تاريخ قرآن
قسمت دوم
آية الله معرفت
جمع آورى قرآن به وسيله
على بن ابىطالب(ع)
اولين كسى كه پس از درگذشت
پيامبر(ص) جمع آورى قرآن را به طور مستقيم و به وصيّت آن حضرت به عهده گرفت،
علىبنابىطالب(ع) بود.18 وى در خانه نشست و به جمعآورى و مرتّب كردن آن، حسب
نزول، با شرح و تفسير موارد مبهم از آيات و بيان علل و زمان نزول پرداخت و آن را
بر اين روش بديع، تكميل كرد.
ابن نديم به طور مسند نقل كرده
است: “على(ع) پس از درگذشت پيامبر(ص) سوگند ياد كرد كه تا قرآن را جمع نياورد، عبا
بر دوش نگيرد. او سه19 روز در خانه نشست تا قرآن را جمع آورى كرد و آن اولين مصحفى
است كه تمامى قرآن از قلب20 (يعنى حافظه) او، در آن جمع آمده است. اين مصحف در
خاندان جعفر نگهدارى مىشد.”
همو مىگويد: “به عهد خود
مصحفى را به خطّ على بن ابىطالب(ع) كه اوراقى از آن از بين رفته بود، نزد ابويعلى
حمزه حسنى، ديده است كه به ارث در خاندان حسن حفظ مىشد.”21
احمد بن فارس از سدّى و او از
عبد خير و او از على(ع) موضوع را به همين نحو روايت كرده است.22
محمد بن سيرين از عكرمه روايت
كرده است: “با آغاز خلافت ابىبكر، علىبنابىطالب(ع) در خانه نشست و به جمع آورى
قرآن مشغول شد. وى اضافه مىكند، از عكرمه پرسيدم: آيا اين قرآن غير از آن است كه
از اوّل نازل شده است؟ گفت: اگر جنّ و انس گرد آيند كه همانند آن را تأليف كنند،
از عهده بر نخواهند آمد. ابن سيرين مىگويد: و من در پى به دست آوردن اين كتاب
بودم، ولى بدان دست نيافتم.”23
ابن جزى كلبى گفته است: “قرآن،
در عهد پيامبر(ص) در صحيفهها و در سينه مردم پراكنده بود و با رحلت پيامبر(ص)،
علىبنابىطالب(ع) آن را بر حسب نزول، جمع آورد كه اگر به دست آيد در آن دانش
بسيار است، ولى در دست نيست.”24
امام باقر(ع) مىفرمايد: “هيچ
كس نمىتواند ادّعا كند كه قرآن را آنچنان كه خداوند نازل كرده جمع آورده است، مگر
آن كه سخن به دروغ بگويد، زيرا هيچ كس جز على(ع) به جمعآورى و حفظ آن، آنچنان كه
خداوند نازل فرموده، موفق نبوده است.”25
شيخ مفيد در “سائل السرويه”
گفته است: “اميرالمؤمنين(ع) قرآن مُنْزَل را از اوّل تا آخر به نحوى كه بايد، جمع
آورد. مكّى را بر مدنى و منسوخ را بر ناسخ مقدّم داشت و هر چيز از آن را در آنجا
كه بايد، جاى داد.”
علاّمه بلاغى مىگويد: “از
مسلّمات بين شيعه است كه اميرالمؤمنين على(ع) پس از درگذشت پيامبر(ص)، رداء بر دوش
نينداخت مگر براى نماز، تا قرآن را حسب نزول آن و بر اساس تقدّم منسوخ بر ناسخ جمع
آورد. ابنسعد در “طبقات” و ابن عبدالبرّ در “استيعاب” – كه هر دو از عالمان بزرگ
عامهاند – از محمّد بن سيرين روايت كردهاند كه على(ع) از بيعت با ابوبكر سرباز
زد و او به على(ع) گفت: امارت مرا نمىپسندى؟ على(ع) فرمود: من قسم ياد كردهام كه
عبا بر دوش نگيرم، مگر براى نماز تا قرآن را جمع آورم و گفتهاند كه وى آن را به حسب
نزول آن بنوشت. ابن سيرين اضافه كرده است: اين كتاب اگر به دست آيد محتواى دانش
عظيمى است.”27
ابنحجرگفتهاست:”على(ع)براثردرگذشت
پيامبر(ص) قرآن را به ترتيب نزول، جمع آورد، ابوداود اين چنين روايت كرده است.”28
ابن شهر آشوب مىگويد: از
شگفتيها اين كه، هيچ علمى نيست مگر اين كه اهل آن، على(ع) را در آن علم رهبر
مىدانند، گفته او در شريعت مسموع و نخستين مصدر دريافت قرآن بوده است. شيرازى در
نزول القرآن از ابنعباس نقل كرده است: خداوند به پيامبر(ص) تضمين داد كه پس از
وى، علىبنابىطالب(ع) قرآن را جمع آورَد. خداوند قرآن را در قلب على(ع) جمع آورد
و على(ع) پس از درگذشت پيامبر(ص) طى شش ماه به جمعآورى آن موفق شد. وى مىگويد:
در اخبار ابورافع است كه پيامبر(ص) در هنگام بيمارى و قبل از فوت خود، كتاب خدا را
به على(ع) سپرد، على(ع) آن را در پارچهاى پيچيد و به خانه برد و چون پيامبر(ص) از
دنيا رفت، قرآن را آنچنان كه خداوند نازل كرده بود، تأليف كرد كه به آن عالم بود.
او اضافه مىكند كه ابوالعلاء العطّار و الموفق، خطيب خوارزم، در كتب خود مسنداً
از على بن رباح نقل كردهاند كه: پيامبر(ص) على(ع) را به تأليف و جمعآورى قرآن
امر كرد و على(ع) تأليف و كتابت آن را به پايان برد.
و نيز ابونعيم در “حليه” و
خطيب در “اربعين” – كه هر دو از علماى اهل سنت هستند – بطور مسند از سُدّى و او از
عبد خير و او از على(ع) روايت كرده است كه: چون پيامبر(ص) درگذشت، سوگند ياد كردم
كه رداء بر دوش نگيرم، تا قرآن را در يك مجلّد جمع آورم و رداء خود را به دوش
نگرفتم تا اين كه قرآن را جمع كردم.
وى اضافه مىكند: در اخبار اهل
بيت(ع) است كه على(ع) به قيد قسم، خود را مقيّد كرد كه جز به هنگام نماز رداء بر
دوش نگيرد، تا قرآن را جمعآورى كند و زمانى از آنان (سران قوم) كناره گرفت، تا
اين كه آن را جمع آورد و در پارچهاى پيچيد و به هنگامى كه در مسجد اجتماع كرده
بودند، آن را به مسجد بُرد. آنان از تغيير وضع بازگشت على(ع)، پس از قطع رابطه او
با جمع، در شگفت شدند و گفتند: ابوالحسن، براى كار مهمّى به مسجد آمده است! در اين
وقت على(ع) كتاب را در بين آنان گذاشت و يادآور شد كه پيامبر(ص) فرمود: من چيزى را
در بين شما باقى مىگذارم كه اگر به آن تمسّك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب
خدا و عترت و اهل بيتم و اين است كتاب و منم عترت. آنگاه خليفه دوم، در برابر على(ع)
ايستاد و گفت: اگر قرآن پيش توست، همانند آن نيز پيش ماست و نيازى به تو و آن
نداريم. على(ع) كتاب را برداشت و بازگشت، پس از آن كه حجّت را بر آنان تمام كرده
بود.
در خبر مفصّلى از امام صادق(ع)
است: در حالى كه على(ع) قرآن را به سوى خانه خود مىبرد، مىگفت: “فَنَبذوُه وراءَ
ظُهُورِهم واشْتروا بِه ثمناً قليلاً فَبِئْس ما يَشْتَرون؛29 پس آن را پشت سر
خويش افكندند و آن را به بهاى كم فروختند و چه بد معامله بود.”30
توصيف مصحف امام على(ع)
امتيازات اين مصحف بدين شرح
است:
1- ترتيب موضوع، برحسب ترتيب
نزولى، به نحوى كه از اوّل بوده است، با دقّتى تمام.
2- ضبط نصوص كتاب به شكلى كه
بوده بدون هيچ تغيير و تحريفى و بدون آن كه در ضبط كلمه و يا آيهاى از آن، از اين
قاعده عدول شده باشد.
3- ضبط قرائت آن، آنسان كه
پيامبر(ص) حرف به حرف قرائت كرده است.
4- داشتن توضيحات (قهراً در
حاشيه) و ذكر مناسبتى كه موجب نزول آيه بوده و مكانى كه آيه در آنجا نازل شده و
ساعت نزول آن و افرادى كه آيه درباره آنان نازل شده است.
5- تشريح جوانب عمومى آيات، به
نحوى كه به زمان و مكان و شخص معيّنى اختصاص ندارد و عامّ و هميشگى است و مقصود از
تأويل در گفته حضرتش: “ولقد جئتهم بالكتاب مشتملاً على التّنزيل و التّأويل”31
همين است تنزيل، همان مناسبتِ زمانى است كه موجب نزول آيهاى بوده و تأويل، بيان
مجراى عمومى آن است.
مصحف حضرت على(ع) مشتمل بر
دقايقى اين چنين بوده كه همه آن دقايق را على(ع) از پيامبر(ص) فرا گرفته است، بدون
آن كه در ضبط آن كوچكترين تغييرى و يا كمترين اشتباهى رخ داده باشد.
امام على(ع) خود مىگويد:
آيهاى بر پيامبر(ص) نازل نشد، مگر آن كه آن را براى من قرائت كرد و به اِملاى
حضرتش(ص) آن را به خط خود نوشتم و تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه آن
را به من آموخت و از خدا خواست كه فهم و حفظ آن را بر من ارزانى دارد و از آن
هنگام كه پيامبر(ص) دربارهام دعا فرمود، من آيهاى از كتاب خدا و مختصّات آن را،
كه رسول خدا(ص) به من املا كرده و نوشتهام، فراموش نكردم.32
از اصبغ بن نباته نقل شده است
كه: وقتى اميرالمؤمنين(ع) به كوفه آمد چهل صبحگاه با وى نماز گزارديم و او فقط “سَبّح
اسم ربّك الأعلى” را در نماز مىخواند، منافقان گفتند: به خدا سوگند كه فرزند
ابوطالب قرآن را به خوبى نمىداند و اگر مىدانست غير از اين سوره را نيز
مىخواند. اين خبر به على(ع) رسيد و فرمود: واى بر اينان، من ناسخ و منسوخ، محكم و
متشابه قرآن و هر مقطع از مقاطع و هر حرف از معانى آن را مىدانم. به خدا سوگند كه
هيچ حرفى بر محمد(ص) نازل نشد، جز اين كه من مىدانم درباره چه كسى و در چه روزى و
در چه مجلسى نازل شده است. واى بر اينان، آيا نخواندهاند: “انّ هذا لَفِى
الصُّحُفِ الاولى صُحُفِ ابراهيمَ و موسى”33 به خدا سوگند ميراث ابراهيم و موسى كه
پيامبر(ص) از آن دو گرفته، پيش من است. واى بر اينان، به خدا سوگند درباره من نازل
شده است: وَتَعِيَها أُذُنٌ واعِيَة؛34 و آن را گوشهاى شنوا بشنوند و حفظ كنند.”
من با چند تن ديگر، در محضر پيامبر(ص) بوديم كه ما را به نزول وحى خبر دادند، آنچه
وحى شده بود من و ديگران حفظ كرديم. به محض اين كه از محضر پيامبر(ص) خارج شديم،
همه فراموش كرده بودند و مىپرسيدند: موضوع وحى چه بود؟35
ما اوصاف مصحف على(ع) را
برشمرديم و اوصافى را كه يعقوبى36 از اين مصحف برشمرده، به دور از واقع است.
سرنوشت مصحف حضرت على(ع)
سليم بن قيس هلالى از سلمان
فارسى روايت كرده است كه چون اميرالمؤمنين(ع) با عدم وفاى خلق روبهرو شد، در خانه
نشست و به جمع و تأليف قرآن پرداخت و تا پايان كار از خانه بيرون نيامد و تمام
قرآن را در صفحاتى از انواع مختلف، گرد آورد. در اين مدت، نمايندگانى از مردم به
وى مراجعه كردند تا به خلافت با او بيعت كنند و او به عذر اشتغال به جمعآورى
قرآن، آن را نپذيرفت. ايّامى درباره او ساكت بودند، تا اين كه اين كار را به پايان
برد و قرآن را در يك جا گرد آورد. آن گاه از خانه بيرون آمد و به سوى مردم رفت و
به روايت يعقوبى، اوراق قرآن را بر شترى حمل كرد و نزد مردمى كه در مسجد، اطراف
ابوبكر جمع بودند رفت و خطاب به آنان فرمود: من پس از درگذشت پيامبر(ص) و فراغ از
دفن او به جمعآورى قرآن مشغول شدم، تا اين كه آن را در يك جا جمع آوردم. خداوند
آيهاى از قرآن را بر پيامبرش(ص) نازل نكرده، مگر آن كه آن را گرد آوردهام و
آيهاى از قرآن نيست مگر آن كه پيامبر بر من قرائت كرد و تأويل آن را به من آموخت.
فردا نگوييد كه ما از چنين امرى غافل بوديم. آن گاه مردى از بزرگان قوم ايستاد و
به روايت ابوذر: فلان، نگاهى پُر معنى به على(ع) كرد37 و گفت: آن را باز ببر، كه
ما را به آن نيازى نيست و آنچه از قرآن پيش ماست، ما را از آنچه تو مىگويى
بىنياز مىكند. و على(ع) به خانه خود بازگشت.38
و در روايتى ديگر آمده است كه
على(ع) گفت: قسم به خدا كه از اين پس، هرگز آن را نخواهيد ديد. من پس از آن كه آن
را جمع آوردم خواستم به شما خبر دهم، تا در قرائت از آن استفاده كنيد.39
قبلاً به نقل از ابن نديم گفته
شد كه مصحف على(ع) به عنوان ميراث در خاندان حسن(ع) نگهدارى مىشد،40 امّا اعتقاد
ما اين است كه اينمصحف،ميراثائمه(ع)يكىپسازديگرى بود و آن را به هيچ كس نشان
ندادند.41
در زمان عثمان كه مصحفهاى
مختلف، اعتراض مسلمانان را برانگيخته بود، طلحه به امام اميرالمؤمنين گفت: اگر
مصحفى را كه پس از پيامبر(ص) جمع آوردهاى، بر مردم عرضه كنى، خواهند پذيرفت. ولى
على(ع) آن را رد كرد. طلحه گفت: چه چيز مانع شماست كه كتاب خدا را بر مردم عرضه
كنى؟ على(ع) پاسخى نداد. طلحه موضوع را تكرار كرد و گفت: من معتقدم پاسخى جز اين
كه قرآن را به مردم عرضه كنى، ندارى. آن گاه على(ع) به طلحه گفت: من عمداً از دادن
جواب خوددارى كردم. به من بگو آنچه را اين مردم نوشتهاند، تمام آن، قرآن هست يا
نيست؟ طلحه پاسخ داد: تمامى آن قرآن است. على(ع) گفت: بنابراين اگر به همان عمل
كنيد، از آتش نجات مىيابيد و به بهشت داخل مىشويد. و در اين وقت طلحه گفت: مرا
كافى است، اگر آن قرآن است مرا كفايت مىكند.42
و اين چنين است علاقه امام و
اوصياى او(ع) نسبت به حفظ وحدت امّت و از اين پس اختلافى در بين مسلمانان درباره
قرآن رخ نداد.
پاورقیها:
18 )
رك: تفسير قمى، ص 745؛ بحارالانوار ج92، ص28 و 59.
19 ) شايد اشتباه از راوى
باشد، زيرا درست آن است كه حضرتش قرآن را در شش ماه جمع آورد و در اين مدت رداء بر
دوش نگرفت مگر براى اداى نماز “مناقب ج2، ص40”.
20 ) ابن عباس مىگويد:
خداوند قرآن را در قلب على(ع) جمع آورد و على(ع)، پس از درگذشت پيامبر(ص) طى شش
ماه آن را جمع آورى كرد “مناقب، ج2، ص40”.
21 ) فهرست ابن نديم، ص48
– 47.
22 ) كتاب الصاحبى، ص69؛
حاشيه تأويل شكل القرآن، (چاپ دوم)، ص275.
23 ) سيوطى، همان،ج1،ص57؛ الطبقات،
ج2، ق2، ص101؛ الاستيعابدرحاشيهالاصابه، ج2، ص253.
24 ) التسهيل لعلوم
التنزيل ج1، ص4.
25 ) بحارالأنوار، ج92،
ص88.
26 ) همان.
27 ) آلاء الرحمان، ج1،
ص18، حاشيه الطبقات، ج2، ق2، ص101؛ الاستيعاب در حاشيه الاصابه، ج2، ص253.
28 ) سيوطى، همان، ج1، ص72
– 71.
29 ) آل عمران (3) آيه
187.
30 ) مناقب ابن شهر آشوب،
ج2، ص41 – 40 و نيز بحارالانوار، ج92، ص52 – 51.
31 ) آلاء الرّحمان ج1،
ص257.
32 ) تفسير البرهان، ج1،
ص16.
33 ) اعلى (87) آيات 18 و
19.
34 ) الحاقه (69) آيه12.
35 ) تفسير العياشى ج1،
ص14.
36 ) تاريخ يعقوبى ج2،
ص123.
37 ) احتجاج طبرسى، ص82.
38 ) كتاب سليم بن قيس،
ص72.
39 ) تفسير صافى، ج1، ص25.
40 ) فهرست ابن نديم، ص48.
41 ) بحارالانوار ج92، ص43
– 42.
42 ) سليم بن قيس، ص110؛
بحارالانوار ج92، ص42.