اعتقاد به حقوق مردم

قسمت سي و
هشتم

مباني رهبري
در اسلام

حجة الاسلام
و المسلمين محمدي ري شهري

اعتقاد به
حقوق مردم

براي تبيين
نقش اعتقاد و اعتراف رهبر به حقوق مردم، در امامت و رهبري از ديدگاه اسلام،‌ عنايت
به چند مقدمه ضروري است:

الف: نياز
رهبري به اعتماد و رضايت مردم

جلب رضايت و
اعتماد مردم يکي از مقدمات اوليه امامت و يکي از اساسي‌ترين شرايط فعليت رهبري
است، اين مقدمه بديهي است و نيازي به توضيح بيشتر ندارد، طبيعي است که رهبر تا
حمايت مردم را همراه نداشته باشد عملاً قدرت رهبري ندارد. و حمايت مردم در گرو
اعتماد و رضايت آنها است.

ب: رابطه
رضايت مردم و نيازهاي آنها

رضايت و
حمايت مردم از رهبري رابطه مستقيم با توان رهبري در تأمين نيازهاي آنان دارد،
رهبري مي‌تواند رضايت عامه را جلب نمايد که توان تأمين نيازهاي آنها را داشته
باشد، هر چند توان رهبري در تأمين نيازهاي مردم بيشتر باشد، قدرت رهبري او بيشتر
است.

ج: نيازهاي
انسان در حوائج مادي خلاصه نمي‌شود

مهمترين نکته
که در باب رابطه نيازهاي عمومي و رضايت آنها براي مديران جامعه قابل توجه است اين
است که نيازها و احتياجات انسان در حوائج مادي خلاصه نمي‌شود يک حيوان را مي‌توان
با سير کردن شکمش راضي نمود ولي يک انسان را نمي‌توان.

به همان
اندازه که عوامل مادي در جلب رضايت مردم مؤثر است، عوامل رواني و معنوي نيز مي‌تواند
مؤثر باشد، بلکه گاه عوامل رواني به مراتب بيش از عوامل مادي تأثير دارد.

حکومتها ممکن
است از نظر تأمين حوائج مادي مردم يکسان عمل کنند، در عين حال از نظر جلب و تحصيل
رضايت عمومي يکسان نتيجه نگيرند، بدان جهت که يکي از حوائج رواني اجتماع را بر مي‌آورد
وديگري بر نمي‌آورد.[1]

يکي از
مسائلي که تحليل گران قدرتهاي استکباري در تحليل آن مانده‌اند، مسأله رضايت اکثريت
قاطع مردم ايران از نظام جمهوري اسلامي و علاقه اعجاب انگيز آنها به رهبري اين
نظام الهي است.

دشمنان
انقلاب اسلامي تصور مي‌کردند که فشارهاي نظامي، اقتصادي، سياسي و تهاجم گسترده
تبليغاتي، رضايت و حمايت مردم را از اين نظام خواهند کاست و بالأخره ظرف مدت چند
ماه و حداکثر چند سال انقلاب اسلامي از پا خواهد افتاد، در نهايت برخي از سران
گروهکهاي سياسي مخالف داخلي مي‌گفتند که اين نظام، قبايي است که جز بر اندام
بنيانگذار آن راست نخواهد آمد.

تشييع جنازه
ده ميليوني امام با آن شور و عشق وصف ناپذير دوست و دشمن را شگفت زده کرد و به
روشني اثبات نمود که آنهمه فشارهاي مادي ذره‌اي از علاقه مردم به امام و نظامي که
او بنيان نهاده نکاسته است.

امروز نيز
تکرار مکرر صحنه‌هاي فراموش نشدني ورود امام راحل به ايران در سال 57، در استقبال
شورانگيز مردم مناطق مختلف کشور از خلف صالح او بهترين سند ادامه حمايت و رضايت
مردم از نظام اسلامي و رهبري آن عليرغم همه فشارهاي مادي است.

ترديدي نيست
که عامل اصلي اين حمايت و رضايت، مادي نيست. با اندکي تأمل مشخص مي‌شود که انسان
داراي يک سلسله نيازهاي رواني است که اگر رهبري آن نيازها را کشف کند و به آنها
پاسخ مثبت بدهد بيش از تأمين نيازهاي مادي مي‌تواند در کسب رضايت و حمايت عمومي
مؤثر باشد.

د: عوامل
رواني حمايت مردم

همان طور که
انسان داراي نيازهاي مختلف جسماني است، داراي نيازهاي گوناگون رواني نيز هست،
عوامل رواني حمايت مردم از رهبري به اندازه تعداد نيازهاي رواني آنها متعدد است و
ما اکنون در صدد استقصاء و تبيين همه اين عوامل نيستيم، آنچه در اين فصل درصدد
تبيين و تفسير آن هستيم يکي از عوامل مهم رواني است که اسلام بسيار به آن اهميت
داده است و آن عبارت است از اعتقاد و اعتراف رهبر به حقوق مردم.

هـ: رهبر
خادم است يا مخدوم؟

يکي از عوامل
رواني بسيار مهم که حمايت و رضايت مردم از رهبري قوياً به آن بستگي دارد. اعتقاد و
ديدگاه رهبر در زمينه حقوق سياسي و اجتماعي مردم است. اعتقاد او اين است که او
حاکم مطلق و صاحب اختيار بي چون و چراست و مردم همگي خدمتگزار شخص او هستند. يا
معتقد است که رهبر به عنوان وکيل و امين و نماينده مردم و خادم آنها است؟!

يکي از
چيزهايي که رضايت عموم بدان بستگي دارد اين است که حکومت با چه ديده‌اي به توده
مردم و به خودش نگاه مي‌کند، با اين چشم که آنها برده و مملوک و خود، مالک و صاحب
اختيار است؟ و يا با اين چشم که آنها صاحب حقند و او خود تنها وکيل و امين و
نماينده است؟ در صورت اول هر خدمتي انجام دهد از نوع تيماري است که مالک يک حيوان
براي حيوان خويش انجام مي‌دهد و در صورت دوم از نوع خدمتي است که يک امين صالح
انجام مي‌دهدف اعتراف حکومت به حقوق واقعي مردم و احتراز از هر نوع عملي که مشعر
بر نفي حاکميت آنها باشد، از شرايط اوليه جلب رضا و اطمينان آنان است.

استاد شهيد
مطهري رضوان الله تعالي عليه در يک تحليل عالمانه يکي از علل عمده گرايش به
ماديگري را در قرون جديد اين انديشه خطرناک و گمراه کننده مي‌داند که مسئوليت در
برابر خدا مستلزم عدم مسئوليت در برابر خلق و حق الله جانشين حق الناس است و حق
حاکميت ملي مساوي است با بي خدايي؟

در قرون
جديد، چنانکه مي‌دانيم نهضتي بر ضد مذهب در اروپا برپا شد و کم وبيش دامنه‌اش به
بيرون دنياي مسيحيت کشيده شد. گرايش اين نهضت به طرف ماديگري بود. وقتي که علل و
ريشه‌هاي اين امر را جستجو مي‌کنيم مي‌بينيم يکي از آنها نارسايي مفاهيم کليسايي،
از نظر حقوق سياسي است، ارباب کليسا و همچنين برخي فيلسوفان اروپايي، نوعي پيوند
تصنعي ميان اعتقاد به خدا از يک طرف و سلب حقوق سياسي و تثبيت حکومتهاي استبدادي
از طرف ديگر، برقرار کردند. طبعاً نوعي ارتباط مثبت ميان دموکراسي و حکومت مردم بر
مردم و بي خدايي فرض شد.

چنين فرض شد
که يا بايد خدا را بپذيريم وحق حکومت را از طرف او تفويض شده به افراد معيني که
هيچ نوع امتياز روشني ندارند تلقي کنيم و يا خدا را نفي کنيم تا بتوانيم خود را ذي
حق بدانيم.

از نظر
روانشناسي مذهبي، يکي از موجبات عقبگرد مذهبي، اين است که اولياء مذهب ميان مذهب و
يک نياز طبيعي، تضاد برقرار کنند،‌مخصوصاً هنگامي که آن نياز در سطح افکار عمومي
ظاهر شود درست در مرحله‌اي که استبدادها و اختناقها در اروپا به اوج خود رسيده بود
و مردم تشنه اين انديشه بودند که حق حاکميت از آن مردم است، کليسا يا طرفداران
کليسا و يا با اتکاء به افکار کليسا، اين فکر عرضه شد که مردم در زمينه حکومت، فقط
تکليف و وظيفه دارند نه حق، همين کافي بود که تشنگاه آزادي و دموکراسي و حکومت را
بر ضد کليسا، بلکه بر ضد دين و خدا به طور کلي برانگيزد. اين طرز تفکر هم در غرب و
هم در شرق ريشه اي بسيار قديمي دارد.[2]

بر
اساس اين تفکر خطرناک مردم هيچ گونه حقي بر امام و رهبر ندارند و ولايت و رهبري
ديني مساوي است با سلب حقوق سياسي و اجتماعي مردم و در يک جمله رهبر مخدوم است و
مردم همگي خادم! بديهي است حکومتي که بر مبناي اين فلسفه حرکت کند فاقد پشتوانه
مردمي است و رهبري که اعتقاد او درباره حقوق مردم اين باشد از رضايت و حمايت مردم
برخوردار نخواهد بود. با عنايت به اين مقدمات اکنون به تبيين ديدگاه اسلام در
زمينه نقش اعتقاد رهبر به حقوق مردم در رهبري مي‌پردازيم:

حقوق
متقابل مردم و رهبري

از
نظر اسلام نه تنها رهبري سياسي جامعه در چارچوب اين آئين منافات با حقوق مردم
ندارد، بلکه حق رهبري سياسي مردم در گرو اداء حقوق آنها از سوي رهبر است و مردم در
صورتي موظف به اطاعت و حمايت از رهبر هستند که حقوق آنها در نظامي که او آن را
رهبري مي‌کند رعايت گردد.

امام
علي(ع) در اين زمينه چنين فرموده:

«اما
بعد فقد جعل الله لي عليکم حقاً بولاية امرکم و لکم علي من الحق مثل الذي لي
عليکم، فالحق اوسع الاشياء في التواصف و اضيقها في التناصف لا يجري لاحد الا جري
عليه و ال يجري عليه الا جري له».

خداوند براي من به موجب اينکه ولي امر و
زمامدار شما هستم حقي بر شما قرار داده است و براي شما نيز بر من همان اندازه حق
قائل است که از من بر شما. بنابراين حق داراي وسيع‌ترين ميدانها در مقام گفتار و
تنگ‌ترين ميدانها در مقام کردار و انصاف دادن است، حق به سود کسي جريان نمي يابد
مگر آن که به زيان او نيز جاري مي‌گردد، و بر زيان کسي جاري نمي‌شود مگر اينکه به
سود اوجريان يابد پيدا خواهد نمود[3]
ادامه دارد



[1] – سيري در نهج البلاغه- ص 118.