شمال- جنوب بازار بين المللي تكنولوژي- سراب يا واقعيت

مهندس محمد باقريان

شمال- جنوب

بازار بين المللي تكنولوژي- سراب يا واقعيت

اشاره:

در نوبت هاي پيشين با استناد به گزارش توصعه انساني
سال 1992 م برنامه توسعه سازمان ملل متحد تصويري از شكاف فاجعه آميز اقتصادي-
اجتماعي رو به افزايش بين شمال (كشورهاي صنعتي) و جنوب (كشورهاي در حال توسعه) و
تبيين شرايط كه منجر به كاهش مسمتر سهم مشاركت و ميزان دسترسي كشورهاي جنوب به
بازارهاي چهارگانه بين المللي كار- سرمايه- تكنولوژي و كالا و خدمات تجاري مي
گردد، ارائه گرديد.

شرايطي كه كشورهاي در حال توسعه را چنين گرفتار كرده
است بيان كننده اين واقعيت تلخ است كه كشورهاي شمال تحت عنوان توسعه و آباداني
جنوب و در قالب توصيه هاي نهادهاي به اصطلاح بين المللي و در پوشش نيّات به ظاهر
خيرخواهانه سير محصولات خود را به سوي كشورهاي جنوب سرازير مي نمايند و با درهم
ريخيتن الگوهاي مصرف آنان، جامعه اي مصرفي و بي در و دروازه و مفتون دنياي غرب را
شكل مي دهند و كمبود منابع آنان را با انواع و اقسام وام ها و اعتبارات بين المللي
در كوتاه مدت و دوره اي مشخص پُر نمده و سرانجام آنان را در چرخه شوم اسارت بار
قرضه هاي جهاني گرفتار مي نمايند. پيامدهاي اين روند در بازار بين المللي كار به
صورت غارت منابع انساني متخصص كشورهاي جنوب چهره مي نمايد و توان توسعه آنان در
اين مبادله نابرابر رو به نابودي گذاشته و در چرخه شوم ديگري به نام چرخه فقر
انساني يا اضمحلال توان توسعه گرفتار مي آيند.

در اين نوبت به بررسي پديده تكنولوژي و نسبت آن با
شمال و جنوب مي پردازيم تا ضمن روشن شدن ماهيت اين امر مقدمات بررسي بازار
تكنولوژي فراهم گردد.

سراب عاقبت سوز جنوب

براستي شمال به چه مي نازد؟ تمدن غرب به چه مباهات مي
كند؟ سر در پاي چه بت عياري افكنده است؟ هستي خود را از چه مي داند؟ گِرد كدام كعبه
طواف مي كند؟ اين تابو چيست كه غرب چنين مفتون آن است؟ اين درجه به اصطلاح از
پيشرفت و رفاه از كجا مايه گرفته است؟ غرب وحشي را چه وحشي كرده است؟ كدام امتياز؟
كدام منبع قدرت؟ خلاصه كلام ناموس غرب و راز سر به مُهر توانمندي آن چيست؟ قدرتي
كه نيروي نظامي غرب خود را مديون آن مي داند، توان اقتصادي شمال از آن مايه مي
گيرد، سلطه سياسي به اعتبار آن بر گُرده ديگران تحميل مي گردد و بالاخره قدرتي كه
مشأ تمام تفاخر و زورگويي و برتري طلبي غرب گرديده است چيست؟ غربي كه بواسطه اين
قدرت دنيا را به تعظيم و تكريم خويش فرا مي خواند و همه را مفتون و شيفعنه خود مي
خواهد و آنچه را كه خود ساخته و پرداخته است مرجع ضمير تمام توانمندي هاي بشري
قلمداد مي نمايد و آنچنان واله و شيداي آن گرديده كه خود به ستايش آن نشسته است و
ديگران را نيز به پرستش آن دعوت مي نمايد و تمام كوشش خود را در فربهي آن مصرف مي
دارد.

اين توصيفات بُت زمان يا گوساله سامري غرب، يعني
تكنولوژي مي باشد. اين پديده در نار به فراموشي سپردن دين و به جاي آن برگرفتن عقل
و تجربه دنيوي، آنچنان غرب طغيانگر را از خويشتن فطري خويش بيگانه كرده است كه
نداي انا ربكم الاعلي سر داده است و هرآن كس را كه از تبار خود نداند انسانهاي
درجه دو و سه وپايين تر مي شناسد و آقايي و سروري را حق مسلم قوم زورمندان و
مترفين مي داند و انسان غير غربي و هر آنچه در اختيار آنان است ملك خود دانسته و
به انواع حيله ها از آنان در جهت مطامع خود و فزون تر كردن شكاف شمال و جنوب بهره
مي گيرد. سردمداران قدرتهاي استكباري با بوق و كَرنا و اقسام نمايشها و شعبده ها،
صداهاي برآمده از اين گوساله را تقويت نمده و سعي در ارعاب جهان دارند و ملل جنوب
را تحت چنين شرايط و فضائي با دهان باز و حيرت زده به دنبال خود مي كشانند. اين كشورها
در اين يورش عظيم هويت خويش را از دتس مي دهند و دست غرب در غارت منابع خيش در
پوشش توجيهتي نظير سياست درهاي باز، و رقابه به اصطلاح آزاد در بازارهاي جهاني، به
عنوان الزامات توسعه باز مي گرارند و با دعوت هاي اغواگرانه آنان به اميد بهره
گيري از كمكهاي فن آورانه (تكنولوژيك) غرب هر آنچه دارند سودا مي كنند و در طرفة
العيني در بندهاي استثمار و بهره كشي نوين غرب غارتگر درقالب به اصطلاح بازارهاي
بين المللي كار و سرمايه… گرفتار مي آيند. و روز به روز در دام اين چرخه هاي شوم
توش و توان خود را بيشتر از دست مي دهند و شكاف شمال- جنوب عميق تر گشته و چرخهاي
هيولاي توسعه كشورهاي صنعتي بر پشت توده هاي كشورهاي محروم راه صعود به قله هاي
رفاه و توسعه اقتصادي را در مي نوردد. و جه سراب عاقبت سوزي كه گمان بريم غرب
اينچناني در بازار تكنولوژي، راز سر به مُهر يا ناموس وخداوندگار ساخته و پرداخته
خويش را به فروش مي گذارد! و راه توسعه اقتصادي ار براي رنگين پوستان! و
بنيادگراياني كه غرب و شرق را نفي مي كنند، و محروميني كه به ناحق به ثروت هاي
طبيعي تكيه زده اند! و بالاخره مستضعفاني كه فرياد حق طلبانه آنان جز بر هم زدن
نظم موجود به اصطلاح دهكده جهاني خاصيتي ندارد هموار نمايد! و زهي خيال باطل! و
وامصيبتا از ساده انگاري و نشناختن ماهيت استكبار و منطق زور و زر و تزوير آنان!

تكنولوژي براي جنوب يا شمال؟

فن آوري (تكنولوژي) نيز همانند بقيه پديده ها و واژه
هاي جهان معاصر نظير حق و باطل، حقوق بشر، توصعه، عدالت، بازار آزاد، …. نزد غرب
دوگونه معني مي شود: يك تعريف خاص شمال يا كشورهاي توسعه يافته و يك تعريف براي
عرضه به جنوب.

نگرش اول از يك سو تكنولوژي را (دانش كاربردي مُدوّن)
متشكل از چهار مؤلفه: 1- ماشين، ابزار، تجهيزات و يا سخت افزارُ، 2- اسناد و مدارك
و محسبات و يا اطلاعات، 3- مهارت و آموزش يا نيروي انساني ماهر و متخصص، 4- و
سازمان و تشكيلات و تدبير اين امور يا مديريت مي داند كه بدون حضور هريك از اين
چهار گانه ناقص و ابتر است و از سويي ديگر تمامي اين عوامل متكي و نيازمند زير
ساختها و نظامات مادر و بسترهاي رشد مي باشند تا بتوانند به حيات خود ادامه دهند
به عبارت ديگر پديده اي است كه هريك از عناصر آن ريشه عميق در ساختارهاي فرهنگي،
علمي، تربيتي، آموزشي تحقيقاتي و صنعتي و توليدي و خدمات گوناگون رفاهي، اجتماعي و
اطلاع رساني هر كشور و در نهايت سامان اداري و يا توانمندي هاي مديريت دارد و هر
نوع رشد و توسعه فن آورانه (تكنولوژيك) در هر زمينه و رشته اي بايستي با ويژگي هاي
بومي و لحاظ كردن ساختارهاي مذكور صورت پذيرد و صد البته براي دست يابي به
تكنولوژي (فن آوري) بايستي به تمام عناصر آن پرداخت و صرفا سخت افزار و به عبارتي
تنها ماشين و دانش بهره برداري از آن را تكنولوژي نمي دانند. روشن است كه در جامعه
كشورهاي صنعتي نيك اين تعاريف و تقسيم بندي ها رعايت مي گردد و در ميان اين جوامع
مسير رشد و توسعه تكنولوژيك (فن آورانه) جز از طريق پرداختن به تمام جوانب امر و
طيّ يك مسير تكاملي كه فرصت هضم و جذب پديده هاي نو را به ساختارهاي موجود مي دهد
حاصل نمي گردد و به لحاظ اهميت امر به دقت فرآيندهاي مربوطه نظارت مي گردد. آنها
بر ورود و خروج نيروي انساني به داخل جوامع خود نظارت تام و تمام دارند و سره از
ناسره را باز مي شناسند و با وسواس نيازمنديهاي خود را جستجو و جدا مي نمايند. هر
ماشيني، ابزار و تجهيزاتي را اجازه ورود و خروج نمي دهند. اسناد و مدارك و محاسبات
و دانش چرائي هر تكنولوژي را طلب مي كنند و در مبادلات مدّ نظر دارند. آ»ها به
خوبي مي دانند كه ماشين، انسان ماهر و اسناد و مدارك هم به تنهايي كفايت نمي كند
ودانش مديريت را در كنار آن الزامي مي دانند. آنها از پذيرش تكنولوژي غير مأنوس با
شرايط كشورشان ابا دارند و اگر نياز داشته باشند با دقت آن را خودماني و بومي مي
كنند و تمام مقتضيات پذيرش و آشنائي با آن را فراهم مي كنند تا به خوبي جذب گردد.
آنها چون اين پديده را مايه بقاء و حيات و توسعه ملي خود مي دانند در تقويت آن در
ميان كشورهاي خود مي كوشند.

البته براي جنوبي ها جور ديگري معني مي كنند و رابطه
خود را در اين سوي بازار به گونه اي وارونه تنظيم و همواره چيزي، پس مانده اي،
موجود ابتر و ناقصي براي عرضه در چنته خود آماده دارند. آنها با كالاهاي رنگارنگ
تكنولوژيك (فن آورانه) و سرمايه اي، چشم و دل جنوب را مي ربايند و با جار و جنجال
وعده انتقال تكنولوژي و توسعه اقتصادي را مي دهند. و البته در اينجا ديگر تكنولوژي
آن تعريفي كه براي خويش قائل بودند، ندارد. بلكه تكنولوژي يعني كالاها و ماشين
آلات غربي كه فروش و به اصطلاح انتقال آن! با كيف هاي پر از بروشورهاي و كاتالوگ
هاي رنگارنگ تبليغ مي گردد. مديران بُهت زده جنوب را به كشورهاي خود مي كشانند،
كارخانجات را نشان مي دهند، همه جا پُر از كالا، ماشين هاي قدرتمند گوناگون است،
آنها با كسي از چگونگي رسيدن به اين توانمندي ها سخني نمي گويند. از تشكيلات، نظم
و ترتيبات تحقيقات و پژوهشي خود و شيوه توسعه و تكامل محصولات بسيار كم سخن گفته و
بلكه هيچ اسمي نمي برند. آنها اصولا اجازه پرسيدن در مورد دانش چرائي يا به عبارتي
چرا اين ابزار، چرا اين نوع ماشين، چرا اين راه حل و چگونگي طراحي و محاسبات را
نمي دهند و نهايتاً اين اسناد و مداركي كه ارائه مي نمايند مربوط به دانش بهره
برداري و کار کردن با ماشين و ابزار است و بس. اگر تربيت نيروي انساني مطرح است
براي اين امور است. اگر اصراري بيشتر باشد تشکيلات و مديريت بهره برداري را ارائه
مي نمايند. آنها خوب مي دانند که اين مختصر تنها لايه نازکي از نيازمندي مشتري
جنوبي است. تکنولوژي در اين تعريف يعني چگونگي بکارگيري ماشين و يا به تعريف رايج
آنان دانش چگونگي (know- how) يا دانش بهره برداري است و نه دانش چرايي (know- why) و يا دانش خلق و توصعه و چون و چرا کردن، دانش پژوهش و تحقيق،
دانش راه حل ها را جستجو و جدا کردن که اين دومي صد البته رنج و مرارت دارد، زمان
مي خواهد، حوصله بايستي به خرج داد و ريشه در نظام هاي مختلف آموزشي، علمي، فنّي،
تربيتي، تحقيقاتي،… دارد و اگر قرار باشد اين گونه شروع شود ديگر سيل بينان کن
کالاهاي غربي را چگونه بخورد اين کشورها بدهند و چگونه به اسم انتقال تکنولوژي
ميوه و اخيرا حتي تفاله هاي نظام صنعتي خود را در اين بازارها به فروش رسانند و
چگونه از سازگاري ساختارهاي بومي هر کشوري در اين اوضاع و اجوال مي توان سخن گفت و
بحث هاي تحقيق و توسعه، جذب و اشاعه خورند هرکشوري را مطرح کرد. آنها به خوبي
واقفند که فراهم سازي بستر رشد و توسعه تکنولوژيک همان شرايط و مقتضياتي را مي
طلبد که براي خويش قائل هستند و صد البته اين راز سر به مهر غرب است و چه باک که
تحت عنوان انتقال تکنولوژي تا جائي که ظرفيتهاي قابل چپاول ملت هاي جنوب اجازه مي
دهد محصولات رنگارنگ و کارخانجات گوناگون بدون ريشه به سوي کشورهاي جنوب سرازير
گردد و مانند بمبي تام ساز و کارهاي بومي، توانمنديها و مهارتها، فرهنگ، مدريريت و
ديگر ساختارهاي زير اين فشار سنگين دبون اينکه اجازه هضم و جذب داده شود تخريب و
نابود گردانند و تحت عنوان رشدو توسعه ملي هرآنچه که نبايد به اين ملت ها تحميل
گردد. در چنين شرايطي چند گشور معدود که در بست سر در پي غرب گذاشته اند را نيز با
الگوهاي خود مجهز گردانيده و همه چا هب ملت ها آنها را نشان مي دهند که اگر قصد
رسيدن به غرب را داريد بايستي چنان کنيد که انيها کردند و همه چيز ما را اعم از
کفور جهت و فرهنگ و خلاصه همه چيز غرب را با هم پذيرفتد و البته مي دانيم حتي اين
وعده هم فريبي بيش نيست. و امروزه ديگر جهان نيک مي داند که اگر غرب قصد رشد و
توسعه عادلانه جنوب را داشت نمي بايست ظرف سه دهه گذشته شکاف يک پنجم ثروتمندترين
مردم جهان (کشورهاي صنعتي) با يک پنجم فقيرترين مردم جهان از 30 برابر به 60 برابر
رسد و در آن صورت اگر قرار باشد بازارها و روابط عادلانه اي برقرار گردد، چنين
چپاول و غارتي ممکن نبود و فربهي شما از کدام بازارهاي باصطلاح آزاد و از محل
استثمار کدام منبع انساني امده و از محل تاراج کدام منابع اوليه مي توانست تأمين
گردد. امرورزه مشاهده مي کنيد که از هر گوشه اي از اين جهان طاغوت زده چنانچه صداي
ملتي برخيزد که دم از استقلال و تکيه بر خود و توانمندي هاي ملي مي زند و جوياي
روابطي عادلانه در اين بازارهاست ناگهان تمام بوق هاي استکباري آنها را هو مي کنند
و تا او را به عناوين گوناگون متهم نکنند و از پا نيافکنند از کوشش خود دست برنمي
دارند و اين جنجال وقتي به اوج خود مي رسد که مدعي قصد افشاکردن چهره کريه غرب
وحشي را داشته باشد و تفکرو فلسفه و فرهنگ غرب سلطه جو را به زير سؤال کشد و به
مفاهيم رايج تحميلي فقر، غني، حق و باطل، عدالت و برابري، حقوق بشر، بازار مبادله،
توسعه، … و تمام نهادهاي بين المللي خود ساخته و پرداخته آنها و در يک کلام نظام
سلطه استکبار بتازد. شکسته شدن اين حريم ها همان و بيداري ملت ها، ويراني کاخ هاي
ستم، فروريختن تابوي تکنولوژي غرب و پائين کشيده شدن علم طغيان انسان غربي و
برافراشته شدن پرچم احياء ارزشهاي الهي و رجوع به فطرت بشري و تسليم انسان در
پيشگاه حق و ابزاري شدن تکنولوژي در خدمت اين مقاصد الهي همان و اين صورتي ديگر از
جنگ هميشه حق و باطل است که در جهان معاصر چنين چهره نموده است.

توسعه فن آورانه (تکنولوژيک)، چرا؟ و چگونه؟

پاسخ به اين پرسش اساسي که توسعه تکنولوژيک را براي چه
مي خواهيم و در خدمت کدام اهداف و بر پايه چه بينش و تفکري سر در پي تحصيل آن مي
گذاريم به بسياري از ابهامات روشني مي بخشد و البته بسياري از کارهاي امروزي ملل
در حال توسعه را نيز به زير سؤال کوبنده و بيدار کننده مي کشد. آيا تحصيل اين
توانمندي از هر راهي ممکن است و يا يک راه روشن و مستقيم دارد؟ آيا مقتضيات دسترسي
و پا گذاشتن در اين راه را از بيرون بايستي جستجو کرد و يا از درون؟ آيا توسعه
تکنولوژيک هدف است يا وسيله؟ نسبت توسعه تکنولوژيک با توسعه اقتصادي چيست؟ در
توسعه اجتماعي چه نقشي دارد؟ با فرهنگ چه مي کند؟ اين نوع توسعه چه جور انساني مي خواهد؟،
آيا يک توسعه تکنولوژيک نسبتي با ارزش ها و اعتقادات دارد؟ آيا از دست اوردهاي
ديگر جوامع مي تواند چيزي بگيرد؟ اين گرفتن چگونه اتفاق مي افتد؟ چه چيزهايي را وا
مي نهد و پس مي زند، آنچه مي گيرد آيا در ميان هرآنچه داريم بدو زحمتي، تغييري،
همسازي و تأثير و تأثري جا باز مي کند يا جائي به او مي دهند؟ و يا بر سر آنچه
داريم مي نشيند و آن را لِه مي کند. و خلاصه اگر از بيرون هم برگرفتني است چگونه
در درون برنشاندني است؟ آيا با اين شکاف شمال- جنوب به شيوه مورد توصيه آنها بايد
آن را توسعه داد يا راه ديگري در پيش داريم؟ آيا اگر سر خود در پيش گيريم بدون
همکاري شمال اين امر ممکن است، شرايط اين همکاري چيست؟ ما تنها نيازمنديم يا يک
طرف معامله، اين مبادله يا چه سرعتي مناسب است؟ و اين تناسب با چه ساز و کارها،
شرايط و احوالي بايستي برقرار شود؟ متناسب با مطامع شمال؟ متناسب با مصلحت جنوب؟ و
يا نقطه اي در اين ميان؟ و نهايتاً از آنچه به سر امروز دنيا آمده مي توان درسي
گرفت، از تجربه چند دهه گذشته چگونه عبرت گيريم و بالاخره براي راه در پيش چه
تدبيري بيانديشيم؟، اگر به آن دست يافتيم هرآنچه توانستيم بکنيم؟ و با ديگران
فرودست چه بايستي کرد؟ چگونگي پاسخ به اين سؤالات و ده ها سؤال از اين دست را در
نوبتي ديگر بدان مي پردازيم انشاء الله.

ادامه دارد