ماجراى جنگ بدر

درسهائى از تاريخ تحليلى اسلام

 ماجراى جنگ بدر

 حجةالاسلام والمسلمين
رسولى محلاتى

 

 

 تهمتهاى ناروا

 از جمله وقايع بسيار مهم و
تاريخ‏ساز كه در ماه رمضان تحقق يافت و در تثبيت موقعيت مسلمانان در جزيرة العرب
مهمترين اثر را داشت جنگ بدر كبرى بود، كه به پيروزى شگفت‏انگيز مسلمانان و شكست
غيرمنتظره و ناباورانه مشركان قريش انجاميد، و سبب شد تا همه قبايل قريش و يهود
مدينه به عظمت اسلام و نيروى ايمان مسلمانان پى ببرند.

 به نظر نگارنده، همين پيروزى
شگفت‏انگيز – بشرحى كه پس از اين خواهيد خواند – سبب شد تا دشمنان اسلام و مزدوران
دست بقلم آنها اسلام را به عنوان دين شمشير معرفى كنند، و جنگهاى صدر اسلام را
مانند يورشهاى غارتگرانه قبايل ساكن حجاز به يكديگر، نوعى غارتگرى قلمداد كنند،1 و
اگر اين پيروزى مهم در اين جنگ نصيب مسلمانان نمى‏شد و مانند غزوات و سراياى ديگرى
كه پيش از آن اتفاق افتاد و عموماً بدون برخورد و درگيرى بود خاتمه مى‏يافت، اين
همه جنجال درباره آن به پا نمى‏كردند، و اين تهمتهاى ناروا را به اسلام نوپا و
مظلوم نمى‏زدند كه اين هم از مظلوميّتهاى اسلام و مسلمين است.

 در طول تاريخ اسلام – و نيز
زمان كنونى ما – دشمنان اسلام هر ظلم و جنايتى را كه نسبت به مسلمانان انجام داده
و مى‏دهند همه را به حساب دفاع از مردم و حمايت از حقوق بشر معرفى كرده و مى‏كنند،
اما هر جا مسلمانان مظلوم براى آزادى و استقلال خود مى‏جنگيدند و بلكه هر زمان كه
براى آزادى سرزمين غصب شده و به دست آوردن اموال به تاراج رفته خود قيام مى‏كنند،
به عنوان مردمانى تروريست و يغماگر و ضدّ حقوق بشر معرّفى شده‏اند.

 البته ما منكر آن نيستيم كه
زمامداران خودسر و جنايتكارانى هم به نام اسلام حكومت كردند كه با اعمال ننگين خود
بهانه‏اى به دست اين ماجراجويان داده و گواهانى بر تهمتهاى نارواى آنان گرديدند،
اما كيست كه نداند، آن زمامداران خودسر – كه بيشترين نمونه‏هاى آنان را در ميان
تيره كثيف بنى‏اميّه و بنى‏مروان – و دودمان اين شجره خبيثه در تاريخ خلفاى اسلامى
مشاهده مى‏كنيم، از اسلام بويى نبرده بودند، و ننگ اسلام و مسلمين بودند و هيچ
گونه حقّى در خلافت و زمامدارى مسلمانان نداشتند و بلكه مورد لعن و نفرين مؤسس
شريعت و پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم قرار داشتند، چنان كه اعقاب
ايشان يعنى عباسيان نيز دست كمى از آنها نداشتند اما چه مى‏توان كرد كه براى
دشمنان اسلام، توجيه گران و نمونه‏هاى بارزى شدند، تا با استناد به اعمال ننگين و
سيره زشت و خودسرانه و دور از انسانيّت آنها، دشمنان بتوانند چهره تابناك اسلام را
زشت و مشوّه جلوه دهند.

 بارى همه تهمتها و هجمه‏هاى
تبليغى آنها بر ضدّ مسلمانان در جنگ بدر از اين جا ريشه مى‏گيرد كه در اين تبليغات
مغرضانه هدف اصلى اين جنگ تعرّض به كاروان سنگين تجارتى قريش كه از شام باز مى‏گشت
عنوان شده، كه همين هدف منجرّ به جنگ و درگيرى ميان مسلمانان و سران قريش و آن
شكست سخت و ناباورانه مشركين قريش گرديد، اگرچه مسلمانان به هدف اصلى خود – يعنى
دسترسى و مصادره اموال كاروان – موفق نشدند، و با تمهيد ابوسفيان اموال كاروان
بدون دستبرد سالم به شهر مكه رسيد – بشرحى كه خواهيد خواند – اما همين عنوان
دستاويزى براى دشمنان و مزدوران جيره‏خوار آنان شده است، در صورتى كه اولاً اين
مسأله كه از طرف رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم عنوان شد پيش از آن نيز در چند
سفر جنگى عنوان شده بود، ثانياً اين عنوان جز وسيله‏اى براى آغاز درگيرى و اعلام
آمادگى و حضور مسلمانان در صحنه نبرد براى قريش نبود، و بهترين گواه بر اين مطلب
همان دنباله داستان است كه چون خبر عبور كاروان از بدر به رسول خداصلى الله عليه
وآله وسلم رسيد، و يقين پيدا كردند كه ديگر دسترسى به كاروان ندارند و چنانچه به
راه خود ادامه دهند جز برخورد با قريش و جنگ با آنان راهى در پيش رو ندارند به راه
خود ادامه دادند و به جنگ قريش رفتند. البته ما منكر آن نيستيم كه برخى از همراهان
رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به طمع غنيمت آمده بودند و از جنگ اكراه داشتند –
همان گونه كه در قرآن كريم آمده – ولى به شرحى كه خواهد آمد – خود آن حضرت و عموم
همراهان اين گونه نبودند.

 براى رفع اين تهمت، برخى از
دانشمندان و نويسندگان تواناى اسلامى، به سراغ حوادث قبلى و ارتباطى كه با اين
حادثه مهم داشته است رفته‏اند، اينان جنگ بدر را واكنش آن همه آزار، شكنجه، مصادره
اموال و انواع مصيبتها دانسته و گفته‏اند: مسلمانان و بخصوص مهاجرين كه از مشركين
مكّه آن آزارها را در طول بيش از پانزده سال ديده بودند و عقده‏ها در دل داشتند،
اكنون طبيعى بود كه با تشكيل حكومت اسلامى و قدرت يافتن مسلمانان، خواه و ناخواه
در صدد تلافى برآمده بخواهند تا حدّى انتقام خود را از آنها بگيرند…

 برخى نيز با توجه به حوادث
گذشته جنگ بدر خواسته‏اند به جنگ بدر جنبه تدافعى داده، تهاجم را از طرف دشمن
بدانند…، و در اين باره آيات جهاد و قتال را مورد بحث و تجزيه و تحليل قرار
داده‏اند…

 به نظر نگارنده ما نيازى به
اين بحثها و كاوشها نداريم، بجاى اينها بهتر است هدف اصلى بعثت انبيا و بخصوص رسول
گرامى اسلام را مورد بحث قرار داده آيات مربوط به آن را تجزيه و تحليل كنيم.2

 خداى متعال در مورد هدف بعثت
پيامبر گرامى اسلام مى‏فرمايد:

 “هُوَ الَّذي أَرْسَلَ
رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّين كُلِّهِ وَ لَوْ
كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛3 او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا بر
همه آئينها پيروزش گرداند اگرچه مشركان خوش ندارند.”

 و در جاى ديگر در وصف پيامبر
مى‏فرمايد:

 “… يَأْمُرُهُمْ
بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ
يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِث وَ يَضَعُ عَنْهُم اِصْرَهُمْ وَالاَغْلالَ
الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ…؛4 به كارهاى نيك دستورشان مى‏دهد و از كارهاى زشت
بازشان مى‏دارد و چيزهاى پاكيزه را برايشان حلال كرده پليديها را حرامشان مى‏كند و
بار گران و قيد و بندهايى را كه بر آنها بوده از آنها برمى‏دارد… .”

 و در جاى ديگر درباره هدف
ارسال همه رسولان و پيامبران فرموده است:

 “لَقَدْ أَرْسَلْنا
رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ
النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ اَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ
لِلنَّاسِ وَليَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُره وَ رُسلَهُ بِالْغَيْبِ…5 به حقيقت
پيامبران خود را با دليلهاى روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان فرو فرستاديم تا
مردم به عدل و داد قيام كنند و آهن را نازل كرديم كه در آن نيرويى سخت و سودهايى
براى مردم است، و تا اين كه خداوند آن كس را كه پيغمبرانش را به ناديده يارى
مى‏كند معلوم دارد…”.

 بنابراين يكى از اهداف ارسال
رسل و انزال كتب، ايجاد قسط و عدل است و جالب اين است كه به دنبال آن، مسأله “انزال
حديد” و فروفرستادن آهن و نيروى سختى كه در آن هست و همچنين موضوع يارى دادن خدا و
رسولان الهى آمده كه به نظر مى‏رسد ارتباط آنها با يكديگر همين باشد كه گاه براى
تحقق اين هدف بايد از آهن و اسلحه‏هاى جنگى استفاده كرد و جز جنگ راهى باقى نخواهد
ماند.

 در دو آيه ديگر، هدف از بعثت
پيامبر اسلام پيروزى دادن و غلبه دين حق بر همه اديان ذكر شده. همچنين امر به
معروف و نهى از منكر، و حلال كردن پاكيها، و حرام كردن ناپاكيها، و برداشتن
سنگينيها و غل و زنجيرهايى كه به گردن و دست و پاى آنان بود، يعنى خرافات و
سنّتهاى غلط و آداب جاهليّت كه مردم را به سوى بدبختى و ظلم و ستم و تبعيضهاى
نابجا و امثال آن دچار كرده بود و… از ديگر اهداف اين امر شمرده شده است.

 براى رسيدن به اين اهداف بايد
مراتبى پيموده شود:

 در درجه اول: پند و اندرز
زبانى و انذار و تبشير است، در مرحله دوم و پس از بى‏ثمر بودن مرحله اول، دستورهاى
عملى در معاشرت و برخورد با دشمنان دين و مخالفانِ تحقق اين اهداف؛ يعنى دستورهاى
سلبى است، مانند دستور به دورى كردن از كفّار، و نهى كردن از طرح دوستى و رفاقت با
آنها، و در آخرين مرحله – پس از بى‏فايده بودن روشهاى گذشته و عدم كارايى دو مرحله
قبل – دستور جنگ و قتال است. آن هم محدود به موارد خاص، و مقدار خاص… .

 خداوند – جلّ و علا – در اين
باره مى‏فرمايد:

 “وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى
لاتَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدّينُ لِلَّهِ فَاِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّه
بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ، وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنّ اللَّه
مَوْليكُمْ…؛6 با كافران كارزار كنيد تا فتنه‏اى نماند و دينها يكسره خاص خدا
شود، و اگر بس كردند كه خداوند به عملهايى كه مى‏كنند بيناست، و اگر پشت كردند
بدانيد كه خداوند پشتيبان و ياور شماست…”.

 و يا در جاى ديگر فرموده است:

 “وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا
اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِه عَدُوَّ
اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ
يَعْلَمُهُمْ…” تا آن جا كه مى‏فرمايد: “… وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ
فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّه…”.7

 – و هر چه توانستيد از نيرو و
اسبان بسته براى جنگ با ايشان آماده كنيد كه به وسيله آن، دشمن خدا و دشمن خودتان
و ديگرانى را كه شما نمى‏شناسيدشان و خدا مى‏شناسدشان بترسانيد… و اگر به سوى
صلح و سازش رو كردند تو نيز بدان رو كن و بر خدا توكّل نما…”

 و تازه بعد از تحقق حاكميّت
اسلام در جزيرة العرب و نزديك به دو سال پس از فتح مكّه و سقوط پايگاه مشركين
قريش، قرآن كريم در آغاز سوره توبه براى پذيرش حاكميّت اسلام از طرف مشركان در
مكّه چهار ماه مهلت تعيين مى‏كند، و در پايان اين مدّت نيز راه توبه را پيش پاى
آنها مى‏گذارد، و آنها را به توبه دعوت مى‏كند، از همه جالبتر اين كه: در آيه ششم
اين سوره مباركه براى پناه دادن به مشركانى كه درصدد شنيدن كلام خدا و سخن حق الهى
هستند آن دستور پر از مهر و عطوفت و شنيدنى را مى‏دهد كه دنياى به اصطلاح متمدّن
امروز هم با همه تبليغات وسيع و دروغين درباره حقوق بشر به اين جا نرسيده كه
مى‏گويد:

 “وَ اِنْ أَحَدٌ مِنَ
الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ
أَبْلِغْهُ مَأمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لايَعْلَمُونَ؛8 و اگر يكى از
مشركان از تو پناه خواست پناهش بده تا سخن خدا را بشنود، آن گاه او را به امانگاهش
برسان، و اين بدان خاطر است كه اينان مردمى هستند كه نمى‏دانند…”.

 در اين جا بد نيست براى توضيح
بيشتر، گفتار مرحوم كاشف الغطاء در كتاب شريف “المثل الاعلى فى الاسلام، لا فى
بحمدون” و سخنى از مرحوم علامه طباطبائى‏رحمه الله در تفسير شريف الميزان را براى
شما نقل كنيم، آن گاه ماجراى جنگ بدر را پى مى‏گيريم.

 “وسايلى كه تاكنون براى
اصلاح جامعه و محقّق ساختن عدالت و از بين بردن ستم و مقاومت در برابر شر و فساد
به كار رفته، منحصر در سه نوع است:

 اول: وسايل دعوت و ارشاد، يعنى
ايراد خطبه‏ها و مواعظ و نوشتن مقالات و تأليفات و جرايد كه خود، روشى بسيار
پسنديده و شريف است و خداى تعالى در آيه زير به همين روش اشاره فرموده: “أُدْعُ
إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ
بِالَّتي هِىَ أَحْسَنُ”.9

 و نيز فرمود: “اِدْفَعْ
بِالَّتي هِىَ أَحْسَنُ فَاِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ
وَلِىٌّ حَميمٌ”10، و اين طريقه‏اى است كه اسلام آن را در اوّل بعثت انتخاب نموده
و به كار گرفته است… .

 دوم: وسايل مقاومت مسالمت آميز
و منفى، نظير متّحد شدن عليه فساد و دورى جستن از مفسدين و قطع روابط اقتصادى با
آنان و همكارى نكردن با ستمكاران و شركت ننمودن در اعمال و حكومت آنان، طرفداران
اين نظريه توسّل به زور و انتخاب جنگ و قتال را جايز نمى‏دانند، قرآن كريم هم در
برهه‏اى از زمان اين طريقه را پيموده است، آيات:

 “وَلا تَرْكَنُوا اِلىَ الَّذينَ
ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ”11 و “لاتَتَّخِذُوا الْيَهُود وَ النَّصارى
اَوْلِياءَ”،12 به اين طريقه اشاره دارد كه البته در قرآن كريم از اين نوع آيات
بسيار است و در ميان غير مسلمانان كسانى كه معروف به طرفدارى از اين رويه شده‏اند
عبارتند از : پيامبر هندى، يعنى “بودا”، حضرت مسيح‏عليه السلام اديب روسى؛ يعنى
تولستوى و همچنين زعيم و رهبر روحى هند، گاندى.

 سوم: قيام مسلحانه و جنگ است،
كه اسلام گاهى آن را نيز پيشنهاد كرده و در موارد خاصّى دستورش را صادر فرموده
است.

 پس اسلام هر سه روش را (هر
كدام را در جاى خود و به موقع خودش) صحيح دانسته و به تدريج به كار بسته است، روش
اول، موعظه حسنه و دعوت سالم است؛ اگر دشمن از اين راه تسليم نشد و دست از ستمكارى
خود برنداشت و همچنان به فساد انگيزى و استبداد خود ادامه داد طريقه دوم را به كار
مى‏گيرد، يعنى قطع رابطه، آن هم به دو روش:

 1- بطور مسالمت‏آميز.

 2- به نحو قهر و همكارى نكردن
با دشمن، و دشمن را به رفتار خود واگذار نمودن.

 اگر از اين راه به زانو درآمد
و حاضر شد دست از ظلم و خيره‏سرى خود بردارد كه هيچ و اگر حاضر نشد، نوبت به طريق
سوم مى‏رسد كه عبارت است از قيام مسلحانه، چرا كه خداوند به هيچ وجه به ظلم ظالم
رضايت نمى‏دهد، و كسانى كه در برابر ظلم او ساكت مى‏نشينند شريك ظلم او هستند.

 آرى اسلام عقيده است و اين
اشتباهى بزرگ و غلطى آشكار است كه بعضى گفته‏اند: “اسلام دعوت خود را با شمشير
گسترش داده”!!، زيرا عقيده و ايمان چيزى نيست كه با زور و شمشير در دلها جاى‏گير
شود، دلها تنها در برابر حجت و برهان، خاضع مى‏شوند و قرآن كريم در آيات بسيارى به
اين حقيقت اشاره مى‏كند، از آن جمله مى‏فرمايد: “لا اِكْراهَ فِى الدّينِ قَدْ
تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ”13

 آرى اگر اسلام دست به شمشير
زده است، تنها در برابر كسانى بوده است كه در خوددارى از ظلم و فسادشان به آيات و
براهين، قانع نشده‏اند و پيوسته خواسته‏اند در سر راه دعوت به حق سنگ بيندازند.
اسلام در اين‏گونه موارد، شمشير نمى‏كشيد كه آنان را به سوى دين بخواند بلكه
مى‏خواست شر آنان را دفع كند.

 اين قرآن كريم است كه با بانگ
رسا اعلام مى‏دارد: “قاتِلُوهُمْ حَتّى لاتَكُونَ فِتْنَةٌ؛14 با كفار قتال كنيد
تا فتنه‏اى در كار نباشد”. پس قتال با كفار براى دفع فتنه آنان بود، نه به خاطر آن
كه به دين خدا معتقد شوند.

 بنابراين اگر اسلام را به حال
خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگى را صادر نمى‏كرد، و اين همه جنگهايى كه در
اسلام واقع شده تحميلى است و در واقع اسلام را به جنگ واداشتند. به همين جهت است
كه اسلام حتى در حال جنگ نيز شريفترين روش را طى كرد؛ از تخريب خانه‏ها شديداً
جلوگيرى نمود، همان‏طور كه در حال صلح جلوگيرى كرده بود، همچنين از اعمال ناشايستى
چون آتش سوزى راه انداختن و زهر در آب دشمن ريختن و آب را به روى دشمن بستن و زنان
و اطفال و اسيران جنگى را كشتن و… جلوگيرى نموده و دستور اكيد صادر فرمود كه:
مسلمانان با اسراى جنگى – به هر درجه‏اى از دشمنى و كينه كه رسيده باشند – بنرمى و
ملاطفت رفتار كنند و به ايشان احسان نمايند.

 و نيز ترور كردن دشمن را ممنوع
كرد، چه در حال جنگ و چه در حال صلح، و كشتن پيرمردان و عاجزان و كسانى را كه به
جنگ آغاز نكردند و هجوم شبانه بر دشمن را تحريم نموده و فرمود: “فَانْبِذْ
اِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ”15 و نيز اجازه نداد كه مسلمانان، كافرى را به صِرف احتمال
و تهمت، بكشند و يا قبل از آن كه جرمى را مرتكب شود كيفر دهند و از هر كار ديگرى
را كه از قساوت و پستى و وحشيگرى انسان سرچشمه گرفته باشد و شرف انسانيت و
جوانمردى، آن را نپذيرد منع نمود.

 شرف اسلام اجازه نمى‏دهد كه
مسلمانان اين اعمال را درباره دشمن روا بدارند، چنان كه ديديم؛ در هيچ يك از
معركه‏هاى جنگ – هر قدر هم كه سخت و هول انگيز بود – اجازه ارتكاب به چنين اعمالى
را نداد، ولى مردمى كه امروز خود را متمدن مى‏دانند، به همه اين جنايات دست
مى‏زنند، هول انگيزترين و وحشت‏زاترين رفتار را با دشمن خود مى‏كنند، آنهم در
روزگارى كه خودشان “عصر نور”ش مى‏نامند.

 آرى عصر نور! كشتن زنان و
اطفال و پيرمردان و بيماران و شبيخون زدن و بمباران كردن شهرها و مردم بى‏سلاح و
قتل عام دشمن را مباح كرده است!!.

 مگر اين آلمان نبود كه در جنگ
بين‏المللى دوم بمبهاى خوشه‏اى خود را بر سر مردم لندن ريخت و ساختمانها را ويران
و زنان و اطفال و ساكنان شهر را نابود كرد؟ و مگر اين آلمان نبود كه هزاران اسير
را به قتل رسانيد؟! و مگر اين دول متّفق (آمريكا و انگلستان و شوروى) نبودند كه
هزاران هواپيماى جنگى را براى تخريب شهرهاى آلمان به پرواز درآوردند و آيا اين
آمريكاى متمدن! نبود كه بمب اتمى خود را بر سر مردم ژاپن ريخت و هيروشيما را با
ساكنانش خاكستر كرد؟!

 و اين اعمال در روزگارى بود كه
تمدن آقايان! به اختراع وسايل تخريبى خطرناكتر نرسيده بود، حال كه دولتهاى متمدن!
مجهّز به سلاحهاى جديد ويران كننده مانند: موشكها[ى مختلف]، بمبهاى اتمى و
ئيدروژنى و… شده‏اند، خدا مى‏داند كه هنگام شروع جنگ جهانى سوّم چه بر سر كره
زمين خواهند آورد و چه عذابها و خرابيها و مصيبتها و دردها به بار خواهد آمد. خداى
تعالى بشريت را به سوى راه صواب و صراط مستقيم هدايت فرمايد.16

 و اين هم گفتارى از مرحوم
علامه طباطبائى در تفسير الميزان كه در ذيل آيات 2 تا 6 سوره نساء فرموده:

 يكى از سخنان بسيار نادرست
تهمتى است كه به اسلام زده و گفته‏اند: اسلام دين زور و شمشير است، نه دين دعوت، و
با اين كه قرآن كريم و سيره رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و تاريخ به مراحل سه
گانه دعوت اسلام، شهادت مى‏دهد و آن را روشن مى‏كند مع ذلك چه بايد كرد كه بعضى به
خود اجازه مى‏دهند چنين تهمتى را به اسلام بزنند، آرى كسى كه خدا براى او نورى و
روشنايى‏اى قرار نداده، هيچ چيز برايش روشن نخواهد بود، نه كتاب خدا و نه سيره
رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و نه تاريخ.

 اين افراد كه به اصطلاح
خواسته‏اند از دين مبين اسلام خرده بگيرند چند طايفه‏اند:

 يك دسته از آنها اهل كليسا
هستند كه عيب خودشان را به اسلام نسبت مى‏دهند، چون دين شمشير دينى است كه آنان
ترويجش مى‏كنند، چندين قرن بود كه در كليساها محكمه‏اى به نام محكمه “تفتيش عقايد”
درست كرده بودند كه در آن محكمه، عقايد مسيحيان را تفتيش نموده، هر كسى را كه از
دين خود منحرف مى‏ديدند به آتش محكوم مى‏نمودند، در حقيقت محكمه خود را به محكمه
عدل الهى در قيامت كه هم بهشت دارد و هم آتش، تشبيه مى‏كردند، عمّال خود را مأمور
مى‏كردند كه در شهرها بگردند و هر فرد مسيحى را كه ديدند اعتقادى غير از اعتقاد
كليسا دارد و حتى اگر در مسائل طبيعى و يا رياضى نظريه‏اى داشته باشد كه فلسفه “اسكولاستيك”
آن را نگفته، او را به عنوان مرتد از دين به محكمه كليسا جلب نموده، زنده زنده در
آتش مى‏سوزاندند، چون كليسا فقط فلسفه اسكولاستيك را قبول داشت و آن را ترويج
مى‏كرد [و جنبه دينى و قداست مذهبى به آن داده بود].

 و اى كاش براى ما توضيح
مى‏دادند كه آيا در نظر عقل سليم، گستردن توحيد در عالم و ريشه‏كن ساختن وثنيّت و
تطهير دنيا از قذارت فساد، مهمتر است، يا خفه كردن و آتش زدن كسى كه نظريه حركت
خورشيد به دور زمين را داده و آن نظريه بطليموسى را [كه زمين و افلاك همچون پوست
پياز است] ردّ كرده؟.

 آيا اين كليسا نبود كه عالم
مسيحيّت را عليه مسلمانان تحريك كرد؟ و آنان را به نام جهاد با بت‏پرستى به جنگ با
مسلمانان واداشت؟.

 آيا اين كليسا نبود كه حدود
دويست سال جنگ‏هاى صليبى را به راه انداخت؟ شهرها را ويران و ميليونها نفوس بشر را
نابود و عِرضها و ناموسها را به باد داد؟!.

 دسته ديگرى كه تهمت فوق را به
اسلام زده‏اند، مدّعيان تمدّن و آزادى در قرن اخيرند، همان كسانى كه آتش جنگهاى
جهانى را شعله‏ور ساخته دنيا را زير و رو كردند و باز هم هرگاه غريزه ماديگريشان
ندايشان دهد كه خطرى مختصر، مطامعشان را تهديد مى‏كند، قيصريه دنيا را براى يك
دستمال به آتش مى‏كشند كسى نيست كه از اينان بپرسد آيا ضرر ريشه‏دار شدن شرك در
دنيا و انحطاط يافتن اخلاق فاضله بشر و مردن فضائل نفسانى و احاطه يافتن فساد بر
زمين و بر اهل زمين، زيادتر است يا كوتاه شدن دست جنايتكار شما از چند وجب زمين، و
يا چند درهم مختصر خسارت ديدنتان؟ و قرآن كريم اين جنس دو پا را چه خوب معرفى كرده
است كه فرمود: “إِنَّ الإِنسانَ لِرَبّهِ لَكَنُودٌ”17ادامه دارد

 

 پى‏نوشتها:

1 ) ر ك: پاسدار اسلام، ش132.

2 ) ما پيش از اين در شماره 130 ،129 و 132 مجله پاسداراسلام
درباره تشريع جنگ و جهاد در اسلام بتفصيل بحث كرده‏ايم.

 3 ) توبه (9) آيه 33 و صف (61)
آيه 9.

 4 ) اعراف (7) آيه 157.

 5 ) حديد (57) آيه 25.

 6 ) انفال (8) آيه 39.

 7 ) همان آيه 60 و 61.

 8 ) توبه (9) آيه 6.

 9 ) نحل (16) آيه 125.

 10 ) فصلت (41) آيه 34.

 11 ) هود (11) آيه 113.

 12 ) مائده (5) آيه 51.

 13 ) بقره (2) آيه 256.

 14 ) انفال (8) آيه39.

 15 ) پيمان نامه آنان را
به طريقى عادلانه به طرف آنان پرت كن. انفال )8) آيه58..

 16 ) المثل العليا فى
الاسلام لا في بحمدون.

 17 ) الميزان، ج4، ص174.