مُدّرس ديانت در عرصه سياست

مُدّرس ديانت در عرصه سياست

دومين و آخرين قسمت

غلامرضا گُلى زواره

 

 × ستيز با سلطه‏گرى

 روسها كه در تجاوز به ايران با
انگليسها در رقابت سختى به سر مى‏بردند، در سال 1917م با بحران شديدى مواجه شدند
كه تبديل به انقلاب اكتبر شد و در جريان آن بلشويكها زمام امور روسيه را به دست
گرفتند. انتشار اين خبر، قشون روس را كه در ايران متمركز بودند، متلاشى كرد و قواى
روس، ايران را ترك نمودند،31 در اين شرايط آشفته كه جنگ جهانى اول بر وخامت آن
مى‏افزود، دولتمردان انگليسى كه بر خلاف چند قرن تكاپوى گسترده، از سلطه همه جانبه
بر ايران ناكام مانده بودند، با اغتنام فرصت از غيبت رومانوفها در شمال ايران،
تمام تلاش خود را براى قبضه كامل حيات سياسى، فرهنگى و اقتصادى كشور اسلامى ايران
به كار گرفتند و در پى تمهيداتى قرارداد ننگين 1919م را با رئيس الوزراى وقت (وثوق
الدوله) منعقد نمودند تا از اين طريق، سلطه خود را بر تمامى مناطق ايران تحقق
بخشند، در اين برهه حساس و پربلا كه يا تمام نفسها از رعب و نگرانى در سينه‏ها
محبوس شده، و يا به همنوايى با دسيسه‏هاى داخلى و خارجى متمايل گشته بودند، شهيد
مدرس يك تنه و بى‏محابا و به عنوان وكيل صديق و پاى بند به اصول اسلامى و فرهنگ
غنى تشيع قامت مردانگى و استقلال طلبى برافراشت و با فريادهاى افشاگرانه، عليه اين
قرارداد سياه به مبارزه برخاست.

 

 × قراردادها و عاملان آنها

 از سال 1279 قمرى انگلستان با
عقد قراردادها و گرفتن امتيازهايى درصدد به سلطه درآوردن ايران و غارت اين كشور
بود كه “ويلهلم ليتن” به بيش از بيست نمونه از آنها اشاره نموده است.32

 قرارداد 1919م نيز تير
زهرآگينى بود كه استقلال ايران را هدف قرار مى‏داد، اين قرارداد در دوازده ذيقعده
1337 قمرى بين وثوق الدوله (رئيس الوزراى وقت) و سرپرسى كاكس33 (وزير مختار انگليس)
در دو بخش سياسى – نظامى و قرارداد مالى مشهور به “قرارداد وام” و يادداشت ضميمه
كاكس و نيز الحاقات محرمانه منعقد گرديد كه به تصويب مجلس ايران نرسيد و قبل از
اجرا ملغى شد.34 متن اين قرارداد در جرايد وقت انتشار يافت.

 در اين معاهده ننگين و
ذلّت‏بار اختيارات كاملى به دولت انگليس داده شده بود كه كليه امور كشور از جمله
گمركات، بانكها، معادن، كشتيرانى در رودخانه كارون و نيز اجازه ورود نيروهاى
انگليس به ايران را در بر مى‏گرفت. در واقع وثوق الدوله با انعقاد اين قرارداد،
حرّيت و استقلال ايران را به دولت جهانخوار انگلستان فروخته بود. تأكيدى كه “لرد
كرزن” وزيرخارجه انگليس در گزارش خود پيرامون قرارداد مذكور در خصوص استقلال ايران
مى‏كند، خود شك هر انسان آگاهى را برمى‏انگيزد، وى مى‏گويد: اگر كسى سؤال كند چه
دليلى هست كه ما پذيراى مسؤوليتى چنين سنگين در ايران مى‏شويم؟ جواب اين سؤال اين
است كه: در حال حاضر با توجه به موقعيت جغرافيايى ايران و عظمت منافع ما در اين
كشور ]دقت كنيد[ و نيز با توجه به امنيت آتى امپراتورى ما در خاور زمين رها كردن
اين كشور به حال خود، عملاً غير ممكن است. و مى‏افزايد: ما در گوشه جنوب غربى اين
كشور مالك سرمايه‏ها و منافعى بزرگ به شكل چاههاى نفت هستيم كه سوخت نيروى دريايى
بريتانيا از آنها تأمين مى‏شود و همين موضوع نوعى اهميت استثنايى بر نقش ما در اين
نقطه از جهان مى‏بخشد.35

 بعد از امضاى قرارداد،
كميسيونى از افسران ايرانى و انگليسى تشكيل شد يكى از تصميمات موهن كميسيون مزبور
اين بود كه افسران ايرانى از درجه سروانى به بالاتر حق ترفيع نداشته باشند و در
اين قسمت از افسران انگليسى استفاده كنند!

 آنگونه كه در ضمائم محرمانه
قرارداد آمده است دولت انگلستان، نگرانى خود را از عواقب اين معاهده بروز داده
است، به همين دليل براى وثوق الدوله و شاه و وزير خارجه و وزير ماليه پيش بينى
حالتى شده است كه محتاج آن باشند كه به انگلستان پناهنده شوند.36 سند ديگرى، از
اين حكايت دارد كه دولت انگليس مبالغى رشوه به ايرانيان امضا كننده قرارداد، داده
است، نتيجه اين قرارداد آن بود كه ماليه و قشون ايران زير نظر معلمين و فرماندهان
انگليسى قرار گيرند و قشون متّحدالشكل شده، ژاندارم و قزاق به يك صورت درآيد، دو
نفر يكى به نام “آرميتاژاسميت” براى ماليه و يكى “ژنرال ديكسن” براى اداره قشون به
ايران وارد شدند.37

 وثوق الدوله كه زير بار اين
ننگ رفت پسر ميرزا ابراهيم معتمد السّلطنه و برادر بزرگ احمد قوام السّلطنه است.
وى پس از فتح تهران (1327 ه.ق) به عضويت هيأت مديره درآمد، هيأت مزبور عدّه‏اى از
جمله روحانى مبارز شيخ فضل اللّه نورى را به شهادت رسانيد.38 نامبرده به همراه
محمد على فروغى، قانون اساسى و ساير اسناد بنيادى فراماسونرى را به فرمان “لژبيدارى
ايرانيان” از فرانسه به فارسى برگرداند و واژه فراماسونرى و معادلهاى فارسى آن را
در فرهنگ فارسى جا انداخت.39 و در زمان دولت وى فتح اللّه خان سردار رشتى (سپهدار
رشتى) – كه در كابينه‏اش وزير جنگ بود – مأمور سركوبى نهضت ميرزا كوچك خان جنگلى
گرديد.40 دولت وى پس از انعقاد قرارداد 1919 و اعتراضاتى كه از همه جانب به آن
وارد شد، در زمستان 1388 قمرى مجبور به استعفا گرديد.

 × غريو مدرس عليه قرارداد
وثوق الدوله

 به محض انتشار خبر قرارداد
وثوق الدوله، مدرس مانند كسى كه سالها نيروى خود را ذخيره نموده و انتظار مقابله
با دشمن را داشته باشد با شور و هيجان خارق العاده‏اى پاى در ميدان ستيز با
استعمار نهاد و چنان تحرّكى در مردم ايجاد كرد كه به سقوط كابينه وثوق الدوله منجر
گشت. مدرّس با رشادت و سياست و اهتمامى خستگى ناپذير در برانداختن اين قرارداد
كوشيد. او با تمام ايلات و سران عشاير و شخصيتهايى چون ميرزا كوچك خان در اين مورد
مكاتبه نمود و مضار قرار داد را توضيح داد. تصميم مدرس و حاميانش در لغو قرارداد
آن چنان جدى است كه “كاكس” نماينده انگليس به “لردكرزن” وزير مختار انگليس، گزارش
مى‏دهد: مشاهده مى‏شود كه افرادى با نفوذ، مخالف قرارداد هستند و شديدترين آنها به
سركردگى مدرس و امام جمعه خويى مى‏باشد. چون مردم با افشاگرى مدرس و روحانيان
مبارز از مفاد و مضار قرارداد آگاه گرديدند، به تظاهرات وسيعى عليه وثوق‏الدوله
دست زدند. در تمام مجالس و محافل تهران هنگامه عجيبى برپا گرديد، مسجد شيخ
عبدالحسين (واقع در بازار تهران) يكى از مراكز مهم اعتراضات مردم بود كه وثوق
الدوله در اين مسجد را بست و عدّه‏اى از رجال بانفوذ تهران را به كاشان تبعيد
نمود. با همه اين سركوبيها مردم در تهران فرياد مى‏كشيدند: “مرده باد قرارداد، مرگ
بر وثوق الدوله” و افكار عمومى كه با افشاگريهاى مدرس روشن شده بود، اجازه نداد
قرارداد به مرحله اجرا درآيد و عاقد آن براى هميشه از نظر ملّت ايران مطرود و
منفور گرديد.41 فرخ در خاطرات خود مى‏نويسد: “انگليسيها بعدها كه قرارداد اجرا نشد
رشوه‏اى را كه به دولتمردان ايران داده بودند طلب كردند كه البته موفق نشدند.”42

 نماينده سفارت انگليس شخصاً به
ديدار مدرس رفت و ضمن صحبتهايى كه با وى كرد علت مخالفتش را با چنين قراردادى جويا
شد، مدرس جوابى را كه به وى داده بود، بعدها در ضمن يكى از نطقهاى مشهورش در مجلس
به آگاهى نمايندگان مردم رسانيد:

 “. . . هى مى‏آمدند به من
مى‏گفتند اين قرارداد كجايش بد است، كدام يك از موادّش بد است. هر كجايش بد است
موردش را ذكر كنيد تا برويم اصلاح بكنيم. من جواب مى‏دادم: آقايان من رجل سياسى
نيستم، يك نفر آخوندم و از رموز سياست سر در نمى‏آورم، اما آن چيزى كه استنباط
مى‏كنم در اين قرارداد بد است، همان ماده اولش مى‏باشد كه مى‏گويد: ما (انگليسيها)
استقلال ايران را به رسميت مى‏شناسيم … اما اگر كسى در كُنه اين قرارداد غور و
مطالعه مى‏كرد و روح و منظور باطنى قرار داد را مى‏شكافت، دو چيز را آناً مى‏فهميد
و استنباط مى‏كرد و آن اين بود كه: اين قرارداد مى‏خواهد استقلال مالى و نظاميمان
را از دستمان بگيرد. اين قرارداد يك دولت خارجى را در دو چيز مهم مملكت شريك
مى‏كرد: در پولش و در قوه نظامى‏اش و اين دليل عمده مخالفت من بود… .”43

 آرى مدرّس با هوشيارى خاص و
شمّ تيز سياسى متوجه لبه تيز و خطرناك قرار داد شد و پيش از آنكه ديگران از خواب
غفلت بيدار شوند، تشخيص داد و ملت را متوجه عواقب وخيم آن نمود.

 مدرس در جلسه پنجم دوره چهارم
مجلس (25 ذيقعده 1339 ه.ق) مى‏گويد: “وثوق‏الدوله با رفقاى خود پيش‏بينى نكرد كه
اين قرارداد مُضرّ به ديانت و استقلال اين آب و خاك است. من و امثال من در همان
ساعت اول اين ضرر را ادراك كرده و عموم ملت موافقت كردند.”44

 در يكى از خطابه‏هاى معروفش
درباره عاقد اين قرارداد گفت: “كابينه وثوق الدوله خواست ايران را رنگ بدهد، اظهار
تمايل به دولت انگليس كرد، بر ضد او ملت قيام نمود.”45

 يك روز هم وثوق‏الدّوله را به
منزل خود احضار نمود و جلو مردم به او گفت: اين چه كارى بود كه شما كرديد؟

 وثوق الدوله جواب داد: آقا در
برابر اين قرارداد انگليسيها استقلال ما را به رسميت مى‏شناسند. مدرس پاسخ داد،
همه اشكال در اينجاست، انگليس كيست كه استقلال ما را به رسميت بشناسد، آقاى وثوق،
كار بدى كرديد و ايران را ارزان فروختيد!

 بدين گونه با مخالفت مدرس و
ديگران، قرارداد 1919 در مجلس شورا به تصويب نرسيد و با رهبرى و مبارزات مدرس،
بزرگترين قدرت استعمارى وقت يعنى انگلستان به زانو درآمد، با اين حال، مدرس افتخار
اين پيروزى را مربوط به ملت ايران دانسته و نقش خود را بسيار كم به حساب مى‏آورد:

 “ملت ايران حقيقتاً به
بهترين شكل، مخالفت خود را با قرارداد نشان داد، علت اصلى اين موفقيت، مقاومت ملى
بود، نيروى ملت قويترين نيرويى است كه مى‏تواند با هر دسيسه و تهاجمى، مقابله كند.”46

 

 پى
نوشتها:

  31) سيد جلال الدين مدنى،
تاريخ تحوّلات سياسى و روابط خارجى ايران، ج2، ص310 و 311.

 32) بنگريد به: ويلهلم
لتين، ايران از نفوذ مسالمت‏آميز تا تحت الحمايگى، ترجمه مريم ميراحمدى.

 33) سرپرسى كاكس در بيست
سالگى وارد ارتش انگلستان شد و در سال 1889م وارد قواى هندى گرديد. پس از انجام
خدماتى! در سومالى و عربستان در 1914 تصدّى وزارت امور خارجه حكومت هندوستان را
يافت از 1918 تا 1920 وزير مختار بريتانيا در ايران بود و در همين سمت چند مدال و
نشان لياقت گرفت!

 34) متن اين قرارداد در
تاريخ بيست ساله ايران، حسين مكى، تاريخ تحولات سياسى ايران، جلال الدين مدنى،
مدرس (بنياد تاريخ انقلاب اسلامى و…) آمده است.

 35) تاريخ تحولات سياسى،
ج2، ص322 – 320.

 36) همان، ص332.

 37) مقدمه باستانى پاريزى “تاريخ
ايران” از ميرزا حسن خان مشيرالدّوله(پيرنيا).

 38) ظهور و سقوط سلطنت
پهلوى، ج2، ص67.

 39) فراموشخانه و
فراماسونرى در ايران، ج1، ص40 و 253.

 40) يحيى دولت آبادى، حيات
يحيى، ج4، ص155-151.

 41)مدرس مجاهدى شكست
ناپذير، ص46.

 42) پيوكارلوتيرنزيو،
رقابتهاى روس و انگليس در ايران و افغانستان، ترجمه عباس آذرين، ص216، پاورقى به
نقل از خاطرات فرخ.

 43) از نطق مدرس در جلسه
دهم آبان 1303 به نقل از اسناد محرمانه وزارت خارجه بريتانيا درباره قرارداد 1919
ايران و انگليس، ج اول، جواد شيخ الاسلامى، ص13 و 14.

 44) مدرس در پنج دوره
تقنينيه، ص199.

 45)مردان تاريخ تا آخر
زنده‏اند، ص13.

 46) ستاره‏اى بر خاك، ص59.