. پس اگر نماز را در آخر وقت بجا آورد، خوف قضا شدن دارد. بنابراين حضور قلب بدست نمي‌آيد و اگر در بين وقت انجام دهد در فكر دنيا و كارهاى دنيايى خواهد بود و در اين صورت هم فراغت حاصل نمىشود.
دوم: فراغت قلب
كه در آن پيش از شروع نماز، قلب خود را با ياد آخرت و قبر و قيامت و حساب و كتاب و قبولى آن مقدار از نماز كه با حضور قلب است و افكارى از اين قبيل كه انسان را در حضور قلب مساعدت مىبخشد مشغول كند. و از افكار و خيالهاى باطل و بيهوده خالى كند و به خود بفهماند كه اگر قفس دل را گشوده و پرنده خيال را رها سازد، هيچ راهى براى ياد حق نمىگذارد، پس زمانى به خود مي‌آيد كه عمل تمام شده از نماز و يا عبادت ديگرش هيچ نفهميده است، حضرت امام خمينى(ره) پيرامون حضور قلب چنين مىفرمايند:
از امورى كه انسان را اعانت مىكند بر تحصيل حضور قلب مراقبه از وقت است كه عهد معهود و معاد موعود حق است. و شخص سالك الى اللّه اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد لااقل اين پنج وقت را كه حقتعالى به او وقت داده و دعوت براى ملاقات فرموده بايد مراقبت كند و از حقتعالى به جان و دل تشكر كند كه او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده شايد مواظبت بر اوقات و مراقبت از ميعاد ملاقات كه در اول بى مغز و صورى است به توفيق حق و دستگيرى آن ذات مقدّس جل شأنه حقيقت پيدا كند و با مغز شود آن وقت به لذت مناجات و انس با محبوب نائل شود و سرّ حقيقى عبادات را دريابد.() در هر صورت فراغت قلب از غير حق از امور مهمه است كه انسان به هر قيمت بايد تحصيل آن بكند و طريق تحصيل آن نيز ممكن و سهل است، با قدرى مواظبت و مراقبت بايد انسان مدتى كنترل طاير خيال را بدست گيرد و هر وقت خواست از شاخه‌اى به شاخه‌اى پرواز كند آن را حفظ كند. پس از مدتى مراقبت رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خير و عادت او گردد و فارع البال اشتغال به توجه به حق و عبادت پيدا كند.() يكى از نكات مهم در فرمايشات امام خمينى آن است كه حب دنيا و توجه به آن اثر مهمى در مشغوليت قلبى و فكرى انسان دارد. حب دنيا مىتواند از توجه به كوچكترين چيزها تا بزرگترين آنها باشد. مهمترين راه تحصيل فراغت قلب بيرون بردن حب دنيا از قلب و فكر خود است. اينكه حب دنيا چيست و چگونه مىتوان آن را از دل بيرون كرد در مقالات قبل در همين مجله توضيح داده شده است.
كيفيت تحصيل حضور قلب: انسان براى بدست آوردن هر صفت نيكى بايد صفت مقابلش يعنى زشتى اش را از بين ببرد. اگر مثلاً
طالب اين است كه بخشنده و كريم باشد بايد صفت بخل را از خود بيرون كند، اگر خواهان آن است كه مهربان و رحيم باشد بايد كينه و حسد را از دل خود بيرون كند و هكذا. بر همين اساس اگر مىخواهد حضور قلب را بدست بياورد بايد اسباب حواس پرتى خود را از بين ببرد و حواس پرتى انسان از دوچيز است: يا مربوط به ظاهر انسان است و از طريق چشم حاصل مىشود، يا مربوط به باطن اوست و از راه فكر حاصل مىشود. آنچه از راه ديدن براى انسان دست مي‌دهد بايد با بستن چشمها هنگام نماز يا هر عمل ديگرى اصلاح نمود. خصوصاً از نماز خواندن در مكانهاى پرزرق و برق و جلوه دار جداً پرهيز كرد. و آنچه از راه فكر باعث عدم حضور قلب است را بايد با كنترل فكر دوا نمود.راه كنترل فكر اين است كه در اوقات فراغت پرنده خيال را به هر جا نپراند و از افكار بيهوده دست بردارد و تا جايى كه مىتواند فكرش را متمركز در امور خاصى نمايد. اينها باعث آن است كه خيال پراكنده نشود. و از امور ديگرى كه فرد را معاونت در تمركز خيال مىنمايد، كم كردن محبت غير خدا و افزايش ياد خدا بر زبان و قلب است. الحاصل توجه به امور ياد شده انسان را در بدست آوردن حضور قلب كمك مىنمايد.
ملامحسن فيض كاشانى در كتاب اسرارالصلاة مىگويد:سبب ورود اين امر به خاطرها يا امر خارجى است يا امرى است داخل در ذات و در باطن. اما امر خارج مثل آنكه چيزى به گوش برخورد يا در پيش چشم درآيد. پس علاج قطع اسباب تفرقه حواس آن است كه در نماز چشم خود را بپوشاند يا در خانه تاريكى نماز گذارد يا نزديك ديوارى بايستد و احتراز نمايد از نماز كردن در شارعها و در مواضع منقوشه‌اى كه صنعت غريبى به كار برده باشند از قبيل فرشهاى زينت كرده و… و اولى و بهتر آن است كه چشم را نپوشاند و به سجده گاه خود در حالت قيام ودر هر حالى به آنچه مقرر است نظر بيندازد و اگر نگاه كردن به اين معنى باعث تفرقه حواس او مىشود چشم را بپوشاند و گاهى تفرقه امور از امور داخليه است و رفع تفرقه آن مشكلتر و شديدتر است پس آن تفرقه خاطر است در امور دنيوى كه فكرش در يك چيز جمع نمىشود بلكه مرغ فكرش هميشه مىپرد از شاخى به شاخ ديگر در اين صورت پوشاندن چشم فايده‌اى نمىبخشد، پس آن كس را طريقه آن است كه برگرداند نفس خود را جبراً و قهراً به سوى فهميدن معناى آنچه مىخواند در نماز و مشغول گرداند خود را به آن از ساير امور باطله.()
مراتب حضور قلب :براى سالكان بيدار دل حضور قلب داراى مراتبى است. مرتبه اول از آن عبارت است از توجه به معانى واذكار نماز و اينكه بداند چه مىگويد و چه چيزى مىخواهد و اين مرتبه براى كسانى است كه در ابتداى سلوكند. حضور قلب براى آنانكه به مقام فناى فى اللّه رسيده‌اند عبارت است از توجه تام به معبود و غافل شدن از معانى، نهايت سفر دوم در اين مقام همان فناى از عابد و معبود و عبادت است. در سفر صحو، حضور قلب عبارت است از توجه هم به عابد و هم به معبود و هم عبادت و اين بالاترين مراتب حضور قلب است.
امام خمينى مىفرمايند: تو مناجات با حق را مثل تكلّم با يكنفر بندگان ناچيز حساب نكن. چه شده است كه اگر با يك نفر از
دوستان، سهل است با يك نفر از بيگانگان، اشتغال به صحبت داشته باشى مادام كه با او مذاكره مىكنى، از غير غافلى و با تمام توجه به او مشغولى، ولى در اشتغال به مكالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگار عالميان بكلى از او منصرف و غافلى و به ديگر امور متوجهى! آيا قدر بندگان از ذات مقدّس حق افزون است؟ يا تكلّم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بيشتر است؟ آرى و (شما) مناجات با حق را نمي‌دانيم چيست. تكاليف الهيه را سربار امور مي‌دانيم. البته امرى كه تحميل بر شخص شد و سربار زندگى گرديد در نظر، اهميت نخواهد داشت. بايد سرچشمه را اصلاح كرد و ايمان به خداوند و فرمايشات انبياء پيدا كرد تا كار اصلاح شود همه بدبختىها از ضعف ايمان و سستى يقين است.()
نكته :13 صبر
مطلب بس مهم و راه خيلى خطرناك است. از جان و دل بكوش در پيش آمدهاى دنيا، صبر و بردبارى را پيشه خود كن، و در مقابل بليات و مصيبات مردانه قيام(كن) و به نفس بفهمان كه جزع و بى تابى، علاوه بر آنكه خود ننگى بزرگ است، براى رفع بليات و مصيبات فايده‌اى ندارد، و شكايت از قضاى الهى و اراده نافذ حق، پيش مخلوق ضعيف بى قدرت و قوه، مفيد فايده نخواهد بود.()
صبر به عنوان عامترين و مهمترين صفت نفسانى بازدارنده، در لغت عرب به معناى حبس و درتنگنا و محدوديت قرار دادن است() در فرهنگ اخلاقى، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه كه عقل و شرع اقتضا مىكنند و بازداشتن از آنچه عقل و شرع نهى مىكنند() چنانكه خواجه نصيرالدين طوسى(ره) صبر را معرفى مىكند به: نگهدارى نفس از بيتابى نزد مكروه () بنابراين صابر كسى است كه صبر ملكه او باشد. يعنى نفسش در بلايا و مصايب مضطرب نگشته و در حوادث و شدايد مقاوم باشد به نحوى كه سينه‌اش از آن تنگ نشده و اظهار گله و شكايت پيش خلق ننمايد. بر اساس آيات و روايات صبر يا بر نعمت است يا بر نقمت. توضيح اينكه آنچه در اين دنيا براى انسان است يا موافق با طبع و خواسته اوست و يا مطابق ميل او نيست. آنچه كه مطابق ميل اوست دو چيز است. يكى ثروت و جاه و مقام و صحت و امنيت و… صبر بر اين نعمات به اين است كه طاغى و ياغى و مغرور نشده و خدا را از ياد نبرد و گردنكشى نكند. همچنانكه حقتعالى در وصف اين قسم افراد فرمود: «انّ الانسان ليطغى ان رآه استغنى.»() جمعى از اصحاب پيغمبر چون از فقر رهايى يافتند، گفتند: خدا ما را بر فقر و محنت امتحان كرد و ما صبر كرديم و به رفاه و نعمت آزمود پس قدرت صبر بر آن را نداريم.() حق به اين گروه هشدار داده فرمود: « يا ايها الّذين آمنوا لاتلهكم اموالكم و لااولادكم عن ذكر اللّه.»() اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد مبادا مال و اولاد، شما را به سبب فراموشى ياد خدا هلاك كند. طغيان نكردن بنده در برابر خداوند به اين است كه بنده به خود بفهماند كه اين اموال و نعمتها در نزد او عاريه‌اند. و به زودى از او پس گرفته مىشوند. بنابراين بايد كه بربندگان خدا فخر نفروشد، تكبر نكند، حقوق الهى خود اعم از خمس و زكات و انفاق را ادا كند، از مستمندان دستگيرى كند و كسى را با مال و مقام خود
نيازارد. صبر بر اين امور از جمله دشوارترين مراتب صبر است.
ديگرى معصيت است و گناه از اين جهت موافق با ميل و نفس است كه قوا و نيروهاى نفس بيشتر تمايل به بدى و شرارت دارند و اين نيروها اگر تحت كنترل عقل قرار نگيرند انسان را به گمراهى و هلاكت هدايت مىكنند. پس صبر بر معصيات به اين است كه همه آن چيزهايى را كه نفس به آنها مايل است و در شرع اسلام گناه مىباشد را بايد كنار بگذارد و قادر باشد با بهرهگيرى از نيروى عقل جلو خود را از ورود در معاصى اعم از گناهان قلبى و قالبى بگيرد. و به اين جهت صبر بر معصيتهايى كه در فرد ملكه شده و به آنها خو كرده بسيار مشكلتر از صبر بر معصيتهاى ديگر است.
اما آنچه كه موافق طبع انسان نيست دو چيز است كه صبر بر آنها در روايات و آيات بسيار تأكيد شده است.
اول :مصيبات اعم از فقر و گرسنگى، ترس، ضرر و زيان و نقص در اموال و اولاد. خداوند در سوره بقره به اين مصيبات اشاره كرده و صابران را به رحمت و غفران خود بشارت داده است. «و لنبلونكم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالواانّا للّه و انّا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة و اولئك هم المهتدون.»() و شما را مي‌آزمائيم به چيزى از ترس و گرسنگى و نقص در مالها و جانها و ثمرات و بشارت باد صابران را آنانكه چون مصيبتى به آنها رسيد گفتند: ما براى خدائيم و همانا به سوى او باز مىگرديم بر آنها درودهايى از پروردگار و رحمت اوست و آنان هدايت يافته شدگانند.
دوم: طاعات و عبادات و دشواري‌اش به اين جهت است كه مخالفت با نفس است به دو جهت. يكى آنكه انجام اينگونه امور براى نفس دشوار است و ديگر آنكه آدمى طالب قهر و غلبه است و ذلّت و پيشانى برخاك گذاشتن و بندگى و اطاعت ديگرى را كردن برايش دشوار است و آنچه بر او دشوارتر است آنكه بايد نيتش را هم براى حقتعالى خالص كند. بنابراين بر صبر بر طاعت و عبادات در روايات بسيار تأكيد شده و منظورشان نيز همين است.
جمعى از عرفا چون حضرت امام خمينى صبر را با اين تعريف و مراتب از مقامات متوسطين دانسته‌اند زيرا سالك تا زمانى كه مصيبت و طاعت را كراهت و سختى براى خود ببيند به مقامات عاليه سلوك نرسيده است. عارف آن است كه مصيبات را از جانب حقتعالى نعمت و بلايا را رحمت ببيند.
مراتب صابران:
اول: صبر توبه كنندگان و آن عبارت است از ترك شكوه و شكايت، بى تابى و بىقرارى و رفتار غير طبيعى و پريشان نداشتن.
دوم: صبر زاهدان يعنى علاوه بر مرتبه اول، صبر بر ترك دنيا خصوصاً بر آنچه كه نسبت به انسان مقدر شده از سختىها و درد و رنجها رضايت قلبى داشتن.
سوم: صبر صدّيقان يعنى علاوه بر دو مرتبه قبل نسبت به آن چه خداوند درحق انسان مقرر داشته عشق ورزيدن و آن را دوست داشتن، صبر در قرآن: واژه صبر در اشكال مختلف بيش از صدبار در قرآن كريم به كار رفته است كه خود به خود بيانگر اهميت اين موضوع است. شايد كمتر فضيلتى در قرآن اينهمه داراى محاسن و آثار و فوايد بوده باشد. خداوند در قرآن ده پاداش براى صابران نام برده است كه همه نشان از بزرگى و عظمت مقام ايشان نزد حقتعالى است.
.1 خداوند در همه حال با صابران است و آنان را در همه وقت چه در امور دنيوى و چه اخروى يارى مي‌دهد.
«استعينوا بالصبر و الصلاة انّ اللّه مع الصابرين»() لفظ مع در آيه نشان از همراهى حق با صابر در همه موارد مذكور است.
.2 خداوند صابران را دوست دارد و به عبارت ديگر ايشان محبوب خداوند هستند. «واللّه يحب الصابرين».()
.3 حقتعالى براى صابران مغفرت و اجر بزرگى در نظر گرفته است. «الّا الذين صبروا و عملوا الصالحات اولئك لهم مغفرة و اجر عظيم.»()
.4 عاقبت نيكو در روز قيامت. «سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار.»()
.5 رستگارى براى اهل صبر. «انى جزيتهم اليوم بما صبروا انّهم هم الفائزون.»()
6 و .7 غرفههايى در بهشت و همچنين سلام و تحيت پروردگار بر اهل صبر. «اولئك يجزون الغرفة بما صبروا و يلقون فيها تحية و سلاماً»() .
.8 خداوند مىفرمايد: صابران را دوبار اجر مي‌دهيم. «اولئك يؤتون اجرهم مرّتين بما صبروا».()
.9 خداوند صاحبان صبر را صاحبان عزمى قوى معرفى مىكند. «واصبر على ما اصابك انّ ذلك من عزم الامور».()
.10 خداوند صابران صبر را بى حساب اجر مي‌دهد. «انّما يوفّى الصابرون اجرهم بغير حساب.»()
صبر سالكان بايد چگونه باشد؟ غير از آنچه درباره صبر بر امور ياد شده گفته شد، براى سالك در حال سلوك توجه به چند نكته درباب صبر و استقامت ضرورى است. اول آنكه ممكن است در حين سلوك، به كرامتى نرسد و مكاشفه‌اى برايش روى ندهد وظيفه‌اش در اين موقعيت آن است كه از راه بدر نرود و سلوك را نيمه كاره رها نكند. هرچند پيش از اين گفته شد سالكى اگر براى رسيدن به مكاشفه و كرامت مىخواهد سلوك كند. بهتر است در اين راه وارد نشود. بى شك اگر كسى با نيّت رسيدن به كرامات سلوك كند و كرامتى نبيند، سلوك را رها خواهد كرد.
دوم آنكه در اين راه ناملايمات و سختىها و آزارهاى جسمى و روحى براى سالك بسيار است. وظيفه او اين است كه استقامت ورزيده و خارهاى طريق را تحمّل كند و آنها را در راه محبوب به جان بخرد.چه بسا حقتعالى اراده كرده او را همچون آهن محكم و استوار سازد كه با طوفان ناملايمات روزگار خسته و نا اميد نشود و حق را رها نكند.
در ره منزل ليلى كه خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است كه مجنون باشى
حضرت امام خمينى(ره) مىفرمايند:
نفسى كه داراى ثبات باشد از ناملايمات روحى از حوصله بيرون نرود و در مقابل ناگوارها پا برجا بايستد و از طمأنينه و ثبات او كاسته نگردد… طمأنينه و ثبات قدم است كه انسان را در مقابل حزب شيطان نگهدارى مىكند و بر لشكرهاى جهل و شيطنت غلبه مي‌دهد…ثبات قدم نگذارد اخلاق و اطوار اجانب و منافقين در انسان رخنه كند و انسان را نگذارد دستخوش حوادث شود انسان باثبات و طمأنينه نفس، خود يك ملت واحده است كه اگر سيلهاى اخلاق زشت و بى دينى تمام مردم را ببرد، او چون كوهى آهنين در مقابل همه چيز ايستادگى كند و از تنهايى وحشت نكند. انسان با ثبات و طمانيه مىتواند تمام وظايف فردى و اجتماعى را انجام دهد و در هيچ مرحله از زندگى مادى و روحانى براى او لغزش و خطايى دست ندهد…دلى كه نورانى به معرفت حق شده باشد مجارى امور را به قدرت او مي‌داند…چنين قلبى اضطراب و شتابزدگى و بى قرارى ندارد.()
صبر سالكان بر چيست؟
آنچه به عنوان صبر و رماتب آن تا بدينجا اشاره شد مربوط است به مقامات متوسطين از اهل سلوك ولى آن صبرى كه مربوط است به عارفان باللّه مختلف بوده و براى آنان درجات ديگرى است، كه خود شرحى جداگانه و مهم مىطلبد كه اينك خارج از بحث ماست. فى الجمله امام خمينى(ره) در رابطه با صبر عارفان مىفرمايد :«از براى صبر درجات ديگرى است كه مربوط به اهل سلوك و كمل و اولياست چنانچه از آن صبر فى اللّه است و آن ثبات در مجاهدت است و ترك مألوفات و مأنوسات بلكه ترك خويشتن است. در راه محبوب… و مرتبه ديگر صبر مع اللّه است و آن راجع است به اهل حضور و مشاهده جمال است در وقت خروج از جلباب بشريت و تجرد از ملابس افعال و صفات و…حفظ نفس از تلونات و غيبت از مقام انس و شهود و درجه ديگر صبر عن اللّه است و آن از درجات عشاقين و مشتاقين است از اهل شهود و عيان در صورتى كه رجوع به عالم خود كنند و به عالم كثرت و صحو برگردند و اين اشقّ مراتب صبر و مشكلترين مقامات است. و به اين مرتبه اشاره فرموده مولاى سالكان و پيشواى كاملان اميرمؤمنان(ع) در دعاى شريف كميل «وهبنى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك» و درجه ديگر صبر باللّه است و آن از براى اهل تمكين و استقامت است كه بعد از حال صحو و بقاء باللّه و پس از تخلق به اخلاق اللّه براى آنها رخ دهد و از آن جز كمّل را نصيبى نيست.»()
نكته :14 اخلاص
واى مدعى زهد و اخلاص! اگر تو مخلص هستى و براى خدا و دار كرامت او، زهد از مشتهيات دنيا مىكنى، چه شده است كه از مدح و ثناى مردم كه فلان اهل صلاح و سداد است، اين قدر خوشحال مىشوى و براى همنشينى با اهل دنيا و زخارف آن جان مي‌دهى، و از فقراء و مساكين فرار مىكنى؟ پس بدان كه اين زهد و اخلاص، حقيقى نيست. زهد از دنيا براى دنيا است و قلبت خالص از براى حق نيست. و در دعواى خود كاذبى و از دورويان و منافقانى.()
اخلاص تصفيه عمل از شوائب همراه با نيت صحيح است. زيرا عمل با پاكى نيت، تصفيه شده و لياقت ورود در محضر ربوى را مىيابد.
عن الرضا(ع): «انّ اميرالمؤمنين كان يقول طوبى لمن اخلص للّه عبادته ودعائه و لم يشغل قلبه بماترى عيناه و لاينسى ذكر اللّه بما تسمع اذناه و لم يحرك صدره بما اعطى غيره»() امام رضا از قول اميرالمؤمنين فرمود: بهشت براى كسى است كه خالص كند براى خدا عبادت و دعايش را و قلبش به آنچه چشمانش ببيند مشغول نشود و به آنچه گوشهايش مىشنود ياد خدا را فراموش نكند و سينه‌اش به آنچه به ديگران عطا شده تحريك نشود (يعنى دچار وسوسه و كفران نشود) مراتب كلى اخلاص عبارت است از اخلاص در دين و اخلاص در عمل. فرد با اخلاص در دين از دايره شرك و نفاق بيرون رفته و به اسلام حقيقى داخل مىشود. همچنانكه حقتعالى مىفرمايد: «الّا الذين تابوا و اصلحوا و اعتصموا باللّه و اخلصوا دينهم للّه فأولئك مع المؤمنين و سوف يؤت اللّه المؤمنين اجراً عظيما.»() اخلاص در عمل كه پس از خالص نمودن دين از كفر و شرك است داراى مراتب بسيار بر حسب نيات مىباشد. اولين مرتبه آن تصفيه عمل است از توجه به غير، مرتبه ديگرش تصفيه عمل است از توجه به خودالى آخر من مراتبه، مرتبه آخر آن مخصوص كسانى است كه از خود بيخود شده و به حال تكوين و جمع بين كثرت و وحدت و به مقام بقابعد الفنا رسيده‌اند. براى اين گروه اخير حقتعالى چند ويژگى در سوره صافات ذكر فرموده كه ذكر آنها خالى از لطف نيست. اول فرمود: «و ما تجزون الّا ماكنتم تعملون الّا عباداللّه المخلصين.»() به اين معنا كه هر كس هرآنچه كرده جزا مىبيند جزبندگان مخلص خدا كه جزاى آنها چيزى فراتر است كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده زيرا اينان كه فانى در حق شده‌اند عملشان نه از خود بلكه از خداست از اينرو پاداش آنها را كسى جز خدا نمي‌داند. «فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاءبما كانوا يعملون.»() مخلصين علاوه بر آنكه بر اعمالشان جزا داده مىشوند بر نيتشان كه افضل از اعمالشان نيز هست و تمام مراتبشان بر درستى نيتشان استوار مىباشد نيز جزا داده مىشود.
دوم فرمود: «فكذبوه فانّهم محضرون الّا عباداللّه المخلصين»() يعنى آنكه در پيشگاه حقتعالى حاضر مىشود جز بندگان با اخلاص زيرا آنان قيامت كبريا نفسانيه را گذرانيده و حساب خود را پس داده‌اند بنابراين آنها را روز جزا بى حساب به جايگاهشان “فى مقعد صدق عند مليك مقتدر”.»() برند.
سوم فرمود: «سبحان اللّه عمّا يصفون الّا عباداللّه المخلصين»() يعنى آنكه خدا از آنچه توصيف مىكنند پاك و منزه است. جزبندگان مخلص كه هيچكس جزايشان نمىتواند خدا را آنگونه كه هست تنزيه و تقديس كند زيرا كه غير اين جماعت كسى خدا را آنطور كه بايد نشناخت. و به عبارت ديگر همه خداوند را به زبان حال و قال خود تسبيح مىكنند جز بنگان مخلص كه برترين تسبيح مخصوص ايشان است و حمد و تسبيح ايشان با حمد و تسبيح ديگران متفاوت است زيرا خداوند از زبان آنها حمد خود براى خود مىكند.
چهارم فرمود: «فانظر كيف كان عاقبة المنذرين الّا عباداللّه المخلصين»() بنگر حال ترساننده شدگان را جز بندگان با اخلاص، زيرا آنان از حال تبشير و تنذير بيرون رفته و در صراط تجليات اسمائى و صفاتى قرار گرفته‌اند پس حالشان حال دهشت و هيمان است نه خوف و رجا. به عبارت ديگر مخلصين علاوه بر آنكه جزو گروه منذرين‌اند از آن درجاتى بالاتر رفته و به خدا رسيده‌اند پس حساب اين گروه از آنان جداست.
راههاى كسب اخلاص:
در ذيل به چند روش براى كسب اخلاص و ترك ريا اشاره مىشود:
بهترين كار براى ترك ريا آن است كه هر جا خوف آن مي‌رود كه در معرض ريا قرار بگيرد، از آن محلها دورى كند تا ملكه اخلاص در او قوى شود پس از آن در جمع حضور يابد. بنابراين سريعترين راه براى ريشه كنى ريا در ابتدا دورى از جماعت است. و اين اگرچه براى نفس دشوار است بدليل آنكه مهمترين عامل ريا در جمع حاصل مىشود لاجرم از آنچاره‌اى نيست. روش كلى براى دفع و قلغ و قمع تمام رذائل بر طبق آنچه بزرگان اخلاق فرموده‌اند قيام عليه نفس به طريق عكس آنچه ميل اوست مىباشد. براى دفع ريا لازم
است خلاف آنچه نفس خواهان آن است يعنى حضور نيافتن در جمع براى نشان ندادن خود، عمل كرد. زيرا نفس ريا كار دائم علاقه دارد كه خود را در معرض ديد و تحسين ديگران قرار دهد. امام مىفرمايند: بهترين علاجها كه علماء اخلاق و اهل سلوك از براى اين مفاسد اخلاقى فرموده‌اند، اين است كه هر يك از اين ملكات زشت را كه در خود ميبينى در نظر بگيرى و بر خلاف آن چندى مردانه قيام نمايى و همت گمارى بر خلاف نفس تا مدتى و بر ضد خواهش آن رذيله رفتار كنى و از خداى تعالى در هر حال توفيق بطلبى كه با تو اعانت كند در اين مجاهده مسلماً بعد از مدت قليلى آن خلق زشت رفع شده و جنود رحمانى به جاى آن برقرار مىشود.()
حضرت امام با عنايت خاص نسبت به اين مسئله و بزرگ نشان دادن آن، غافلان را آگاه نموده و از آن بر حذر داشته و در آثار خود به اين مطلب مكرر اشاره فرموده‌اند. از آن جمله مىفرمايند: معلوم است اعمال قلبيه در صورت خالص نبودن مورد توجه حقتعالى واقع نشود و او نپذيرد و به شريك ديگر واگذار فرمايد كه آن شخصى است كه براى نشان دادن به او عمل مىشود. پس اعمال قلبيه مختص به آن شخص مىشود و از حد شرك بيرون رفته و به كفر محض وارد مىشود بلكه مىتوان گفت اين شخص نيز از جمله منافقين است. بيچاره گمان كرده مؤمن است ولى مشرك است در اول امر در نتيجه منافق است.() و در بيان درمان ريا مىفرمايند:
مدتى مواظبت كن از قلب خود و اعمال و حركات و سكنات خود را تحت مراقبه آورده و خفاياى قلب را تفتيش كن و حساب شديد از او بكش مثل اينكه اهل دنيا از يك نفر شريك حساب مىكشند هر عملى را كه شبهه ريا در اوست ترك كن گرچه عمل خيلى شريفى در او باشد حتى اگر ديدى واجبات را علن كردن خالص نمىتوانى بكنى در خفا بكن.()
نكته سوم: مهمترين اثر اخلاص كه در احاديث مكرر به آن اشاره شده است، جارى شدن چشمههاى حكمت بر قلب و زبان است. «عن النبى (ص) قال: ما اخلص عبداً للّه عزّ و جلّ اربعين صباحاً الّا جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»() حكمت مذكور در روايت غير از معانى علمى و فلسفى آن و شامل درك حقايق كليه، كشف اسرار و وصول به كنه اشياى عالم است. خداوند متعال در قرآن حكمت را به عظمت ستوده و از آن با عنوان خير كثير ياد فرموده است. «يؤت الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقداوتى خيراً كثيراً.»()
در بيان اين حقيقت امام مىفرمايند: علاج و كل العلاج در اين است كه انسان كه مىخواهد عملش الهى باشد وارد هر عملى كه شد مجاهده كند و با هر رياضت و جديتى شده قصد خود را تلخيص كند. سرمايه نجات و سرچشمه فيوضات، تخليص نيّت و نيت خالصى است «من اخلص للّه اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه» اخلاص چهل روزه اين است آثار و فوايدش. پس شما كه چهل سال يا بيشتر در جميع اصطلاحات و مفاهيم در هر عملى كوشيديد و خود را علّامه در علوم مي‌دانيد و از جنداللّه محسوب مىكنيد و در قلب خود اثرى از حكمت و در لسان خو قطره‌اى از آن
نمىبينيد بدانيد تحصيل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده، بلكه براى شيطان و هواى نفس كوشش كرديد. پس اكنون كه ديديد از اين علوم كيفيت و حالى حاصل نشد، چيزى براى تجربه هم باشد به اخلاص نيت تصفيه قلب از كدورت و رذايل بپردازيد.()
نكته :15 ترك علاقه به دنيا
آنچه انسان را گرفتار مىكند آن علاقه‌اى است كه انسان دارد و آن هم مبدأش همان حب نفس است، حب مسند، حب رياست دردى است كه انسان را به هلاكت مي‌رساند.()
ما درباره حب دنيا و آثار آن و نيز چگونگى از بين بردن آن در مقالات پيشين مطالبى گفته‌ايم و اينك از بازگويى مجدد آنها خوددارى مىكنيم. آن نكته مهمى كه در كلام امام وجود دارد اين است كه مىفرمايد: حب نفس، انسان را به هلاكت مي‌اندازد. اين هلاكت از سه راه براى انسان حاصل مىشود:
اول: اينكه دل به غير صاحبخانه سپرده شده است. منظور آن است، دلى كه بايد خدا در آن تجلّى نموده و ظهور يابد، محل ظهور شيطان و هواى نفس مىشود. و اين خود بزرگترين خسران و تباهى براى انسان است. بدون شك دلى كه در آن شيطان جايگزين شود، اعضا و جوارح و تمام تصرّفات انسان شيطانى مىشود. پس در اين هنگام فرد قرين و همدم شيطان گشته است. حقتعالى در قرآن كريم به اين حقيقت اشاره فرموده است در سوره زخرف آيه 5 مىفرمايد: «و من يعش عن ذكرالرحمن نقيّض له شيطاناً فهوله قرين». يكى از مطالبى كه قرآن به آن اشاره نموده اين است كه در يك دل دو محبت و دو كَس نمىگنجد. دل يا خانه خداست يا خانه شيطان. جمع شدن اين دو با هم مانند اجتماع نقيضين است و البته اجتماع نقيضين محال است. خداوند در سوره احزاب آيه 4 مىفرمايد: «ما جعل اللّه لرجل من قلبين فى جوفه.» همچنين حضرت رسول اكرم(ص) مىفرمايد: «حبّ الدنيا و حبّ اللّه لايجتمعان فى قلب ابداً»() حب دنيا و حب خداوند در يك دل ابداً و هرگز با هم جمع نمىشوند همچنين امام على(ع) فرمود: «كما انّ الشمس و الليل لايجتمعان كذالك حبّ اللّه و حب الدنيا لايجتمعان؛() همان طور كه خورشيد و ماه هرگز با هم جمع نمىشوند.دوستى خدا و دنيا در يك جا جمع نمىشود.»
دوم: آن است كه موقع مردن انسان دچار تزلزل خاطر و شك در ايمان خود مىشود و دو حالت بسيار عظيم به او دست مي‌دهد يا اينكه با بغض و كينه حقتعالى از دنيا مي‌رود به خاطر آنكه او را از اموالش جدا مىكند و يا اينكه با فريب شيطان از گفتن شهادتين باز مىماند و اينها همه از دوستى دنيا و محبت به آن كه تبع محبت نفس است مىباشد. امام مىفرمايند: آن كس كه مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حبّ دنياست در حال احتضار و كوچ بعضى از امور بر انسان ممكن است كشف شود و دريابد كه مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق خود جدا مىكند با غضب خدا و نفرت و دشمنى او كوچ كند و اين عاقبت حبّ نفس و دنياست.()
سوم: آنكه بر طبق حديث شريف حبّ الدنيا رأس كل خطيئه؛ انسان براى بدست آوردن بيشتر دنيا و طمع به آن به طور حتم
مرتكب انواع گناهان مىشود تا جايى كه از ارتكاب هيچ نوع گناهى باكى ندارد و اين بزرگترين عامل در سياهى قلب و تيرگى نفس است.
امام خمينى مىفرمايند: اينكه در روايات ما هست كه حبّ الدنيا رأس كل خطيئه اين يك واقعيتى است و اساس حبّ دنيا هم حب نفس است كه آن هم حب دنياست، تمام فسادهايى كه در بشريت پيدا شده است از اولى كه بشريت تحقق پيدا كرده است تا كنون و تا آخر منشأش همين حبّ نفس است. از حبّ نفس است كه حبّ به جاه و حبّ به سلطنت، حبّ به مقام، حبّ به مال و حبّ به همه انگيزههاى شهوانى پيدا مىشود و انبياء اساس كارشان اين بوده است كه اين حبّ نفس را تا آن مقدار كه ممكن است سركوب كنند و نفسها را مهار كنند.()

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. سرّ الصلاة، امام خمينى، ص .31
. همان، ص .64
. پرواز در ملكوت، ج 1، ص .91
. اسرار نماز، مرحوم فيض كاشانى، ص .125
. چهل حديث، ص .360
. همان، ص .225
. تاج العروس، سيد محمد بن محمد الزبيدى، ج 7، ص .71
. مفردات راغب اصفهانى، ص .474
. اوصاف الاشراف، خواجه نصرالدين طوسى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، فصل 5، باب 3، ص .59
. سوره علق، آيه 6 و .7
. نراقى، ملااحمد، معراج السعادة، ص .817
. سوره منافقون، آيه .9
. سوره بقره، آيات 155 و 156 و .157
. سوره بقره، آيه .153
. سوره آلعمران، آيه .146
. سوره هود، آيه .11
. سوره رعد، آيه .24
. سوره مؤمنون، آيه .111
. سوره فرقان، آيه .75
. سوره قصص، آيه .54
. سوره لقمان، آيه .17
. سوره زمر، آيه .100
. امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، دفتر نشر آثار امام، 1380، ص 359 تا .363
. چهل حديث، امام خمينى، ص 267 و .268
. چهل حديث، ص .139
. سيد عبداللّه شبر، اخلاق، ركن اول، باب اول فصل دوم، ص .17
. سوره نسا، آيه .145
. سوره صافات، آيه 39 و .40
. سوره سجده، آيه .17
. سوره صافات، آيه 127 و .128
. سوره قمر، آيه آخر.
. سوره صافات، آيات 159 و .160
. همان، آيات 73 و .74
. شرح چهل حديث، ص .15
. همان، ص .37
. امام خمينى، پرواز در ملكوت، ص .54
. رساله سير و سلوك منسوب به بحر العلوم، نشر هجرت، 1401، ص .90
. سوره بقره آيه .269
. چهل حديث، ص .333
. تفسير سوره حمد، ص .50
. تنبيه الخواطر، ورام بن ابى فراس، ص .362
. اخلاق اسلامى، محمد على سادات، ص .128
. صحيفه امام، ج 16، ص .226
. صحيفه امام، ج 16، ص.160