گفتار ماه

گفتار ماه

 اصول گرايى

 

 

 انقلاب اسلامى داراى اصول
پايدارى است كه مى‏توان از آنها به محكمات يا “استراتژى” انقلاب تعبير كرد؛ همان
سان كه داراى روشهايى است كه متشابهات انقلابند و در گذر زمان و با موقعيت مكانى
قابل تغييرند كه اصطلاحاً “تاكتيك” گفته مى‏شوند.

 از آن جا كه هويت انقلاب با
اصول پايدارش شناخته مى‏شود، هيچ كس را نرسد كه بر سر كم و زياد كردن آنها چانه
بجنباند و طبيعى است كه نخستين سنگربان اين اصول، مقام معظم رهبرى است و مفسر
متشابهات و ترسيمگر تاكتيكهاى انقلاب هم اوست و مردمى كه براى برپا داشتن اين
انقلاب، جان باخته‏اند عدول از اصول را برنمى‏تابند و تجربه نشان داده است كه
سازشكاران را نيز بشدت تنبيه مى‏كنند.

 اساسى ترين اصول پايه‏اى
انقلاب، اسلامى بودن آن است كه بايد در همه قوانين تجلّى يابد و سياستگذاريهاى خرد
و كلان در آن جهت، سامان يابند. با وجود اين، گاه مشاهده مى‏شود كه كسانى – بعمد
يا بخطا – در قول و فعل بر خلاف اين اصل رفتار مى‏كنند كه به مواردى از آن اشاره
مى‏شود:

 1- پوشيده نيست كه صدور حكم
اعدام سلمان رشدى مرتد، توسط حضرت امام خمينى‏قدس سره توطئه استكبار جهانى را
بى‏اثر ساخت و او را در موضع انفعالى قرار داد ولى سرانجام، سران آن در برابر
قاطعيت حضرت امام، تن به شكست دادند و با بازگشت سفيرانشان به ايران، عَلَم تسليم
برافراشتند.

 از آن تاريخ تاكنون، اين ماجرا
در حد دستاويزى براى محكوميت دولت جمهورى اسلامى ايران باقى مانده است و با اين كه
سازمان كنفرانس اسلامى با مرتد خواندن سلمان رشدى، عملاً به تأييد حكم امام راحل
پرداخت، اما برخى از خوديهاى مرعوب يا بى‏مسؤوليت به اشكال گوناگون درصدد كم رنگ
ساختن آن برآمدند. گاه به جاى “حكم”، “فتوا” گفتند تا اجراى آن را تنها وظيفه
مقلدان ايشان بخوانند، و زمانى در حكم يا فتوا ترديد كردند و اخيراً مدعى شده‏اند
كه اجراى آن، بر دولت جمهورى اسلامى حرام است، چرا كه مخالف “اوفوا بالعقود” و
قوانين و مقررات بين‏المللى است! و معلوم نيست، چرا اين حكم مورد اتفاق فريقين را
مخصص آن قوانين بين‏المللى نمى‏دانند. و اگر اجراى اين حكم بر هر مسلمانى واجب است
– و خود امام‏رحمه الله فرموده بودند كه اگر جوان بودم، شخصاً براى كشتن اين مرتد
اقدام مى‏كردم – چرا دولتهاى اسلامى، نه تنها معاف دانسته مى‏شوند كه اجراى حكم
الهى بر آنها حرام شمرده مى‏شود؟!

 2- راست است كه اسلام، در عرصه
اقتصاد، دست سياستگذاران را باز گذاشته تا به حسب مصلحت جامعه، ميزان فعاليتهاى
بخش دولتى يا خصوصى را كم و زياد كنند، ولى ميزان درستى سياستهاى اقتصادى در رعايت
عدالت اجتماعى است و نبايد فراموش كرد كه “اصل چهل و چهارم” قانون اساسى، نظام
اقتصادى جمهورى اسلامى ايران را بر پايه سه بخش دولتى، تعاونى و خصوصى با
برنامه‏ريزى منظم و صحيح، استوار مى‏داند، پس همان طور كه ناديده انگاشتن بخش
خصوصى يا تعاونى نادرست است، فراموش كردن بخش دولتى و فروش صنايع بزرگ و مادر و
كارخانه‏هاى بزرگ – به ثمن بخس – به بخش خصوصى، برخلاف قانون اساسى و ميثاق ملى
است.

 كسانى كه ايراد برنامه اول
دولت آقاى‌هاشمى رفسنجانى را، عدم خصوصى سازىِ كامل مى‏دانند، در پيامدهاى چنين
سياستى انديشه كنند، سرمايه‏دارى لجام گسيخته، نه تنها فرهنگ رفاه و رفرم و
تجمل‏پرستى را يدك مى‏كشد كه آرام آرام به اهرمهاى قدرت نيز نزديك خواهد شد و در
آينده‏اى نه چندان دور به پستهاى كليدى دست خواهد يافت و آن وقت نه از تاك نشان
خواهد بود، نه از تاك نشان! اين كه پاره‏اى غرب زده بى‏مسؤوليت – كه متأسفانه در
برخى تصميم‏گيريهاى اقتصادى هم نقش جدّى دارند – مى‏گويند: مسائل اقتصادى ربطى به
مباحث ايدئولوژيكى ندارند، برخلاف اصول مسلم انقلاب و مبانى حضرت امام، سخن
مى‏رانند و البته كارشناسى آنها را در مسأله ارز شناور آزموديم و بيش از اين،
آزموده را آزمودن خطاست.

 سرمايه‏دارى هم آزمون خود را
در سطح جهانى پس داده است و بسيار بجاست كه طرفداران افراطى خصوصى سازى، بيلان كار
بخش خصوصى را در پيشرفت توليد و توسعه كشور ارائه كنند، آن گاه درصدد سپردن آخرين
سنگرهاى اقتصادى به دست آنان برآيند! و خوب است اين كسان، به اين سخن استاندار
تهران توجه كنند كه گفته است: “سر نخ بسيارى از كالاها و محموله‏هاى بزرگ قاچاق در
بنادر و مرزهاى جنوبى، غربى و شرقى كشور در بازار تهران است.”

 ناگفته پيداست كه غرض از اين
سخنان، نفى مطلق بخش خصوصى نيست، بل نفى انحصار است و اين كه بايد به قانون اساسى
بازگشت و سه حوزه دولتى، تعاونى و خصوصى را محترم شمرد!

 3- در عرصه فرهنگ نيز برخى از
خوديهاى ظاهراً راديكال، طبل اباحه‏گرايى مى‏كوبند؛ فى المثل در باب تهاجم فرهنگى،
عده‏اى، اصل آن را انكار مى‏كنند و بعضى از دگرانديشان، دولت جمهورى اسلامى را
مقصر و عامل اصلى تهاجم فرهنگى دشمنان مى‏دانند و برخى از دوستان نيز تصور مى‏كنند
چون با نامهربانى يا جفا آنان از صحنه بيرون رفته‏اند، دشمن به خود جرأت تهاجم
داده است. اكنون فرصت پرداختن به اين ديدگاهها و عيارگيرى نيست و آنچه مورد نظر
ماست، ارگانهايى از دولت اسلامى است كه على رغم اعتقاد به تهاجم و شبيخون فرهنگى،
راه برخورد با آن را اشتباه رفته‏اند و رسالت و قلمرو كارى خويش را فراموش
كرده‏اند.

 در مثل، فلان مركز اسلامى كه
مسؤوليتش تبليغ فرهنگ و مبانى دينى است، كار خود را رها ساخته و به تربيت نوازنده
و تعليم سنتور، ويولون و دف و چنگ مى‏پردازد و كسانى كه اين مسؤوليت را به عهده
دارند، به جاى ميدان دادن به هنرمندان متعهد و مسؤوليت پذير، جواز نشر نوارهاى
كذايى و فيلمهايى كه با معيارهاى اسلامى فاصله دارند صادر مى‏كنند و عده‏اى از
برنامه‏سازان هم مدّعى‏اند برنامه‏هاى آنها هرچه باشد از برنامه‏هاى ماهواره بهتر
است و بدين ترتيب نه تنها ضعف خود را پوشيده نگه مى‏دارند، بلكه عملاً چهره‏اى
ديگر از تهاجم را هم به نمايش مى‏گذارند. و جالب آن كه اخيراً برخى از ارباب
سينما، خواستار حذف نظارت و كنترل دولت بر امور سينمايى گشته‏اند تا بكلى ميدان را
براى اغيار فراهم سازند – و به بهانه اين كه صنف سينماگر خود مواظب همكاران خواهد
بود – سينماى گيشه‏اى و مبتذل را بر اين كشور تحميل كنند. البته سخن در نحوه نظارت
و يا گفت و گو در باب معيارهاى ارزيابى، پذيرفتنى است و آنچه مردود است، برنتابيدن
اصل نظارت است.

 بارى، انقلاب اسلامى داراى
اصول پايدارى است كه مجامله و مداهنه را در آنها راه نيست و مسؤولان موظفند با
شجاعت و امام گونه بر اصول پاى بفشارند و از سرزنش كنندگان پروا به خود راه ندهند
و رضايت مخلوق را به سخط خالق نفروشند.والسلام على من اتبع الهدى

سردبير