شعر و شرع و شيعه 2


پارسى سرايان شيعى

پيش درآمد
در مقالت پيشين كه گوشه هايى از شعر شيعى را مورد بررسى قرار داديم, گفتيم كه از عواملى كه موجب شد شاعران مذهبى سرا مورد عنايت و توجه ائمه و بزرگان دين قرار گيرند, موضع گيريهاى فكرى و سياسيى بوده كه شاعران در شعرشان عليه دستگاه اموى و عباسى داشته اند; يعنى آنها با اتكا به ائمه با حكام جور به مبارزه مى پرداختند و شعرشان رنگى از مدح نداشته است, بلكه صبغه اى حماسى داشته و هم از اين روست كه دستگاه حاكم در برابر شعر مذهبى واقعى واكنش نشان مى داد.
بايد گفت شعر شيعى, حول سه محور اساسى مى چرخد:
الف) بعد حماسى;
ب) نقل تاريخى پاره اى از حوادثى كه بر امامان ـ عليهم السلام ـ رفته است;
ج) جنبه عاطفى و سرودن مرثيه هايى كه چهره حادثه را سوزناكتر و دردناكتر نشان دهد.
بنابراين, هركدام از اين ابعاد, در نوع خود ادب شيعى را مدد رسانيده اند. در اين نوشتار تلاش ما بر آن است تا بتوانيم شمايى از سه محور اساسى را در شعر شاعران ايران مورد بررسى قرار دهيم.
با آن كه تاريخ نشان مى دهد كه از آغاز گسترش زبان فارسى مذهب رايج و غالب ايران تسنن بوده است, با اين حال كمتر ديوانى را مى يابيم كه به پيشوايان مذهب شيعه توجه نداشته باشند. اما ((آن مارى شيمل)) مى نويسد: ((به نظر مى رسد كه آفرينش شعر دينى, در جهان اسلام متإخر باشد. مخالفت با شعر, بويژه شعر دينى در قرون اوليه اسلامى محسوس است; زيرا بيم آن مى رفت شعر ـ كه در قرآن نكوهش شده و در احاديث, غالبا از آن با عناوين منفى ياد شده است ـ با آيات قرآنى تعارضى پيدا كند و يا مردم اشعار دينى را وحى پندارند. اشعار ستايش آميز يار پيامبر, حسان بن ثابت نيز بيش از آن كه شعر دينى باشد. اشعار توصيفى و مدحيه است.))(1)
آن مارى شيمل, پيش از آن كه تعريفى از شعر دينى به دست دهد, نظريه مذكور را ارائه مى دهد كه درباره آن سخن بسيار است و بيرون از هدف اين مقال, اما به نظر مى رسد شعرى كه در دفاع از آيين نو, بر پيامبر ـ هرچند به گونه تحميديه ـ عرضه شده باشد, خود نوعى شعر دينى محسوب مى شود. اين در حالى است كه هيچ قلمى در تعريف ((شعر دينى)) به گردش درنيامده است. راستى شعر دينى چيست؟ چه ويژگيهايى دارد؟ نخستين شعرهاى دينى از چه زمانى سروده شده اند؟ قالب هاى شعر دينى كدامند و… .
با اين همه; يعنى در موقعيتى كه درباره شعر دينى كمتر قلم زده شده است, سروده هاى بسيارى در ذهن و زبان مردم همچنان از روزگاران پيشين مانده است و به صورت ضبط شده در نوشته ها آمده است. برخى از شعرهاى دينى با مراسم مذهبى درآميخته است.
تعزيه نامه ها كه نمايشنامه هاى منظومى اند كه موضوع آن شهادت حضرت امام حسين (ع) است يكى از ژانرهايى است كه شعر را با نمايش درهم آميخته است. سابقه اجراى مراسم, به دوران سلطنت احمد بن بويه, معروف به معزالدوله مى رسد كه در سال 352 هجرى در بغداد به فرمان او اين مراسم برپا شد. خواندن اشعار مراثى و به راه انداختن دسته هاى سوگوارى از آن سال تا انقراض دولت ديالمه يا آل بويه (320ـ448ق) كه شيعه بودند, در نواحى حكومتى آنان معمول بود. اين مراسم در دوران صفويه ترويج بيشترى يافت. تعزيه نامه ها, از سادگى و بى پيرايگى زبان و بيان برخوردارند. و اغلب با زبانى ساده و نزديك به زبان عاميانه سروده شده اند.
كمتر شاعرى در اين دوره مى توان يافت كه قصيده يا تركيب و ترجيعى در ستايش پيامبر اسلام و امامان شيعه نسروده باشد. چنين به نظر مى رسد كه شاعران اين كار را به عنوان وظيفه محتوم دينى, مى شمرند.(2)
چاووشى خوانى نيز يكى ديگر از جلوه هاى شعر دينى ـ مردمى است. كه در اين گونه شعرها منقبت پيامبر و امام هاى دوازده گانه و توصيف زيارتگاه ها مد نظر بوده است. سرايندگان اين گونه شعرها افرادى ناشناس هستند.(3)
سخنورى نيز يكى از مراسمى است كه اجراى آن از دوره صفويه شروع شده, اين مراسم در شب هاى ماه رمضان در قهوه خانه هاى قديم برگزار مى شد. اين مراسم در حقيقت نوعى مشاعره بود كه بين دو يا چند ((سخنور)) برقرار مى شد, يكى از سخنورها مراسم را با نام خدا و حمد او و نعت پيامبر و امام هاى دوازده گانه شروع مى كرد. احتمال مى رود هدف اصلى اين مراسم ترويج و تحكيم مذهب شيعه و نشانه هوادارى اصناف مختلف از شيعه بوده است. نمونه يك رباعى كه معمولا ((سخنور)) اصلى, مراسم را با آن شروع مى كرد, چنين است:
آن نقطه كه زير بإ بسم الله است
آن راهنما به جمله خلق الله است
سنجيده شده است در تمام قرآن
آن خال لب على ولى الله است(4)
بايد به اين مراسم, مولودخوانى را نيز اضافه كرد. به گفته آن مارى شيمل, نخستين ژانر بزرگ كه كاملا به بيان احساسات دينى اختصاص دارد, ((مولوديه)) است كه به مناسبت ولادت پيامبر اكرم(ص) در روز دوازدهم سومين ماه قمرى خوانده مى شود. مولودها, نخستين بار در اوائل قرن سيزدهم ميلادى, به نثر گفته شد, اما اين روايت هاى نثرى به سرعت به اشعار مفصلى تبديل شد. مشهورترين ((مولود)) در تركيه سروده سليمان چلبى اهل بورسا (متوفاى 1419م) است كه تا امروز نه تنها در ولادت پيامبر كه حتى در مناسبت هاى خاصى مانند چهلم مرگ كسى و يا در مراسم سوگند خوانده مى شود… اين قالب گونه اى قصيده روايتى است كه اعمال شگفت انگيز پيامبر(ص), خلفاى چهارگانه و بويژه على بن ابى طالب(ع) را به تفصيل شرح مى دهد. (5)

شعر شاعران شيعه
از سرايندگان نخستين فارسى زبان, رودكى و كسايى مروزى شيعه مذهب بوده اند. رودكى كه بيشترينه اشعار او به دست بادها سپرده شده است, از شاعران برجسته زبان فارسى بوده كه مذهب ((اسماعيلى)) داشته است. او كه پس از گرويدن نصر بن احمد سامانى به مذهب اسماعيلى, به آن مذهب درآمد. از اشعار باقى مانده او چنين باورى مستفاد نمى شود, ولى ((معروف بلخى)) از شاعران همان دوره, در ضمن اشعارى چنين مى گويد:
از رودكى شنيدم; استاد شاعران
كاندر جهان به كس مگرو جز به فاطمى(6)
كسايى مروزى مهمترين و نخستين شاعر شيعه مذهب فارسى زبان است. كسايى در آغاز شاعرى مديحه سرا بوده, اما در اواخر عمر پشيمان مى شود و به سرودن مواعظ و اشعار مذهبى مى پردازد.(7) كسايى به طور قطع پيرو مذهب شيعه دوازده امامى بوده و اين امر غير از تصريح صاحب كتاب ((النقض)) از اشعار خود او نيز برمىآيد. كسايى با بيان مناقب خاندان پيامبر و سرودن مراثى براى شهداى اين خاندان ـ كه همواره مورد ستم و آزار بنى اميه و بنى عباس بودند ـ همدردى مردم ايران را با آن خاندان باز گفته است.(8) قصيده مسمط او كهن ترين سوگنامه ماجراى كربلاست, هرچند ديوان كامل او اكنون در دست نيست, اما از همين مقدار بازمانده, باورمندى كامل او به مذهب شيعه نمودار مى شود. در اين قصيده آثار تشيع اثناعشرى كاملا مشهود است و اشاراتى آمده است كه اين حقيقت را روشن مى كند.
از جمله ((آيه قربى)) اشارتى است به ((قل لا إسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى)) كه بخشى از آيه 23 سوره ((شورى)) و به مودت و دوستى على ـ عليه السلام ـ و اهل بيت پيامبر ناظر است.
دامن اولاد حيدر گير و از توفان مترس
گرد كشتى گير و بنشان اين فزع اندرپسين
بى تولا بر على و آل او دوزخ تو راست
خوار و بى تسليمى از تسنيم و از خلد برين
كسايى در ابياتى از اين قصيده خشم خود را از حكومت ناحق مروانيان و يزيديان ابراز مى دارد و از اين كه اين گروه فاسق منبر خاص رسول الله و اولاد او را به وجود ناپاك خود آلوده اند, ابراز نفرت مى كند و مى گويد:
منبرى كآلوده گشت از پاى مروان و يزيد
حق صادق كى شناسد و آن زين العابدين؟
وى در قصيده ((سوگنامه كربلا)) كه با تغزل و تشبيب آغاز مى شود, به مصيبت حضرت زينب و شهربانو و فجايع بى مانندى كه برخاندان رسول(ص) رفته اشاره مى كند.
دست از جهان بشويم, عز و شرف نجويم
مدح و غزل نگويم مقتل كنم تقاضا
ميراث مصطفى را, فرزند مرتضى را
مقتول كربلا را تازه كنم تولا
آن پنج ماهه كودك بارى چه كرد؟ ويحك
كز پاى تا به تارك مجروح شد مفاجا
كسايى مروزى از جمله كسانى بود كه در نيمه قرن چهارم هجرى در زمانى كه دولت مقتدر سامانى, در سراشيب زوال بود, ظهور كرد. اشعارى كه كسايى در مدح على(ع) و خاندان پاكش سروده است نشان دهنده ضعف حكومت بغداد و اقتدار آل بويه و رشد قدرت دوستداران على(ع) است.
((اشعارى كه كسايى ـ بدون هيچ گونه حصر و زجر و آزار ـ در مدح اهل بيت(ع) مى سرايد, نشانى است از محيطى آزاد و طرفدار تشيع كه مردم خواهان چنين اشعارى بوده اند.))(9)
با اين همه اگر بخواهيم با عنايت به معيارى كه در آغاز بحث از آن سخن گفتيم, اشعار كسايى مروزى را بسنجيم, مى توان دريافت كه مدح و مرثيه كسايى بيشتر رنگى از عاطفه به خود مى گيرد. اين روحيه با توجه به قصايدى كه با تشبيب و غزل آغاز مى شود, بخوبى نمودار است. بنابراين اهميت قصيده مسمط كسايى در سوگ شهيدان كربلا, در اين است كه اين قصيده نخستين سوگنامه مذهبى در شعر فارسى است, هرچند قصيده او در مقايسه با آثارى چون تركيب بند معروف محتشم كاشانى, شعرى است; ابتدايى.(10)
شاعران شيعى پس از كسايى از نظر انديشه و بيان سبك كسايى را دنبال كرده اند; از جمله آنان مى توان از قوامى رازى نام برد. قوامى مردى شيعى مذهب و در ميان شاعران شيعه معروف بوده است. نام او نه تنها در كتاب ((النقض)) در شمار شاعران شيعى ذكر شده, بلكه در آثار او اشعار زيادى در منقبت به خاندان رسالت و مرثيت آنان نيز ديده مى شود.(11)
از شاعران برجسته عهد غزنوى, فردوسى شاعر بزرگ ملى است. دولت ضد شيعه سلطان محمود, سياست عباسيان را با تعصب اجرا مى كرد و مى گفت: ((من از بهر قدر عباسيان, انگشت در كرده ام در همه جهان, و قرمطى مى جويم و آنچه يافته آيد و درست گردد, بردار مى كشم.))(12) فردوسى در چنين زمانه اى مى زيست. فردوسى كه شيعه اثنا عشرى بود, به علت اختلاف در نژاد و مذهب, نتوانست با سلطان محمود كه به ظاهر مشوق شاعران بود, سازشى داشته باشد. ابيات آغازين شاهنامه نشان گر اعتقاد راسخ او به خاندان پيامبر است:
منم بنده اهل بيت نبى
ستاينده خاك پاى وصى…
اگر چشم دارى به ديگر سراى
به نزد وصى و نبى گير جاى
گرت زين بدآيد گناه من است
چنين است, و آيين و راه من است…
پيمبر بدو اندرون با على
همه اهل بيت نبى و و صى
نكته قابل طرح درباره اين چند بيت كلمه ((وصى)) است كه تنها شيعيان به مسإله وصايت على ـ عليه السلام ـ اعتقاد دارند. فردوسى همچنين فرازهايى از سخنان آن حضرت را مورد استفاده قرار داده و البته صريحا در اين گونه موارد نام حضرت را نياورده است.(13)
فردوسى در سرودن وقايع تاريخى شاهنامه, با امانتدارى مضامينى كه از خداينامه و اسناد ديگر در اختيار دارد, به عنوان ناظمى بى طرف خود را مطرح نمى كند; بلكه طبيعت عدالتخواهى و استبداد ستيزى خود را در مواقع مقتضى بروز مى دهد و نقاط ضعف پادشاهان بيدادگر را شجاعانه زير شلاق انتقادات تند خود مى كشد و فرجام ناپسند كجرويهايشان را گوشزد مى كند و تنها فرمانروايانى را كه درجهت منافع مردم گام مى نهند و به صفات والاى انسانى آراسته اند, مى ستايد.(14)
ناصر خسرو, نويسنده, حكيم و شاعرى كه شعرش به منزله شمشير برانى است بر ضد قشريان, رياكاران, غاصبان حق مردم, بويژه غاصبان خلافت و تمام عمال جور و ستم. ناصر خسرو در ميان شاعرانى كه از قرن چهارم پاى به عرصه ادبيات گذاشته اند, چهره اى مشخص دارد, چرا كه او شيعه است ـ هرچند شيعه اسماعيلى ـ و به همين دليل مورد تعصب و آزار تركان و طرفداران خلفاى عباسى قرار گرفته است; زيرا زبان فصيح, منطق گويا و صراحت لهجه او ديگر جاى آشتى و سازشى باقى نگذاشته است.(15)
او تنها مذهب شيعه را بر حق مى داند و همه را به آن فرا مى خواند و از امامان شيعه به بزرگى و جلالت ياد مى كند:
حسين و حسن را شناسم حقيقت
به عالم گل و ياسمين محمد
و در ابيات زير تإثر خود را از فاجعه كربلا نشان داده است:
دفتر پيش آور و بخوان حال آنك
شهره از او شد به جهان كربلاش
تشنه شد و كشته و نگرفت دست
حرمت و فضل و شرف مصطفاش(16)
وى همچنين به حضرت فاطمه زهرا(س) و فرزندان گرامى اش اشاره مى كند و مى گويد:
گزين و بهين زنان جهان
كجا بود جز در كنار على؟
حسين و حسن يادگار رسول
نبودند جز يادگار على
وى در بيان انديشه هايش صراحت لهجه دارد و با به كار بردن الفاظى ناخوشايند, حريفان را به مبارزه مى طلبد. او در اين راه هيچ گونه سهل انگارى را روا نمى دارد:
گر احمد مرسل پدر امت خويش است
جز شيعت و ابناى وى اولاد… اند؟!
ناصر خسرو, كه بيشتر جنبه هاى شعرش از لحاظ اخلاق و خردگرايى تحسين برانگيز است, متإسفانه در مواردى به زمره واعظان غير متعظ درمىآيد; مخصوصا زمانى كه از دشمنان باطنيه و اسماعيليه ياد مى كند, سخت غضبناك است و با نسبت دادن كلمات يا صفات مذموم آنان را تحقير مى كند.(17)
اى جاهل ناصبى چه كوشى
چندين به جفا و كارزارم
تو چاكر مرد با دوالى
من شيعت مرد ذوالفقارم
رنجيت نبود تا گمانت
آن بود كه من چو تو حمارم
واكنون چو شدى ز حالم آگه
يكسر چه كشى سر از فسارم
بنابراين, ناصرخسرو با هنر شاعرى خويش در خدمت تبيين عقيده و توجيه معتقدات مذهبى خود است. ناگفته نگذاريم كه ناصرخسرو, در برابر تعصبات اعتقادى غزنويان و تعصبات نكوهيده عقيدتى برخى از عالمان و امراى حاكم, اين همه از خود عصبيت و پرخاشگرى نشان مى دهد; چرا كه مخالفان اسماعيليه چنين باورى داشتند: ((قتل ايشان حلال تر است از آب باران و واجب تر است بر سلطانان و پادشاهان كه ايشان را قهر كنند و به قتل رسانند و پشت زمين را از نجاست ايشان پاك كنند و با ايشان دوستى و صحبت نشايد كردن و ذبيح ايشان نشايد خوردن و نكاح ايشان نشايد كردن و خون ملحدى ريختن, اولى تر كه هفتاد كافر رومى را كشتن.))(18)
در چنين اوضاعى است كه ناصرخسرو در ديوان خود از فضيلت على(ع) و فرزندان پاكش سخن مى گويد و مدعيان علم و فضيلت را بى مايه و پايه مى داند و شاعرانى را كه عقيده خود را در آستان صاحبان زور و زر قربانى كرده اند, ملامت مى كند.
مشهورترين سراينده شيعه مذهب از آغاز تا قرن ششم هجرى ((قوامى رازى)) است. بدرالدين قوامى رازى از شاعران نيمه اول سده ششم است. قوامى نخستين شاعر فارسى زبان است كه در اشعارش صريحا به تشيع خود اعتراف كرده و به حقانيت تشيع و به عدل خدا و امامت ائمه دوازده گانه تصريح نموده است. قوامى از اين كه بر مذهب شيعه است بارها مباهات كرده و از اين رو اشعارش در ميان گروه شيعيان آن روزگار رواج فراوان يافته بود. از مضامين برخى ديگر از ابيات قوامى استنباط مى شود كه از گروه مناقب خوانان بوده است. مناقب خوانى شغلى بود كه شيعه براى كسب توانايى بيشتر براى نشر مذهب خود پيدا كرد. آنان قصيده هاى شيعيان در مدح على(ع) يا ساير ائمه(ع) را در كوى و برزن و بازار مى خواندند. مناقب خوانان اشعار را از آثار شاعران شيعه مذهب كه نام بعضى از آنان را, شيخ عبدالجليل در كتاب ((النقض)) آورده است, انتخاب مى كردند.(19) قوامى رازى, همان گونه كه گفتيم يكى از اين شاعران است. گاه رفتار متعصبان قوم با اين مناقبيان بسيار شديد بود, چنان كه دختر ملكشاه, زن اصفهبد على, زبان يكى از آنان را به نام ((ابوطالب شيعى مناقبى))(20) بريد.
پس از اين دوره سرودن شعر در مناقب و مراثى اهل بيت رواج يافت و به ويژه در قرن هفتم در بين شاعران شايع شد, حتى برخى از سرايندگان سنى مذهب در اين مقوله طبع آزمايى كردند. سيف الدين محمد فرغانى, شاعر حنفى مذهب مرثيه زيبايى با اين مطلع درباره فاجعه كربلا سرود:
اى قوم در اين عزا بگرييد
بركشته كربلا بگرييد
در گريه سخن درست نيايد
من مى گويم شما بگرييد(21)
اين قصيده يكى از نخستين اشعار فارسى است كه در رثاى حسين بن على سروده شده است. تعدادى ديگر از شعراى اين دوره چون امامى هروى, فخرالدين عراقى, سلمان ساوجى, خواجوى كرمانى, سعيد هروى و حسن كاشى قصايد و اشعارى در مناقب يا مراثى خاندان پيامبر سرودند.(22)
احترام وافى نسبت به همه ائمه اثناعشر در ميان شاعران بيشتر از دوره هاى پيشين معمول شد و اين خود يكى از نتايج انقراض خلافت عباسى و پيشرفتهاى سياسى و اجتماعى شيعه است.(23)
مذهب شيعه در سده هفتم و هشتم هجرى به سرعت راه ترقى پيمود و به تدريج زمينه گسترش آن در سراسر ايران فراهم مىآمد. تظاهرات عادى پيروان اين مذهب در ايام سوگوارى و خواندن اشعار در مرثيه امامان و شهيدان رواج كامل يافت.(24) از شاعران مشهور اين عصر برجسته تر از همه, ركن الدين دعويدار قمى است. او شيعى مذهب بود و به دو زبان فارسى و عربى شعر مى سرود. او در مدح سلسله سادات قم و از آن ميان به ستايش سيد اجل امير يحيى الدين مرتضى قمى سرگرم شد.(25)
در پايان اين مقال بايد به طور گذرا به چند شاعر شيعى مذهب اشاره كنيم. خواجه سعيد الدين هروى, معروف به سعيد هروى يكى از اين شاعران است. سعيد هروى شيعه اثناعشرى بود و چنان كه تقى الدين كاشى مى گويد: ((در مدايح و مناقب اهل بيت قصايدى دارد.))(26)
نصرت علوى رازى, حمزه كوچك ورامينى, شهاب سمنانى, از جمله شاعرانى هستند كه در سده هشتم در مدح امير(ع) و ائمه(ع) اشعارى سروده اند. در مورد نصرت علوى رازى بايد گفت كه ظاهرا وى از علويان بوده و اشعار بسيارى در مدح ائمه(ع) سروده است. از برخى ابيات او استنباط مى شود كه او از جمله مناقب خوانان بوده است.(27)
ادامه دارد

(خليل زكاوت, لامرد)
پاورقي ها:پاورقيها: (ترجمه سيد حسن اسلامىof the Modern Islamic world, 1995 ,vol1,368 (
I. The oxford Encyclopedia ( .372 – 1 2 ) تاريخ ادبيات در ايران, ج5, ص622. 3 ) چاووش, غلامحسين يوسفى , كلك شماره 14 و 15, 1370, ص5 ـ 9. 4 ) محمد جعفر محجوب, سخنورى, مجله سخن, دوره نهم, ص530 ـ 535. 5 ) مقاله شعر دينى در جهان معاصر اسلام, آن مارى شيمل, ترجمه سيد حسن اسلامى, دايره المعارف آكسفورد. (نسخه دست نويس) 6 ) تاريخ ادبيات در ايران, ج1, ص371 ـ 326. 7 ) كسايى مروزى, زندگى, انديشه و شعر او, رياحى, ص26. 8 ) النقض, عبدالجيل قزوينى, تصحيح محدث ارموى, چاپ اول, ص252. 9 ) احمد احمدى بيرجندى, تابش تشيع بر فراز خاوران, طلايه, سال اول, شماره دوم, ص11. 10 ) دكتر رياحى, كسايى مروزى, زندگى, انديشه و شعر او, ص36, انتشارات توس,1368. 11 ) ذبيح الله صفا, تاريخ ادبيات در ايران, ج2, ص697. 12 ) ابوالفضل بيهقى, تصحيح دكتر فياض, تاريخ بيهقى, ص227. 13 ) دكتر شهيدى, بهره ادبيات از سخنان حضرت على, ص206. (در يادنامه كنگره هزاره نهج البلاغه) 14 ) دكتر حسين رزمجو, شعر كهن فارسى, در ترازوى نقد اخلاق اسلامى, ج2, مشهد1366. 15 ) على دشتى, به كوشش مهدى ماحوزى, تصويرى از ناصرخسرو, جاويدان, تهران, ص20, 1362. 16 ) مهدى محقق, بيست گفتار در مباحث علمى و فلسفى و كلامى, ص282. 17 ) دكتر حسين رزمجو, شعر كهن فارسى, در ترازوى نقد اخلاق اسلامى, ج دوم,ص181. 18 ) برنارد لويس, ترجمه فريدون بدره اى, فداييان اسماعيلى, تهران , 1347, ص72 و 73. 19 ) النقض, عبدالجليل قزوينى, تصحيح محدث ارموى, ص252 و 628. 20 ) همان, ص77. 21 ) ذبيح الله صفا, ديوان سيف فرغانى, تهران, ج1, ص176 ـ 177. 22 ) تاريخ ادبيات در ايران, ج3,ص336. 23 ) همان, ج3, ص336. 24 ) تشيع, سيرى در فرهنگ و تاريخ تشيع, دايره المعارف تشيع, ص232. 25 ) تاريخ ادبيات در ايران, ج3, ص347. 26 ) همان, ص356. 27 ) منتخباتى از سه شاعر شيعى قرن هشتم, ايرج افشار, فرهنگ ايران زمين, ص173 ـ 178. مفاتيح ترنم آتش عشق شور عشقت به دل افتاد چنان مست شدم كه زخود قطع نمودم, بتو پيوست شدم آتش عشق تو در دل شررى زد كه سحر سوختم, خاك شدم, يكسره از دست شدم نيست از من اثرى هر چه بگردم چكنم؟ ليك در كوى تو چون نيست شدم هست شدم سر نهادم به كفت پاى بر افلاك زدم مهر گشتم چو تو را ذره شدم, پست شدم با تو بى پرده بگويم كه گرفتار توام بى جهت نيست كه آزاده و سرمست شدم نخست وزير شهيد; دكتر محمد جواد باهنر 29 / شوال / 1376 بشير روز تا بشير تابناك روز دامن گستراند از فراز كوهسارى دور در دامان صحرا بوسه رگبار دشمن دور از چشم عزيزان مى نوازد پيكر خونين ما را همسر من! زندگى هر چند شيرين است اما با تمام آرزوها دوست مى دارم به دشت سرخ خون گلگون برويم يا كه بر امواج هستى قطره اى شفاف باشم تا كه از دريا بگويم همسر من! لاله اى خونين به روى سينه بنشان چون شب انديشان هراسانند از گلواژه خون همسر من! سرفرازا چهره بگشا خوشه هاى اشك را از ديده برچين تا مبادا ياغيان شب بپندارند تو از شوى دربندت به زندان ننگ دارى همسر من! بعد من با كودكانت مهربانتر باش عين نور چشمانت تا كه ننشيند غبار غم به روى چهره معصومشان هرگز! همسر من! كودكانت روزگارى گر نشانى از پدر جويند يا كه از نام پدر گويند گو كه شد در راه ايمان كشته با لبهاى خندان رئيس جمهور شهيد; محمد على رجايى, زندان قصر, 1356 تقديم به مقام ولايت نگاهـم بستـه زنجيـر زلفـت و جـانم تشنـه شمشيـر زلفـت لبم مست سمرقند لب تو دلم شد بيدل كشمير زلفت خوشا من صيد نخجير تو باشم شهيد شهد شمشير تو باشم تو باشى آيه انا فتحنا و من دنبال تفسير تو باشم كجاها رفت و آمد دارى اى دوست كه در دل نور سرمد دارى اى دوست نگاهت باغى از صلوا عليه است چه نسبت با محمد دارى اى دوست كليد باغ انگور است آن چشم شفاى جان مخمور است آن چشم نگاهش ماه و پلكش تيغ خورشيد همان نور على نور است آن چشم