شجره طوبي

تفسير سوره
رعد

شجره طوبي

آيت الله
جوادي آملي

قسمت هفتاد و
يكم

«الذين آمنوا
و عملوالصالحات طوبي لهم وحسن مآب». (سوره رعد- آيه 29)

–        
آنان كه ايمان  آوردند و اعمال صالح داشتند خوشا به حال آنان و
چه نيكو بازگشتي دراند.

اين آيه از
دو بخش تشكيل شده: بخش اول اينكه ايمان و عمل صالح باعث تأمين سعادت است. بخش دوم
راجع به پاداش مؤمنين است كه اين نيز به دو قسمت تقسيم شده:

1-   
آب و مرجع نيكو براي
مؤمنين است.

2-   
مؤمنين داراي طوبي
هستند.

بنابراين،
اكنون بحث درباره طوبي و حسن مآب است و چون حسن مآب، روشن‌تر است؛
قبلاً در اين باره بحث مي‌كنيم.

حسن مآب

قرآن كريم،‌
مآب و مرجع همگان را خداي سبحان مي‌داند ولي برخي مآب خوب و برخي مآب بد دارند.

در سوره
مباركه (ص) در چند مورد به مآب برخورد مي‌كنيم:

آيه اول
درباره حضرت داود(ع) است كه پس از مطرح كردن سرگذشت حضرت داود، مي‌فرمايد:

«و ان له
عندنا لزلفي و حسن مآب»[1]
او نزد ما داراي درجه والاست و بازگشت او نيكو است.

در آيه 40
سوره (ص) نيز همين عبارت را درباره حضرت سليمان نقل مي‌كند.

پس از آن،
درباره متقين- به طور جامع- پس از نامبردن عده‌اي از انبياء
مي‌فرمايد:

«هذا ذكر و
ان للمتقين لحسن مآب»[2]
و اين آيه ديگر اختصاص به يكي از اولياي الهي ندارد، بلكه همه تقواپيشگان را در بر
مي‌گيرد.

شر مآب

همين بازگشت،
وقتي نسبت به تبهكاران و طاغيان داده مي‌شود، «شر مآب» مي‌شود. مي‌فرمايد:

«هذا، و ان
للطاغين لشر مآب»[3]
و همانا طاغيان و متجاوزان، بازگشتي بد در پيش دارند.

بنابراين،
تمام افراد، بازگشت و مرجع و معادي دارند ولي در اين بازگشت، يكسان نيستند، بلكه
افراد نيك و مؤمن، بازگشتي نيك و خير دارند و بدكاران و فاسدان، بازگشتي بد در
انتظارشان است.

طوبي چيست؟

طوبي صفت است
براي موصوفي محذوف كه ممكن است آن موصوف زندگي، عاقبت و يا شجره و مانند آن باشد.
طوبي، صفت تفضيلي است براي موصوفي محذوف. و طوبي مؤنث اطيب است يعني پاكيزه‌تر و طيب‌تر.

حيات طيب را
قرآن كريم مخصوص مؤمنين با عمل صالح مي‌داند. در يك بخش از
قرآن مي‌فرمايد كه
اگر شما به نداي پيامبر(ص)، جواب مثبت دهيد، دعوت او شما را زنده مي‌كند:

«يا ايها
الذين آمنوا الستجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم»[4]
اي مؤمنان! وقتي خدا و پيامبرش شما را به امري فرا خواندند، آن امر را اجابت كنيد
كه آن شما را زنده مي‌كند.

حيات طيبه

در اين آيه
ملاحظه مي‌كنيد كه اول
سخن از خدا و پيغمبر با هم است ولي بعداً فعل را به صورت مفرد مي‌آورد و بجاي
«دعوا»، «دعا» مي‌فرمايد، زيرا
دعوت پيامبر جز دعوت خدا نيست. او همان سخن و پيام خدا را مي‌رساند. و اما
اين زنده كردن به چه معني است؟

قرآن كريم
اين حيات را تبيين كرده است و فرموده است به اينكه حياتي كه ما در اثر استجابت
مؤمنين با عمل صالح، به آنها مي‌دهيم، آن حيات طيبه است. حال آيا اين حيات
نيكو و طيب در دنيا است يا در آخرت؟ آيا خداي سبحان، زندگي مؤمنين را طيب مي‌كند يعني وضع
موجود زندگي را تميز و طيب مي‌كند يا اينكه به اينها ابتداءً يك زندگي و
حيات طيبه‌اي مي‌بخشد؟

آنچه در سوره
انفال فرمود، وعده به اصل حيات است:

«استجابت اين
ندا، انسان را زنده مي‌كند». در سوره «يس» خبر از اين مي‌دهد كه
پيامبر(ص)، انذار مي‌كند و مي‌ترساند كساني
را كه داراي حيات مي‌باشند:

«لينذر من
كان حياً و يحق القول علي الكافرين»[5]
زنده است كه مي‌ترسد نه
مرده! پس آنها كه اين نداي خدا و پيامبر را شنيدند، زنده‌اند. سئوال
اين است كه آيا اين زندگي، همان زندگي صوري است يا مصداق ديگري دارد؟

در سوره نحل
مي‌فرمايد:

«من عمل
صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم أجرهم بأحسن ما
كانوا تعملون»[6]
هر كس ايمان و عمل صالح داشت (هم حسن فاعلي و هم حسن فعلي) چه مرد بود و چه زن، به
تحقيق كه ما او را احيا مي‌كنيم به حياتي طيب و نيكو.

يعني قبلاً
او اين حيات را نداشت؛ الان حيات به او مي‌دهيم.

نفرمود: ما
حيات او را پاكيزه و طيب مي‌كنيم بلكه فرمود: به او حيات طيب مي‌دهيم. چرا؟
چون حيات دنيا قابل تطييب و پاكيزه شدن نيست. اينجا جاي طوبي نيست. اصلاً وقتي كه
دنيا را براي ما توصيف مي‌كنند، آن را مرداري معرفي مي‌نمايند كه
سگها به جانش افتاده‌اند.

«الدنيا جيفة
و طالبها كلاب»- دنياطلبان مانند سگ‌ها به جان هم مي‌افتند و دنيا
را براي خود مي‌خواهند.

تازه بهترين
مقام دنيا، مقام خلافت است كه خلافت با همه طراوتش به اندازه يك نعل وصله زده، در
نظر حضرت امير(ع) ارزش نداشت.

پس اين كه
فرمود: ما به مؤمني كه عمل صالح انجام مي‌دهد، حيات طيب مي‌دهيم، يعني
چه، آيا يعني به او مقام مي‌دهيم؟ او از همه مقام‌ها گريزان
است. آيا اين حيات طيبه مال است؟ او از همه مال‌ها و وسائل
زندگي گريزان است مگر بقدر ضرورت از آن استفاده مي‌كند.

پس حيات
طيبه، چيز ديگري است.

در روايت
آمده است كه روزي عمار ياسر در محضر حضرت امير(ع)، آه بلندي كشيد، حضرت فرمود:

براي چه آه
مي‌كشي؟ اگر اين
آه براي آخرت است، بسيار خوب؛ اما اگر براي دنيا است، من دنيا را برايت تشريح كنم
تا بداني دنيا چاي آن نيست كه اگر كسي نداشت آه بكشد.

بهترين
غذاهاي دنيا عسل مصفا است و بهترين پوشاك دنيا پرنيان و ابريشم است و اين هر دو
محصول دو كرم است، هم آن عسل را يك كرم( يك حشره) توليد مي‌كند و هم اين
ابريشم را. تو براي اينكه به دسترنج يك كرم نرسيدي آه مي‌كشي؟ يعني به
داشتن توليدات دو كرم مي‌خواهي افتخار كني.

اگر حيات
طيبه همان خوردن و پوشيدن است كه حضرت آن را مشخص كرد و اگر رياست هم هست كه حضرت
در پاسخ ابن عباس، آن را از يك لنگه نعلين وصله زده كمتر دانست. پس معلوم مي‌شود حيات
طيبه در نيا نيست. و اين حيات طيبه، يك حيات ابتدائي است كه اگر كسي از آن
برخوردار بود، زنده است و گرنه مرده است.

اين حيات
امني است كه هيچ نگراني و رنج در آن راه ندارد.

«لا لغو فيها
و لا تأثيم»[7]
در چنين موطني نه انسان به حريم كسي تعدي مي‌كند نه ديگري
به حق او تجاوز مي‌كند. نه غم
در آن وجود دارد و نه آسيب و نه باطل.

و چنين حياتي
گوارا است كه انسان از بيرون آسيب نبيند و از درون هم آسيبي به او نرسد. آيا در
دنيا ممكن است انسان از دورن و بيرون، آسيب نبيند؟ يا اينكه دائماً گرفتار نگراني‌ها است؛ از
درون يك سلسله غم و اندوه و از بيرون امراض و اسقام و درگيري‌ها و ساير
گرفتاريها. اما در آن زندگي و حيات طيبه، نه خوف و نه ترس، نه لغو و نه باطل، نه
گرفتاري و نه مرض، وجود ندارد و هيچ آسيبي به انسان نمي‌رسد.

طوبي لهم:
يعني حيات طيبه و طوبي را روايات معصومين بيان كرده است كه مقداري از اين روايات،
در تفسير شريف نورالثقلين در جلد دوم از صفحه 502 به بعد آمده است.

* حديث اول:

رسول اكرم(ص)
در جريان معراج، شجره طوبي را- در ضمن حديثي طولاني- چنين معرفي مي‌فرمايد:

«دخلت الجنة
و اذاً شجرة لو أرسل طائر في أصلها مادارها سبعمائة عام»- وارد بهشت شدم، درختي را
ديدم كه اگر پرنده از پاي آن درخت به پرواز در آيد و هفتصد سال هم پرواز كند، نمي‌تواند به
بالاي آن درخت برسد.

«و ليس في
الجنة منزل الا و فيها شجر منها»- در بهشت هيچ منزلي نيست جز اينكه از اين درخت در
آن وجود دارد. در برخي از روايات آمده است:

«الا و فيه
غصن منها»- شاخه‌اي از اين
درخت در آن منازل هست. ولي در اين روايات شجر آمده است.

«فقلت ما هذه
يا جبرئيل؟ فقال هذه شجرة طوبي. قال الله تعالي: طوبي لهم و حسن مآب»[8]
پرسيدم از جبرئيل كه اين چه درختي است؟ گفت: اين درخت طوبي است، كه خداي متعال مي‌فرمايد: طوبي
براي آنان و بازگشتي نيكو.

در بعضي از
روايات آمده است كه حضرت جبرئيل(ع) از همان درخت، ميوه‌اي به من داد
و من تناول كردم.

* حديث دوم:

طوبي درخت
اميرالمؤمنين(ع)

عن ابي
عبدالله (ع) قال: طوبي شجرة في الجنة في دار امير المؤمنين(ع) و ليس أحد و ليس أحد
من شيعته الا و في داره غصن من أغصانها و ورقة من أوراقها، تستظل عنها أمة من
الامم»[9]

امام صادق(ع)
فرمود:

طوبي درختي
است در بهشت، در منزل حضرت امير(ع) و هيچ يك از شيعيانش نيست جز اينكه شاخه‌اي از شاخه‌ها و برگه‌اي از برگه‌هاي اين درخت
در منزلش وجود دارد كه در سايه هر برگه‌اي افراد يك امت مي‌توانند
بنشينند و سايه بگيرند.

* حديث سوم:

امام رضا(ع)
از پدرانش، از امام حسين(ع) نقل مي‌كند كه فرمود:

«قال رسول
الله(ص): يا علي! أنت المظلوم بعدي و أنت صاحب شجرة طوبي في الجنة، اصلها في دارك
و أغصانها في دار شيعتك و محبيك»- رسول خدا(ص) فرمود:

يا علي! تو
پس ازمن مظلوم هستي و تو صاحب درخت طوبي در بهشتي كه اصل آن درخت در منزل تو است و
شاخه‌هايش در
منازل شيعيان و علاقمندانت مي‌باشد.

* حديث چهارم

امام كاظم(ع)
نقل مي‌كند كه:

«سئل رسول
الله(ص) عن طوبي. قال: شجرة أصلها في داري و فرعها علي اهل الجنة. ثم سئل عنها مرة
أخري؟ فقال: في دار علي(ع). فقيل له في ذلك؟ فقال: ان داري و دار علي في الجنة
بمكان واحد».

از رسول
خدا(ص) از درخت طوبي پرسيده شد. حضرت فرمود:

درختي است كه
اصل آن در منزل من- در بهشت- است و شاخه‌هايش بر اهل بهشت
تقسيم شده است. بار ديگر از حضرت سئوال شد، حضرت فرمود: اصل آن درخت، در منزل
علي(ع) است. از علت اختلاف دو حديث پرسيده شد، حضرت فرمود: منزل من و منزل علي در
بهشت، در يك جا قرار دارد.

در سوره
مباركه ابراهيم مي‌فرمايد:

«مثل كلمة
طيبة كشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها في السماء»[10]
مثل يك كلام نيكو مانند درخت طيبه و نيكويي است كه اصلش ثابت و فرعش در آسمان است.

اين هم نمونه
شجره طوبي است. يعني حقيقت انسان مؤمن مانند درختي است كه اصلش ثابت باشد و فرعش
در آسمان و همواره ميوه مي‌دهد.

«تؤتي أكلها
كل حين باذن ربها» اين انسان مؤمن كه خود مانند شجره طوي است، داراي شجره طوبي هم
خواهد بود. ادامه دارد

 

 



[1] – سوره ص- آيه 25.