آذربايجان جمهوري مجروح

آذربايجان

جمهوري مجروح

غلامرضا گلي
زواره

* نگاهي به
قفقاز

قفقاز (qafqaz)
كه در مدراك اسلامي به صورت قبق ضبط گرديده، ناحيه‌اي است نسبتاً كوهستاني كه از
بندر آناپا (Anapa)
بر ساحل درياي سياه تا شبه جزيره آبشوران بر ساحل غربي درياي مازندران به طول 1200
كيلومتر كشيده شده است. برخي اين ناحيه را حد فاصل بين اروپا و آسيا تلقي نموده‌اند.

اين منطقه از
دشتهي كوبان و ترك در شمال تا مرزهاي تركيه و جمهوري اسلامي ايران در جنوب گسترش
يافته و به معناي وسيعتر 4 منطقه را شامل مي‌شود كه دو بخش آن ناهموار و كوهستاني
بوده و دو قسمت ديگر نسبتاً هموار و جلگه‌اي مي‌باشد.

جمهوريهاي
داغستان، چچن اينگوش، گرجستان ارمنستان و آذربايجان در اين قلمرو جغرافيايي واقع
است.

مردم قفقاز
از لحاظ تعداد، طوايف و اقوام گوناگون از متنوعترين گروههاي انساني به شمار مي‌روند
و آنان را به 4 گروه زباني شامل: مردمان نخستين قفقاز، هند و اروپائي، ترك زبان و
سامي زبان، تقسيم مي‌كنند مذهب اكثريت اين اقوام اسلام و مسيحيت است.

در مناطق
اران و شروان از گذشته اقوام ايراني ساكن بوده‌اند كه بعدها با تركهاي مهاجر
امتزاج يافته‌اند. مهاجرين يوناني قرنها قبل از ميلاد در اين نقاط بويژه در اطراف
سواحل درياي سياه استقرار يافته‌اند. امپراتوريهاي ايران و روم و نيز مسلمانان در
قرون مختلف اين مناطق را در اختيار داشته‌اند.

مغولها و
تيموريان قلمرو مزبور را چندين بار مورد تاخت و تاز و هجوم وحشيانه قرار داده و به
قتل و غارت اهالي پرداخته‌اند.

بعد از
تيموريان دو دولت عثماني و صفوي بر سر تصاحب نقاط مزبور با يكديگر در ستيز و جدال
بوده‌اند. روسها بيشتر از زمان پطر كبير تجاوز خود را به اين نواحي آغاز كرده‌اند.[1]

قلمرو وي را
كه اكنون به اذربايجان موسوم است، مؤلفان باستان مانند استرابون و بطلميوس مطابق
سرزمين آلبانيا و آلبان مي‌دانند كه در منابع ارمني به صورت الونك (Alvan-k)
آمده است.

بار تولد
محقق روسي عقيده دارد كه در عهد اسلامي و در مأخذ جغرافي دانان مسلمانان اين نام
به صورت «الران» و «اران» آمده است.[2]

دكتر عنايت
الله رضا- پروفسور ايراني- عقيده دارد كه ميان آذربايجان ايران و اران نزديكي‌هايي
وجود داشته ولي هرگز به معناي يكي بودن اين دو سرزمين نمي‌باشد و مرز شمالي
آذربايجان را رودارس ذكر كرده‌اند، چنانچه در جلد نخست دائرة المعارف روسي چاپ
1890 م (صفحات 212 و 213) به اين نكته اشاره شده است.[3]

* مشخصات
جغرافيايي جمهوري آذربايجان

اين سرزمين
بخشي از منطقه قفقاز است كه مساحتي بالغ بر 86600 كيلومتر مربع دارد. از شمال شرقي
به جمهوري خودمختار داغستان، از شمال غربي و در امتداد رود آلزن به جمهوري گرجستان
و از مغرب به جمهوري ارمنستان محدود مي‌باشد.

بخشي از
رودخانه ارس مرز مشترك آذربايجان با جمهوري اسلامي ايران مي‌باشد. در شرق داراي خط
ساحلي به طول 800 كيلومتر با درياي خزر مي‌باشد كه چنين موقعيتي، آذربايجان را به
صورت منطقه‌اي استراتژيك درآورده است.

استالين
جنايتكار بدليل خصومت شديدي كه با مسلمانان اين مرز و بوم داشت و براي آنكه موجي
از تشنج را بر اين منطقه حاكم نمايد، بخشي از خاك جمهوري آذربايجان يعني نخجوان را
به وسيله مناطق مگري و زنگزور ارمنستان تفكيك نمود و در واقع بخشي از خاك
آذربايجان را به وسعت 5500 كيلومترمربع و حدود 300000 نفر سكنه تحت عنوان «جمهوري
خودمختار نخجوان» در داخل قلمرو ارمنستان قرار داد، اين منطقه با تركيه حدود 11
كيلومتر مرز مشترك دارد و از جنوب با استان آذربايجان غربي ايران همسايه است. از
سوي ديگر، ناحيه كوهستاني ناگورنورقره باغ(Nagorno- karabakh)را
به مركزيت استپاناكرت  (Stepanakert) با
وسعتي بالغ بر 4400 كيلومتر مربع و حدود دويست هزار نفر سكنه كه اغلب ارمني هستند
در خاك جمهوري آذربايجان به صورت منطقه‌اي خودمختار قرار داد، ناحيه‌اي كه به دليل
اكثريت ارمني و برخي دلايل تاريخي مورد ادعاي ارضي ارمنستان قرار داشت و بعدها به
عنوان مركز درگيريهاي قومي درآمد و اكنون به دليل تهاجم گسترده ارتش ارمنستان به
جمهوري مظلوم آذربايجان (به بهانه تصرف اين قلمرو) اوضاع ناگواري براي آذربايجان
بوجود آورده كه منطقه را تحت تأثير قرار داده است.

رود كورا
تقريباً آذربايجان را به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم مي‌كند، رود ارس پس از پيوستن
به رود كورا به درياي خزر مي‌ريزد.

به لحاظ پستي
و بلندي، آذربايجان از 3 بخش كوهستاني شمالي (قفقاز) جلگه كورا و كوهستاني در جنوب
غربي و غرب تشكيل شده است. در نقاط كوهستاني زمستانهاي سرد و تابستانهاي معتدل
حاكم است ولي در جلگه‌ها، تابستانها گرم و خشك بوده و ميزان بارندگي ناچيز مي‌باشد.
آب و هواي نخجوان- بخش دور افتاده اين جمهوري- نيمه خشك مي‌باشد.

درياچه يوري
كه بر اثر احداث سد بزرگ بر روي رود يوري بوجود آمده، در شمال غربي اين سرزمين
واقع است. اذربايجان 63 شهر و 122 شهرك دارد و مركز حكومت آن شهر «باكو» است كه
بزرگترين و فعالترين بندر درياچه خزر محسوب مي‌شود. باكو يكي از شهرهاي كهن جهان
است كه قدمتي زياد دارد، نام قديمي آن بادكوبه است زيرا به دليل مجاورت با دريا،
طوفانهاي دريايي آن را مورد هجوم قرار مي‌داده است. بخش قديمي آن كه تا قرن نوزدهم،
مسكوني بود اكنون با دژها و باروها و برجهاي زيبايش درخشندگي خاصي دارد. «حاج زين
العابدين شيرواني» كه خود اهل اين ديار است مي‌نويسد: «بادكوبه بندري است مشهور از
شهر شماخي، سه مرحله دور از اقليم پنجم آن را بادكوبه نيز گويند چه بيشتر اوقات در
آن خاك باد، كم نمي‌گردد و گاهي چنان مي‌وزد كه عمارات و حيوانات آنجا را نقصان
فاحش مي‌رساند بنابراين خانه‌هاي آنجا از سنگ تراشيده طرح انداخته و سطح بام و
عمارات را به قير اندوده؛ ساخته‌اند».[4]

در اين شهر
بيش از 22 موزه و نمايشگاه ديده مي‌شود كه در آنها آثاري از قرون قبل از ميلاد تا
زمان حاضر به معرض نمايش گذارده شده است.

متروي باكو
با طول  26 كيلومتر و 16 ايستگاه در
خاورميانه اول و در آسيا پس از ژاپن در درجه دوم اهميت قرار دارد، 70% نقل و
انتقالات شهري در باكو توسط مترو صورت مي‌گيرد. همچنين اولين راه آهن برقي در اين
شهر احداث گرديده است.

گرچه باكو
بدليل قرار گرفتن در محل تلاقي راههاي مهم تجاري ايران، روسيه، قفقاز و آسياي
مركزي، موقع سوق الجيشي داشته است، ولي با پيدايش منابع غني نفت در آن (از ابتداي
قرن بيستم) باكو به صورت يكي از مراكز مهم صنعتي درآمد و كارخانجات متعددي در آن
تأسيس گرديد.[5]

* آذربايجان
در گذر تاريخ

آذربايجان در
آثار كهن فارسي به معناي آذربادگان و در فارسي ميانه آتورپاتكان (Aturpatakan)
مي‌باشد. اين سرزمين از عصر حجر مسكوني بوده است. ابتدا مادها (از اواخر قرن هشتم
ق.م) و سپس از اواسط قرن ششم ق.م سلسله هخامنشي بر اين سرزمين حكومت كردند. وقتي
اسكندر رد سال 358 ق.م امپراتوري ايران را در هم شكست يكي از دست نشاندگان او كه
آتروپات نام داشت، استقلال خود را در اين ناحيه اعلام نمود.

در اوايل قرن
سوم بعد از ميلاد، بخش اعظم اين منطقه به تصرف دولت ساساني درآمد و يكي از مرزبانان
به حكومت اين ناحيه گماشته شد و تا هنگام فتح اين سرزمين توسط مسلمانان جزء قلمرو
امپراتوري ساساني باقي ماند.[6]

بين سالهاي
18 تا 22 هجري يكي از سرداران مسلمان كه «حذيفه بن يمان» نام داشت از نهاوند روي
آورد و آذربايجان را به تصرف خويش درآورد، سپاهيان ديگري نيز از شهر «زور» به سوي
اين ناحيه عزيمت نمودند. به رغم قيامهاي مزدكي و بابك خرمدين، مردم آذربايجان در
مدتي كمتر از يك قرن، بتدريج اسلام را به عنوان آئين خود پذيرفتند. حكمران اين
منطقه از سوي خليفه مسلمين برگزيده مي‌شد و حضرت علي(ع) طي نامه‌اي كه در نهج البلاغه
ضبط است به عامل وقت آذربايجان- اشعث بن قيس- تذكراتي را در خصوص وظايف وي و رعايت
عدالت در امور اقتصادي توصيه مي‌فرمايد.[7]
در اين عصر اكثريت قاطع مردم آذربايجان، فارسي زبان بودن و اعراب مهاجر در سكنه
بومي مستحيل شدند. ولي موج مهاجين مغولستان و قبايل ترك كه در اوايل قرن هفتم در
آذربايجان بتدريج ظاهر شدند، در زبان و فرهنگ مردم دگرگوني آشكاري پديد آورد و
بخصوص با تاخت و تاز سلجوقيان و قوم آغوز، اكثريت مردم اين ناحيه در طول قرن
يازدهم ميلادي ترك زبان شدند و تا قبل از حمله مغول بخشي از سرزمين‌هاي خراجگزار
پادشاهان ايران- بويژه سلجوقيان- محسوب مي‌شد «شروانشاهيان» سلسله‌اي محلي در برخي
از نقاط اين ديار به حكمروايي مشغول بودند.

در اين قرون
بسياري از شهرهاي بزرگ و مهم شرق جزو آذربايجان بوده‌اند كه از آن جمله مي‌توان
گنجه، نخجوان، باكو و شكي را نام برد. در اين اعصار سرزمين آذربايجان به خاطر
فرهنگ غني، ادبيات، انواع هنرهاي ظريفه، وجود ادبا و دانشوران عاليقدر همچون:
نظامي گنجوي، خاقاني شرواني و .. از شهرت ويژه‌اي برخوردار بود. به رغم هجوم سيل
آساي تركها و رواج زبان و فرهنگ تركي در اين سامان، زبان دانشوران، سخنوران و رجال
نامي و حتي زبان دربار حكام ترك تبار، فارسي بود.[8]

دو جناح مغول
شامل اردوي زرين در شمال و ايلخانيان در جنوب، براي تصاحب آذربايجان با يكديگر به
رقابت برخاستند كه در اين راه موفقيتي بدست نياوردند و سرانجام در سال 1383م
تيمور، بخش جنوبي آن را فتح نمود و شمال آذربايجان به دست شروانشاهان رد بند
افتاد. با مرگ تيمور در سال 1405 م شروانشاه ابراهيم موفق شد طي مدت كوتاهي هر دو
نيمه آذربايجان را با يكديگر متحد نمايد كه اين جريان ادامه نيافت و شمال آن
همچنان در اختيار حكمرانان محلي (شروانشاهيان) باقي ماند و جنوب ابتدا به دست
سلسله قراقويونلو و سپس آق قويونلو افتاد.

شاه اسماعيل
صفوي به سال 907 هـ.ق (1502 م) مركز حكومت آق قويونلو را به تصرف خود درآورد و
بدين گونه مناطق اران و آذربايجان تحت پرچم صفويه و تشيع قرار گرفت. دولت عثماني
در راستاي رقابتي كه با ايران داشت چندين بار به نواحي شمالي و جنوبي رودخانه ارس
لشكر كشيد، ولي سرانجام شاه عباس صفوي اين هجومها را خنثي نمود و حاكميت ايران را
بر قلمرو ياد شده، تثبيت كرد.

چون بنا به
استراتژي پطركبير مبني بر دسترسي به آبهاي گرم خليج فارس؛ آذربايجان، دروازه
خاورميانه به حساب مي‌آمد، روسها در دوران صفويه، تهاجم خود را به سرزمين
آذربايجان آغاز نمودند كه با ايجاد ضعف و فتور در پادشاهان صفوي اين حملات شدت و
حدت افزونتري يافت و منجر به آن شد كه روسها بين سالهاي 1722 و 1723 م دربند و
باکو را اشغال کنند و دولت عثماني هم از اين تشنج سياسي بهره گرفته و بي درنگ
تفليس، ايروان،‌ نخجوان و گنجه را به تصرف خود درآورد. پيمان قسطنطنيه که به سال
1724 م تنظيم گرديد سلطه عثماني را به گرجستان، شيروان و آذربايجان رسميت بخشيد و
اشغال نواحي درياي خزر را توسط روسها پذيرفت.

با اقتدار
دولت ايران در عصر نادرشاه افشار، اين دو اشغالگر با شکست مواجه شده و منطقه را
ترک نمودند و پس از مرگ وي و ظاهر شدن سستي در نظام حکومتي ايران، حکمرانان محلي و
خوانين منطقه خود را تحت حمايت روسها قرار داند که با تنبيه اين افراد توسط آقا
محمد خان قاجار و لشکرکشي وي به قفقاز؛ روسها فرار را به قرار ترجيح دادند.

پس از نه سال
جنگهاي ايران و روس که بر سر تثبيت حاکميت بر شهرهاي قفقاز در فراسوي ارس صورت
گرفت و منجر به شکست نظامي ايران در عصر قاجاريه گرديد، در روستاي گلستان در
پيرامون قره باغ در 29 شوال 1288 هـ.ق (12 اکتبر 1813 م) از سوي «نيکلاي رد يشچوف»
نماينده امپراتور روسيه و ميرزا ابوالحسن خان شيرازي نماينده فتحعلي شاه قاجار،
عهدنامه‌اي امضا شد که به موجب آن منطقه آذربايجان، گرجستان و ارمنستان از ايران
جدا و به قلمرو روسيه منضم گرديد. اين قرارداد ذلت بار و ننگين زخمي عميق و نگراني
شديدي را متوجه مردم مسلمان ايران نمود و براي ملتي که به اجبار جزو قلمرو روس
شدند، ناگواريهايي را پديد آورد که در آثار ادبي و فرهنگي خود آن را بروز دادند.

پانزده سال
بعد عهدنامه ترکمن چاي جانشين عهدنامه گلستان گرديد،[9]
عهدنامه ترکمن چاي پس از جنگ 5/1 ساله ايران و روس که به شکست ايران منجر شد با
ميانجيگري سرجان ماکدونالد وزير مختار انگليس در پنجم شعبان 1243هـ.ق (10 فوريه
1828 م) در روستاي ترکمن چاي از توابع تبريز بين عباس ميرزا نايب السلطنه ايران و
ژنرال پاسکويچ فرمانده سپاه روس در قفقاز به امضا رسيد که به موجب فصل سوم اين
عهدنامه، دولت ايران تمام منطقه ايران و نخجوان را به دولت روسيه واگذار نمود.[10]
در سالهاي بعد روسها جزيره آشوراده و چند جزيره کوچک اطراف آن را براي پايگاه
ناويان و کارگران کشتي‌هاي خود تصرف نمودند و اجازه آن را از حاج ميرزا آقاسي
گرفتند.

عده‌اي از
مسلمانان شيعه که در آغاز امر به ماندن و زيستن در قلمرو اشغالي روس رضا نشدند و
از آن سوي رود ارس بدين سو کوچيدند و در نقاط گوناگون ايران به صورت پراکنده زندگي
مي‌کردند در محل گره رود عراق عجم به سرپرستي يوسف خان گرجي شهر نوساز «سلطان آباد
عراق»- اراک کنوني- را پي افکندند و از آنجا به اصفهان، تهران و همدان پراکنده
شدند.[11]

بعد از اين
جريان، رودخانه ارس از شرق مدار 48 درجه و بخشي از طالش تا درياي خزر، مرز دو کشور
خوانده شد. و سرزمينهاي ضميمه شده به روسيه تا زمان انقلاب اکتبر 1917 م اين کشور،
همچنان بخشي از امپراتوري روسيه محسوب مي‌گرديد که با به هم خوردن امپراتوري
عثماني، ترکهاي جوان- که در ترکيه به حاکميت رسيده بودند- قواي روسيه را از نواحي
تحت اشغال بيرون رانده و بخشي از مناطق قفقاز را تصرف نمودند. ترک زبانان  قفقاز در باکو جمهوري کوچکي پديد آورده و آن را
جمهوري آذربايجان ناميدند و در 26 ماه مه 1918 م استقلال آن را اعلام کردند. از
سويي با شکست ترکيه عثماني در جنگ اول جهاني، نيروهاي انگليسي وارد باکو شده و تا
مارس 1920 م در اين منطقه ماندند. با اشغال باکو توسط قواي انگليس و نيروهاي ديگر
متفقين (فرانسه و آمريکا) اين کشورها «مساواتيها» را به عنوان نمايندگان حکومت
قانوني آذربايجان، به رسميت شاختند. حکومت «مساواتي‌ها» با بلشويکها درگير شدند و
پس از نبردي نابرابر پارتيزانهاي بلشويک کليه ساختمانهاي اداري و ايستگاه راه آهن
باکو را اشغال در 28 آوريل 1920 م جمهوري شوروي سوسياليستي آذربايجان مستقل را
اعلام مي‌دارند.[12]

با گذشت دو
سال از اتحاد آذربايجان، ارمنستان و گرجستان جمهوري سوسياليستي فدراتيو ماوراء
قفقاز تأسيس گرديد ولي در 5 دسامبر 1936 م اين سه جمهوري از هم جدا شده و هر يک به
صورت جمهوري جداگانه‌اي در آمدند.

با روي کار
آمدن گورباچف و اصلاحات سياسي وي، بر شدت مخالفت مردم مسلمان آذربايجان با حکومت
کمونيستي افزوده شد و با دخالت‌هاي خونين شوروي در باکو و شهيد نمودن صدها نفر از
شيعيان اين مرز و بوم، آخرين رشته‌هاي مشروعيت رژيم مارکسيستي از هم گسست و شکست
کودتاي 1991 م و شتاب جريان فروپاشي شوروي شرايط مناسب را براي اعلام استقلال
آذربايجان فراهم آورد.[13]

* ويژگي‌هاي
انساني و فرهنگي

مردم
آذربايجان از نقطه نظر نژادي ترکيبي از اقوام اورارتوها و آريايي‌ها هستند که با
مهاجرت وسيع غزها، با آنان امتزاج يافته و تحت تأثير سيل مهاجرين، زبان ترکي را
برگزيده‌اند که با زبانهاي ترکي آسياي مرکزي تفاوتهايي داشت. بنابراين مردم
آذربايجان از نقطه نظر نژادي و ريشه‌هاي زباني و حتي مذهب با سکنه ترکيه متفاوتند،
اما برخي پژوهشگران غربي با انگيزه‌هاي سياسي سعي مي‌کنند حتي عنوان تحقيقات خود
را به گونه‌اي برگزينند که حاوي بار سياسي- فکري باشد. خانم «Audrelyl.
Altsdadt» که در حال حاضر در دانشگاه ماساچوست آمريکا به تدريس تاريخ مشغول
مي باشد کتابي نوشته تحت عنوان «ترکهاي آذربايجان»[14]
که روح حاکم بر نوشته‌هايش سياسي بوده و به گروهي از محققين علوم اجتماعي تعلق
دارد که حامي ترکيه هستند. آقاي مارک سارويان (Marksaroyan)
استاد دانشکده علوم سياسي هاروارد نيز در مقاله خود مي‌کوشد تا با انگيزه‌اي سياسي
مردم آذربايجان را به ترکهاي ترکيه پيوند دهد و مي‌گويد: «آذربايجاني‌ها چون ترک
هستند به ترکيه تعلق دارند».

علاوه بر
اکثريت (90%) آذربايجاني در اين جمهوري، اقليتي طالشي، لزگي، کرد، آوار، ارمني،
روسي و اوکرايني زندگي مي‌کنند. زبان مردم آذري است که داراي 4 گويش عمده است که
از ميان آنها گويشهاي باکو و شماخي اساس ادبيات جديد آذربايجان را تشکيل مي‌دهند.
زبان تدريس اکثر مدارس اين جمهوري آذربايجاني مي‌باشد.

آذربايجان
5/7 ميليون نفر سکنه دارد که حدود 75% آنان شيعه و بقيه سني حنفي هستند، اقليتي
ارمني و يهودي نيز در اين سرزمين زندگي مي‌کنند. اهل تشيع  تسنن مساجد جامع جداگانه دارند.

مسجد تازه
پير از آن شيعيان مي‌باشد که در سال 1914 م به همت خانم نباته نامي ساخته شده و به
مسجد گوهرشاد مشهد شباهت دارد،‌[15]
در محراب اين مسجد که در شبستان مرتفع آن واقع شده است اسامي جل جلاله، محمد رسول
الله و علي ولي الله درخشندگي خاصي دارد.

در اطراف اين
مسجد اداره روحانيت قفقاز و ماوراي آن و نيز حجره‌هاي علوم ديني واقع شده است.
کلاسهاي آموزش قرآن و جلسات بحثهاي سياسي و مذهبي در اين مکان رونق فزاينده‌اي
دارد. بقيه مساجد آذربايجان که تعداد آنها به 46 باب بالغ مي‌گردد از سوي مسجد
تازه پير باکو رهبري مي‌شوند.

با آنکه در
دوران سلطه مارکسيست‌ها مردم شيعه آذربايجان تحت فشارها و شکنجه هاي سختي بوده‌اند  و حتي برخي ظواهر اسلامي را از زندگي آنان
زدوده‌اند ولي هويت اسلامي در اين سرزمين همچنان جوشان و پوياست و به انقلاب
اسلامي ايران علاقه دراند. فرهنگ اسلامي و بويژه شيعي در انجام فرايض و بجاي آوردن
شعاير اسلامي تجلي يافته و از تولد تا مرگ در زندگي مردم رسوخ دارد، آنان با وجود
خشونت‌هاي شديد اعتقادات اصيل خود را حفظ نموده و در دوران اختناق مراسم سوگواري
براي سالار شهيدان را برگزار مي‌نمودند.

در شهرهاي
گنجه، ناردلان، بيزونا و باکو اماکن مقدسي وجود دارد که در نزد اهالي از احترام
ويژه‌اي برخوردار است و به هنگام سلطه کمونيست‌ها اين مراکز به عنوان پايگاههاي
مهم ديني مردم به شمار مي‌رفته است.[16]
در حوالي باکو قدمگاهي وجود دارد که مي‌گويند منتسب به حضرت علي(ع) است و مسجدي به
اين نام بنا نهاده‌اند.

در سال 1369
حدود 73119 فقره ازدواج و 14040 فقره طلاق در اين جمهوري به ثبت رسيده است. 99%
اهالي باسوادند و آموزش تا پايان مقطع دبيرستان اجباري و کليه مراحل تحصيلي از
جمله دوران تحصيلات دانشگاهي رايگان مي‌باشد.

در حال حاضر
علاوه برحدود 4500 مدرسه روزانه که 5/1 ميليون دانش آموز دارند، 77 دبيرستان حرفه‌اي
و تخصصي و 18 دانشکده و مؤسسه عالي آموزشي نيز در سطح جمهوري آذربايجان فعاليت
دارند که حدود صد هزار دانشجو در رشته‌هاي گوناگون، مشغول فراگيري دانشهاي مربوطه
مي‌باشند.

نخستين نشريه
مستقل آذربايجان «برزگر» نام داشت که از سال 1875 و تا 1877م در باکو به چاپ مي‌رسيد
و هم اکنون  141 روزنامه در اين جمهوري
انتشار مي‌يابد که 112 روزنامه به زبان آذري است.

همچنين 123
مجله و نشريه ادواري که 71 جلد آن به زبان آذري است در آذربايجان منتشر مي‌شود. در
سال 1369 حدود 829 عنوان کتاب در آذربايجان انتشار يافت و در وضع کنوني مجموع 4600
کتابخانه مستقر در اين جمهوري 5/45 ميليون جلد کتاب و مجله را محافظت کرده و در
اختيار علاقه‌مندان قرار مي‌دهند.

در 124 موزه
اين سرزمين آثار تاريخي، ادبي و هنري گذشتگان نگهداري مي‌شودو 19 تئاتر حرفه‌اي در
اين جمهوري، فعاليت هنري دارند.

حدود 27500
پزشک در 744 بيمارستان و 1800 کلينيک مشغول درمان بيماران اين سامان مي‌باشند.
ادامه دارد

 

 



[1] –  دائرة المعارف فارسي
جلد دوم، دکتر غلامحسين مصاحب.