باغ آفتاب


شعر و شرع و شيعه (1)

شعر شيعى, يكى از شاخه هاى پربار ادب اسلامى است كه بى شك مى توان آن را برگزيده ترين و موثرترين شعر در نوع خود دانست. ويژگى مهم و اصلى شعر شيعه در ((تعهد)) نهفته است. شعرى كه متضمن پيامى الهى و انسانى و هماهنگ با فطرت سليم بشرى است و شاعر در متن حوادث زمانه حضور داشته و هموست كه به جانبدارى از حق و حقيقت و طرد و تحقير باطل و ناراستى موضع مى گيرد.
ما در اين فرصت ضمن بررسى نظرگاه پيامبر(ص) درباره شعر و كندوكاو در اين امر كه: آيا پيامبر(ص) شعرى سروده است يا نه, به ويژگيهاى شعر شيعه در آثار شاعران عرب زبان مى پردازيم.

شعر از نظرگاه پيامبر (ص)
موضعگيرى پيامبر در برابر شعر از ژرفاى دعوت اسلامى برخاسته است, چرا كه پيامبر براى گسترش و ريشه دار كردن آيين اسلام در جانها از هر امكان فراهم آمده اى استفاده مى جست. پيامبر لازم مى دانست كه شاعران مسلمان به ياوه پردازىهاى كافران پاسخ داده و از آنان حمايت كنند. ناگفته نماند كه اين مقابله; يعنى پاسخگويى شاعرانه بايد به گونه اى مى بود كه با آموزه هاى اسلام ناسازگار نباشد. شاعران با عنايت بدين ديدگاه ارزشى پيامبر تلاش داشتند از حد و حدود آموزه هاى اسلامى خارج نشوند و ارزشها را كاملا رعايت كنند.
پيامبر اكرم به شعر شاعران گوش مى سپرد و سرايندگان اشعار را پاداش مى داد.(1) آن حضرت از ((حسان بن ثابت))(2) مى خواست تا اشعار مشركان را پاسخ گويد و بدو مى فرمود: ((بتاز كه روح القدس با تو است.))(3)
شاعران روزگار پيامبر بدون هيچ گونه گزافه سرايى و آراستن ظواهر واژه ها و با صراحتى كه در اشعار مشهود بود به مديحه سرايى از آيين اسلام و پيامآور آسمانى آن مى پرداختند.
گاهى نيز پيامبر با شاعران به گفت وگو مى نشست و درباره مضامين اشعار با شاعران وارد بحث مى شد. در اين ميان ((نابغه جعدى)) درباره پيامبر اشعارى سرود كه در محضر او خواند: ((ما از بزرگى سر به آسمان ساييديم; ولى اميد بزرگى برترى داريم. )) پيامبر سروده او را پسنديد و بدو فرمود: ((اى ابوليلا, اين برترى چه خواهد بود؟)) نابغه گفت: ((بهشتى كه به واسطه تو فرادست آورم, اى رسول خدا.)) آن حضرت فرمود: ((همين گونه است, ان شإ الله.))
او به شعرخوانى ادامه داد و پيامبر در حق او گفت: ((نيكو سرودى كه دهانت به سلامت باد.)) گفته اند كه او بيش از صد سال زيست و حتى يك دندان او آسيب نپذيرفت.
جريان ((كعب بن زهير)) را تمام كتاب هاى تاريخ نوشته اند: او پيامبر را هجو كرده بود و پيامبر او را ((مهدور الدم)) خواند. پس از اين واقعه, ((كعب)) ياران پيامبر را شفيع قرار داده و خود به محضر او رفته و با سرودن اشعارى بدو پناه مى برد. او در اشعارى كه در محضر پيامبر عرضه داشت, گفته است: ((بدرستى كه پيامبر نورى است كه از درخشش آن بهره مند مى شويم و هم او شمشير آخته خداوند است. ))
پيامبر به پاداش اين قصيده او را بخشودند و ((برد)) خود را به عنوان خلعت بدو عطا كردند.
بدين ترتيب مى بينيم كه پيامبر شعر را آميخته با حكمت و زيبايى دانسته و آن دسته از اشعارى كه مضمونى اسلامى داشت مى پسنديد و آن را سلاحى ارزشمند در برابر مشركان مى دانست.
اين موضعگيرى پيامبر نسبت به شعر و شاعران, خود عامل بقاى شعر حكمى در اسلام شد, تا جايى كه مسلمانان على رغم درگيرىهاى فراوان از روايت اشعار دست برنداشته و از اعتبار و جايگاه آن نكاستند.

آيا پيامبر(ص) شعر مى سرود؟
پيامبر با آن كه فصيح ترين عرب بود, اما هيچ گاه يك بيت كامل را نسرود و گاهى نيز سروده ديگر شاعران را به صورت ناموزون مى خواند, آورده اند كه پيامبر مى فرمود: درست ترين سروده اى كه سروده شده است, شعر ((لبيد)) است كه چنين سروده: ((الا كل شىءما خلا الله باطل…))
اما پيامبر ادامه شعر را ناتمام گذاشت.
نيز آورده اند كه هرگز بر زبان پيامبر, شعرى موزون جارى نشد, مگر يك بيت در بحر ((رجز)) كه فرمود:
انا النبى لاكذب
انا ابن عبدالمطلب
اين حكايت را ((بخارى)) نقل كرده و آن را مسلما از پيامبر دانسته است و مى گويد: پيامبر از آن رو اين بيت را سروده است كه ((رجز)) در اصل, شعر نبوده و وزنى از اوزان سجع محسوب مى شود و جايگاهى بين شعر و نثر دارد, زيرا اين بيت در حقيقت مصرعى از يك شعر است, و خليل ابن احمد, بخشى از شعر را در حساب شعر نمىآورد.(4)

ويژگيهاى شعر شيعه
بيشترينه شعر شيعه مربوط به زمانى است كه شاعران اهل بيت پس از رحلت پيامبر اسلام با چشم خويش ديدند كه چگونه خلافت به دست نااهلان سپرده شد, در نتيجه اين مسإله احساسات آنان را برانگيخت تا در برابر جور زمانه با شعر به مبارزه بپردازند. البته ناگفته نگذاريم كه در ميان ديگر گروههايى كه خلافت را اختصاصى نمى دانستند و يا آن را مختص قريش مى دانستند, شاعرانى بودند كه با اسلوب خطابى و احتجاجى به طرح مسإله خلافت مى پرداختند.
بنابراين در چنين فضايى كه هر گروهى نظريات مختلفى ابراز مى داشتند, چشمه هاى شعر شيعه جوشيد, علاوه بر اين, فساد اجتماعى ناشى از حاكميت نااهلان و توزيع ناعادلانه ثروت در ميان مسلمانان و فقر اقتصادى جامعه اسلامى برانگيزاننده هايى بود كه شاعران را به سمت و سوى شعر مبارزه جويانه سوق مى داد.
شعر شيعه; شعر مقاومت, مبارزه, تعهد به اهل بيت پيامبر(ص), صداقت و صراحت است. نمونه هاى اين گونه شعر را در شعرهاى كميت, دعبل خزاعى, ديك الجن, و… مى توان يافت.
در اين مختصر سعى بر آن است كه بتوانيم ويژگيهايى از شعر شيعه را باز تابانيم.
الف ) پايدارى و مقاومت: يكى از مولفه هاى شعر شيعه پايدارى و مقاومت است. شاعران پس از رحلت پيامبر با شعرشان در برابر نامردمى هاى بنى اميه سر به عصيان نهادند و در زمانه اى كه مدح آل پيامبر با رنج و اندوه همراه بود, زبان به مدح آنان مى گشايند:
الم ترنى من حب آل محمد
اروح و اغدو خائفا اترقب
فان هى لم تصلح لحى سواهم
فان ذوى القربى احق و اوجب(5)
آيا مرا نمى بينيد كه از عشق آل محمد و شيفتگى به حكومت عادلانه آنان, شب و روز را به واسطه درگيرى با جباران در ترس و اضطرابم.
اگر كسانى غير از خاندان قريش, شايسته خلافت نيستند, پس ذوى القربى و خاندان پيامبر(ص) محق و سزاوارتر به امر خلافتند.))
دعبل نيز يكى از همان شاعران مقاومت است كه به راحتى مى توانست زبان به مدح حكام جور بگشايد, اما چنين نكرد و بر دشمنان اهل بيت تاخت:
الم تر انى منذ ثلاثين حجه
اروح واغدو دائم الحسرات(6)
آيا نمى بينى كه سى سال است به جرم دفاع از خاندان پيامبر شب و روز را با رنج و اندوه به سر مى برم.))
شعر شيعه در راه مبارزه با دشمن دو محور را هماره مد نظر داشته است:
1 ـ برترى فرزندان پيامبر براى احراز مقام خلافت و امامت;
2 ـ انتقاد از بى كفايتى خلفاى زمان و شرح مظالم آنان.
اين دو بيت از دعبل خزاعى محور نخستين را به خوبى انعكاس مى دهد:
قبران فى طوس خيرالناس كلهم
و قبر شرهم هذا من العبر
و ما ينفع الرجس من قرب الزكى و لا
على ازكى به قرب الرجس من الضرر(7)
((در طوس دو قبر هست; قبر بهترين مردم و قبر بدترين مردم و اين از شگفتيهاى روزگار است.
نه ناپاك از همسايگى پاك سود مى برد و نه انسان پاك از مجاورت ناپاك زيان خواهد ديد.))
انتقاد از خلفا نيز محورى بوده است كه شاعران اهل بيت آن را با شعر بر آفتاب مى افكندند. دعبل در مورد خلافت بنى اميه چنين مى گويد:
انى يكون ولايكون و لم يكن
يرث الخلافه فاسق من فاسق
((از كجا و چگونه مى تواند و هرگز نمى تواند, خلافت را فاسقى از فاسقى ديگر به ارث برد.))
پس از واقعه عاشورا در كربلا و شهادت مظلومانه امام حسين(ع) و شمارى از خاندان پيامبر, روح حماسى شيعه در قالب نثر و نظم پرشور تجلى پيدا كرد. از آغاز تاكنون هيچ حادثه اى چون حادثه كربلا محور و مضمون ادب شيعه نبوده است. صدها كتاب و هزاران شعر درباره كربلا به زبان عربى و فارسى پديد آمده است. البته مسإله ((غدير)) نيز جايگاه بلندى در ادب شيعه دارد و غديريه هاى فراوانى در قرون اوليه اسلامى سروده شده است كه علامه امينى بخش زيادى از اين ((غديريه))ها را در مجلدات مختلف كتب الغدير گردآورده است.
ب ) صراحت : در كمتر شعرى از شاعران شيعى به ابهام لفظى يا معنوى برمى خوريم. شاعران شيعى به راحتى آنچه در دل داشته اند بر زبان شعر آورده اند و بىآن كه گره اى بر زبان شعرشان افتاده باشد, زلال ترين شعرها را در دفاع از حقوق اهل بيت مىآورند.
ج) صداقت: شاعر شيعى از اعماق دل به ممدوح خويش عشق مى ورزد و او را با صداقت مى سرايد, چرا كه هيچ گاه از سرودن شعر قصدى جز رضاى خداوند در نيت شعر خود نداشته است. شاعر شيعى امامان خويش را آن گونه كه بوده اند, مى ستودند و كمتر به مبالغه و غلو دست يازيده اند. فرزدق, در شعر مشهور خويش در مدح امام على بن الحسين(ع), صفات او را چنان برمى شمارد كه در عين شكوه قصيده به شائبه هاى گزافه نزديك نشده است:
هذا الذى احمد المختار والده
صلى عليه الهى ماجرى القلم
هذا على رسول الله والده
امست بنور هداه تهتدى الامم
((اين كسى است كه احمد مختار پدر اوست كه تا هر زمان قلم قضا و قدر به گردش باشد, درود و رحمت خدا بر روان او باد.
اين همان على است كه پدرش پيامبر خداست; همان پيامبر كه اقوام و امم در پرتو هدايت او رهسپار سرمنزل مقصود گشته اند.))

استمرار شعر مبارزه تا زمان ائمه
علامه امينى در الغدير مى گويد: دعوت روحى و يارى دين كه به وسيله شعر انجام مى گرفت و از تإييد قرآن و حديث هم برخوردار بود, در زمان ائمه طاهرين نيز چون زمان رسول خدا برقرار بود و مردم و مجتمع آن روز, از شعر شعراى اهل بيت, قلوبشان مسخر مى شد, و حقايق مكتب ولايت با جانشان آميخته مى گشت. پيوسته شعرا از نقاط دور با قصايد مذهبى و چكامه هاى دينى خود, به خدمت ائمه(ع) مشرف مى شدند و مورد تفقد و اكرام ايشان قرار مى گرفتند.(8)
با عنايت به سودمندى اجتماعى و شرعى شعر اين شاعران, پيشوايان نظر به شخصيت مثبت اين شاعران داشتند و ساعى بودند تا نقطه ضعفهاى آنان را با روشهاى تربيتى اصلاح نموده و آنان را در مسير هدايت راهبر شوند. اين نكته را نيز بايد خاطر نشان ساخت كه وصيت امام باقر به امام صادق ـ عليهم السلام ـ در مورد وقف فلان مقدار از مال خود براى شاعران و نوحه سرايان در ايام حج, ناظر به اهميت شعر و استفاده از آن به عنوان وسيله موثرى است در خدمت اهداف اسلامى.(9)
ادامه دارد

پى نوشتها:
1 ) جمهره اشعار العرب, ص12.
2 ) ((ابو ابوالوليد حسان بن ثابت انصارى, در مدينه زاده شد. در سال هجرت پيامبر اكرم و در حالى كه شصت ساله بود به اسلام گرويد. او با حربه شعر به جنگ مشركان پرداخته, تبليغات مسموم و بدگويى آنان را عليه پيامبر و اسلام خنثى كرد و آيين جديد را ستود. از اين رو او را شاعر پيامبر خوانده اند. پيامبر نيز درباره اش فرمود: تو از سوى روح القدس مويد هستى مادامى كه اهل بيت را مدح كنى. )) ولى متإسفانه او نخستين كسى بود كه على(ع) را به دست داشتن در قتل عثمان متهم كرد. هدف او از اين عمل خشنود ساختن معاويه و دريافت جايزه از سوى او بود كه البته خشم مسلمانان را برانگيخت. او همانند سعد ابن ابى وقاص و عبدالله ابن عمر سر از بيعت على(ع) برتافت و از جمله كسانى بود كه در ساختن حديث افك دست داشت. گفته شده كه پيامبر(ص) او را حد زده است. يك بار نيز او متعرض مهاجران شده است كه نزديك بود فتنه اى برپا شود كه پيامبر آن آشوب را از ميان برداشت. ما در محدوده اطلاعاتمان به موردى برنخورده ايم كه او شمشير برگرفته باشد و در كنار پيامبر جنگيده باشد. بلكه مورد عكس آن داستان صفيه دختر عبدالمطلب است. زمانى كه يك يهودى وارد حريم مسلمانان مى شود او از حسان مى خواهد تا يهودى را بكشد. اما او شديدا از اين كار امتناع مى ورزد. او در 120 سالگى و پس از نابينايى در پايان روزگار معاويه درگذشت. (المدخل الى تعلم المكالمه العربيه, محمد و على حيدرى, ص66, دفتر تبليغات, 1409هـ. به نقل از اسدالغابه, ج2, ص;4 الاستيعاب, ج1 ص;341 الاغانى, ج4, ص;138 نكت الهميان, ص134, مروج الذهب, ج2, ص;356 الشعر والشعرا, ص223.)
3 ) همان, ص13.
4 ) عيسى يوسف, حسان بن ثابت, ترجمه سيد حسين اسلامى, دار الكتب العلميه, بيروت, 1411.
5 ) كميت, القصائد الهاشميات, صالح على صالح, بيروت, 1392ق.
6 ) مصطفى قلى زاده, دعبل خزاعى شاعر دار بر دوش, سازمان تبليغات اسلامى, ص83.
7 ) همان.
8 ) علامه امينى, الغدير, ترجمه محمد تقى واحدى, ج3, ص35.
9 ) صادق آيينه وند, ادبيات انقلاب در شيعه, ج1, ص119.


آشنايى با شاعران حوزه
ناصح قشمه اى
حاج شيخ عبدالرحيم ملكيان, متخلص به ناصح قشمه اى, در سال 1302 شمسى (1342قمرى) در شهرضا(قمشه) متولد گرديد. پس از گذراندن دوره شش ساله دبستان, به تحصيل علوم حوزوى همت گماشت, در شهرضا نزد حاج ملا على نورى و حاج سيد فضل الله حجازى, و سپس در اصفهان نزد حاج عباسعلى جنت آبادى و آقاى صدر كوپايى و حاج ميرزا على آقا شيرازى به كسب فيض پرداخت. از اصفهان رحل اقامت به قم مشرفه افكند و آموختن معقول و منقول را در محضر اساتيدى چون آقايان فكور يزدى و مجاهدى تبريزى و علامه طباطبايى و حاج شيخ عباسعلى شاهرودى و آيه الله بروجردى ـ رحمه الله عليهم ـ ادامه داد.
از ديگر اساتيد ايشان, كه درك محضرشان در شهرضا ميسر مى گشت, يكى مرحوم حاج شيخ محمد هادى فرزانه (حكيم فرزانه) است و ديگرى استاد حكيم الهى قمشه اى, كه خود از بنى اعمام وى محسوب مى شود.
استاد ناصح قمشه اى اكنون قريب چهل سال است كه در شهرضا به تدريس علوم دينى در سطوح مختلف و وعظ و تبليغ اشتغال دارد, و از اين رهگذر شاگردان و مستمعان ايشان حظ فراوان برده اند و مى برند.
استاد از اوايل جوانى به سرودن شعر مى پرداخته, و آثارى كه تاكنون به شعر پديد آورده است عبارتند از: چهل حديث منظوم, و حديث ((ماالحقيقه)) كميل بن زياد, و كلام اميرالمومنين ـ عليه السلام ـ در شب دفن فاطمه ـ سلام الله عليها ـ , و قصايد و غزليات و رباعيات, و مدايح بعضى از ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ .
مى توان گفت استاد ناصح از لحاظ سبك و سياق شعرى در وهله نخست بيشتر به مولوى و حكيم نظامى نظر دارد, و در وهله بعد به سعدى و حافظ. غزلى از اين شاعر ارجمند را زمزمه مى كنيم:


مفاتيح ترنم
خانه زاد حق
جهان را سر به سر مرآت حسن يار مى بينم
در اين آيينه پيدا طلعت دلدار مى بينم
تو محرم باش تا جانان براندازد نقاب از رخ
كه محجوب از جمال او دل اغيار مى بينم
در اين آيينه گر بينى رخ آيينه آرا را
تو را خوش منظر و صاحبدل و هشيار مى بينم
تو را گر منطق الطير است بشنو مرغ جان گويد
كه دست نقشبندى در گل و گلزار مى بينم
دل شب كحل بيدارى بكش بر ديدگان جانا
كه چشم عاشقان را در سحر بيدار مى بينم
بينديش, آن گهى دم زن زروىعقل وهشيارى
سخن را مظهر و آيينه افكار مى بينم
طريق عشق و راه مستقيم و نقد ايمان را
به جان حق كه در مهر شه ابرار مى بينم
على آن خانه زاد حق ولى والى مطلق
امين كردگار و صاحب اسرار مى بينم
زنقد عمر حاصل كن متاع عشق و عرفان را
كه اين سرمايه را بس سود اين بازار مى بينم
بگو ناصح كه ات آموختى اين نغز گفتارى
كه او را در صفا چون گوهر شهوار مى بينم

شوق گريه
نظر هميشه به خود كردن است مشكل من
بيا و آيينه بردار از مقابل من
ببند پنجره ها را كه باز اهرمنى
كمان كشيده به قصد چراغ محفل من
براى چيست كه از شوق گريه لبريزم
عبور كيست خدايا زكوچه دل من
زبس كه شوق سفر داشتم نفهميدم
كه بسته است, كه بسته, جرس به محمل من
چه مى شود كه دل عشق را نرنجانى
بر او سلام كنى, گرچه هست قاتل من
فضل الله قدسى

نخلها
نخلها پيغمبر تنهايى اند
درد تنهايى ما را حامى اند
نخلها يادآور غمنامه اند
نخلها خونريز بزم خامه اند
نخل سرشار از پيام آشناست
حاكى از روح فرح بخش خداست
ياد نخلستان سكوتم را شكست
نغمه مستانه جانم گسست
چون على در قلب نخلستان گريست
نخل هم با يار محرومان گريست
نخل با تنهايى ما عهد بست
عهد نخلستان توان آيا شكست؟
نخل يك خنياگر درد آشناست
آشناى درد تنهايى ماست
وحيده نعيم آبادى ـ حوزه علميه قم

جستجو
روزگارى است خانه بر دوشيم
چارق كندوكاو مى پوشيم
شب انيس ترنم باران
روز با بادها هماغوشيم
تشنگانيم گرچه با يادت
پنج نوبت شراب مى نوشيم
ما كه در دوريت فقط چشميم
لب اگر واكنى همه گوشيم
گاه, موجيم با هزار آوا
گاه چون صخره ايم خاموشيم
بيدل بيدليم و مى سازيم
خسته خسته ايم و مى كوشيم
حسين على شيدان شيد

رسم رفاقت
طريقت جز صداقت نيست اى عشق
دلم را از تو طاقت نيست اى عشق
دلم را دست دلتنگى سپردى
و اين رسم رفاقت نيست اى عشق

رسم غم
پيراهنى از زخم به تن دوخته است
اين رسم زحضرت غم آموخته است
اى سرو تماشايى ايمان, اى خوب
دل, شعله به شعله در غمت سوخته است
مجتبى تونه اى

شوق
با كوى تو كيميا نمى خواهم من
با درد و غمت دوا نمى خواهم من
بشتاب به كشتنم كه شمشير تو را
مى بوسم و خونبها نمى خواهم من

عشق
يا رب چو شفق ز شعله سرشارم كن
چون لاله به داغ دل نشان دارم كن
آزادى و سرفرازىام ده همه عمر
يعنى كه به عشق خود گرفتارم كن
محمد حسين بهجتى (شفق)

پاورقي ها: