كيفر آخرت

 تفسير سوره رعد

 كيفر آخرت

 آية اللَّه جوادى آملى

 

 “بل زيّن للذين كفروا مكرهم و
صدّوا عن السّبيل و من يضلل اللّه فما له من‌هادٍ لهم عذاب فى الحيوة الدنيا و
لعذاب الآخرة اشقُّ و ما لهم من اللّه من واق.” (سوره رعد، آيه 34)

 بلكه كافران را مكر و كيدشان،
برايشان جلوه‏اى دارد و از راه خدا مردم را باز مى‏دارند و همانا كسى را كه خدا
گمراهش كرده، ديگر هيچ كس نمى‏تواند هدايتش كند و چنين گمراهان هم در زندگانى دنيا
(با انواع بلا معذبند) و هم در آخرت به سخت‏ترين عذاب گرفتار، و از عقاب قهر خدا
ابداً نگهدارى ندارند.

 

 بعد از اين كه خداى سبحان
شبهات منكران توحيد و بى‏دليل بودن سخنانشان و نيز زيبا جلوه كردن كفر آنان و زينت
يافتن مكر و دسيسه‏شان را بيان فرمود، آن گاه فرمود: هيچ عاملى نمى‏تواند آنان را
هدايت كند: “و من يضلل الله فما له من‌هاد” اگر كسى با تمام شدن حجّت ظاهر و باطن؛
يعنى عقل و وحى، كتاب خدا را زير پا گذاشت و خداى سبحان به او مهلت داد كه برگردد
و برنگشت، توفيق اهتدا را از او سلب مى‏كند. نه اين كه اگر چيز داشت خدا از او
مى‏گيرد بلكه مقصود اين است كه اين فيض را بقاءاً خدا به او نمى‏دهد و درِ رحمت را
به روى او باز نمى‏كند.

 آن گاه خداى سبحان، كيفر
دنيايى و اخروى آنان را بيان مى‏كند و مى‏فرمايد: “لهم عذاب فى الحيوة الدنيا”
كفّار در دنيا مُعذّب خواهند شد “و لعذاب الآخرة اشقّ” به عذاب اخروى هم معذّبند،
ولى عذاب اخروى مشقّتش از عذاب دنيوى بيشتر است “و مالهم من الله من واقٍ” چيزى،
حافظ آنها از عذاب نيست.

 در اين آيه دو مطلب است: يكى
اين كه عذاب دنيا شاق است و عذاب آخرت اشق و دوّم اين كه: هيچ واقى و حافظى براى
كفّار نيست نه در عذاب دنيا و نه در عذاب آخرت؛ يعنى براى انسان هيچ كسى ضمانت نمى‏كند
مگر خود انسان؛ حافظ انسان، خودِ انسان است وَ لا غير.

 نحوه تعذيب كفّار را قرآن كريم
با چند زبان بيان مى‏كند: گاهى مى‏فرمايد آخرت به سود پارسايان است؛ يعنى كافر از
اين فيض بهره نمى‏برد: “و العاقبة للمتّقين”1 يا در همين سوره رعد – كه بحثش قبلاً
گذشت – فرمود: براى مؤمنين عُقبىَ الدّار است؛ يعنى پايان اين دار به نفع مؤمنين
است. اين گرچه بشارت به نفع مؤمنين است ولى اِشْعار به يأس كفّار دارد؛ يعنى كافر
از اين فيض، محروم است.

 بيان تندتر در اين مورد در
همين سوره رعد است كه مى‏فرمايد: “وعقبى الكافرين النار”2، پايان كافران آتش است،
يا “لهم سوء الدار”3 كه قبلاً بحث شد. اين، تهديد مستقيم است.

 گاهى مى‏فرمايد: عذاب آخرت
براى كافران اشقّ است، امّا چرا عذاب آخرت براى آنان اشقّ است؟ قرآن كريم عذاب
دنيا را نسبت به عذاب آخرت كوچك و كم مى‏داند. با اين كه عذاب دنيا گرچه مانند غرق
فرعونيان باشد كه “فغشيهم من اليمِّ ما غشيهم”4 اين را كوچك مى‏داند، يا درباره
قوم عاد و ثمود كه خداى سبحان آن صاعقه و آن صيحه را بر آنان مسلّط كرد كه: “سخّرها
عليهم سبع ليالٍ و ثمانية أيام”5 آن توفان هوايى را بر آنان مسلّط كرد كه “فهل ترى
لهم من باقيه”،6 چيزى از آنها باقى نگذاشت. اين را عذاب كوچك مى‏داند. باز آن
عذابى را كه فرمود: “فدمّرناهم تدميراً”7، هم كوچك مى‏داند و عذاب آخرت را بزرگ
مى‏شمارد، “عذاب عظيم” و “عذاب اليم” براى آخرت است.

 عذاب آخرت چه چيزى است كه قرآن
با عظمت از آن ياد مى‏كند؟ مگر سوزاندن، غرق كردن، صاعقه فرستادن و زنده به گور
كردن عذاب كمى است كه عذاب آخرت از آنها شديدتر است؟

 تعبير قرآن كريم گاهى اين است
كه: “و لعذاب الآخرة أشدّ و أبقى”،8 انسانِ مُسرفِ كافر را، خداى سبحان به عذاب
آخرت – كه شديدتر و پايدارتر از عذاب دنياست – معذّب مى‏كند و گاهى مى‏فرمايد:
گرچه آنها در دنيا معذّبند ولى عذاب دنيا نسبت به عذاب قيامت قابل قياس نيست، زيرا
“والساعة ادهى و اَمَرّ”9 در سوره قمر مثل همين آيه محل بحث از سوره رعد، دو عذاب
را براى كفّار مقرّر مى‏فرمايد: عذاب دنيا و عذاب آخرت. در سوره رعد، آيه محل بحث
مى‏فرمايد: عذاب آخرت اشقّ است؛ يعنى عذاب دنيا شاقّ است و عذاب آخرت اشقّ، همين
معنا را با تعبيرى ديگر در سوره قمر آيه44 به بعد بيان مى‏كند و مى‏فرمايد: “أم
يقولون نحن جميع منتصر”، كفّار مى‏گويند: ما با هم هستيم و جمعمان فراوان است و
پيروزيم، ولى “سيهزم الجمع و يُوَلُّونَ الدُّبُر” اينها جمعشان شكست مى‏خورد و
ناچار مى‏شوند كه عقب نشينى كنند.

 اين عذاب دنيايى كافران است كه
در دنيا شكست مى‏خورند و اما عذاب آخرت: “بل السّاعة موعدهم” قيامت قرارگاه عذاب
آنهاست، در اين جا، “بل” براى ترقى است نه اين كه صرف نظر از گذشته باشد؛ ماقبل
محفوظ است به عنوان وعده الهى كه كُفار يقيناً شكست مى‏خورند، امّا عذاب مهمتر در
انتظارشان است و آن اين است كه: “بل السّاعة موعدهم و السّاعة أدهى وأمّر” قيامت
از هر داهيه‏اى داهيه‏تر است، مصيبت جانگدازِ غير قابل تحمل را “داهيه” مى‏گويند
نه هر مصيبتى را، ولى قيامت از هر داهيه‏اى ادهى است و از هر امر تلخى تلختر است،
تلخى دنيا از هر تلخى بيشتر و داهيه قيامت هم از هر داهيه‏اى توانفرساتر است. اگر
اين چنين است كه در سوره رعد مى‏فرمايد: “و لعذاب الآخرة أشقّ” عذاب آخرت مشقتش
بيشتر است، در سوره طه مى‏فرمايد: “و لعذاب الآخرة أشدّ و أبقى”، و در سوره قمر
مى‏فرمايد: “بل السّاعة موعدهم و السّاعة أدهى وأمّر” سرّش چيست كه اين همه عذاب
آخرت را تشديد مى‏كند و در بعضى از موارد هم از او به اين كه اكبر از دنياست ياد
مى‏كند؟ در اين كريمه مى‏فرمايد: ما كفّارى را كه عليه اسلام به مبارزه
برخاسته‏اند قبل از عذاب بزرگتر به عذاب ادنى گرفتار مى‏كنيم تا برگردند: “و
لنذيقنّهم من العذاب الأدنى دون العذاب الأكبر لعلّهم يرجعون”10 عذاب دنيا را ادنى
مى‏داند و عذاب آخرت را اكبر. مناسب با ادنى ابعد است و مناسب با اكبر، اصغر، از
اين كه فرمود: “و لنذيقنّهم من العذاب الأدنى دون العذاب الأكبر” معلوم مى‏شود كه
عذاب دنيا نسبت به عذاب آخرت هم اصغر است، چون او اكبر است، هم ادنى است چون او
اَبْعَد است؛ يعنى عذاب دنيا نزديك است و كوچك، عذاب آخرت دور است و بزرگ منتهى
اين تناسُب در اين آيه رعايت نشده است؛ يعنى در برابر عذاب اكبر نفرمود ما عذاب
اصغر را به آنان مى‏چشانيم بلكه فرمود عذاب نزديكتر. همچنين در برابر نزديكتر،
دورتر است بايد مى‏فرمود: دون العذاب الأبعد، اين تناسب هم رعايت نشده است؛ يعنى
نفرمود ما عذاب ادنى را اوّل مى‏چشانيم قبل از عذاب ابعد. درباره دنيا كه عذابش دو
صفت دارد: يكى اصغر و ديگرى ادنى، ادنى را انتخاب فرمود. درباره آخرت كه دو صفت
دارد: اكبر و اَبْعد، اكبر را انتخاب فرمود، چون مقام، مقام تهديد است. در مقام
اِنذار و تهديد شايسته نيست انسان بگويد عذاب كوچكتر بلكه بايد گفت عذاب نزديكتر،
در مقام تهديد نبايد گفت عذاب دورتر بلكه بايد گفت عذاب بزرگتر.

 بنابراين، دو صفتى كه انتخاب
شده با بلاغت سازگار است و به گونه‏اى است كه مقتضاى حال را تفهيم مى‏كند و شدّت
تهديد را مى‏رساند.

 از اين معنا روشن مى‏شود كه
عذاب دنيا نسبت به عذاب آخرت اصغر است، و عذاب آخرت اكبر است. پس عذاب آخرت “اشقّ”
است، دنيا “شاقّ”، عذاب آخرت “اشدّ” است، دنيا “شديد”، عذاب آخرت “اكبر” است، دنيا
“كبير”، عذاب آخرت “اَدْهى” است، عذاب دنيا “داهيه”، عذاب آخرت “امرّ” است، عذاب
دنيا “مُرّ”. اين جا اگر تلخ است آن جا تلختر است.

 چرا خداى سبحان عذاب آخرت را
با اين عظمت مى‏ستايد؟

 چون در دنيا هر نوع تعذيبى كه
محقق بشود آن نحوه تعذيب به اذن خدا مقدور ديگران هست اگر سوزاندن است كافر هم
مى‏تواند مؤمن را بسوزاند، انسانى هم مى‏تواند انسان ديگر را بسوزاند و مانند آن،
اگر غرق كردن است، مقدور ديگران هم هست به اذن الله، ولى در قيامت يك نوع تعذيبى
است كه خدا مى‏فرمايد هيچ عذاب كننده‏اى به اين نحوه كه من عذاب مى‏كنم نمى‏تواند
عذاب كند: “فيومئذٍ لا يعذّب عذابه أحد و لايوثق وثاقه أحد”11. اين آيات در آخر
سوره فجر است، در آيه قبلش مى‏فرمايد: “يقول يا ليتنى قدّمت لحيوتى” معلوم مى‏شود
دنيا عالَمِ حيات نبود كه حيات مربوط به آخرت است چون مى‏گويد: اى كاش من براى
زندگيم پيش فرستى تهيّه مى‏كردم.

 هيچ كسى نمى‏تواند مانند خدا
عذاب كند و انسان را در بند قرار دهد. در دنيا هر كس براى خدا گرفتار رنج و عذاب
شود، آن اميد پاداش، اين رنج را براى او تحمّل پذير مى‏كند، مى‏گويد اين رنج موقّت
را تحمل مى‏كنم براى آن سعادت ابدى، بنابراين درد، خيلى كم احساس مى‏شود چون عذاب
كه به معناى قطعه قطعه كردن بدن و مانند آن نيست بلكه يك امر ادراكى است، اگر روح
ادراك نكند عذابى در كار نيست، لذا افرادى را كه بى‏هوش و جرّاحى مى‏كنند و بدنشان
را قطعه قطعه مى‏كنند اينها احساسى ندارند، دردى ندارند و تا انسان درك نداشته
باشد رنجى نيست و اگر به اميد يك آينده با موفقيت اين درد را تحمل كند، رنجش آسان
است؛ لذا بين شهدا آنهايى كه به مقام شهود كامل رسيدند كه اصلاً درد احساس
نمى‏كنند آنهايى هم كه در بين راهند درد را احساس مى‏كنند اما نه چندان، هيچ دردى
براى شهيد به آن معنا نيست. و اگر كسى در راه باطل رفت و گرفتار انتقام شد كه “زيّن
للّذين كفروا مكرهم”12 اين هم گرفتار يك واهمه است كه تاريخ در آينده براى ما
پيروزى قايل است، عدّه‏اى هم به دنبال ما حركت مى‏كنند همين اوهامى كه دامِ كفّار
و منافقان بوده و هست نمى‏گذارد كه آنها عذاب را درست درك كنند، به اين وَهْم كه
آينده خوب به انتظار آنهاست، اين از لحاظ درك. از لحاظ واقعيّت خارج، عذاب براى
كافر يا غير كافر در دنيا بيش از چند لحظه نيست بالاخره مى‏ميرد، وقتى مرد درد
احساس نمى‏كند، كسى را كه مى‏سوزانند در همان لحظات اوّل درد را احساس مى‏كند وقتى
حياتش را از دست داد، ديگر دردى احساس نمى‏كند. اين دو چيز در دنيا هست لذا عذاب
دنيا را كوچك و شاقّ و مانند آن قرار مى‏دهد.

 اما چرا عذاب آخرت اشّد و اشقّ
و ادهى و امرّ و امثال ذلك است؟

 در آخرت كافر و منافق وقتى كه
معذّب مى‏شوند، برايشان روشن مى‏شود كه بيراهه رفته‏اند، از اين رو، نه اميد آينده
دارند نه مى‏توانند با اين عملشان كسى را فريب دهند چون تمام حق بر آنان روشن شده
است: “ذلك اليوم الحقّ”13 چيزى مخفى نيست. پس وَهْم را در آن روز راهى نيست. پس
اين گونه اوهام كه باعث خفّت درك باشد در آن‏جا نيست و از طرفى هم اين عذاب تمام
شدنى نيست، مگر مثل عذاب دنياست كه انسان وقتى وارد آتش شد بسوزد و بميرد و از بين
برود: “ثمّ لايموت فيها و لايحيى”14 بنابراين اين عذاب قيامت نسبت به عذاب دنيا
اصلاً قابل فرض نيست.

 اگر اين مسائل براى يك انسان
روشن شد و باز هم بيراهه رفت در روايات معصومين – عليهم السلام – مى‏فرمايند: او
ديوانه است، آيا تعبير به جايى است يا نه؟ اگر در سوره اعلى فرمود: “ثم لايموت
فيها و لايحيى” يعنى لا يموت فيها ليستريح و لا يحيى حياةً طيّبة، نه مى‏ميرد كه
راحت بشود، بلكه همواره در حال عذاب است و به همين جهت است كه در سوره “طه” فرمود:
اين قابل زوال نيست. انسانى كه مى‏سوزد و نمى‏ميرد با انسانى كه مى‏سوزد و چند
لحظه بعد مى‏ميرد يقيناً فرق مى‏كند و اصلاً قابل قياس نيست. آن عذاب، طورى نيست
كه انسان بتواند لا اقلّ يك روزش را تحمل بكند، در آتشهاى دنيا انسان وقتى مبتلا
شد بعد از چند لحظه مى‏ميرد وقتى هم كه مرد ديگر احساس و دركى ندارد، درك كه نبود
دردى هم احساس نمى‏كند، اين همه چوبها را مى‏سوزانند مگر چوبها معذّبند، خير، چون
عذاب مربوط به درك است وقتى اين رابطه قطع شد ديگر دردى ندارد.

 در آخرت نوع ديگرى از عذاب هست
كه نمونه‏اش در دنيا نيست و آن، عذاب روحى است؛ يعنى همان “نار اللّه الموقدة
الّتى تطّلع على الافئدة”15 اين آتش و نارى كه در اين آيه آمده غير از آتش جهنّم
است، بلكه نارى است كه به اللّه و به علّت فاعلى نسبت داده شده و قلب و روح را
مى‏سوزاند. ما در دنيا عذابهاى روحى مثل خجالت، غم و اندوه و مانند آن داريم، اما
اينها با بسيارى از خاطرات درونى همراه است كه نمى‏گذارد انسان درست درك بكند،
گاهى كه خَجِلْ و يا غمگين مى‏شود اين اندوه و انفعال، عذاب روحى است امّا با
توجيه‏هاى مختلف ممكن است اين عذاب، سرپوش داشته باشد لذا آن طورى كه بايد و شايد
انسان احساس نمى‏كند، ولى در قيامت كاملاً روشن مى‏شود نه آينده‏اى در پشت سر دارد
نه مى‏تواند توجيه كند. بنابراين روز ظهور حق است و آن ناراللّه را احدى تاب
تحمّلش را ندارد: “لايعذّب عذابه أحد و لايوثق وثاقه أحد” اين همان عذاب آخرت است
كه اشقّ است؛ در برابر عذاب دنيا كه شاقّ است.

 در داستان مشهور ملاقات عقيل
با على(ع) كه حضرت – سلام اللَّه عليه – آن آهن را گُداخت و در دست او نهاد يا
برخوردى با دست او داشت و دادِ عقيل در آمد، فرمود: “أتئنّ من الأذى و لا أئنّ من
لَظى”16 استدلال حضرت اين است كه تو آتشى را كه انسان افروخت نمى‏توانى تحمّل كنى
من چگونه آتشى كه جبّار (يعنى خدايى كه به اسمِ جبّار ظهور كرد) افروخت، تحمّل
كنم، اين اصلاً قابل تحمّل نيست. استدلال حضرت اين است كه اين طور نيست كه در آخرت
يك آهن گداخته باشد مثل آهن گداخته در دنيا، اگر مثل هم بودند كه اين همه تعبيرات
قرآن كريم كه مى‏فرمايد: عذاب آخرت، ادهى، امّر، اشدّ، اشقّ و ابقى است، كه نبود.
بنابراين چنين عذابى در دنيا ممكن نيست كه با عذاب آخرت، قابل مقايسه باشد، قهراً
اين چنين خواهد شد كه “و لعذاب الآخرة أشقّ” يعنى عذاب آخرت شاقتر از عذاب دنياست
به گونه‏اى كه قابل بيان نيست.

 كفّار هميشه گرفتار دو عذابند:
يا به جان هم مى‏افتند، يا مقهور مسلمين هستند. در ذيل آيه كريمه “و كذلك نُولّي
بعض الظّالمين بعضاً”17 امام باقر – سلام اللَّه عليه – مى‏فرمايد: سنّت خدا هم بر
اين است كه از كافر به وسيله كافر انتقام بگيرد، آنها همواره به جان هم افتاده‏اند
و هميشه كشته مى‏دهند. بنابراين كافر كه بخواهد دست به ستم دراز كند به دو عذاب
معذّب است، كافرى كه مثل حيوانات زندگى مى‏كند همه چيزش نظير حيوانات است، چه فرقى
است بين كافرى كه در لاك خود خزيده است با حيوانى كه در آشيانه خود آرميده است.

 اين قسمت از بحث مربوط به قسمت
اول آيه كه “لهم عذاب فى الحيوة الدّنيا و لعذاب الآخرة أشقّ”.

 و اما اين كه فرمود: “و ما لهم
من اللَّه من واقٍ”، هيچ كسى نمى‏تواند جلوى عذاب الهى را بگيرد، ظاهر اين جمله
اخير مطلق است هم نسبت به عذاب دنيا، هم نسبت به عذاب آخرت. اگر گروهى مستحق عذاب
دنيا شدند هيچ كسى آنها را حفظ نمى‏كند و اگر سخن از استحقاق عذاب آخرت است، هيچ
كسى حافظ آن نيست، تنها تقواى خودِ انسان حافظ اوست. اين كه اگر خداى سبحان اراده
تعذيب كرد نه كسى آنها را از عذاب دنيا حفظ مى‏كند نه از عذاب آخرت.

 آيات قرآن كريم در خصوص عذاب،
چند دسته است: بعضى در خصوص عذاب دنيا است كه كسى آنها را از عذاب دنيا حفظ
نمى‏كند، و برخى در خصوص عذاب آخرت است كه در آخرت اينها حافظى ندارند، بعضى مثل
اين آيه جامع و مطلق بين العذابين است؛ يعنى نه در دنيا اينها حافظى دارند نه در
آخرت. در سوره غافر آيه 21 – كه مربوط به عذاب دنياست – اين چنين آمده است: “أولم
يسيروا فى الأرض فينظروا كيف كان عاقبة الّذين كانوا من قبلهم كانوا هم أشدّ منهم
قوةً و آثاراً فى الأرض فأخذهم اللَّه بذنوبهم و ما كان لهم من اللَّه من واقٍ”
فرمود: چرا اينان در زمين، سير نمى‏كنند، نه تنها چرا كتاب تاريخ نمى‏خوانند، كتاب
تاريخ يك گوشه‏اى از جريان را حلّ مى‏كند حضور در صحنه و موفقيّت اراده الهى را
ديدن، گوشه ديگر را تبيين مى‏كند. مى‏فرمايد اينها هم بروند ببينند عنايت خدا چه
كرد؟ و چگونه به حيات كفّار خاتمه داد، آنها كه قبلاً معذّب شدند و از بين رفتند
از كسانى كه فعلاً در برابر وحى به مبارزه برخاسته‏اند قدرتمندتر بودند آثارشان هم
بيشتر بود، روز خطر هيچ عاملى آنان را از عذاب الهى حفظ نكرد. تحت وقايت و حفظ هيچ
كسى قرار نگرفتند، اين عذاب دنيا.

 

 × جاودانى عذاب

 درباره عذاب آخرت آيات فراوانى
است كه مى‏گويد عذاب آخرت هرگز از كفّار دور نخواهد بود. در سوره معارج آيه 2
مى‏فرمايد: “سئل سائلٌ بعذابٍ واقع × للكافرين ليس له دافع × من اللّه ذى المعارج”،
هيچ دافعى براى عذاب اخروى نيست. آياتى كه دلالت بر غير قابل دفع بودن عذاب خدا
بكند، كم نيست. در سوره طور آيه 8 اين چنين آمده است: “انّ عذاب ربّك لواقع × ماله
من دافع” چه موقع اين عذاب واقع مى‏شود؟ “يوم تمور السماء موراً” اگر اين بَعد
نبود انسان به اطلاقش تمسّك مى‏كرد امّا بعد، ظرف اين عذاب است، چه وقت اين عذاب
واقع مى‏شود؟ “يوم تمور السّماء موراً”، روزى كه آسمانها مى‏لرزد كه ناظر به عذاب
آخرت است. بنابراين، نه عذاب اخروى الهى و نه عذاب دنيوى الهى هيچ كدام قابل دفع
نيست.

 اينها آياتى در مورد عذاب دنيا
و آخرت بوده اما آنچه كه جامع هر دو باشد همين آيه سوره رعد است كه محل بحث است و
فرمود: “لهم عذاب فى الحيوة الدّنيا و لعذاب الآخرة أشقّ و ما لهم من اللَّه من
واق” اين فراز آخر آيه جامع هر دو است، نه عذاب دنيا و نه عذاب آخرت، هيچ كدام از
اينها دفع نمى‏شود و كسى انسان را حفظ نمى‏كند، تنها يك عامل است كه انسان را حفظ
مى‏كند و آن را در سوره تحريم آيه6 بيان فرموده است: “يا أيّها الّذين آمنوا قُوا
أنفسكم و أهليكم ناراً” خودتان را حفظ كنيد و تا آن جايى كه ميسور است اهلتان را
حفظ كنيد آن نارى كه آتش گيرش مردمند و سنگها، “وقودها النّاس والحجارة” وقود آن
آتش‏گير است، آتش‏گيره آن هيزمهاى بزرگى‏اند كه آتششان خاموش نمى‏شود و تا مدّت
زيادى مى‏ماند، اين هيزمهاى كوچك كه پژمرده شدند و خاكستر شدند اگر بخواهند هيزم
جديد بياورند و آتش روشن كنند آن آتش‏گيره كه مثلاً تنه يك درخت بزرگى است، آن
هنوز داراى آتش است و اين هيزمهاى بعدى را با آتش آن روشن مى‏كنند. آن ريشه و آن
تنه درختهاى بزرگ را آتش‏گيره مى‏گويند كه ديگران را با او مى‏سوزانند.

 اين “فقاتلوا أئمة الكفر”18 به
خاطر اين است كه كافران هم در دنيا وَقُودند و هم در آخرت، گاهى انسان خودش
مى‏سوزد، ديگران را هم مى‏سوزاند، چنين شخصى در قيامت “وَقوُدْ” مى‏شود و زمانى هم
هيزمى است كه فقط خودش مى‏سوزد. فرمود: در قيامت، آتشى است كه وقودش مردمند، امّا
چه دسته از مردم؟ نمونه‏هايش را ذكر فرمود: “كدأب آل فرعون”19 تصريح مى‏كند كه
آنها وقودند. وقتى كه چراغهاى نفتى و وسايل ديگر نبود، مردم هيزم و تنه‏ها و
كُنده‏هاى تنومند درختها را به عنوان “وقود” در اجاق مى‏گذاشتند، اينها چند شبانه
روز روشن است و هيزمهاى كوچك را با آنها روشن مى‏كنند. در قيامت هم وقودِ جهنّم
ائمه كفرند. وقتى قرآن وقود را يك جا معرّفى مى‏كند مى‏فرمايد: وقودش مردمند جاى
ديگر هم نشانه ذكر مى‏كند، وقتى جريان فراعنه را ذكر مى‏كند، مى‏فرمايد: “هُم وقود
النّار”20 در چند مورد قرآن فراعنه را وقود النّار مى‏داند.

 بنابراين هيچ واق و
نگهدارنده‏اى نيست مگر تقواى خود انسان.

 روشن است كه چرا هيچ كسى واقى
نيست؟ چون تمام موجودات سپاهيان خدايند، بنابراين كسى نمى‏تواند جلوى اراده خدا را
بگيرد لذا فرضى براى واقى نمى‏ماند، چون همه مشغول انجام مأموريّت الهى‏اند و كسى
نمى‏تواند جلوى اراده خدا را بگيرد نه خود شخص مُعَذَّبْ و نه ديگران، زيرا خود
اين شخص معذّب، هم مانند ديگران، جزو مأموران الهى است كه: “للَّه جنود السّموات
والأرض”21 اگر همه جُنْد الهى‏اند و دستور حق را اجرا مى‏كنند فرض ندارد كه كسى در
مقابل امر خدا مقاومت كند و جلوى او را بگيرد.اعاذنا الله من شرور انفسنا

 

 پاورقيها:

1) اعراف (7) آيه128

2) رعد (13) آيه 33.

3) رعد (13) آيه35.

4) نبأ (78) آيه 39.

5) همان، آيه 25.

6) اعلى (87) آيه 13.

7) طه (20) آيه 78.

8) همزه (104) آيه 7.

9) الحاقه (69) آيه 7.

10) نهج البلاغه صبحى صالح خطبه 224.

11) همان، 12

12) انعام (6) آيه 129.

13) فرقان (25) آيه 36.

14) فجر (89) آيات 27 – 26.

15) طه (20) آيه 127.

16) آل عمران (3) آيه 11.

17) قمر (54) آيه 46.

18) همان، آيه 10.

19) سجده (32) آيه 21.

20) فتح (48) آيه 4 و 7.

 21) توبه (9) آيه 12.