تفسير سوره رعد


امر الهى

اولم يروا انا نإتى الارض ننقصها من اطرافها والله يحكم لامعقب لحكمه و هو سريع الحساب و قد مكر الذين من قبلهم فلله المكر جميعا يعلم ما تكسب كل نفس و سيعلم الكفار لمن عقبى الدار
آيا نديدند كه ما پيوسته به سراغ زمين مىآييم و از اطراف (و جوانب) آن كم مى كنيم؟! (و جامعه ها, تمدنها و دانشمندان تدريجا از ميان مى روند.) و خداوند حكومت مى كند; و هيچ كس را ياراى جلوگيرى يا رد احكام او نيست; و او سريع الحساب است! ; پيش از آنان نيز كسانى طرحها و نقشه ها كشيدند; ولى تمام طرحها و نقشه ها از آن خداست! او از هر كس آگاه است; و بزودى كفار مى دانند سرانجام (نيك و بد) در سراى ديگر از آن كيست!))(1)

روش تربيتى قرآن
خداوند متعال در قرآن كريم, كار تربيتى را به سه روش دنبال مى كند: حكمت و برهان, جدال احسن و موعظه. پند و اندرز و موعظه هم دو جنبه دارد: تبشير و انذار, كه گاهى مربوط به سعادتها و شقاوتهاى دنيايى است, و زمانى هم مربوط به عذاب و نعمتهاى اخروى.
بر اساس همين سه روش تربيتى است كه در سوره رعد بعد از اقامه برهان براى وحى و رسالت با جدال احسن استدلال مى كند و مردم را از عاقبت تبهكارى بيم مى دهد و به متنعم بودن افراد مومن بشارت مى دهد.
بعد از اين كه نارسايى عقل و ضرورت وحى و رسالت را در هدايت بشر بيان فرمود به روش موعظه رو مى كند و منكران وحى و رسالت را به انديشه درباره سرنوشت اقوام كافر و تبه كار گذشته فرا مى خواند كه آيا خداوند سبحان به آنان مهلت داد يا نه, و آيا نقشه هايشان عملى شد يا همه نقش بر آب گرديد؟
اين هدايت به روش موعظه است كه در هيچ يك از كتابهايى كه به روش عقلى تدوين شده وجود ندارد, در كتابهاى عقلى فقط برهان خشك است اما در قرآن, كه نور است و هدايت: ((قد جإكم من الله نور و كتاب مبين))(2) در كنار برهان عقلى موعظه هم مطرح است.
در اين آيه, موعظه اين است كه: ((او لم يروا انا نإتى الارض ننقصها من اطرافها)) مگر اينان روزانه نمى بينند يا نمى شنوند كه ما فلان جا را ويران كرديم, امتى را از بين برديم, مملكتى را ساقط كرديم. اينها به چه چيزى متكى هستند, ما از گوشه كنارهاى زمين مى گيريم. در اين آيه ((اطراف ارض)) به معناى آخرهاى زمين نيست, بلكه هر كسى در هر جا زندگى مى كند اطراف او يعنى اطراف آن ارضى كه زندگى مى كند نه اين كه مقصود اطراف كره زمين باشد. بلكه مقصود شرق يا غرب يا جنوب يا شمال محلى است كه اينها زندگى مى كنند. اينها فقط مى شنوند كه فلان جا را سيل برد, فلان جا را زلزله منهدم كرد, فلان جا را آشوب از بين برد اما از علت آن غافلند.

((ما)) يا ((من))
شايد برخى بپرسند كه چرا خداوند متعال در بعضى آيه هاى قرآن كريم از انجام بعضى كارها به صيغه متكلم مع الغير (ما) ياد كرده است; مثلا در همين آيه شريفه فرموده است: ما به سراغ زمين مىآييم و اطراف و گوشه هاى آن را ويران مى كنيم. يا در آيه هاى ديگر هست كه: ما باران نازل كرديم, ما بادها را به دامادى گلها فرستاديم, ما…, حال آن كه همه كارهاى آفرينش به دست خداست و بايد مى فرمود: من چنين و چنان كردم.
پاسخ اين است كه: معمولا كارهايى را كه خداى سبحان فرمان مى دهد و ((مدبرات امر)) آنها را انجام مى دهند از آن كارها به صيغه متكلم مع الغير, تعبير مى شود, اما كارهايى كه مخصوص خداوند متعال است, مثل ربوبيت مطلقه, معبود بودن و امثال آن, به صيغه متكلم وحده (من) است; مانند: فاعبدونى(3) (مرا بپرستيد) ((ان اعبدونى)),(4) ((واشكرولى))(5) و… در اين جا هم كه فرموده است: ما مىآييم و از اطراف و گوشه هاى زمين مى گيريم, منظور فرمان خداست به ((مدبرات امر)) براى انجام كار.

معناى آمدن خدا
خداوند متعال در بعضى آيه هاى قرآن فرموده است كه: ((ما مىآييم)) اين آمدن خدا يعنى چه؟ مثلا در اول سوره نحل مى فرمايد: ((اتى امر الله فلاتستعجلوه)).
ما مىآييم يعنى امر و دستور ما مىآيد و به حيات اينها خاتمه مى دهد فلاتستعجلوه, شما استعجال مى كنيد. مى گوييد عذاب الهى اگر حق است پس كو؟ بگو آمده, اين مقدمات عذاب الهى است. از يك مستقبل محقق الوقوع كه شرايطش تإمين شده است به فعل ماضى تعبير مى شود, وقتى سيل حركت خود را آغاز مى كند يا باران تند مى بارد كه زمينه سيل فراهم مى شود, مى گويند: سيل آمد; يعنى چيزى را كه يك ساعت بعد مىآيد, اكنون مى گويند آمد چون وقوعش يقينى است فرمود: ((اتى امر الله فلاتستعجلوه)) يعنى عذاب الهى ديگر قطعى شد. پس اگر خداى سبحان در سوره رعد مى فرمايد: ((نإتى الارض ننقصها من اطرافها)) ((نإتى)) يعنى ((يإتى امرنا)).
به همين معنا در سوره هاى بقره و انبيا هم فى الجمله اشاره شده است; در سوره بقره اين چنين فرمود: ((ود كثير من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا)) بسيارى از كفار دوست دارند شما بعد از اين كه مسلمان و مومن شديد دست از دينتان برداريد و كافر شويد, چرا؟ چون: ((حسدا من عند انفسهم)) روى حسادت, ((من بعد ما تبين لهم الحق)). پس اين خواسته آنان از روى جهالت نيست بلكه عالمانه و حسودانه است. آن گاه فرمود: ((فاعفوا واصفحوا حتى يإتى الله بامره)),(6) تا اين كه خدا امرش را بياورد و فرمانش را صادر كند و به حياتشان خاتمه دهد.
پس اگر در سوره رعد مى فرمايد: ((ما مىآييم)) يعنى ((امر ما)) مىآيد, گرچه خداوند همه جا ظهور دارد: ((هو الظاهر)) وگرچه ((هو معكم اينما كنتم))(7) همه جا حضور دارد اما سخن از آمدن ((ذات)) نيست. پس ((جإ ربك)) يعنى ((جإ امر ربك)).
آن گاه فرمود وقتى كه ما به حيات امتى خاتمه مى دهيم حكم ما يقينى است البته اول مهلت مى دهيم ولى حكم ما يقينى است. در همين آيه محل بحث سوره رعد اين چنين فرمود: ((او لم يروا انا نإتى الارض ننقصها من اطرافها والله يحكم لا معقب لحكمه)) همين معنا را در سوره انبيا به اين صورت بيان فرمود: ((بل متعنا هولإ و آبإهم حتى طال عليهم العمر)) ما گاهى خاندان وسيعى را از نعمتهاى الهى برخوردار مى كنيم تا مدت مديدى اينها متنعم مى شوند. آن گاه اين نعمتها را به حساب استحقاق خود مى پندارند و از ياد الهى غافل مى شوند, بعد نصيحت مى كند و مى فرمايد: ((افلا يرون انا نإتى الارض ننقصها من اطرافها)) مگر هر روز اخبار دنيا به اينها نمى رسد كه ما كجا را ويران مى كنيم. يا بايد بگويند عالم هرج و مرج است و بى حساب و كتاب و يا اگر يك نظم يقينى بر عالم حاكم است ـ كه هست ـ بايد بدانند كه اين كار به امر ماست. يعنى اگر خوب بينديشند مطلب روشن است, چون سخن از ((او لم يتفكروا)) نيست, بلكه از ((او لايرون)) است; يعنى مطلب ديدنى است فقط چشم خود را باز كنند و ببينند مردم و ملتى كه تا لحظه اى پيش همه نوع امكانات داشتند به يك باره ساقط شدند. اين ديدن, نياز به برهان عقلى ندارد, چون اصل كار و حوادث صحنه را همه مى بينند, اما در چرا شد و چه كسى كرد؟ بايد انديشه كنند.
زلزله و سيل را همه مى بينند اما بايد بدانند كه اين زلزله و سيل امرالله است كه آمده, اگر كمى چشم باز كنند و بينديشند مى بينند كه اين امرالله است و چيز گزافى نيست. وقتى امر الهى آمد اينها چه كارى مى توانند انجام دهند: ((افهم الغالبون))(8) يا وقتى امرالله آمده اينها مغلوبند, چون ((كتب الله لاغلبن انا و رسلى))(9) خدا و رسولانش غالبند و نه كفار و مشركان.
اين تعبير ((افهم الغالبون)) سوره انبيا برابر با ((لامعقب لحكمه)) در آيه سوره رعد است, در آيه سوره رعد كه محل بحث است فرمود: ((والله يحكم لامعقب لحكمه)) خداى سبحان حكم مى كند و هيچ كس در تعقيب حكم خدا نيست. همين بيان ((لامعقب لحكمه)) را در سوره انبيا به اين صورت تبيين فرمود كه: ((افهم الغالبون)) پس كارى از دست آنها برنمىآيد و به ناچار بر اتفاق و تصادف حمل مى كنند.

اراده الهى
اين سخن كه اگر حكم خداى سبحان بيايد هيچ كس نمى تواند جلوى آن را بگيرد, نه تنها در ساير سوره ها آمده در همين سوره رعد آيه 11 ـ كه بحثش قبلا گذشت ـ هم آمده كه فرمود: ((و اذا اراد الله بقوم سوءا فلامرد له)) اگر خداى سبحان اراده كرد كه كسى را تنبيه كند چه عاملى مى تواند او را رد كند؟
قبلا گذشت كه امكان ندارد كسى يا چيزى در برابر اراده خداى سبحان مانع شود, زيرا سراسر جهان هستى و امكان, مإموران الهى اند حتى خود انسان. در روز خطر اعضا و جوارح و نيروهاى علمى و عملى اش همه سربازان حق اند. گاهى كسى در برابر سيل يا ريزش كوه, تصميم به مقاومت مى گيرد, هرچند كه از بين برود, اما در برابر اراده خداى سبحان, چنين مقاومتى امكان ندارد, چون خود انسان و همه اجزاى هستى جزو سربازان حق اند: ((لله جنود السموات والارض))(10)
همچنين مقاومت در برابر خدا به معناى محدود بودن قدرت حق و ادعاى استقلال آدمى است و اين با توحيد سازگار نيست. نه اين كه او هست ما هم هستيم و او قوى است و ما ضعيف و يا اين كه ما در برابر قدرت خدا مثل يك قطره ايم در برابر اقيانوس, نه, اگر گفتيم ما قطره ايم و قدرت او اقيانوس است قدرت خدا را محدود كرده ايم, معنايش اين است كه ما ديگر جزو سربازان او نيستيم در حالى كه ((لله جنود السموات والارض)).
حضرت امير ـ سلام الله عليه ـ در نهج البلاغه مى فرمايد: ((اعضاوكم شهوده و جوارحكم جنوده و ضمائركم عيونه و خلواتكم عيانه))(11) فرمود بدانيد كه اعضاى شما سربازان او هستند اگر خواست شما را بگيرد, با زبان, انگشت, دست و پا و انديشه و فكر خودتان, شما را مى گيرد, بدين صورت كه حرفى مى زنيد يا قدمى برمى داريد و يا تدبيرى مى انديشيد و به همين وسيله, سقوط مى كنيد. پس همه اينها سربازان حق اند.

مكر كفار و مكر الهى
كفار, مكر مى ورزند و نقشه مى كشند اما چون خداوند سريع الحساب است: ((و هو سريع الحساب)) فرصت نقشه كشى به كسى نمى دهد: ((و قد مكر الذين من قبلهم)) كافران اگر خوب بينديشند مى بينند كه همين نقشه ها را كفار ديگر مى كشيدند, اما بى اثر بود, زيرا مكر و نقشه وقتى اثر دارد كه طرفى كه برايش نقشه كشيده اند از نقشه اطلاعى نداشته باشد. انسان اگر خواست با يك نقشه, و دسيسه به كسى آسيب برساند وقتى موفق مى شود كه مورد مكر و مورد نقشه, از دسيسه آگاه نباشد, و يا قدرت دفع نداشته باشد, اما خداوند كه آگاه و قدرت مطلق است, هيچ نقشه و توطئه اى در او موثر واقع نمى شود.
اين بيان هم برهان است هم موعظه, فرمود: ((و قد مكر الذين من قبلهم)), موعظه از اين نظر كه مى فرمايد ديگران قبل از اينها نقشه كشيدند و بى اثر بود, و برهان از اين جهت كه مى فرمايد: ((فلله المكر جميعا)) تمام نقشه ها زير پوشش قدرت حق است تا او اذن ندهد اثر نمى كند, پس خداى سبحان قادر است و نقشه هاى اينها زير پوشش قدرت حق اثر مى كند, اين فراز از آيه ناظر به قدرت خداست, و اين قسمت از آيه كه: ((يعلم ما تكسب كل نفس)) ناظر به علم است; يعنى هر نقشه اى كه اينها بخواهند بكشند خدا مى داند. در چنين زمينه اى فرض ندارد كه نقشه و مكر اثر كند.
اين برهان مسإله است كه مى شود حكمت. موعظه آن هم اين است كه ببينند قبل از اينها عده اى نقشه كشيده اند و خودشان به چاه افتاده اند: ((و سيعلم الكفار لمن عقبى الدار)) كه اين قسمت موعظه است.
آيه مباركه چهار فراز دارد: فراز اول آن موعظه است, فراز دوم و سومش حكمت و فراز چهارمش هم باز موعظه است كه حكمت را با موعظه كنار هم ذكر مى كند, از اين روست كه قرآن, نور و هدايت است. و سخن عقلى خشك نيست.

شيوه مكر كافران
اما نحوه مكر, اين است كه وقتى مى گوييم دين خدا را يارى كنيد, برخيزيد, و به جبهه برويد, و جهاد كنيد, مى گويند ما در برابر اين قدرتهاى بزرگ اگر حرفى بزنيم محاصره اقتصادى مى شويم يا از كشورمان بيرونمان مى كنند يا ما را به بند مى كشند و. .. .
خداوند مى فرمايد: اين حيله و نقشه است: ((و قالوا ان نتبع الهدى معك نتخطف من ارضنا))(12)اگر ما هم تابع هدايت باشيم و با تو حركت كنيم ((نتخطف من ارضنا)) ما را از اين سرزمينمان بيرون مى كنند. ((اختطاف)) يعنى ((ربودن)) ما مورد اختطاف قرار مى گيريم و شاهين هاى بزرگ ما را مى بلعند. اين مكر و بهانه است, مگر ما وسايل رفاه براى شما فراهم نكرديم: ((او لم نمكن لهم حرما آمنا))(13) مگر ما اين سرزمين را سرزمين امن قرار نداديم, مگر شما نيازموديد كه چندين بار دست اين كركسها و شاهين ها را از شما دور داشتيم و شما را حفظ كرديم, پس چرا مكر مى ورزيد؟
در سوره اعراف نمونه ديگرى از مكر كافران ذكر شده مى فرمايد: ما آنها را كمى در سختى و فشار قرار مى دهيم سپس مقدارى وسايل رفاهى بدانان مى بخشيم. اما به جاى اين كه از اين امتحانهاى الهى بهره نيك ببرند مى گويند: پدران ما هم همين طور بودند, گاهى وضعشان خوب و گاهى بود, اما بايد بدانند كه مورد امتحان الهى قرار گرفته اند: ((و ماارسلنا فى قريه من نبى الا اخذنا اهلها بالبإسإ والضرإ لعلهم يضرعون)) ما هيچ كسى را به عنوان امت يك پيامبر رها نكرديم و براى آنها پيامبر نفرستاديم مگر اين كه اينها را به سختى ها امتحان كرديم تا به هوش آيند و تضرع و لابه كنند, از آن غرور و خودخواهى پايين بيايند, ((ثم بدلنا مكان السيئه الحسنه)) بعد از اين رنجها و دشواريها ما به آنان وسايل رفاهى و امكانات داديم ((حتى عفوا)) تا وضع ماليشان خوب شد, و ترقى كردند, مرفه شدند. اما به جاى آن كه آن سختى و اين آسايش را امتحان الهى بدانند, دسيسه مى كنند و مى گويند: ((و قالوا قد مس آبائنا الضرإ و السرإ)) پدران ما هم همين طور بودند گاهى در رفاه بودند و گاهى در رنج, روزگار است گاهى سختى دارد و گاهى خوشحالى, گاهى كمى است و گاهى زيادى. اينها بدون اين كه متنبه بشوند كه اين روزگار با تدبير ديگرى در گردش است اين سخنان را مى گفتند. پس از اين سخنان, ((فاخذناهم بغته و هم لايشعرون))(14) اين جا ديگر جاى مهلت نبود و در يك چشم به هم زدن به حياتشان خاتمه داديم بدون اين كه بفهمند از كجا چوب مى خوردند.
روشن است كه اين سخنان فقط مربوط به كفار و اقوام گذشته نيست بلكه خود ما هم اين حالات را داريم, و هر لحظه در معرض امتحان الهى هستيم. آن گاه كه روزى فراوان و وسعت رزق و نعمت است با نشاطيم, و اين يك امتحان است, اما وقتى كه ضيق و تنگى رو مى كند گرفته و عبوس مى شويم, اين هم امتحان الهى است, نبايد بگوييم روزگار است, روزگار است يعنى چه. اگر سخن از ((عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود))(15) است همه شوون ما را او اداره مى كند, نه تنها تصميم گيرى و پشيمان شدن بلكه همه شوون ما تحت تدبير خداى سبحان است.
آيا اين غم و نشاط ما بى حساب به سراغ ما آمده يا طبق نظم خدايى است كه: ((كل شىء عنده بمقدار))(16) اگر همه چيز حساب دارد, پس ما هم بايد حساب كنيم تا مبادا در آيات الهى مكر بورزيم. آنان كه مكر و حيله دارند بايد بدانند كه خداى سبحان, سريع الحساب, است و ((قل الله اسرع مكرا)) و در اسرع وقت, مكرشان را خنثى مى كند, چرا؟ و به چه دليل؟ چون ((ان رسلنا يكتبون ما تمكرون)), هر نقشه اى كه شما بخواهيد بكشيد مإموران ما آن جا هستند و فورا مى نويسند, و مقصود از نوشتن اين نيست كه در كاغذ يادداشت مى كنند كه اينها مى خواهند فلان نقشه را بكشند بلكه ((قل الله اسرع مكرا)) يعنى تا شما بخواهيد نقشه بكشيد خداوند قبل از شما نقشه كشيده است. چرا؟ براى اين كه مإمورين ما همان جا هستند و مى نويسند, شما اگر در دل يا با قلم يا با اعضا و جوارحتان نقشه بكشيد مإموران ما آن جا حضور دارند. آيه ((ان رسلنا يكتبون ما تمكرون)) مربوط به حساب قيامت نيست, البته آيه ((ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون))(17) مربوط به محاسبه قيامت است كه بحث جدايى است ولى سخن درباره محاسبه دنياست كه مى فرمايد ما نمى گذاريم نقشه هاى شما پياده شود چون مإموران ما همه جا حاضرند و هر كارى كه بخواهيد انجام دهيد مإموران ما آن جا حضور دارند. بنابراين, امكان ندارد كه كسى بتواند در مكرورزى و حيله گرى با خدا پيروز شود.
ادامه دارد

پاورقي ها:پى نوشتها: 1 ) رعد (13) آيه 41ـ42. 2 ) مائده (5) آيه15. 3 ) طه (20) آيه14. 4 ) يس (36) آيه61. 5 ) بقره(2) آيه152. 6 ) همان, آيه109. 7 ) حديد (57) آيه4. 8 ) انبيإ (21) آيه44. 9 ) مجادله (58) آيه21.
10 ) فتح (48) آيات 4 و 7.
11 ) نهج البلاغه صبحى صالح خطبه 199.
12 ) قصص (28) آيه57.
13 ) همان.
14 ) اعراف (7) آيه94, 95.
15 ) نهج البلاغه قصار الحكم / 250.
16 ) رعد (13) آيه8.
17 ) انفطار (82) آيه10.