کمال در ايمان تشريعي

تفسير سوره رعد

کمال در ايمان تشريعي

«ولو أن قرانا سيرت به الجبال أو قطعت به
الأرض أوکلم به الموتي، بل لله الأمر جميعا، أفلم ييأس الذين امنوا ان لو يشاء
الله لهدي الناس جميعا و لايزال الذين کفروا تصيبهم بما صنعوا قارعة أو تحل قريبا
من دارهم حتي يأتي وعدالله، ان الله لا يخلف الميعاد» (سوره رعد آيه 31)

اگر به وسيله قرآن، کوه‌ها کنار برود يا زمين
شکاف بردارد يا به وسيله آن، مرده‌ها سخن بگويند؛ همه اين امور از آن خداي سبحان
است. مؤمنين چرا از ايمان آنها نااميد نشدند؛ اگر خدا بخواهد همه مردم را هدايت مي
کند و پيوسته کافران از کاري که کرده‌اند، بلا بر آنها نازل مي‌شود يا نزديک خانه‌هايشان
بلا را مي‌بينند تا اينکه وعده حق برسد و همانا وعده تخلف ناپذير است.

اثر معجزه در مؤمن و کافر

قرآن کريم چنانکه براي مؤمنين مايه ازدياد
ايمان است، ولي براي کفار و منافقين، باعث ازدياد خسارت و طغيان است. هر چه قرآن
کريم معجزات انبيا و پيامبران پيشين را نقل مي‌کرد، مؤمنين از آشنايي با معجزات
انبياء بر ايمانشان افزوده مي شد ولي کفار و منافقين، بجاي هدايت و متنبه شدن،
توقعشان زياد مي‌گشت. اگر سخن از تسخثير جبال براي داود يا تسخير باد براي سليمان
يا زنده شدن مرده‌ها توسط يحيي عليهم السلام بود، اينها هم از پيامبر مي خواستند
که کوه‌هاي اطراف کعبه را به حرکت درآورد؛ زمين‌ها را بشکافد، چشمه‌ها را از زمين
بجوشاند و مرده‌ها را زنده کند تا با آنها سخن بگويند، و همچنان در کفر خود اصرار
مي ورزيدند.

آيات الهي شفا و رحمت براي مؤمنين است ولي
براي کفار  و منافقين، جز خسارت چيزي
ندارد. هر معجزه‌اي را که مي‌شنيدند، درخواست مي‌کردند که پيامبر مشابه آن را
بياورد، مثل اينکه پيامبر آمده است که رفاه روزانه آنان را تأمين کند و لا غير.

قرآن کريم- در اين آيات- مي فرمايد که اگر
بوسيله قرآن، کوه‌ها کنار برود، زمين شکاف بردارد و مرده‌ها زنده شوند و سخن
بگويند اين انسان کافر پرتوقع حجاز، ايمان نمي‌آورد. او اصلا معجزات را بازيچه خود
قرار داده است. «بل لله الأمر جميا» همه امور از آن خداي سبحان است؛ هم اصل اعجاز
و خرق طبيعت به اذن و اجازه خدا اس و هم ايمان آوردن اينها به اذن خدا است. تا خدا
نخواهد ايمان نمي‌آورند. خداوند تشريعا از همه مي‌خواهد که ايمان بياورند و همه را
دعوت به ايمان کرده است و قرآن را به عنوان هدايت جهانيان فرستاده است؛ اما آن
توفيق هدايت را به کساني که عمدا کتاب آسماني را پشت سر و زير پا گذاشتند، مرحمت
نمي‌کند. آنها را به حال خودشان واگذار مي‌کند، که قبلا در بحث ضلالت و هدايت، به
طور تفصيل گذشت.

دين، مايه طهارت و پاکي انسان

شاهد مطلب در سوره انعام آيه 35 آمده است.
«وان کان کبر عليک اعراضهم فان استطعت أن تبتغي نفقا في الارض او سلما في السماء
فتأتيهم بآية ولوشاء الله لجمعهم علي الهدي فلا تکونن من الجاهلين».

اگر اعراض و روي گرداني آنها بر تو گران تمام
مي‌شود و سنگين است که اينها ايمان نمي‌آورند؛ بدان که اگر در زمين، کانال احداث
کني و به عمق زمين بروي و يک پديده غيبي بياوري يا نردباني بر آسمان نصب کني و از
آسمان يک معجزه غيبي بياوري، اينها هرگز ايمان نمي‌آورند. و اگر خداي سبحان بخواهد
به زور اينها را مؤمن کند، مي‌تواند ولي اين ارزش و سودي ندارد پس تو از جاهلان
مباش.

آري! انسان بايد با حسن اختيار خود مؤمن بشود
و گرنه، خداوند با مشيت تکويني مي‌تواند همه را هدايت کند ولي اين فايده‌اي ندارد.
خداوند از راه مشيت تشريعي از مردم خواسته است که ايمان بياورند. خداوند به وسيله
دين مي‌خواهد انسان را تطهير کند، نه از گرد و غبار ظاهري پاک سازد، بلکه از
آلودگيهاي طبيعت و دنيا، انسان را پاک کند.

فلسفه طهارت

قسمت مه طهارت همين است، وضو که عبادت است،
تنها دست و صورت شستن نيست؛ لذا اگر انسان دست و صورت را با صابون بشويد، بهتر
تميز مي‌شود ولي هرگز کار وضو را نمي‌کند، زيرا تقرب الي الله است که انسان را پاک
مي‌سازد و نه دست و صورت ظاهري شستن. نشانه‌اش اين است که همين مسئله تطهير را
درباره تيمم هم فرموده است که صورت خود را خاک مال کنيد براي اينکه خدا مي‌خواهد
شما را طاهر و پاک کند. انساني که تابع خواست مولا است، وقتي از غرورش افتاد پاک
مي‌شود. اصلا حج براي اين است که انسان پاک بشود. معلوم مي‌شود تا انسان غرور و
خودي و منيت داشته باشد، آلوده و ناپاک است. پس اگر در تيمم مي‌فرمايد: «و تيمموا
صعيدا طيبا» معنايش اين نيست که اين تيمم انسان را از آلودگي‌هاي طبيعي پاک مي‌کند،
بلکه مقصود آن است که غرور و تکبر و مني و دنيا زدگي را از شما مي گيرد.

مؤيد اين مطلب، سخني است که ابن ابي العوجا پس
از گفتگو و محاجه با امام صادق عليه‌السلام گفت. وقتي سؤالهايي را از حضرت پرسيد؛
حضرت با پاسخ‌هاي مبرهن و مستدل، جوابش را داد، به او گفتند: چگونه او را يافتي؟
گفت: شما مرا نزد کسي فرستاديد که جد او سر همه مردم را- در حج- تراشيد. انساني که
زيبائيش به موي سر است، در روز دهم ذي الحجه در ايام حج، سر را با تيغ مي‌تراشد، و
بايد اين سر تراشيدن هم به عنوان قصد قربت باشد تا پاک شود. آنچه را که خار سر راه
انسان است، مي‌خواهند از او بگيرند تا او را پاک کنند.

بنابراين، در آيه کريمه مي‌فرمايد: ما نمي‌خواهيم
به اجبار کسي را وادار به مؤمن شدن کنيم؛ مي‌خواهيم اينها با طوع و رغبت و اختيار
خويش ايمان بياورند.

در آيه 36 از سوره انعام مي فرمايد:

«انما يستجيب الذين يسمعون والموتي يبعثم الله
ثم اليه يرجعون» آنها که گوش شنوا دارند، دعوت تو را اجابت مي‌کنند ولي آنها که
مرده‌اند- و روح انساني در آنان مرده است- فقط در قيامت زنده مي‌شوند- اينان سخن
تو را گوش نمي‌دهند و ا جابت نمي‌کنند.

هشدار به مؤمنين

در اين آيات کريمه، يک هشدار به کفار مي‌دهد و
يک هشدار به مؤمنين. به پيامبر مي‌فرمايد که تو به کفار بگو: معجزه آوردن دست من
نيست و در اختيار من نيست که هر وقت شما خواستيد و پيشنهاد داديد من يک گوشه عالم
را عوض کنم. مطلب ديگري که من به مؤمنين مي‌گويم اين است که مؤمنين علاقمند هستند
تو به توقع اينها پاسخ مثبت بدهي و هر چه پيشنهاد مي‌دهند، جامه عمل بپوشاني، به
مؤمنين هشدار مي‌دهم که اينها مي‌خواهند معجزه را بازيچه قرار بدهند. اگر هم معجزه‌اي
بيايد، ايمان نخواهد آورد.

همانطور که قبلا بحث شد خداي سبحان از آغاز
کسي را گمراه نمي‌کند، بلکه همه را به هدايت ابتدايي، هدايت کرده است. ولي اگر
انسان به بي‌راهه رفت و دو حجت الهي (عقل و وحي) پشت سر گذاشت، پس از چند نوبت که
به او مهلت مي‌دهد، او را به حال خويش رها مي‌سازد. «و نذرهم في طغيانهم يعمهون»
در همان طغيانشان، رهايشان مي‌کنيم که کورکورانه، به بي‌راهه بروند.

خداي سبحان توفيق هدايت و ايمان را به کسي مي‌دهد
که حجت‌هاي الهي را (عقل و وحي زير پا نگذاشته باشد. اگر کسي اين چراغها را عمدا
با دست خود خاموش کرد ديگر او را به حال خويش رها مي‌سازد.

در دعاها مي‌خوانيم که خدايا ما را يک آن به
حال خودمان وامگذار «الهي لاتکلني الي نفسي طرفة عين أبدا»

پس در اينجا مي‌فرمايد که همه اين معجزات خارق
عادت و مهم هم اگر براي کافران و منافقان، حاصل شود، باز هم ايمان نمي‌آورند و
هدايت نمي‌شوند و بر کفرشان اصرار مي‌ورزند.

همانطور که در سوره انعام يک بيان به رسول
الله داشت و يک بيان به امت و به امت فرمود که شما اصرار داريد پيغمبر پيشنهاد اينها
را عمل کند ولي بدانيد که عمل به اين پيشنهاد بي‌اثر است؛ در اينجا هم خطاب به امت
است که براي توجيه آنان مي‌فرمايد:

«أفلم ييأس الذين آمنوا ان لو يشاء الله لهدي
الناس جميعا» شما- اي مؤمنين- که علاقمند هستيد پيامبر به پيشنهاد آنها عمل کند،
چرا از ايمان آنها مأيوس و نوميد نمي‌شويد؟ مگر نمي‌دانيد هر چه معجزه بيايد،
اينها بر طغيانشان افزوده خواهد شد. مگر پيامبر کم معجزه آورد؟ مگر اينها از نزديک
معجزات پيامبر را نديدند؟ پس چرا تا هنوز مؤمنين نمي دانند که معجزه آوردن کافي
نيست؟!

مهمترين معجزه همين قرآن کريم است که مشرکين
تصميم گرفتند، کنار کعبه جمع شوند و يک سوره يا چند سوره مانند اين بياورند، و
بدينسان دانشمندانشان جمع شدند و يک سال تمام روي قران مطالعه کردند؛ در سال بعد
در همان موسم حج گفتند: ما هر چه کرديم مانند اين قرآن بياوريم، از توانمان خارج
بود. مگر اين تصميم‌ها را نمي‌ديدند؟ پس چرا مؤمنين تا هنوز از ايمان آوردن کفار
نااميد نمي‌شوند و پيوسته از حضر مي‌خواهند که به پيشنهاد کفار عمل کند؟ بر فرض هم
پيامبر به پيشنهادشان عمل کند، مؤمنين بايد بدانند که اين کفار ايمان نخواهند
آورد. البته اگر خداوند با اراده تکويني بخواهد، همه مردم مؤمن مي‌شوند ولي چنين
هدايتي، فايده ندارد. خداوند با اراده تشريعي مي‌خواهد که همه مردم مؤمن بشوند تا
انسان از اين راه به کمال خود برسد و الا در ايمان اجباري هيچگونه کمالي وجود
ندارد. والحمدالله رب العالمين. ادامه دارد.