گفته ها و نوشته ها

گفته‌ها و نوشته‌ها

آدم گرسنه ايمان ندارد

گويند: مردي از گرسنگي مشرف به مرگ بود. شيطان
براي او غذايي آورد و گفت: غذا را به تو مي‌دهم به شرط آنکه ايمان خود را به من
بفروشي.

مرد پس از سيري، از دادن ايمان خودداري کرد و
به شيطان گفت:

آنچه را که در گرسنگي فروختم، موهوم و معدومي
بيش نبود، چون از قديم گفته‌اند: آدم گرسنه ايمان ندارد.

گرگ گرسنه چو يافت گوشت، نپرسد        کاين شتر صالح است يا خردجال

فوايد تردد به مساجد

اصبغ بن نباته از اميرالمؤمنين علي‌(ع) نقل مي‌کند
که فرمود:

هر که به مسجدها رفت و آمد کند، به يکي از هشت
خصلت دست مي‌يابد:

1-   
از وجود برادري ديني
بهره‌مند مي‌گردد.

2-   
يا دانشي نيکو فرا مي‌گيرد.

3-   
يا نشانه اي محکم از
نشانه‌هاي حق درمي‌يابد.

4-   
يا رحمتي به انتظار
او مي‌باشد.

5-   
يا سخني فرا مي‌گيرد
که او را از هلاکت رهايي دهد.

6-   
يا مطلبي ياد مي‌گيرد
که او را به راه رستگاري هدايت کند.

7-   
يا گناهي را از روي
ترس از خدا ترک مي‌کند.

8-   
و يا از روي شرم و
حيا، گناهي را از خود دور مي‌سازد.

دل ديوانه

تا شد از دست سرطره جانانه ما      در برآرام نگيرد دل ديوانه ما

من و گوشه کاشانه هجر و شب تار  کاش چون شمع درآئي تو به کاشانه ما «خرسندي
شيرازي»

مدت هجر زحد مي‌گذرد

دوستان چندکنم ناله ز بيماري دل     کس گرفتار مبادا به گرفتاري دل

مدت هجر ز حد مي‌گذرد صبرکجاست؟       که در اين واقعه صعب کند ياري دل «جامي»

در سايه رحمت تو

در سايه رحمت تو خورشيد شويم     وزلطف تونيک‌بخت جاويدشويم

جز لطف تو اميد نداريم دگر              مپسند که از لطف تو نوميد شويم
«اوحدالدين کرماني»

توقع بيجا

درويشي مجرد به گوشه‌اي نشسته بود. پادشاهي بر
او بگذشت. درويش از آنجا که فراغ، ملک قناعت است، سر بر نياورد و التفاتي نکرد.
سلطان برنجيد و گفت: اين طايفه خرقه‌پوشان، اهليت و آدميت ندارند.

وزير نزد درويش آمد و گفت: اي جوانمرد! سلطان
روي زمين! بر تو مي‌گذرد، چرا شرط ادب بجاي نمي‌آوري؟

درويش گفت: سلطان را بگوي توقع خدمت از کسي‌دار
که تمناي نعمت از تو دارد و ديگر آنکه ملوک از بهر رعيت‌اند نه رعيت از بهر طاعت
ملوک.

سلطان را گفته درويش خوش آمد؛ گفت: از من
تمنائي کن.

درويش گفت: آن همي خواهم که دگر بار زحمت من
ندهي!

انواع دلها

دلها سه قسم است: 1- قلب منيب  2- قلب شهيد 3- قلب سليم.

قلب منيب آن است که گفت: «من خشي الرحمن
بالغيب و جاء بقلب منيب» هر بنده‌اي که از او ترسيد و عيب خود ديد و با مولاي خود
گرديد، دل وي منيب است.

و قلب شهيد آن است که گفت: «ان في ذلک لذکري
لمن کان له قلب أو ألقي السمع و هو شهيد» اين پيغام که دادم و اين در که گشادم،
يادگار او است که دلي دارد زنده و گوشي گشاده و آن دل مرا حاضر گشته است.

و قلب سليم آن است که گفت: «الا من اتي الله
بقلب سليم» طوبي او را که دلي دارد سليم از شک شسته و با مولي پيوسته و از دنيا و
خلق آسوده و از غير او رسته.

عوامل ازدياد حافظه

حافظه پديده‌اي است از ترکيب چندين صورت ساده
ذهني ولي عوامل زيادي در اين پديده تأثير مي‌گذارند از جمله:

1-   
خواست و اراده
فراگيري: داشتن انگيزه يا يک اراده درونجوش براي سپردن چيزي به حافظه بسيار اهميت
دارد.

2-   
فهم و درک مطلب: مثلا
شما بهتر مي‌توانيد شعري را از بر کنيد هرگاه که معناي آن را بدرستي درک کرده
باشيد. در چنين صورتي آن شعر حتي براي مدت طولاني‌تري نيز در ذهن شما باقي خواهد
ماند.

3-   
پيوند انديشه‌ها:
يعني انسان بکوشد ميان انديشه‌هاي تازه‌اش با انديشه‌هائي که از پيش به حافظه
سپرده است، رابطه و پيوند برقرار کند.

چرا اين همه غم؟

تا کي زجهان رنج و ستم بايد ديد      تا چند خيال بيش و کم بايد ديد

حقا که به هيچ نيرزد همه کون         از هيچ چرا اين همه غم بايد ديد؟

«عطار نيشابوري»

فردا که …

فردا که محققان هر فن طلبند  حسن عمل از شيخ و برهمن طلبند

از آنچه دروده‌اي، جوي نستانند        وزآنچه نکشته‌اي، به خرمن طلبند

«شيخ بهائي»

داري همه چيز

اي آنکه گمان بري که داري همه چيز       

اينک روي از جهان، گذاري همه چيز

وريابي باقي اگر زفاني گذري

داري همه چيز اگر نداري همه چيز

«فيض کاشاني»

آشنائي کامل!

درويشي از بياباني مي‌‌گذشت. جمعي را ديدکه
سخت مشغول خوردن طعام هستند. بدون تعارف بر سر سفره آنها نشسته و شروع به خوردن
غذا کرد.

يکي از آن جمع پرسيد: درويش! با کدام يک از ما
آشنائي داري؟

درويش در حالي که ظرف طعام را نشان مي‌داد.

گفت: با ايشان آشنائي کامل دارم.

آموختن در سنين کهولت

نوشته‌اند که ارسطا طاليس بعد از هفتاد سال،
بربط زدن مي‌آموخت. شاگردان، وي را ملامت و سرزنش کردند که: «شرم نداري که با موي
سپيد بر بط زدن مي‌آموزي؟»

ارسطا طاليس گفت: «شرم آنگاه دارم که در ميان
جمعي باشم که ايشان مي‌دانند و من ندانم. و شک نيست که بر جهت جهل، کسي راضي
نباشد».