مباني رهبري در اسلام

مباني رهبري در اسلام

قسمت چهل و يکم

حجة الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري

رهبري و عدالت

عدل به معني رعايت جايگاه واقعي امور است و عادل کسي
است که جايگاه و حدود واقعي کارهاي خود را مراعات مي نمايد. امام علي (ع) در اين
باره مي فرمايد:

«العدل يضع الأمور مواضعها».[1]

عدل هر چيز را در جايگاه خود قرار مي دهد.

بنابراين تعريف، عدل قانون نظام آفرينش است؛ قانوني که
بدون آن شيرازه نظام هستي در هم مي ريزد و به گفته همان امام در تفسير ديگري از
عدالت:

«العدل اساس به قوام العالم».[2]

عدل پايه اي است نظام جهان بر آن استوار.

بنابراين عدل عبارت است از قانون نظام هستي در مقابل
ظلم که تخلف از اين قانون است.

بر اين مبنا در رابطه با جهت گيري انسان در برابر
جايگاه واقعي عقايد، اخلاق و اعمالي که انتخاب مي کند، عناوين عدل عقيدتي، عدل
فردي، و عدل اجتماعي. در برابر ظلم عقيدتي، ظلم فردي و ظلم اجتماعي در متون ديني
مطرح مي گردد.[3]

عدل عقيدتي مبناي عدالت اجتماعي است، کسي که باورهاي
او نادرست است نمي تواند اخلاق و اعمال او درست باشد و قادر به پياده کردن عدالت
در جامعه نيست و لذا در اسلام عدالت به مفهوم مطلق آن شرط رهبري است.

مراتب عدالت

عدالت مراتبي دارد که پائين ترين درجات آن عدل فلسفي و
بالاترين درجات آن عدل عرفاني است.

*عدل فلسفي:

کسي که پندارهاي موهوم را از خود دور و باورهاي خود را
تصحيح کرده است به معناي فلسفي، عادل است، يعني جايگاه امور را در عقيده رعايت
کرده و هر قدر عقايد انسان بيشتر با واقع تطبيق مي کند به مراتب ولاتري از اين
عدالت دست يافته است.

*عدل فقهي:

اگر عدل فلسفي در عمل انسان تبلور يافت، عدالت فلسفي
به عدالت فقهي ارتقاء مي يابد، و انسان از نظر اسلام شايسته پائين ترين درجات
امامت و رهبري که امامت در نماز است مي گردد.

در رابطه با اين مرتبه از عدالت پيامبر اسلام (ص)
فرمود:

«من عامل الناس فلم يظلمهم و حدّثهم فلم يکذبهم و
وعدهم فلم يخلفهم فهو ممن کملت مروته و ظهرت عدالته».[4]

کسي که در معامله به مردم ظلم نکند، و در سخن به آنها
دروغ نگويد و در وعده تخلف ننمايد، او از کساني محسوب مي شود که مروّتش کامل و
عدالتش ظاهر است.

از امام صادق (ع) پرسيدند که ويژگي هاي انسان عادل
چيست؟ فرمود:

«اذا غضّ طرفه من المحارم و لسانه عن المآثم و کفّه عن
المظالم».[5]

شرط عدالت، چشم پوشي از محرّمات، و کوتاه کردن زبان از
گناهان، و دست از ستم به ديگران است.

*عدل اخلاقي

و اگر عدل فلسفي و فقهي در جان انسان کارگر شدو تداوم
آن، ملکات وخلقيات انسان را به رنگ خود درآورد، انسان در مسير تکامل به عدل اخلاقي
ارتقاء پيدا مي کند. اشاره به اين رتبه از عدالت است آنچه در سخن رسول اکرم (ص) که
فرود:

«ما کرهته لنفسک فاکره لغيرک و ما
احببته لنفسک فاحبّه لأخيک تکن عادلا في حکمک، مقسطا في عدلک، محبا في اهل السماء
مودودا في صدور اهل الارض».[6]

آنچه را براي خود نمي پسندي براي
ديگران نيز مپسند و آنچه را براي خود دوست داري براي برادرت نيز دوست بدار که در
اين صورت خواهي توانست در حکومت عدالت ورزي و در اجراء عدالت اجتماعي موفق خواهد
بود، اهل آسمان تو را دوست خواهند داشت و محبت تو در سينه اهل زمين جاي خواهد
گرفت.

*عدل عرفاني

در اوج عدل فلسفي، فقهي و اخلاقي،
انسان به عدل عرفاني که بالاترين مراتب عدالت است مي رسد، اشاره به اين مرتبه را
در نهج البلاغه مي خوانيم:

«ان من احب عبادالله اليه عبدا
اعانه علي نفسه… قد ابصر طريقه، و سلک سبيله، و عرف مناره و قطع غماره… فهمو
من اليقين علي مثل ضوء الشمس… فهو من معادن دينه، و اوتاد ارضه. قد الزم نفسه
العدل، فکان اول عدله نفي الهوي عن نفسه، يصف الحق و يعمل به…».[7]

همانا محبوبترين بندگان نزد خدا آن
است که خدا او را در پيکار با هوسهاي سرکش ياري نموده… راه تکامل خود را حقيقتاً
مشاهده کرده و آن را پيموده، نشانه روشن راه را شناحته و گردابهاي هلاکت را پشت سر
نهاده… و- بالاخره- در عرفان و يقين به جايي رسيده که حقايق معقول چون پرتو
خورشيد براي او محسوس گرديده است… چنين فردي از معادن دين خدا و ارکان زمين او
محسوب مي شود. او- با چنين ويژگيها- سخت به عدل پاي بند است و نخستين مراتب عدالتش
اين است که هوس را از دل بيرون رانده، حق مي گويد و بدان عمل مي کند!…

بالاترين مراتب عدل عرفاني عصمت
نيز ناميده مي شود، معصوم کسي است که در معرفت و يقين به جايي رسيده هر کس بدان
مرتبه دست يازد، در عقيده و اخلاق و عمل دقيقا بر مرز عدالت حرکت مي کند از مطلق
ظلم ک انحراف از جاده عدالت است مصونيت مي يابد.

از نظر قرآن کريم مطلق ظلم، مانع
امامت است و اين بدان معنا است که بالاترين مراتب عدالت که عصمت است، شرط امامت و
رهبري الهي است. اين نظريه از آيه 124 سوره بقره به روشني قابل استنباط است:

«و اذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات
فأتمهن قال اني جاعلک للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين».

هنگامي که خداوند ابراهيم را به
اموري آزمايش کرد و او از عهده آنها برآمد، – خداوند- فرمود: من تو را امام براي
مردم قرار دادم- ابراهيم گفت- از دودمان من- نيز- ؟ خداوند فرمود: پيمان من- مقام
امامت- به ستمکاران نمي رسد.

مرحوم علامه طباطبايي در تبيين
دلالت آيه کريمه مذکور بر شرطيت عصمت براي امامت و رهبري مي فرمايند:

يکي از اساتيد ما- که رحمت خدا بر
او باد- در پاسخ سؤالي درباره چگونگي دلالت اين آيه بر لزوم عصمت امام چنين فرمود:

مردم طبق تقسيم از چهار قسم خارج
نيستند: 1- در تمام عمر ظالم اند. 2- در تمام عمر ظلمي از آنها سر نمي زند. 3- در
اول عمر ظالم اند. 4- در آخر عمر ظالم اند.

ابراهيم (ع) والاتر از آن است که
تصور شود او براي قسم اول و چهارم- يعني کسي که همه عمر ظالم است يا در آخر عمر
ستم مي کند- از خداوند متعال- مقام امامت و رهبري مردم را خواسته باشد- بنابراين
دو قسم بيشتر باقي نمي ماند- يکي کسي که در اول عمر ظلم مي کند و ديگر کسي که در
همه عمر از او ظلمي سر نمي زند- قسم اول را نيز خداوند با صراحت شايسته مقام امامت
ندانسته، نتيجه اين مي شود که از ديدگاه قرآن تنها کسي شايسته امامت و رهبري به
مفهوم مطلق است که در همه عمر مطلقا از او ظلمي صادر نگردد.[8]

در بسياري از روايات اسلامي به
شرطيّت عصمت براي امام تصريح شده است که به ذکر يک نمونه بسنده مي کنيم:

از امام علي (ع) درباره علائم
امامي که شايسته امامت و رهبري است مي فرمايد:

«منها ان يعلم انه معصوم من الذنوب
کلها صغيرها و کبيرها، لا يزل في الفتيا، و لا يخطيء في الجواب و لا يسهو و
لاينسي، و لا يلهو بشي ء من امر الدنيا».[9]

يکي از نشانه هاي شايستگي امام آن
است که معلوم شود او از گناهان کوچک و بزرگ معصوم است، در فتوي نمي لغزد، در پاسخ
خطا نمي کند، سهو و نسيان در او راه ندارو سرگرم چيزي از امور دنيوي نمي گردد.

در اينجا توجه به چند نکته ضروري
است:

1-اکنون ما در صدد استقصاء بررسي
ادلّه لزوم عصمت انبياء و رهبران الهي و پاسخ به ايرادهايي که در اين زمينه است
نيستيم، استقصاأ اين بحث نياز به مقاله، بلکه رساله اي مستقل دارد.

2-عصمت رط بالاترين مراتب رهبري
الهي که رهبري انبياء و اوصياء خاص آنها است مي باشد. ولي در شرايطي که به هر
دليل، مردم دسترسي به آنها ندارند در مراتب بعدي امامتو رهبري،[10]عصمت شرط
نيست بلکه عدالت کافي است.

3-ضرورت عصمت براي رهبري به دليل
برداشت هاي مختلف از متون اسلامي و آراء و عقايد گوناگوني که در اين رابطه وجود
دارد نيازمند تأمّل و بررسي است، لکن ضرورت عدالت براي رهبري آن قدر روشن است که
نيازي به هيچ دليل و برهان نيست.

اصولاً فلسفه حکومت انبياء عدالت
است:

«لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و
انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط».[11]

تحقيقاً ما فرستادگان خود را با
دلايل روشن فرستاديم و با انها کتابو قانون نازل کرديم تا مردم به عدالت قيام
کنند.

کسي که خود فاقد ملکه نفسانيّه
عدالت است چگونه مي تواند مجري عدالت در جامعه باشد. به فرموده امام علي (ع):

«کيف يعدل في غيره من يظلم نفسه».[12]

چگونه مي تواند عدالت را درباره
ديگران رعايت کند کسي که به خود ظلم مي کند.

بلکه آن که به خود رحم نمي کند و
ظلم را بر خود که عزيزترين چيز نزد اوست روا مي دارد، نسبت به ديگران بايد ظالم تر
باشد، به فرموده امام (ع):

«من ظلم نفسه کان لغيره أظلم».[13]

کسي که به خود ظلم کند به ديگري
بيشتر ظلم مي نمايد.

علة العلل شکست حکومتهاي کمونيستي
در تحقق عدالت اجتماعي و بالاخره نابودي کمونيسم اين است که آنها تصور مر کردند
بدون عدالت فلسفي و اخلاقي مي توانند عدالت اجتماعي را پياده کنند، امام علي (ع)
مي فرمايد:

«عجبت لمن يظلم نفسه کيف ينصف
غيره».[14]

در شگفتم که چگونه کسي که به خود
ظلم مي کند درباره ديگري انصاف روا مي دارد؟!

با شعار نمي شود عدالت اجتماعي را
پياده کرد و براي تبديل شعار به عمل راهي جز تحقق عدالت در جان، قبل از جامعه وجود
ندارد، و تا رهبر و عناصر اصلي حکومت با خودسازي به عدالت آراسته نشوند، انتظار
عدالت اجتماعي رؤيا و آرزويي بيش نيست که:

ذات نايافته از هستي بخش                    کي تواند که شود هستي بخش

و آخرين نکته اين که هرچند پس از
انبياء و اوصياء در مراتب بعدي امامت، عصمت شرط نيست ولي بالاترين مراتب عدالت پس
از عصمت شرط است.

به سخن ديگر عدالت مطلق براي رهبري
غير انبياء و اوصياء خاص آنها ضروري نيست، لکن مطلق عدالت هم کافي نيست. عدالتي که
شرط امامت و رهبري جامعه است غير از عدالتي است که شرط امامت در نماز جماعت و
پذيرفته شدن شهادت در محاکم است، و در يک جمله؛ رهبر غير معصوم بايد واحد بالاترين
مراتب عدالت اخلاقي و تالي تِلو معصوم باشد.

نظريه مذکور از اطلاق سخن امام رضا
(ع) در زمينه علايم امام قابل استنتاج است که فرمود:

«للامام علامات: أن يکون أعلم
النّاس و أحکم النّاس و أتقي النّاس».[15]

امام علايمي دارد که از آن جمله
اعلميت، احکميت و أتقي بودن از ساير مردم است.

کسي که در تقوا بر همه مردم زمان
خود برتري دارد، واجد بالاترين مراتب عدالت پس از امام معصوم است و اگر واجد ساير
شرايط رهبري نيز باشد، از نظر اسلام شايسته سپردن امانت امامت و رهبري است.

ادامه دارد



[1]– نهج
البلاغه، حکم 437.