پيمان برادرى پيامبر (ص) و على (ع)

پيمان برادرى پيامبر (ص) و على (ع)

محمد رضا مالك

 

در اين مقاله كوشيده‏ايم، قسمتى از پيمان مؤخات (برادرى)
رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع) را از ديدگاه تاريخى بررسى نموده مقدار صحّت آن را
بسنجيم شبهاتى را كه مخالفين در اين ميان افكنده‏اند، بيان نماييم و در حدّ
توانانى به آنها پاسخ گوييم.

 

 × مؤاخات رسول خدا (ص) با
اميرالمؤمنين(ع)

 پيامبر اكرم(ص) دوبار با على(ع)
پيمان برادرى بست؛ نخست هنگامى كه در مكه، مهاجرين را با همديگر برادر ساخت، على(ع)
را برادر خود ناميد، سپس براى دومين بار پس از هجرت به مدينه – آن زمان كه بين
مهاجرين و انصار عقد اخوّت بست – اميرالمؤمنين را به برادرى خويش برگزيد و خطاب به
وى فرمود: “أنت آخر فى الدّنيا و الآخرة؛ تو در دنيا و آخرت برادر من هستى!”1

 اين واقعه به صورتهاى گوناگونى
در كتب تاريخى، نقل شده است. ما جهت آشنايى علاقه‏مندان، برخى از آنها را بيان
مى‏كنيم:

 نقل اول :

 در روايتى كه “ترمذى” نيز آن
را نقل نموده، آمده است: وقتى كه رسول اكرم(ص) اصحاب خود را با يكديگر برادر ساخت،
اميرالمؤمنين(ع) در حالى كه اشك از چشمانش فرو مى‏غلتيد نزد پيامبر(ص) آمد و گفت: “اى
رسول خدا(ص) شما اصحاب خود را با هم برادر ساختيد ليكن بين من با هيچ كس عقد اخوّت
نبستيد!”

 رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: “أنت
أخى فى الدّنيا و الآخرة؛ تو در دنيا و آخرت برادر من هستى!”2

 نقل دوم :

 “عبداللّه بن احمد” در باب
فضايل اميرالمؤمنين، حديث شماره 259، از “إِبن أَبى أَوفى” نقل مى‏كند: من وارد
مسجد مدينه شدم در حالى كه رسول خدا(ص) در آن جا حضور داشت، حضرت(ص) فرمود: “فلانى
و فلانى كجا هستيد؟” سپس به دنبال آنان فرستاد.

 پيامبر اكرم(ص) در چهره ياران
خود مى‏نگريست و آنان را مورد تفقّد قرار مى‏داد، تا اين كه همه اصحاب در نزد وى
گرد آمدند. رسول خدا(ص) حمد و ثناى پروردگار را به جاى آورد، آن گاه بين يارانش
عقد برادرى برقرار نمود… .

 وقتى همه با هم برادر شدند،
اميرالمؤمنين(ع) به پيامبر(ص) گفت: “هر آينه نزديك بود جان تسليم كنم و پشت من
درهم شكست، وقتى كه ديدم شما غير از من ساير اصحاب خويش را با هم برادر ساختيد [و
تنها مرا كنار گذاشتيد.] حال اگر اين امر از آن جهت است كه من از خشمناك هستيد در
هر صورت حق داريد مرا سرزنش و مجازات كنيد يا اين كه از من درگذريد!”

 رسول خدا(ص) پاسخ داد: “سوگند
به آن پروردگارى كه مرا بحق به پيامبرى برانگيخت، من تو را كنار نگذاشتم مگر براى
خودم! جايگاه و منزلت تو نسبت به من همان است كه‌هارون نسبت به موسى داشت، جز اين
كه پس از من پيامبرى نخواهد بود و تو اى على! برادر من و وارث من هستى!”

 اميرالمؤمنين(ع) پرسيد: “اى
پيامبر خدا! من چه چيزى را از شما به ارث خواهم برد؟”

 رسول اكرم(ص) پاسخ داد: “همان
چيزى كه پيامبران پيش از من به ارث بردند.”

 اميرالمؤمنين(ع) دوباره پرسيد:
“آنان چه چيزى را به ارث بردند؟”

 رسول خدا(ص) فرمود: “كتاب
پروردگار و سنّت رسولش را. اى على! تو در بهشت، در قصر من و در كنار من و دخترم
فاطمه(س) خواهى بود و تو برادر و رفيق من هستى!”

 آن گاه رسول خدا(ص) اين آيه را
تلاوت فرمود: [فى جنّاتِ النّعيم] على سُرُرٍ مُتقابلين.3

 نقل سوم :

 در روايت ديگرى كه از “مَمْدُوج
بن زيد ذُهَلى” نقل شده، آمده است: هنگامى كه پيامبر(ص) بين مسلمانان عهد برادرى
بست، دست اميرالمؤمنين(ع) را گرفت و آن را بر روى سينه مبارك خود گذاشت و فرمود: “اى
على! تو برادر منى و جايگاه و منزلت تو نسبت به من همان است كه‌هارون نسبت به موسى
داشت جز اين كه پس از من پيامبرى نخواهد بود.

 يا على! مگر نمى‏دانى نخستين
كسى كه روز قيامت [به حضور ]خوانده مى‏شود من هستم، پس مرا در سمت راست عرش و در
زير سايه آن جاى مى‏دهند و جامه‏اى سبز رنگ از لباسهاى بهشتى بر من مى‏پوشانند.
سپس پدر تو ابراهيم(ع) را به حضور مى‏طلبند و او را در طرف راست عرش جاى مى‏دهند و
بر تن وى نيز از حلّه‏هاى سبز رنگ بهشتى مى‏پوشانند. آن گاه انبيا و پيامبران الهى
را فرا مى‏خوانند، آنان نيز يكايك، پشت سرهم مى‏آيند و در جاى خود به صف مى‏ايستند
و بر تن آنها هم از جامه‏هاى سبز بهشتى پوشانده مى‏شود.

 اى علىّ! من تو را آگاه
مى‏سازم كه از امت من اولين كسى را كه به حضور مى‏طلبند تو هستى و اين به سبب
خويشاوندى تو با من و منزلت و قدر تو در نزد من است. آن گاه پرچم مرا كه لواى حمد
و ستايش پرودگار است به تو مى‏دهند و [با اين كار] به آدم و جميع پيامبرانى كه
خداوند عزّوجلّ خلق نموده است، بشارت داده مى‏شود، پس آنان به سايه پرچم من پناه
مى‏آورند و تو در حالى كه لواى حمد را در دست دارى، در بين دو صف كه پيشاپيش آنها
حسن(ع) در طرف راست تو – و حسين(ع) – در طرف چپ تو – جاى گرفته‏اند، حركت مى‏كنى
تا اين كه ميان من و ابراهيم(ع) در سايه عرش خداوند مى‏ايستى و بر تن تو نيز از
جامه‏هاى سبز رنگ و فاخر بهشتى مى‏پوشانند سپس منادى از سوى عرش ندا مى‏دهد: “اى
محمد(ص)! چه خوب پدرى است پدر تو ابراهيم و چه خوب برادرى است برادر تو على بن ابى
طالب!”4

 نقل چهارم :

 “جابربن عبداللّه و “سعيد
بن مسيّب” گويند: رسول خدا(ص) بين همه اصحاب خويش عهد برادرى بست و تنها ابوبكر،
عمر و على‏بن ابى‏طالب(ع) باقى ماندند. ابوبكر و عمر را نيز با هم برادر نمود، آن
گاه رو به سوى اميرالمؤمنين على(ع) كرد و فرمود: “تو برادر من هستى و من برادر
توام. هر كس اين امر را مورد انكار قرار داد، به او بگو من بنده خداوند و برادر
رسول خدا(ص) هستم، پس از تو اى على! هر كس ادّعاى برادرى با من را نمايد دروغگو
مى‏باشد.”

 

 × تواتر حديث مؤاخات

 حديث مواخات به وسيله راويان
حديث متواتراً نقل شده است، و در عقد اخوّت رسول خدا(ص) با اميرالمؤمنين على(ع)
ترديدى نيست، زيرا دهها تن از صحابه و تابعين اين روايت را نقل كرده‏اند. بنابراين
از لحاظ تاريخى مسلَّم است كه پيامبر اكرم(ص) دوبار – بار اول در مكه و بار دوم در
مدينه – با حضرت على(ع) پيمان برادرى بسته است.

 علاّمه امينى(ره) اسناد و
مدارك اين حديث را تفصيل در جلد سوّم كتاب الغدير گرد آورده است، ما براى دورى
جستن از اطاله كلام، از ذكر آن اسناد چشم مى‏پوشيم و خوانندگان علاقه‏مند را به
مطالعه صفحات 111 تا 125 اين كتاب فرا مى‏خوانيم.5

 

 × سخنان مخالفان درباره
حديث مؤاخات

 با وجود آن كه ترديدى نيست كه
پيامبر گرامى(ص) دوبار در مكّه و مدينه با على(ع) عهد برادرى برقرار نموده است
برخى از تاريخ نگاران و نيز تعدادى از علماى اهل سنّت، كوشيده‏اند با ايجاد
ابهامهايى، صحّت اين قضيه را زير سؤال ببرند و يا اين كه با تفسيرهاى غرض‏آلود و
برداشتهاى نادرست، از اهميت اين رويداد كاسته آن را فضيلتى براى على بن ابى‏طالب(ع)
به شمار نياورند.

 

 × گفته‏هاى ابن خرم و ابن
تيميه

 ابن خرم اندلسى در كتاب “الفصل
في‏الملل و النحل” نخستين بذر ترديد را در صحّت حديث مواخات افكند. وى بر اين
عقيده بود كه برادرى رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع) نمى‏تواند صحيح باشد و آنچه
نقل شده، اين است كه على(ع) با “سهل بن حنيف” عقد اخوّت و برادرى بست.6

 “ابن تيميه”، نيز در كتابى
كه بر ردّ “على بن مطهّر” – از علماى شيعه – نوشته است مواخات مهاجرين با يكديگر و
بويژه مواخات على(ع) با رسول خدا(ص) را انكار است. وى براى اثبات اين مدّعا چنين
استدلال نموده است:

 پيمان برادرى به اين جهت انجام
پذيرفت كه موجب ارفاق برخى از اصحاب نسبت به ديگرى گردد و نيز به خاطر تأليف قلوب
مسلمانان نسبت به هم و استحكام بخشيدن به رابطه عاطفى بين آنان بوده است. در اين
صورت معنا ندارد كه عهد برادرى بين رسول خدا(ص) و يكى از مسلمانان، يا بين يكى از
مهاجرين با مهاجرى ديگر، انجام گيرد؛ [زيرا مهاجرين از لحاظ قومى و قبيله‏اى در يك
سطح بودند.]

 ابن حجر عسقلانى – يكى از
شارحين كتاب صحيح بخارى – پس از نقل اين مطلب، بدين گونه اشكال ابن تيميه، پاسخ
مى‏گويد:

 “اين سخن ابن تيميه، كنار
گذاشتن نصّ به وسيله قياس مى‏باشد و نيز نشانگر اين است كه وى حكمت و دليل مواخات
را به خوبى در نيافته است؛ زيرا در ميان مهاجرين كسانى بودند كه نسبت به بعضى
ديگر، از حيث دارايى و ثروت برتر بودند و يا اين كه از قبايل بزرگتر و مهمترى به
شمار مى‏رفتند و از خويشاوندان نيرومندى برخوردار بودند. رسول خدا(ص) بين افراد
تواناتر و ديگر كسانى كه ضعيفتر بودند پيمان برادرى بست، تا آن كه ناتوانتر است بر
فرد قويتر تكيه كند و آن كه نيرومندتر است در برآوردن نيازمنديهاى خويش از فرد
ضعيفتر يارى گيرد. با توجه به اين امر، مواخات رسول خدا(ص) با على بن ابى‏طالب(ع)
كاملاً بجاست، به دليل آن كه اين پيامبر(ص) بود كه پيش از بعثت، در ايام كودكى و
پس از آن، على(ع) را در حمايت خود داشت [و نيازهاى مادى و معنوى او را برآورده
مى‏ساخت.]

 در مورد برادرى “حمزة بن
عبدالمطلّب” و “زيد بن حارثه” نيز موضوع به همين گونه مى‏باشد (زيد آزاد شده
بنى‏هاشم بود) و با اين كه زيد و حمزه هر دو از مهاجرين بودند عقد اخوت آنان از
لحاظ تاريخى ثابت است.

 همچنين از ابن عباس نقل شده
است كه رسول خدا(ص) بين زبيربن عوام و عبداللّه بن مسعود عهد برادرى بست در حالى
كه هر دو از مهاجرين بودند.7

 در قضيه مواخات اوّل نيز كه
رسول اكرم(ص) مهاجرين را برادر يكديگر ساخت، از ابن عمر نقل شده است كه: پيامبر(ص)
بين ابوبكر و عمر، طلحه و زبير، عبدالرّحمن بن عوف و عثمان و … عقد برادرى بست.8
و حال آن كه نيك مى‏دانيم همه از مهاجرين بودند و در آن زمان انصار هنوز ايمان
نياورده بودند. بنابراين ثابت مى‏گردد كه سخن ابن تيميه كه مواخات بين مهاجرين را
بعيد مى‏شمرد نمى‏تواند از اساس صحيحى برخوردار باشد.

 

 × گفتار ابن كثير

 “اسماعيل بن كثير دمشقى”
پس از آن كه سخنان ابن اسحاق را درباره پيمان برادرى نقل مى‏نمايد، مى‏گويد:

 “در بعضى از آنچه ذكر
گرديد، اشكال وجود دارد؛ زيرا مواخات على(ع) و رسول خدا(ص) را برخى از علما انكار
نموده‏اند”.

 سپس استدلال ابن تيميه را
بعينه نقل مى‏نمايد و در ادامه: اشكال او را پاسخ داده و مى‏گويد:

 “مگر اين كه بگوييم: رسول
اكرم(ص) نخواست كه مصالح على(ع) را به غير خودش واگذار نمايد، به جهت آن كه على(ع)
از كسانى بود كه رسول خدا(ص) در هنگام كودكى‏اش با وجود آن كه ابوطالب هنوز در قيد
حيات بود، مخارج زندگى وى را مى‏پرداخت و نيز رسول خدا(ص) كه بين حمزه و زيد بن
حارثه پيمان برادرى بست به اين دليل بود كه مى‏خواست حمزه به مصالح زيدبن حارثه كه
غلام آزاد شده بنى‌هاشم بود، اقدام نمايد. پس برادرى اينها به اين اعتبار بود.9

 پاسخى كه ابن كثير به سخنان
ابن تيميه مى‏دهد در سستى و ناراستى چيزى در گفته‏هاى ابن تيميه كم ندارد؛ زيرا
بعد از اين كه با احتمال ضعيفى مى‏پذيرد كه مواخات على(ع) با رسول‏الله(ص) صورت
گرفته است، توجيه نادرستى از اين امر ارائه مى‏دهد. حال سؤال اين است كه: چگونه
است كه زيدبن‏حارثه كه از شجاعترين و لايقترين سرداران سپاه اسلام بود نياز به
قيّم دارد و حمزه(ع) بايد به مصالح وى اقدام كند؟

 در مورد اميرالمؤمنين(ع) هم،
گرچه آن جناب خود را برده‏اى از بردگان پيامبر خدا(ص) مى‏داند10 ليكن مواخات به
خاطر اين نبود كه اميرالمؤمنين(ع) توان رسيدگى به مصالح زندگى خود را نداشت. چگونه
چنين امرى ممكن است در حالى كه رسول‏خدا(ص) هنگام ترك مكّه و هجرت به سوى مدينه
شخصى با تدبيرتر و امينتر از على(ع) سراغ ندارد و وى را امين خود مى‏گرداند و از
او مى‏خواهد به جايش در بستر بخوابد. اينها همه نشان دهنده اين است كه سخنان ابن
كثير از روى تعصب و عناد نسبت به اهل بيت پيامبر(ص) گفته شده است.

 

 × سخنان سيد مرتضى (ره) در
ردّ اين شبهات

 خوب است به گفتار سيد مرتضى(ره)
در اين باره نظرى افكنيم. آن جناب در كتاب “الشافي” پس از ردّ اين شبهات
مى‏فرمايد:

 “آن چيزى كه آشكار مى‏سازد
كه مواخات پيامبر(ص) با على(ع) دليل بر تعظيم و برترى اميرالمؤمنين(ع) بر ديگر
اصحاب است و نيز نشان مى‏دهد كه مواخات، تنها براى يارى نمودن و خيرخواهى حضرت
رسول(ص) نسبت على(ع) صورت نگرفته است، اين است كه اميرالمؤمنين بارها و بارها با
افتخار و مباهات مى‏فرمود: “من بنده پروردگار و برادر رسول او هستم. و اين سخن را
پس از من كسى ادّعا نمى‏كند مگر آدم دروغگو و افترا زننده” اگر اخوّت با پيامبر(ص)
فضيلت بزرگى براى اميرالمؤمنين(ع) به شمار نمى‏رفت اين چنين به آن افتخار
نمى‏نمود.

 “اخوت با رسول خدا(ص) حتّى
وسيله‏اى براى اثبات خلافت اميرالمؤمنين محسوب مى‏شد، تا آن جا كه در شورا[ى شش
نفره‏اى كه عمر پس از خود براى انتخاب خليفه برگزيده بود و على(ع) يكى از آنان بود] هنگامى كه حضرت(ع) مناقب و فضايل خود را براى اثبات استحقاقِ امامت برمى‏شمرد از
اهل شورا پرسيد: “آيا در بين شما جز من كسى هست كه رسول‏خدا(ص) با وى پيمان برادرى
بسته باشد!؟”11

 در هر حال در صحّت حديث مواخات
ترديديد نيست و بى شك اخوت با پيامبر اكرم(ص) نيز همچون ديگر فضايلِ
مولااميرالمؤمنين(ع) از لحاظ تاريخى ثابت است و قابل انكار نيست. در اين جا براى
اثبات درستى اين رويداد قرائتى را ذكر مى‏نماييم:

 1 – پيمان برادرى بين افراد
نظير به هم، و كسانى كه از لحاظ شخصيتى و روحى و اخلاقى نزديك به يكديگر بودند
صورت پذيرفت و پيامبر(ص) از آن جايى كه مى‏خواست اين عقد برادرى مستحكم باقى بماند
مى‏كوشيد اشخاص شبيه به يكديگر را با هم برادر سازد، براى همين مى‏بينيم كه رسول
خدا(ص) عثمان و عبدالرّحمن بن عوف، طلحه و زبير، ابوذر و مقدار بن عمرو، ابوبكر و
عمر و … را برادر هم ساخت. حال اگر با نظر انصاف به اين مطلب نگريسته شود براستى
چه كسى بيشتر از حضرت‏على(ع) مى‏تواند شبيه و نظير پيامبر خدا(ص) باشد، تا جايى كه
خود حضرت (ص) فرموده است: “أَنا و علىٌ من نورٍ واحدٍ”.

 2 – غير از ماجراى مواخات،
بارها و بارها در مقاطع ديگر تاريخى، پيامبر اكرم (ص) اميرالمؤمنين (ع) را برادر
خود ناميده، است. ما اكنون برخى از آنها را بيان مى‏كنيم:

  الف: “اسماء بن عميس” مى‏گويد:

 “شنيدم كه رسول خدا (ص)
چنين دعا مى‏كرد: پروردگارا! براستى من همانند برادرم موسى(ع) مى‏گويم: “بار
خدايا! برادرم على(ع) را از ميان خاندانم وزير من قرار ده و پشت مرا بدو محكم
گردان و او را در كار من شريك ساز تا با هم، تو را بسيار تسبيح گوييم و ياد تو
بسيار كنيم. براستى كه تو به حال ما آگاهى.”

  ب: در آغاز دعوت به اسلام هنگامى كه رسول خدا(ص)
خويشاوندان خود را فرا خواند و آنها را به اسلام دعوت نمود، هيچ كس از اهل مجلس
نداى حضرت را پاسخ نگفت مگر اميرالمؤمنين(ع) آن گاه پيامبر”(ص) به او فرمود: “تو
برادر و وصىّ من هستى و پس از من تو جانشين من!”

  ج: در روز غدير خم رسول خدا(ص) فرمود: “همانا
على بن ابى طالب(ع) برادر و وصى و جانشين من است.”

 نيز فرمود: “اى مردم! اين
برادر و وصى من و در برگيرنده و حافظ علم من است. و خليفه من است بر هر كس كه به
من ايمان آورد.”

  د: به نقل از “بلال بن حمامه” در حديث ازدواج
على و فاطمه – سلام الله عليهما – آمده است: رسول خدا فرمود: “براى من بشارتى
درباره برادرم و پسر عمويم از جانب پروردگار آمده است… .”

 در ادامه حديث، حضرت(ص)
مى‏فرمايد: “پس برادرم على و دخترم فاطمه – سلام الله عليهما – باعث آزادى زنان و
مردان امّت من از آتش جهنم خواهند شد.”

 ابن عباس نيز در حديث ازدواج
على و فاطمه گويد: “رسول‏خدا(ص) جلو در خانه آمد و در زد. “امّ أَيمن” بيرون آمد و
حضرت او را گفت: برادرم را آگاه كن! “ام أيمن” پرسيد: او چگونه برادر توست در حالى
كه دخترت را به ازدواج وى درآورده‏اى؟ پيامبر(ص) دوباره تأكيد فرمود: براستى او
برادر من است.”

  و: “انس بن مالك” گويد: رسول خدا(ص) بر منبر
برآمد و مردم را موعظه كرد و سپس پرسيد:

 “على بن ابى طالب(ع)
كجاست؟” على(ع) از جاى پريد و عرض كرد: “من اين جا هستم، اى رسول خدا(ص)!” پيامبر(ص)
على(ع) را در آغوش گرفت و بين دو چشم او را بوسيد آن گاه با صداى بلند فرمود: “اى
مسلمانان اين برادر و پسر عموى من است … .”

  ى: پيامبر اكرم فرمود:

 “پروردگار تعالى نام ما را
از اسماء خود گرفته است. خداوند عزّوجّل “محمود” است و من “محمّد” هستم. خداوند،
بلند مرتبه و “أَعلى” مى‏باشد و برادرم “علىّ” نام دارد.”

 3 – در احاديث از اميرالمؤمنين(ع)
نقل شده است: آن حضرت بارها به برادرى خود با رسول خدا(ص) افتخار مى‏نمود و اين
امر را مايه برترى و بلندى مرتبت خويش نسبت به ساير اصحاب مى‏دانست. به بعضى از
اين احاديث نظرى مى‏افكنيم:

  الف: حنان گويد: “شنيدم كه على (ع) مى‏فرمود:

 “هر آينه من سخنى را
مى‏گويم كه پيش از من كسى آن را نگفته است و پس از من نيز كسى آن را ادّعا نمى‏كند
مگر آدم دروغگو [و آن سخن اين است]: من بنده پروردگار و برادر رسول خدا(ص) و وزير
پيامبر رحمت هستم. بانوى زنان اين امّت را به همسرى برگزيدم و من بهترين اوصيايم.”

  ب: على(ع) – كرّم اللّه وجهه – را نزد ابوبكر
آوردند در حالى كه مى‏گفت: “من بنده خدا و برادر رسول خدا(ص) هستم.” به او گفتند: “با
ابوكبر بيعت كن”، فرمود: “من در امر خلافت از شما سزاوارترم! بيعت نمى‏كنم و بهتر
آن است كه شما با من بيعت كنيد.”

  ج: روزى عمر از حال على(ع) پرسيد. پاسخ دادند: “به
سوى زمين خود رفته است.” گفت: “برخيزيد تا به نزد وى رويم.”

 چون به نزد اميرالمؤمنين(ع)
رسيدند. او را يافتند در حالى كه مشغول كار بود. آنها نيز مدتى به كار پرداختند،
سپس نشستند و با يكديگر سخن گفتند. على(ع) از عمر پرسيد: “اى امير! مرا آگاه ساز
اگر گروهى از بنى‏اسرائيل پيش تو آيند و يكى از آنان به تو بگويد: “من پسر عموى
موسى(ع) هستم آيا اين سخن باعث مى‏گردد كه تو او را بر ديگران برترى دهى!؟.”

 عمر پاسخ داد: آرى.

 على(ع) فرمود: “به خدا سوگند!
من هم برادر رسول خدا(ص) و پسر عموى او هستم.”

 در اين لحظه عمر برخاست و رداى
خويش را گشود و بر زمين پهن كرد و گفت: نه! به خدا قسم تو حتماً بايد روى اين
بنشينى، تا اين كه تو را ترك گوييم. على(ع) بر روى رداى خليفه نشست تا زمانى كه
آنان بازگشتند.

  د: ابن عباس گويد: على(ع) در زمانى كه هنوز
رسول‏خدا(ص) زنده بود مى‏فرمود:

 “خداى تعالى، مى‏فرمايد:
اَفَاِن مات اَوُ قُتِل انقلبتم على أعقابكم…؛ اگر پيامبر(ص) در گذشت يا كشته شد
آيا شما به حال گذشته خود باز مى‏گرديد؟ امّا من هر آينه خواهم جنگيد به خاطر آنچه
رسول خدا(ص) براى آن جهاد كرد… به خدا سوگند! من برادر، دوست و وارث پيامبر(ص) و
پسر عموى او هستم و چه كسى از من نسبت به او سزاوارتر است؟”

 4 – مسأله برادرى اميرالمؤمنين(ع)
با رسول خدا(ص) بقدرى روشن و واضح بود كه دوست و دشمن آن را مورد اشاره قرار
داده‏اند. براى اثبات اين مدّعا، سخن گروهى از آنان را نقل مى‏نماييم:

  الف: محمد بن ابي بكر در نامه‏اى كه به معاويه
نوشت، درباره اميرالمؤمنين مى‏گويد:

 “على(ع) نخستين كسى بود كه
دعوت پيامبر(ص) را پاسخ گفت و به وى گراييد و ايمان آورد… .”

  ب: عمّار ياسر صحابى بزرگوار پيامبر اكرم(ص) در
خطبه‏اى كه براى اهل بصره ايراد كرد چنين گفت:

 “اى مردم! برادر رسول خدا(ص)
و پسر عموى او [على(ع) ]از شما مى‏خواهد كه براى يارى كردن دين خدا حركت كنيد… .”

  ج: در حديثى كه از “زهرى” درباره جنگ جمل نقل
شده آمده است:

 “در حين جنگ، عايشه از
مردمى كه زمام شتر او را در دست داشت پرسيد: آيا على بن ابى طالب‏رضى الله عنه را
مى‏بينى؟

 پاسخ داد: “آرى او همان شخصى
است كه آن جا ايستاده است و دستهايش را به سوى آسمان بالا برده است و عايشه
اميرالمؤمنين(ع) را نگريست و گفت: “چقدر به برادرش شبيه است!”

 آن مرد با كنجكاوى پرسيد: “برادر
على(ع) چه كسى است؟”

 عايشه گفت: “رسول خدا(ص)!”

 مرد گفت: “من هرگز با كسى كه
برادر رسول خداست، نخواهم جنگيد! “سپس زمام شتر عايشه را رها ساخت و از او دور شد.”

  د: “عمروعاص” در نامه‏اى كه به معاويه نوشت
مى‏گويد:

 “امّا اين كه به ابوالحسن(ع)
برادر رسول خدا(ص) وصىّ او نسبت داده‏اى كه بر عثمان ستم كرده و حسادت بر وى برده
و اين كه صحابه را فاسق ناميده‏اى و گمان برده‏اى كه على(ع) آنان را به قتل عثمان
واداشت، دروغ و گمراهى آشكار است.”

  و: “ابان بن عياش” از “حسن بصرى” درباره
اميرالمؤمنين(ع) سوال كرد، حسن بصرى گفت:

 “درباره او چه بگويم!؟
براى على(ع) سابقه در اسلام، فضيلت، عمل به دستورات دين، حكمت، فقاهت، خردمندى،
مصاحبت با رسول خدا(ص)، بزرگى، ابتلاى در راه خدا، قضاوت و خويشاوندى با پيامبر
اكرم(ص) ثابت است … رسول خدا(ص) خطاب به دختر خود فاطمه(س) مى‏فرمايد: “تو را به
ازدواج بهترين امّت خويش درآوردم!” اگر در امّت پيامبر(ص) فردى بهتر از على(ع)
وجود داشت او را استثنا مى‏نمود. پيامبر(ص) بين اصحاب خود پيمان برادرى نسبت و على(ع)
را به برادرى خود برگزيد، پس رسول اللّه(ص) هم خود از همه مردم بهتر است و هم
بهترين برادر را داراست.

 5 – به سبب ثبوت اين مقام براى
اميرالمؤمنين على(ع) و شهرت برادرى وى و رسول خدا(ص) بسيار از شعراىِ اصحاب و
تابعين؛ مانند “حسان بن ثابت” و “نجاشى” و در طول تاريخ شعراى شيعه و سنى آن حضرت
را به اين مقام ستوده‏اند. براى جلوگيرى از اطاله كدام از ذكر اين اشعار چشم
مى‏پوشيم و علاقه‏مندان را مطالعه ج2، صفحات 330 ،293 ،292 ،291 ،286 ،229 ،226 ،218
،115 ،43 ،40، از كتاب ارزشمند الغدير فرا مى‏خوانيم.

 

 
پاورقيها:

1 ) عزّالدّين بن الأَثير، اسدالغابه، (دارلفكر، بيروت، 1409 ه.ق –
1989م) ج3، ص588.

 2 ) على بن برهان الدّين
الحلبى الشافعى، السيرة الحلبيه، (المكتبه الإسلاميه، الحاج رياض الشيخ، دار إحيا
التراث العربى، بيروت) ج2، ص91.

 3 ) صافّات ( ) آيه 44؛
ابن عساكر، ترجمة الامام على بن ابى طالب(ع) محمد باقر المحمودى (مؤسسة المحمودى،
بيروت، الطبعة الثانيه، 1398 ه – 1978 م)

 4 ) همان، ج1، ص135، به
حديث ممدوج بن زيد، در كتاب اسدالغابه، ج4، ص295 نيز اشاره رفته است.

 5 ) علامه امينى، الغدير (چاپ
چهارم، انتشارات كتابخانه امام اميرالمؤمنين(ع) 1396 ه.ق/ 1976م) ج3، ص115، به نقل
از كتابهاى؛ مناقب احمد، تاريخ ابن عساكر، كفاية الكيفى، تذكرة السبط، المرقاة فى
شرح المشكاة.

 حديث ديگرى تقريباً مشابه حديث
ذكر شده در كتاب كنزالعمّال، ج6، ص154 و ص399 به نقل از حافظ ابى يعلى آمده است.

 6 ) الغدير، ج3، ص125 –
111، در طى اين صفحات علامه امينى(ره) اضافه بر نقل احاديث مربوط به مواخات، بيش
از چهل حديث ديگر را نقل مى‏نمايد كه در آنها رسول خدا(ص) اميرالمؤمنين(ع) را
برادر خود خوانده است.

 7 ) همان، ص111؛ ابومحمد
علي‏بن احمد بن سعيد بن حزم الأندلسى، در علوم مختلف دست داشت و كتابهاى زيادى
نوشت كه از آن جمله است: الملل و النّحل، طوق الحمامة و مداواة النّفوس و…

 وى زبان به دشنام و بدگويى به
علماى گذشته اسلام گشود بگونه‏اى كه كمتر كسى است كه از اين موضوع بركنار مانده
باشد تا جايى كه گفته شد: زبان ابن خرم و شمشير حجّاج برادر يكديگرند.

 علماى اسلام عليه وى به پا
خاستند تا اين كه وى از ديار خود تبعيد شد و در سال 456 هجرى درگذشت.

 و هموست كه مى‏گويد: “هركس يكى
از صحابه را لعن كند فاسق است و در صورت عناد، كافر محسوب مى‏گردد” شيخ عباس قمى،
الكنى و الألقاب، مكتبة الصدر، ج1، ص464.

 8 ) محمّد بن حجر
العسقلاني؛ فتح البارى (بيروت، دار احيا التراث العربى، الطبعة الرابعه، المطبعة
البهيه المصريه، 408 / ق / 1988م) ج7، ص217. ابن تيميه الحرانى الحنبلى صاحب
بدعتهاى بسيار و فتاوا و عقايد باطل بود، فقهاى اسلام حكم به گمراهى و فساد عقايد
وى نمودند، حاكم مصر او را محبوس ساخت و سرانجامِ وى بدين گونه بود كه در زندان
مراكش، در سال 728 هجرى درگذشت: الكنى و الألقاب، ج1، ص236.

 9 ) السيرة الحلبيه، ج2،
ص20؛ فتح البارى، ج7، ص217.

 10 ) ابن كثير دمشقى،
البداية و النّهاية (بيروت، دار احيا التراث العربى، 1413 ه.ق/ 1993م) ج3، ص278.

 اسماعيل بن كثير دمشقى از
فقهاى شافعى مذهب بود. او علم حديث و اصول را آموخت و در حفظ متون و تاريخ توانايى
يافت. در احكام، كتاب بزرگى نوشت كه ناتمام ماند. كتاب تاريخ وى “البداية
والنّهاية” (آغاز و انجام) نام دارد. ابن‏كثير در سال 744 هجرى در شهر دمشق درگذشت
و در كنار شيخ خود ابن تيميه مدفون شد. الكنى والألقاب، ج1، ص393.

 11 ) أنَا عَبدٌ مِنْ عبيد
محمّد(ص).

 12 ) محمّد باقر مجلسى،
بحارالانوار (چاپ سوم، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق/ 1983م) ج38، ص332.