اصول کلي نبوت

تفسير سوره رعد

اصول کلي نبوت

قسمت هفتاد و سوم

آيت الله جوادي آملي

«کذلک أرسلناک في امة قد خلت من
قبلها امم لتتلوا عليهم الذي اوحينا اليک و هم يکفرون بالرحمن، قل هو ربي لااله
الا هو، عليه توکلت و اليه متاب».

(سوره رعد- آيه 30)

ما همچنان که انبياء پيشين را ارسال
داشتيم و امتهاي گذشته داراي پيامبران بودند، تو را هم براي يک امت ارسال کرديم که
آنچه را بر تو وحي مي فرستيم بر آنها تلاوت کني هرچند آنان به خداي مهربان کفر مي
ورزند. تو بگو او است پروردگار من که جز او الهي نيست، من بر او توکل کردم و
بازگشت همه به سوي او است.

رسالت و استمرار آن

يکي از مطالب مهم اين سوره مبارکه،
مسئله رسالت است. درباره رسالت چند امر مطرح است که بالصراحه يا بالالتزام و يا
بالاشاره در اين آيه بيان شده است:

1-   
دوام و استمرار رسالت.

2-   
لزوم استقامت و پايداري پيامبر.

3-   
هشدار به امت ها که پايان سرسختي
در برابر رسالت، عذاب الهي است.

«کذلک أرسلناک في أمّة»- از اين
که اين ارسال را با «في» ذکر فرمود نه با «علي» نشان مي دهد که پيامبر از جائي
ديگر براي اين امت نيامده بلکه در بين اينها بوده است و به مقام رسالت مبعوث شده
است. اين کلمه «في» با بعثت سازگارتر است تا با ارسال.

مي فرمايد: «هو الذي بعث في
الأميين رسولاً».[1]

يا مي فرمايد: «لقد بعثنا في کل
أمّة رسولا».[2]
–ما در هر امتي رسولي را فرستاديم.

يعني او از بين مردم و در بين مردم
است و از جائي ديگر نيامده که براي آنها پيام بياورد. از ميان خود مردم برخاسته و
مبعوث شده است؛ لذا براي اينکه ارسال را با همان انبعاث و برانگيختگي همواره
بفرمايد، با کلمه «في» ذکر فرمود، نه با «الي». در ساير موارد سخن از «الي» است.
مانند: «و الي ثمود اخاهم صالحاً»[3] يا «و الي
عاد اخاهم هوداً».[4]

بهرحال، اين مطلب که خداوند هرگز
امتي را بدون هدايت و راهنمائي راهنمايان رها نمي فرمايد، طبق چندين آيه در قرآن
کريم به عنوان يک اصل تبيين شده که قبلا برخي از آيات را مطرح کرديم و اکنون به
آيات ديگري مي پردازيم:

استمرار نبوت

در سوره حديد مي فرمايد: «ô‰s)s9 $uZù=y™ö‘r& $oYn=ߙ①ÏM»uZÉit7ø9$$Î/ $uZø9t“Rr&ur ÞOßgyètB |=»tGÅ3ø9$# šc#u”ÏJø9$#ur tPqà)u‹Ï9 â¨$¨Y9$# ÅÝó¡É)ø9$$Î/ (»[5]  
– به تحقيق که رسولان خود را با بينات و براهين فرستاديم و کتاب و ميزان را
با آنان نازل کرديم تا مردم با قسط و عدالت رفتار کنند.

اين درباره نبوت عامه است که مسئله
کلي انبيا را مطرح مي کند.

سپس در آيه بعد مي فرمايد:

«و لقد ارسلنا نوحا و ابراهيم و
جعلنا في ذريتهما النبوة و الکتاب فمنهم مهتدو کثير مهم فاسقون».- و همانا نوح و
ابراهيم را فرستاديم و نبوّت و کتاب را در ذريّه آنان قرار داديم، پس برخي از مردم
هدايت شده وبسياي تبهکارند.

پس از اينکه بحث نبوّت را مطرح مي
کند، اثبات مي نمايد که هرگز فترتي در بين نبوده است و هيچ وقت نشده که در ميان
مردم، پيامبري نباشد. اگر پيامبري رفته بود، جانشينان و اوصياي او حافظ دين و کتاب
او بده اند. فترتي در کار نبوده به اين معني که بگوئيم وحي قطع شده است يا خلافت و
وصايت قطع شده باشد.

در ادامه آيه گذشته مي فرمايد:

«ثم قفّينا علي آثار هم برسلنا».-
در پشت سر آنها انبياي ديگري را فرستاديم.

اين سخن از استمرار سلسله رسالت
است.

در سوره مؤمنون نيز سخن از استمرار
سلسله رسالت است. مي فرمايد:

«ثم ارسلنا رسلنا تتراً».[6] «تترا» ريشه
لغويش از «وتر» است. متواتر را مي گويند: تترا مثل تقوا که واوش به «ت» تبديل شده
است، پس معناي آيه اين است که با تواتر اين رسالت دادمه دارد. اين طور نيست که يک
وقت رسولي بيايد، سپس فترتي ايجاد شود و اين رشته قطع بگردد. اين رشته، سلسله
متواتره است که به آن سلسله تترا هم گفته مي شود.

همين معني را که استمرار سلسله
رسالت و نبوت الهي است، در جاي ديگر، چنين بيان مي فرمايد:

«و لقد وصّلنا لهم القول»[7]– اين رشته
را ما متصلا حفظ کرديم.

پس اين يک سنت الهي لا يتغير است
که مردم را هرگز به حال خود رها نمي کند و براي هر امتي پيامبري و راهنمائي مي
فرستد.

«و لکل قوم هاد»[8]– و براي هر
قومي، راهنما و هدايت کننده اي است.

بنابراين، آنچه که مربوط به صدر
آيه مورد بحث است اين است که هم رسالت رسول خدا بي سابقه نيست و هم اينکه امت موظف
بودند به رسالت نبيّشان گوش فرا دهند و امت بي سابقه اي نيستند و هم اينکه سيره
الهي سيره سابقه داري است.

پس سه اصل در اين آيه نفهته است:

1-   
به خداي سبحان باز مي گردد و آن
سنت الهي است.

2-   
به رسول خدا دستور مي دهد که تو
اولين رسول نيستي، پس صابر و پايدار باش.

3-   
به امت مي فرمايد که شما تنها
امّتي نيستيد که رسول و راهنما برايشان فرستاديم و نافرماني مي کنيد بلکه اُمم
ديگري هم بودند که سرسختي و لجاجت کردند و به عذاب الهي گرفتار شدند.

رحمان منشأ تمام برکات

و اما آنچه که به ذيل آيه برمي
گردد مربوط به کفر ورزيدن امّت است. مي فرمايد: اينان به رحمن کفر مي ورزند؛ رحمن
همان مبدئي است که منشأ همه رحمت ها و برکات است؛ تو اي رسول، به آنان بگو که اين
رحمن، ربّ و پروردگار من است زيرا شما او را به عنوان ربّ اتخاذ نکرديد در حالي که
تنه ربّ و پروردگار او است؛ پس تنها معبود هم او خواهد بود، چرا که معبود بودن
فروع بر ربوبيّت است. انسان کسي را عبادت مي کند که از او کاري ساخته باشد، زيرا
ربّ و مدبّر خدا است و لاغير، پس معبود هم خدا است و لاغير.

«عليه توکلت و اليه متاب».- بر او
توکل کردم و بازگشت من به سوي او است.

اين سخن که از يک طرف به توحيد
تکيه مي کند و از طرفي ديگر به معاد مرتبط است، در کلمات بسياري از انبيا وجود
دارد که تکيه گاه فقط و فقط خداست و بازگشت همه به سوي اوست. انسان اگر واقعاً
معتقد باشد که بازگشتش به سوي او است، در کارهايش متعهدتر مي شود چون مي داند که
حسابي در کار هست و در برابر هر کاري بايد آماده جواب و پاسخ باشد.

توکل در سخنان انبيا

اين بيان در کلمات بسيار از نبياء
آمده است که:

بر خدا توکل مي کنيم- بازگشت ما به
سوي خدا است- او را وکيل قرار مي دهيم- کارها را او انجام مي دهد و و… انبيا خدا
را مبدأ فاعلي مي دانند. فاعليّت از آنِ او است؛ پس او را وکيل مي گيريم که کار به
دست او باشد و چون بازگشت ما به سوي او است، در انجام کارها مواظب هستيم.

حضرت شعيب به قومش مي فرمايد:

«قال يا قوم أرأيتم ان کنت علي
بيّنة من ربي و رزقني منه رزقاً حسناً».[9] –اي قوم من!
به من خبر دهيد که پاداش اين احسان و نعمت بسياري که خداي سبحان به من روا داشته
چيست؟ من اگر با معجزه و با بينه مبعوث شدم و خداي سبحان نبوت- که روزي حسن و نيکو
است- را به من عطا فرموده است، من چه بايد بکنم؟ آيا ساکت بنشينم؟

«و ما اريد ان اخالفکم الي ما انها
کم عنه». –من نمي خواهم با شما مخالفت کنم که شما اين کار را نکنيد و آن وقت خودم
انجام بدهم، اين چنين نيست.

زيرا «ان اريد الا الاصلاح ما
استطعت».- من جز اصلاح به مقدار توانم، اراده اي ندارم.

«و ما توفيقي الا بالله».- و توفيق
را فقط از خداوند مي خواهم.

«عليه توکلت و اليه انيب».- بر او
توکل کردم و به سوي او باز مي گردم.

اين توجه به مبدأ و معاد هم در
لسان اين پيامبر مطرح شده است. همين معني را در سوره شوري به اين صورت بيان مي
فرمايد:

«و ما اختلفتم فيه من شي‌ء فحکمه
الي الله، ذلکم الله ربي عليه توکلت و اليه انيب».- و در هر امري اختلاف داشتيد،
پس حکمش به طرف خدا است و او بايد اختلافات را حل کند؛ آن خداي عظيم، پروردگار من
است، من او را وکيل گرفتم و به سوي او برمي گردم.

اگر کسي خداي سبحان را مبدأ امور
مي داند و او را رب العالمين مي داند، کار را به او واگذار مي کند چرا که انسان
بايد کار را به دست کسي بدهد که در آن کار اولا- از ديگران اعلم باشد. ثانياً-
قدرتش بيشتر باشد. ثالثا- وجود و کرمش از همه بيشتر باشد.

پس هم بداند چه بايد بکند و هم
توانمند باشد و هم بخل نورزد.

خداي سبحان به همه امور، اعلم است
و بر همه امور از انسان توانمندتر و قادرتر است و براي افاضه هم هيچ امساک و بُخلي
در حريمش راه ندارد، لذا مورد ندارد که انسان خدا را وکيل نگيرد.

قرآن کريم در مقام استدلال مي
فرمايد که شما خدا را وکيل بگيريد زيرا خداوند همه چيز را آفريده است «خالق کل شي‌ء».
انسان مؤمن تکيه گاهش فقط خدا است: او نه به خود تکيه مي‌کند و نه به ديگري و فقط
به خدا متکي است. اکنون که هزاران علل و اسباب در پيش داريم، آن کسي که زمام امور
را به دست دارد، او بايد کارها را تنظيم کند. تکيه کردن به او يعني توفيق يافتن.
اين راجع به مبدأ فاعلي.

درباره مبدأ غائي و نهايت هم مي‌فرمايد:

«و اليه انيب». ـ به سوي او برمي‌گردم.

انسان اگر بداند که بازگشتش به سوي
همان مبدأ است، قطعا مواظب کارها و رفتارهاي خود مي‌شود.

مدد گرفتن از تکيه‌گاه قدرت

در سوره ممتنحه نيز به اين صورت
بيان شده است:

«ربنا عليک توکلنا و اليک أنبنا و
اليک المصير».[10]

مگر کارآساني است که انسان برخيزد،
به همه بت‌پرستان بگويد: از شما و روش شما بيزاريم. اگر کسي قيام کرد و به کفار و
مشرکين گفت: ما از شما بيزاريم و تا موحد نشويد، ارتباط با شما برقرار نمي‌کنيم،
اين چنين شخصي بايد به يک جاي مقتدري متکي باشد که از تکيه‌گاه قدرت، مدد بگيرد.

لذا حضرت ابراهيم و همراهانش مي‌گويند:

«ربنا عليک توکلنا». ـ پروردگار
ما، ما بر تو توکل مي‌کنيم و تو را وکيل خود قرار مي‌دهيم و بازگشت ما به سوي تو
است.

بنابراين، در آيه مورد بحث خداي
سبحان به رسولش مي‌آموزد که اي رسول ما بگو به اين مشرکين که او پروردگار من است
وهيچ معبودي جز او پروردگار من نيست. در کارهايم به او رجوع مي‌کنم و او را مرجع
خود قرار مي‌دهم و بازگشتم به سوي اوست.

در جاي ديگري از همين سوره رعد مي‌فرمايد:

«قل انما امرت ان اعبدالله و لا
اشرک به اليه ادعو و اليه مآب».[11]

او به طور مطلق، مرجع است يعني
بازگشت همه به سوي اوست «مآب» که ياء آن حذف شده و کسره دلالت دارد بر ياء محذوفه
مانند آيه مورد بحث که «مَتاب»، کسره اش دلالت بر ياء مي کند، يعني رجوع من به سوي
او است. گرچه رجوع همه به سوي خدا است اما بايد انسان توجه داشته باشد و بفهمد که
رجوعش به سوي او است. حضرت مي خواهد بفرمايد که شما اي مشرکين هر راهي را مي
خواهيد طي کنيد، اما من رحمن را به عنوان رب اتخاذ کرده ام و فقط او را وکيل خود
قرار داده ام.

معجزات تأثيري در کفار نمي گذارد

به دنبال مسئله رسال و نبوت،
پيشنهاداتي را که کفار مي دادند، مطرح مي کند. در همين سوره مبارکه رعد، ملاحظه
فرموديد که کفّار هر روز پيشنهاد جديد مطرح مي کردند که مثلاً فلان عادت را خرق کن
يا فلان معجزه را بياور. گاهي مي گفتند: دستور بده اين کوه‌ها چند کيلومتر کنار
بروند تا ما اينجا را کشت کنيم! يا مي گفتند مرده هاي قبرستان را احضار کن تا با
آنها حرف بزنيم! يا زمين را براي ما بشکاف که چشمه اي از زمين بجوشد و اينجا از
اين خشکي خارج شود و و…

خداي سبحان، چه در اين سوره و چه
در سوره اسراء، پيشنهادهاي زيادي از کفار را مطرح مي کند و سرانجام نتيجه گيري مي
کند که اگر هر آيه و بيّنه اي را ببينيد و تو اي پيامبر هر معجزه اي را براي اينها
بياوري، باز هم در گمراهي و ضلالت خود فرو مي روند و اين معجزات را سحر مي دانند.

در سوره انعام مي فرمايد:

«öqs9ur $uZø9¨“tR y7ø‹n=tã $Y7»tFÏ. ’Îû <¨$sÛöÏ% çnqÝ¡yJn=sù öNÍk‰Ï‰÷ƒr’Î/ tA$s)s9 tûïÏ%©!$# (#ÿrãxÿx. ÷bÎ) !#x‹»yd žwÎ) ֍ósř ×ûüÎ7•B ».[12] – و ما اگر کتابي را در کاغذ بر
تو نازل کنيم و آنها آن کتاب را با دتهاي خود لمس کنند، بازهم قطعاً خواهند گفت
اين چيزي جز يک سحر آشکار نيست.

و به پيامبرش دستور مي دهد که در
مقابل اين پيشنهادهاي کفّار به آنها بگو:

«قل سبحان ربي هل کنت الا بشرا و
رسولا»[13]– بگو پروردگارم
منزه باد مگر من جز يک انسان هستم که از سوي خدا مبعوث شده ام؟

در آيه محل بحث سوره رعد مي
فرمايد:

اگر هم به دلخواه اينها عمل شود،
باز هم ايمان نمي آورند. اين چنين نيست که اگر ما اين کوه ها را کنار برديم و اين
زمين، گسترده شد، اينها ايمان بياورند.

در جريان ناقه صالح هم که قبلا
مطرح شد، فرمود:

ما يک معجزه روشن براي اينها
آورديم ولي آنان نپذيرفتند.

در ادامه آيه سوره رعد مي فرمايد:

«بل لله الأمر جميعاً»- تمام امر
به دست خدا است.

هدايت و ضلالت از آن خدا است و
انجام اين کارها هم از ناحيه خدا است. اين طور نيست که پيامبر هر روز بتواند به
دلخواه شما کوه را ببرد يا بياورد، يا زمين را بشکافد و نظام را بهم بزند. هم
انجام اين معجزه هاي پيشنهادي بدست خدا است و هم هدايت و ضلالت با معجزه حل نمي
شود چون به مقدار لازم، معجزه آمده است.

در بحث هاي قبل که سخن از «يهدي من
يشاء و يضلّ من يشاء» بود، آنجا گذشت که معجزه، زمينه هدايت را فراهم مي کند نه
اينکه علت تامّه باشد. نشانه اش همان معجزه اي بود که در خطبه قاصعه بيان شد که يک
معجزه روشن و اضح بود ولي آنها بر کفرشان اصرار داشتند، نظير ناقه صالح و مانند
آن. پس «لله الامر جميعاً» هم جواب مسائل تکويني اينها است که اين امور در اختيار
من نيست که به دلخواه شما کوه را کنار ببرم يا نزديک بياورم يا زمين را بشکافم و
و… و هم اينکه هدايت و ضلالت با معجزه محقق نمي شود بلکه معجزه، زمينه را فراهم
مي سازد. اين انسان است که بايد با تأمل و مطالعه در اعجاز، ايمان بياورد.

و الحمدلله رب العالمين

ادامه دارد

 



[1]-سوره جمعه-
آيه 2.