فرهنگ مدارى




سردبير

پيش از انقلاب اسلامى, يكى از محورهاى گفتمان نيروهاى به اصطلاح چپ و عناصر دين باور, مسإله فرهنگ و بينش آدمى بود; گروه نخست از آن جا كه تحولات تاريخ بشرى را بر پايه ماترياليسم تاريخى تفسير مى كرد, معتقد بود كه بر تاريخ بشر, دورانى گذشته كه به طور جبرى از فرايندى به فرايند ديگر رسيده است. ابتدا بشر به صورت اشتراكى و كمون اوليه زندگى مى كرده و پس از آن وارد مرحله برده دارى, فئوداليته, سرمايه دارى و سرانجام سوسياليسم شده است. آنچه كه اين مراحل را شكل داده, اقتصاد و ابراز توليد بوده و فرهنگ, همواره به عنوان لايه و روبنايى از نظام اقتصادى حاكم تجلى يافته است; يعنى اخلاق, آداب و رسوم و رفتار مردم در هر مرحله اى تابع وضع معيشتى و اقتصادى آن دوران بوده است.
در قبال اين ديدگاه انديشمندان دينى عقيده داشتند: درست است كه نقش اقتصاد در سرنوشت و زندگى انسان, غير قابل انكار است ولى انسان حصار شكن, آگاه و آزاد آفريده شده و قادر است بر ضد شرايط ناپسند, سر به شورش بگذارد و از قوانين جبرى پيروى نكند و خلاصه آن كه فرهنگ, پايه و اساس عمل و انديشه آدمى است و اقتصاد با همه اهميت و نقش ستبرش در زندگى انسان, زاييده تفكر و بر پايه فرهنگ و انديشه شكل گرفته است.
امروزه گاه در گفته ها و نوشته ها, سخنانى القا مى شود كه در تهافت با تفكر دين مدارى و ديدگاههاى ابزار شده پيشين است يا دست كم دقيق ادا نمى شود; فى المثل پيوند دادن ميان اقتصاد و فرهنگ به گونه اى كه توقع داشتن فرهنگ صحيح از مردم را در گرو اصلاح زندگى آنان بدانيم و يا اين نكته كه ((هيچ كار فرهنگى بدون منافع اقتصادى عاقلانه نيست)), نه تنها با مبانى دينى راست نمىآيد بل تجربه و تاريخ نيز آن را تإييد نمى كند, همان طور كه در دوران حكومت رسول خدا(ص) با اين كه مسلمانان در تنگناى اقتصادى و مشكلات شديد معيشتى گرفتار بودند, مردمانى فرهنگمند و داراى فضايل ستوده به شمار مىآمدند و به بركت اسلام از فرود جاهليت به فراز انسانيت دست يافته بودند, لكن در دوران حكومت عثمان با اين كه از نظر اقتصادى, رفاه و آسايش و تمول, چهره نموده و مسلمانان عمدتا از وضعيت خوبى برخوردار بودند, اما به همان ميزان از ارزشهاى اسلامى فاصله گرفته و به سوى ارزشهاى جاهلى, نزديك شده بودند, بدان سان كه ـ با وجود آن همه عهد و پيمان ـ عدالت على(ع) را برنتافتند و بر تنديس عدالت تيغ جفا كشيدند!
بارى اكنون كه جمهورى اسلامى در سايه تعاليم اسلام بزرگ به پيروزيهاى درخشان و گامهاى بلندى در عرصه سازندگى دست يافته كه افتخارآفرين و شكوهمند است, نبايد از آفتها و آسيبهاى راه غفلت نمود. براستى آيا به همان اندازه كه توليد ناخالص ملى افزايش يافته و كارهاى زيربنايى سترگى به سامان رسيده, فرهنگ اسلامى جامعه نيز ارتقا يافته است؟
نماد ارتقاى فرهنگى در ترويج و توسعه ارزشهاى اسلامى ـ انسانى است; اگر شتاب در عرصه فرهنگ, همسنگ شتاب در ميدان توسعه و سازندگى باشد, بايد مظاهر فرهنگ اسلامى, چهره نموده, و به همان ميزان وجدان كارى, انضباط اقتصادى و مالى, عدالت اجتماعى, قانون پذيرى, پرهيز از پديده شوم ارتشا, و كنار گذاشتن پارتى بازى, تجمل پرستى, بزه كارى و… در جامعه مشاهده شود, و چون چنين تناسبى نيست, پس اقتصاد فربه تر از فرهنگ ديده شده و چاره اى نيست جز آن كه اين معادله به سود فرهنگ تغيير كند. والسلام

پاورقي ها: