تاملى گذرا در آموزش مديريت


قسمت اول

مقدمه
هرجا كه انسان موضوع بحث باشد, هرگونه نظر و نتيجه گيرى و داورى صحيح درباره آن منوط به شناخت حقيقت انسان و ابعاد وجودى اوست. همان گونه كه شناخت انسان نيز در گرو شناخت جهان و عالم هستى است و به نسبت تفاوتها و تضادها بين مكاتب و بينشها در مورد مبدإ, معاد, هستى و انسان, ديدگاهها و احكام مترتب بر انسان نيز متفاوت و متضاد است.
حقيقت انسان چيست؟ از كجا آمده؟ براى چه آمده؟ به كجا مى رود؟ رابطه بين جسم و روح و شإن و جايگاه هر يك, مرگ و زندگى جاودانه و معناى سعادت و شقاوت انسان و كمال واقعى او در امتداد حيات ابدى و… مسائلى هستند كه پاسخ قطعى به آنها همه چيز را درباره انسان مشخص و جهت دار مى كند. قرآن كريم, به عنوان سخن حق و آفريدگار هستى و خالق انسان, تنها و بهترين منبع براى پيدا كردن اين حقايق است و بى گمان بدون كمك وحى, تلاش براى رسيدن به اين هدف بى فرجام است و تلاشگران منصف در اين ميدان, سرانجام انسان را ((موجود ناشناخته)) ناميده اند.

انسان از ديدگاه اسلام
برخى از شوون و ويژگيهاى انسان را از نظر وحى و آفريدگار انسان مى توان چنين برشمرد:
انسان موجودى است برگزيده از طرف خداوند,(1) خليفه و جانشين او در زمين,(2) داراى فطرتى خدا آشنا,(3) آزاد, مستقل, امانتدار خدا و مسوول خويشتن و(4) جهان, مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان,(5) ملهم به خير و شر,(6) جز در بارگاه الهى و جز با ياد او آرام نمى گيرد,(7) ظرفيت علمى و عملى اش نامحدود(8) است, از كرامت و شرافتى ذاتى برخوردار است,(9) حق بهره گيرى مشروع از نعمتهاى خدا به او داده شده است,(10) و در يك كلام, انسان خلاصه اى از كتاب آفرينش است و به تعبير اميرالمومنين ـ عليه السلام ـ :
إتزعم انك جرم صغير
وفيك انطوى العالم الاكبر
و انت الكتاب المبين الذى
باحرفه تظهر المضمر
((آيا مى پندارى كه تو جسم كوچكى هستى؟ در حالى كه جهانى بس بزرگ در تو نهفته است! و تو كتاب آشكارى هستى كه با هر يك از حروفش, پنهانى را عيان مى سازد.))
علت تكوين و خلقت او جز براى پرستش و فرمانبردارى از خداوند نيست,(11) و تنها مإموريت او در اين جهان عبادت خالصانه حق است,(12) در سرشت او علاوه بر عناصر مادى كه در جماد, گياه و حيوان وجود دارد و مربوط به عالم خاك است از گوهرى ملكوتى بهره مند است كه همان نفخه الهى است,(13) و حقيقت انسانى در همين فعليت اخير اوست پس انسان از او (خدا) است و بازگشتش نيز به سوى اوست(14) و در اين راه اگر با ايمان به او و پيوستن به يادش به طمإنينه قلب رسيد(15)بازگشتى توإم با خشنودى متقابل به سوى خداوند خواهد داشت و در زمره بندگان خاصش قرار خواهد گرفت.(16) چنين انسانى نه فقط نماز و مناسكش جنبه عبادى دارد بلكه تمام شوون و امور زندگى, و كار روزانه و خواب شبانه و خوردن و آشاميدن و تإمين غرايزش محتواى عبادى مى يابد(17) چرا كه زندگى و همه چيز آن در امتداد سير الى الله است و وجهه همتش و توجه و جهت گيرىاش به سوى اوست,(18) اين است حقيقتى كه قرآن از انسان ترسيم مى كند; حقيقتى كه با شناخت آن راه به سوى فعليت يافتن و تحقق عينى آن در انسان هموار مى شود و تمام دستورهاى اسلام براى ساختن چنين انسانى است و تفسير و تبيين آن كتابى به وسعت كل معارف و احكام و اخلاق اسلامى را مى طلبد.
اين انسان با تمام ويژگيهايش در آغاز تولد يك حيوان بالفعل و شخصيت و انسانيتش بالقوه است كه فقط با تربيت صحيح به فعليت و شكوفايى مى رسد. سير تكامل ويژگيهاى جسمانى و حيوانى (غرايز) انسان به آسانى و بطور طبيعى به وقوع مى پيوندد اما شكوفايى استعدادها و كششهاى فطرىاش نيازمند تربيت و مجاهدت و مراقبت تحت تربيت مربى صالح است تا از وادى خسران(19) و بند بندگى طبيعت و اسارت غرايز رهايى يافته و به عالم نورانى معرفت و ايمان به خدا و صراط مستقيم عبوديت او راه يابد.
كار و عمل و آثارى كه از انسان در مرحله اول (حيوانى و خسرانى) سر مى زند با كار و آثار وجودى انسان در مرحله دوم (شكوفايى شخصيت انسانى) متفاوت است و ارزش آنها نيز متناسب با ماهيتشان فرق دارد, حتى در صورتى كه شكل و قالب دو كار مشابه باشند بر حسب تفاوت خاستگاه درونى و هدف برونى اين تفاوت اساسى وجود دارد. دستى و شمشيرى و ضربتى بر سر, يك بار از ابن ملجم بر سر اميرالمومنين و بار ديگر از اميرالمومنين بر سر عمروبن عبدود, آن يك بزرگترين جنايت تاريخ و اين يك برتر از ((عبادت ثقلين)) است.(20)
بارى, در اين مكتب, ارسال رسل, تنزيل كتب, تلاش انبيا, دعوت, جنگ, صلح, تشكيل حكومت و خلاصه همه چيز به خاطر خدمت به انسانها و رهايى آنها از تمام زنجيرهاى اسارت و پيمودن راه كمال و نيل به سعادت و كمال آنها در دنيا و آخرت است و هيچ چيز وراى خوشبختى انسانها و هيچ مصلحتى جز مصلحت انسانها در اين مكتب وجود ندارد حتى عبادتهاى واجب و مستحب فردى, سرسوزنى براى خدا, سودى عايد نمى كند و هرچه دستاورد دارد براى انسان متعبد است.
عبادتهاى اجتماعى نيز همه داراى همين خصيصه است: خمس, زكات, دفاع, جهاد, امر به معروف و نهى از منكر و تمام احكام و اخلاق اسلامى براى شكوفايى شخصيت حقيقى انسان است; فى المثل نهى از منكر, مبارزه با انسان گناهكار نيست بلكه مبارزه با گناه است براى نجات گنهكار. پرداخت زكات بيش و پيش از آن كه براى رفع نيازمنديهاى جامعه باشد به منظور طهارت روح و تزكيه و شكوفايى(21) نفس آدمى, تشريع شده است.

جايگاه انسان در فرهنگ غرب
جهان بينى غربى عمدتا مبتنى بر اومانيسم يامذهب ((اصالت بشر)) است; يعنى انسان محور فرهنگ, اقتصاد, سياست و قوانين حقوقى و اخلاقى و مبناى تمام ارزشها به شمار مى رود.
اين جهان بينى در تقابل و تضاد كامل با جهان بينى اسلامى است كه مبتنى بر اصالت حق و توحيد بوده و انسان به عنوان بنده و خليفه خدا در زمين است.
در فرهنگ غرب, انسان در جاى خدا قرار گرفته و همان گونه كه اصل توحيد, محور ساير اصول دين و روح حاكم بر تمام احكام عملى اسلام است در غرب, اومانيسم و تمايلات نفسانى انسان محور تمام امور است.
ژان پل سارتر كه تماميت اومانيسم را در ((اگزيستانسياليزم)) مى داند صريحا مى گويد: انسان بايد تنها تابع حكم خودش باشد, و نقش انسان را در امور جهان چنين مى داند:
((در حقيقت امور جهان چنان خواهد بود كه بشر تصميم مى گيرد آن چنان باشد… ))(22)
عمق و پيامدهاى چنين بينشى آن گاه روشن تر مى شود كه معلوم شود منظورشان كدام انسان است و چه اهدافى را در زندگى تعقيب مى كند.
بى گمان انسانى كه در اومانيسم بر جاى خدا تكيه زده است و دعوى ((انا ربكم الاعلى)) دارد نه انسانى است كه در طول خدا و در سايه وحى و با صعود از نردبان عبوديت او به مقام انسان كامل نايل و خليفه و جانشين خدا بر روى زمين شده است و در مسير زندگى فردى و اجتماعى جز به رضايت او و قرب وصالش نمى انديشد, بل موجودى است خودخواه و خود محور, خودپرست و مستكبر كه با سركشى و طغيان در برابر هستى(23) هدفى جز رسيدن به مشتهيات نفسانى و شكمبارگى و شهوترانى ندارد.
مرورى گذرا بر پاره اى از دستاوردهاى اين بينش مطلب را روشنتر مى سازد:

ليبراليسم
ليبراليسم يا آزادى در مكتب اومانيسم يعنى آزاد شدن انسان از فرمان الهى و سرسپردن به نفس اماره. يعنى اباحيت و مباح دانستن همه امور و از قيد واجب و حرام الهى سربرتافتن. در اين مكتب مرز ناخواسته آزادى به تعبير ژان ژاك راسو فقط با قراردادهاى اجتماعى بسته مى شود.
ليبراليسم, استقلال و تقديم را از آن فرد مى داند و ((ابر و باد و مه و خورشيد و فلك)) را در استخدام تإمين منافع فردى و نفس اماره, لذا تكاثر و افزون طلبى اقتصادى و تشكيل كارتلها و تراستها را نه تنها براى انسان, مضر و خلاف حق و عدالت نمى داند كه عين عدالت و حق تلقى مى كند و بدين سان از درون ليبراليسم, كاپيتاليسم سر بر مىآورد.
تإمين آزاديهاى فردى در ليبراليسم تا آن جا پيش مى رود كه مثلا ارضاى بى حد غريزه جنسى و بى بند و بارى اخلاقى, و قانونى كردن پديده منفورى همچون همجنس بازى, منطقى و طبيعى مى نمايد!
شهيد مطهرى مى گويد:
((از نظر فلاسفه غرب, انسان موجودى است داراى يك سلسله خواسته ها و مى خواهد اين چنين زندگى كند, همين تمايلات منشإ آزادى عمل خواهد بود. آنچه آزادى فرد را محدود مى كند آزادى اميال ديگران است. هيچ ضابطه و چهار چوب ديگرى نمى تواند آزادى انسان و تمايل او را محدود كند.
آزادى به اين معنى… كه مبناى دمكراسى غربى قرار گرفته در واقع نوعى حيوانيت رها شده است…, از ديدگاه اسلام, آزادى و دمكراسى بر اساس آن چيزى است كه تكامل انسانى ايجاب مى كند… حق ناشى از استعدادهاى انسانى انسان است نه حق ناشى از ميل افراد و تمايلات آنها.))(24)
برخى از انديشمندان غربى نيز خود بر اين نكته اعتراف كرده اند: ((افسار گسيختگى و هرزه گويى و ياغى گرى با مفهوم مقدس آزادى كه براى تفوق بر استبداد و ظلم بايد فرشته رحمتش ناميد, هزارها فرسنگ فاصله دارد.))(25)

دمكراسى
در عرصه سياست نيز اومانيسم در قالب دمكراسى به عنوان حكومت مردم بر مردم و مبتنى بر ليبراليسم در خدمت سرمايه دارى متجلى شده است.
دمكراسى و پارلمانتاريسم غربى تنها دربرگيرنده احزابى است كه در خدمت نظام سرمايه دارى باشند و عملا احزاب ليبرال دمكرات مسيحى, سوسيال دمكرات, سوسياليست و. .. هرچند در روشها و تاكتيكها تفاوتهايى دارند اما همگى در خدمت نظام سرمايه دارى بوده و معمولا حزبى مى تواند به قدرت برسد كه با زد و بند با كارتلها و تراستها از پول و امكانات بيشترى برخوردار باشد و با استفاده از همين زر و زور است كه آراى مردم را زير فشار گسترده روانى و بمباران تبليغات مزورانه در جهت خواست خود سوق مى دهند.
با اين حال, همين دمكراسى مبتنى بر ليبراليسم و شاخه هايش تا آن جا و در حدى نزد آنها اعتبار و ارزش دارد كه در خدمت منافع غربيان و منطبق با بينشهاى ماديگرايانه آنان باشد و در حقيقت دمكراسى و ليبراليسم يك ((شاهراه)) يك طرفه است, مخصوص غربيان به سوى غارت و چپاول و تكاثر. اما براى ديگرانى همچون مردم مسلمان الجزاير, بوسنى, تركيه, مصر, لبنان و… تمام راهها به وسيله همين مدعيان بسته و چهره كريه ديكتاتورى جنايت بار غربيان از پس نقاب ليبراليسم آشكار مى گردد.
اظهارات هنرى كيسينجر در مورد رفراندوم بوسنى, نمونه اى است كه ما را از توضيح بيشتر در اين زمينه بى نياز مى كند:
((اشتباه بزرگى كه ما غربيها در رفراندوم سه سال پيش بوسنى (پس از اعلام استقلال آن) مرتكب شديم, اين بود كه انتخابات را دمكراتيك قلمداد كرده بوديم در حالى كه اين انتخابات توسط مسلمانان و بر اساس استقلال يك حكومت اسلامى برگزار شده بود.))(26)
دمكراسى غربى, از نظر اسلام به طور اساسى مردود است و حكومت فقط از آن خدا است(27) و اعمال كننده احكام و قوانين الهى تنها از جانب او تعيين مى شود. در حكومت و جامعه اسلامى, پيغمبر(ص) و سپس ائمه معصومين(ع) مستقيما از جانب خداوند تعيين شده اند و در زمان غيبت نيز طبق معيارهاى مشخص و روشنى, رهبرى حكومت اسلامى از سوى خداوند تعريف شده است و نقش مردم از اين جهت حائز اهميت است كه بدون اقبال و رإى آنان استقرار حكومت اسلامى ميسور نيست و اين مردم هستند كه در امتداد ايمان به خداوند و حاكميت مطلق او ـ كه يك امر قلبى و صد در صد اختيارى و انتخابى است و اصولا هيچ گونه اكراه و اجبارى در آن راه ندارد ـ آن كه را او به طور مستقيم منصوب يا با ارائه ملاكها و معيارها تعيين كرده باشد به عنوان پيامبر, امام, ولى امر و رهبر خود برمى گزينند.
در زمان غيبت, رهبرى (ولى فقيه) در وجود كسى محقق مى شود كه از بيشترين باور به حق مطلق, بيشترين انقياد نسبت به اوامر و نواهى الهى, بيشترين تقوا و تعهد نسبت به آيين الهى, بيشترين وارستگى از تمايلات و هواهاى نفسانى و بيشترين آگاهى نسبت به مقتضيات زمان و شناخت شرايط برخوردار باشد.
در حكومت اسلامى, پيغمبر, امام و ولى امر فقط مجرى اوامر و نواهى الهى هستند پس قانونگذار اصلى خداست و رهبر علاوه بر احكام الهى كه از منابع تعيين شده به دست مىآورد نسبت به مسائل مستحدثه نيز براساس معيارهاى مشخص دينى حكم الهى را استنباط مى كند و نمايندگان مردم نيز در چهارچوب معيارهاى اسلامى و با توجه به مقتضيات و ضرورتها به وضع قوانين مى پردازند.
و بالاخره حكومت اسلامى, حكومت مستضعفانى است كه يكى از اهداف آن نابود كردن استضعاف و مبارزه با مستكبرين و مترفين و نابودى حاكميت نفس اماره, سرمايه و مرفهين بى درد, شهوت و شكم پرستان و مفسدان در جامعه بشرى است.
ادامه دارد

پاورقي ها:پاورقيها: 1 ) طه (20) آيه121 : ((ثم اجتباه ربه فتاب عليه و هدى)). 2 ) بقره (2) آيه:30 ((و اذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الارض خليفه)); و انعام(6) آيه165 و هو الذى جعلكم خلائف الارض)). 3 ) اعراف(7) آيه172 ((و اذا اخذ ربك من بنىآدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى شهدنا)) ; روم (30) آيه43 ((فاقم وجهك للدين القيم)). 4 ) احزاب(33) آيه :72 ((انا عرضنا الامانه على السموات والارض والجبال فإبين ان يحملنها واشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا)); انسان(76) آيه 3 : ((انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا)). 5 ) لقمان (31) آيه20. 6 ) والشمس(91) آيه هاى 8 ـ :9 ((ونفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقويها)). 7 ) رعد(13) آيه:28 ((الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب)). 8 ) بقره(2) آيه31 ـ :33 ((و علم آدم الاسمإ كلها…)). 9 ) اسرإ(17) آيه:70 ((و لقد كرمنا بنىآدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا)). 10 ) بقره(2) آيه:29 ((هوالذى خلق لكم ما فى الارض جميعا; جاثيه(45) آيه13. 11 ) ذاريات(51) آيه:56 ((و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون)). 12 ) بينه(98) آيه:5 ((و ما امروا الا ليعبدوالله مخلصين له الدين حنفإ)). 13 ) سجده(32) آيه 7 ـ :9 ((و بدإ خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلاله من مإ مهين ثم سواه و نفخ فيه من روحه)). 14 ) بقره(2) آيه:156 ((… انا لله و انا اليه راجعون)). 15 ) رعد(13) آيه :28 ((الا بذكر الله تطمئن القلوب)). 16 ) فجر(89) آيه 27 ـ :30 يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى)). 17 ) انعام(6) آيه:162 ((قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين)). 18 ) همان, آيه:79 ((انى وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض حنيفا)). 19 ) عصر(103) آيه:2 ((ان الانسان لفى خسر)). 20 ) مواقف, ص:618 ضربه على يوم الخندق افضل من عباده الثقلين. 21 ) توبه(9) آيه:103 ((خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزكيهم بها. 22 ) ژان پل سارتر, اگزيستانسياليزم و اصالت بشر, ترجمه دكتر مصطفى رحيمى. 23 ) علق(96) آيه6 ـ :7 ((ان الانسان ليطغى ان رآه استغنى)). 24 ) پيرامون انقلاب اسلامى, ص102 ـ 106. 25 ) ويليام دوگلاس به نقل از چكيده انديشه ها, ص213. 26 ) كيهان 12 تيرماه 1374, ص3.