آرامش با حيات طيبه


همه انسانها به دنبال آرامش اند, اما بيشتر آنان نمى دانند كه چگونه بايد آن را به دست آورد. گفتيم كه يكى از راههاى كسب آرامش, رضايت به تقدير الهى است. اما بايد دانست كه مفهوم رضايت به تقدير الهى, بى تفاوتى و تنبلى و دم غنيمتى نيست. خداوند متعال, چنين مقدر كرده كه انسانهاى فعال, پرتلاش, متقى و ميانه رو, سعادتمند باشند و در دنيا و آخرت از حيات طيبه برخوردار گردند. اين مفهوم تقدير الهى است و رضايت به اين تقدير; يعنى اميدوار بودن به اين وعده هاى الهى.

حيات طيبه با ايمان و عمل صالح
حيات طيبه بر دو پايه استوار است: ايمان و عمل صالح. فرد مومن و صالح از آرامش و صفاى دل برخوردار است. حال بايد پرسيد: مومن كيست و عمل صالح چيست؟ قرآن در معرفى مومن مى فرمايد: كسى كه در كردارهايش ميانه روست و از زندگى زجرآور تجملى و چشم و همچشمى و اسراف و تبذير پرهيز مى كند, او مومن است. اين صفت مومن را قرآن كريم اين گونه بيان مى فرمايد: ((والذين اذا إنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما;([ (1مومنان كسانى هستند] كه چون هزينه مى كنند اسراف نمى كنند و خست نمى ورزند بلكه ميان اين دو, راه اعتدال را مى گيرند.))
مومن نه خسيس است و نه اسراف گر, بلكه حالت ميانه دارد: ((و كان بين ذلك قواما)). علم اقتصاد; يعنى برنامه ريزى براى زندگى و خرج ميانه. و اين گونه اقتصاد در اجتماع و خانواده توسط فرد و دولت, بايد پياده شود تا حيات طيبه و آرامش روحى و روانى به دست آيد.
صفت ديگر مومن اين است كه اهل گناه نيست. اگر كسى دست به گناه يازيد, همان گناه دست و پاگيرش شده رفته رفته روح اش را مى خورد و امن و آسايش را از او سلب مى كند. حيات طيبه, زندگيى است كه از گناه و آلودگى به دور است. تاريخ و تجربه نشان داده كه هيچ فرد و يا جامعه گنه كارى, روى آسايش نديده است, انواع و اقسام عذابهاى الهى بر سر فرد و اجتماع گنه كار باريده و آنها را با اضطراب و تشويش و سرانجام نابودى و نيستى رو به رو كرده است.
حيات طيبه غير از ايمان, به عمل صالح نيز احتياج دارد, قرآن مى فرمايد: ((من عمل صالحا من ذكر إو إثنى و هو مومن فلنحيينه حياه طيبه ولنجزينهم إجرهم باحسن ما كانوا يعملون(2); هر زن و مردى كه كارى نيكو انجام دهد, اگر ايمان آورده باشد زندگى خوش و پاكيزه اى بدو خواهيم داد و پاداشى بهتر از كردارشان عطا خواهيم كرد.))
نشانه ايمان, عمل صالح و كردار شايسته است. انسان مومن, مى كوشد تا با عمل و كردار خلاق, برنامه ريزى شده و منظم در كارهاى فردى و اجتماعى, حضور فعال داشته باشد.
نكته مهم در خصوص ارتباط ايمان و عمل صالح اين است كه: ايمان راستين, عمل صالح را به وجود مىآورد و عمل صالح هم ايمان را زياد مى كند. هر گامى كه مومن در راه انجام اعمال صالح برمى دارد به ايمان خود مى افزايد و ازدياد ايمان و رشد و پرورش روحى, كردار شايسته را به دنبال دارد.
مردمانى كه ايمان و عمل صالح را با هم داشته باشند, مقدرشان اين است كه خداوند متعال با حيات طيبه آنها را احيا كند: ((فلنحيينه حياه طيبه)) يعنى زندگى بدون غم و غصه, و دلهره و اضطراب. مقدر آخرتشان هم اين است كه پاداش بهتر از كردارشان به آنها عطا خواهد شد: ((ولنجزينهم إجرهم باحسن ما كانوا يعملون)).
اين تقدير يك انسان مومن است اما مقدر يك فرد فاسق اين است كه دائما با كوبندگى روحى و فشار روانى رو به روست, كه اين هم وعده خداست. خداوند متعال در سوره انعام مى فرمايد: ((فاى الفريقين إحق بالامن ان كنتم تعلمون;(3) اگر مى دانيد بگوييد كه كدام يك از اين دو گروه[ مومنان و كافران] به ايمنى سزاوارترند؟)) چه كسانى امنيت دل و زندگانى منهاى غم و غصه دارند؟ قرآن خود پاسخ مى دهد كه: ((الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون;(4) كسانى كه ايمان آورده اند و ايمان خود را به شرك نمىآلايند, ايمنى از آن ايشان است و ايشان هدايت يافته گانند.))
از اين آيه چنين برمىآيد كه ايمان به تنهايى كافى نيست بلكه دورى از ظلم و گناه هم لازم است: ((و لم يلبسوا ايمانهم بظلم)). پس ايمان هنگامى كارايى دارد كه با عمل صالح و دورى از گناه و ظلم, همراه باشد.

تقدير مومنان
ترديد نبايد كرد كه نتيجه قطعى ايمان و عمل صالح و دورى از ظلم و گناه, رسيدن به ساحل آسايش و زيستن با حيات طيبه است, خداوند خود اين گونه مقدر كرده است كه انسانهاى مومن با امنيت و آسايش روحى و روانى زندگى كنند: ((اولئك لهم الامن)). اين گونه افراد مورد عنايت حق اند و او آنان را به حيات طيبه هدايت مى كند: ((و هم مهتدون)) همچنين در اثر تقوا و خداترسى, ميزانى به دست مىآورند كه مى توانند با آن از تنگناها و بن بستها به راحتى عبور كنند: ((ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا)).(5)
اين امن و آسايش و اين نيروى ((فرقان)) و اين دست عنايت خدا, هم بر سر فرد مومن و صالح است و هم ملت و جامعه مومن. از نظر فردى نمونه هاى آن بسيار است, اما مثال و نمونه عينى ملتى كه دست عنايت حق بر سر آن است همين جامعه امروز ايران است; اين ملت به خاطر فرمانبردارى از دستورهاى اسلام و قرآن, مورد توجه خداوند متعال واقع شده به طورى كه از سخت ترين مشكلات و بن بستها رهيده و ناممكن ها را ممكن ساخته و توطئه هاى گوناگونى را خنثى كرده است, مرورى بر حوادث انقلاب اسلامى از آغاز تاكنون, مويد همين نكته است: شكست شاه, رسوايى آمريكا, حادثه طبس, جنگها و درگيريهاى مختلف, درهم ريختن معادلات جهانى و نمونه هاى بسيار ديگر, نشان دست عنايت خداست.
آرى, مقدر يك فرد و جامعه مومن و متقى, حيات طيبه و زندگى آسوده روحى است.

تقدير گناهكاران
مقدر يك فرد و جامعه گناهكار اين است كه دائما برايش كوبندگى بيايد; يعنى غم و غصه هايى كه از فرط بزرگى نتواند آنها را تحمل كند: ((لايزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعه او تحل قريبا من دارهم;(6) و كافران را پيوسته به سبب اعمالشان حادثه اى رسد يا آن حادثه در نزديكى خانه هايشان فرود آيد.))
اين كفر در اين جا, كفر عملى است; گره اى را مى گشايد فورا گره ديگرى بر كار او زده مى شود, هنوز از غمى نرسته كه غم ديگرى وجود او را مى گيرد, از تشويشى رهايى مى يابد به اضطراب بدترى دچار مى شود, و نبايد پنداشت كه اين خواست و تقدير خداست بلكه دست پخت خود انسانهاست ((بما صنعوا)). گناه و طغيان عاقبتى جز اين ندارد كه آدمى به آشفتگى و اضطراب, گرفتار آيد.
در آيه ديگر نظير همين را مى فرمايد و يك تشبيه معقول به محسوس مى كند و مى فرمايد: اگر كسى مثلا از هواپيما به پايين بپرد چه مى شود؟ معلوم است كه له مى شود و اگر هم زنده بماند و لاشخورها اطرافش را بگيرند و هيچ كس هم نباشد چقدر وحشت دارد؟ قرآن مى فرمايد آدم بى خدا و گناهكار, در دنيا اين چنين حالتى دارد, در وطن خود و در كنار زن و بچه و در ميان رفقايش زندگى مى كند, اما دلهره, اضطراب خاطر, ضعف عصب, افسردگى, پوچى روحى اين شخص را به آن جا رسانده مثل اين كه تنها در بيابان گرفتار شده و دشمن اطراف او را گرفته است يا مثل اين كه از هواپيما پرت شده و هيچ راه نجاتى براى خود نمى بيند: ((و من يشرك بالله فكانما خر من السمإ فتخطفه الطير إو تهوى به الريح فى مكان سحيق;(7) هر كس كه به خدا شرك آورد, چونان كسى است كه از آسمان فرو افتد و مرغ او را بربايد يا باد, وى را به مكانى دور اندازد.))
گناه با انسان اين چنين مى كند, مقدر گناهكار اين است كه يك زندگى ناخوش داشته باشد, مقدر گناهكار زندگى بدون آرامش است. آخرتش هم اين چنين است, يعنى از غمى رهايى مى يابد و در غم ديگرى فرو مى رود. آتش جهنم هم هيچ گاه يك جور نيست, مرتب تازگى دارد همان طور كه آتش دنيا براى گناهكار يك نواخت نيست.

حيات طيبه و زندگى ميانه
قبلا به اشاره گفتيم كه يكى از شرايط دسترسى به حيات طيبه, اقتصاد و ميانه روى است, اسراف و تبذير, آسايش و راحتى را از آدمى مى گيرد و زندگى زجرآور و پراضطرابى را جاى گزين آن مى كند. انسان نيازهاى مختلفى دارد و براى تإمين اين نيازها, مسلم تلاشهايى مى كند, اگر اين تلاشها براساس حرص و آز و اسراف باشد, روى سعادت نخواهد ديد, از سوى ديگر اگر تفريط كند و به اين نيازها به درستى پاسخ نگويد باز هم خوشبخت نيست; فى المثل نيازهاى خوراك, پوشاك, مسكن, مسائل جنسى, بخشى از احتياجات بعد مادى انسان است و اگر در خط اعتدال و ميانه روى قرار نگيرند, آسايش و امنيت آدمى به هم مى خورد.
خوراك خوب است و اگر انسان مواظب جسمش نباشد حرام است, انسان بايد بخورد اما به اندازه اى كه زنده بماند به قول پزشكان بدن انسان حدود 1800 كالرى نياز دارد, اگر از اين مقدار بيشتر بخورد فضولات مى شود و جذب بدن نمى شود.
خواب براى انسان لازم است و اگر به اندازه نخوابد بيمار مى شود, اما اگر اين خواب از حالت اعتدال خارج شد و آدمى به پرخوابى مبتلا گرديد, همين پرخوابى كسالتآور و بيمارىزاست.
نيازهاى جنسى اگر به طور كلى سركوب شود, مشكلات روانى و عقده هاى روحى به وجود مىآورد و اگر در راه تإمين آن افراط هم شود, همه چيز را از دريچه مسائل جنسى خواهد نگريست و به بيماريهاى ديگر روانى مبتلا خواهد شد.
پوشاك نيز چنين است; يعنى اگر انسانى در پوشاك, جانب اقتصاد را از دست داد و به افراط روى آورد, آسايش خود را آسان و ارزان فروخته است. همچنان كه آدمى در خوراك و نيازهاى جنسى و ديگر غرايز بايد معتدل باشد در پوشاك نيز لازم است ميانه روى و اقتصاد را پيشه كند.
پس به طور كلى بايد گفت: مقدر خداوند متعال اين است كه انسان مومن, ميانه رو و ساده زيست, حيات طيبه و زندگى سالم و بدون دلهره و اضطرابى داشته باشد و كسانى كه افراطگرند و در تإمين نيازها جانب اقتصاد را فرو گذاشته و به تجملات و زيورآلات روى آورده اند, حيات مشكل و طاقت فرسايى را بگذرانند.
در سوره واقعه, سرنوشت آنان اين گونه ترسيم شده است: ((و اصحاب الشمال ما اصحاب الشمال فى سموم و حميم و ظل من يحموم لابارد و لاكريم انهم كانوا قبل ذلك مترفين و كانوا يصرون على الحنث العظيم;(8) اما اصحاب شقاوت, اصحاب شقاوت چه حال دارند؟ در باد سموم و آب جوشانند, در سايه اى از دود سياه, نه سرد و نه خوش, اينان پيش از اين در ناز و نعمت بودند و بر گناهان بزرگ اصرار مى ورزيدند.))
اين هم مقدر انسانهاى تجمل گرا و اسراف گر است كه آتش جهنم و دود آن آنها را مىآزرد, چون ((و كانوا يصرون على الحنث العظيم)) بر گناهان بزرگ, اصرار مى ورزيدند و عاقبت اين چنين انسانهايى نابودى است: ((و اذا اردنا ان نهلك قريه امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا;(9) چون بخواهيم قريه اى را هلاك كنيم, خداوندان نعمتش را فرماييم تا در آن جا تبهكارى كنند, آن گاه عذاب بر آنها واجب گردد و آن را درهم فرو كوبيم.))
آرى, فرد يا جامعه تجمل گرا و مترف نابود مى شود و اين نابودى هم دو نوع است: جسمى و روحى; توضيح آن كه: گاهى انسان و يا جامعه با بمب, زلزله و بلاياى ديگر از بين مى رود و زمانى هم استقلال و يا روح و روان او نابود مى شود, نوع اول, نابودى جسمى است و نوع دوم نابودى روحى, انسانهاى افراطگر و تجمل پرست, روح و روان شان به تدريج فرسوده و نابود مى شود, و اين نابودى, حتمى است: ((فدمرناها تدميرا)).
ادامه دارد

پاورقي ها:پاورقيها: 1 ) فرقان (25) آيه67. 2 ) نحل(16) آيه97. 3 ) انعام(6) آيه81. 4 ) همان, آيه82. 5 ) انفال (8) آيه29. 6 ) رعد (13) آيه31. 7 ) حج (22) آيه31. 8 ) الواقعه(56) آيه هاى41 ـ 46. 9 ) اسرإ (17) آيه16.