لذت طلبى و سعادت جويى


يكى از گرايشهاى فطرى انسان گرايش به لذت و خوشى و راحتى است كه با فرار از درد و رنج و ناراحتى, همراه است. معناى فطرى بودن اين گرايش آن است كه ساختمان روح انسان طورى است كه نمى تواند از لذت صرف نظر كند و يا اين كه طالب رنج و مشقت و سختى باشد و از اين روى خود به خود جزو قلمرو اخلاق نيست; يعنى نمى توان كسى را مذمت كرد كه چرا طالب لذت و خوشى است يا كسى را مدح كرد براى اين كه طالب لذت است يا از درد و رنج مى گريزد. مساله سعادت جداى از لذت نيست حقيقت سعادت, بازگشتش به اين است كه انسان لذت دائمى و فراگير داشته باشد, خوشبختى و سعادت چيزى جز اين نيست كه انسان بتواند لذت دائمى و پايدار و همه جانبه ببرد, و اين كه لذت و سعادت را با هم ذكر مى كنيم به خاطر همين است.

ديدگاه قرآن
قرآن كريم اين ميل طبيعى انسان را انكار نمى كند بلكه يك سلسله از تعاليم خود را بر اساس آن مبتنى مى كند; يعنى وقتى انسان را به پيروى از دستورهاى خدا تشويق مى كند وعده مى دهد كه اگر اين راه را بپيماييد به لذت و سعادت مى رسيد, و همين طور كسانى را كه از اين راه سرپيچى مى كنند به عذاب و درد و بدبختى, تهديد مى كند. سراسر قرآن آكنده از بشارت به سعادت و لذت, و انذار از عذاب و شقاوت است.
در همه مواردى كه تعبيرهاى سعادت, فلاح, فوز و امثال آنها به كار رفته معنايش همين است كه چون انسان طالب سعادت و فوز و كاميابى و خوشبختى است بايد به دستورهاى دينى عمل كند تا به آن فوز مطلوب برسد.
علاوه بر بيانات كلى كه در اين زمينه هست و نيز انواع بشارتهايى كه به نعمت هاى اخروى و دنيوى داده شده يا انذارهايى كه از عذابهاى دنيوى و اخروى شده, در بعضى از موارد تعبير ((لذت)) به كار برده شده است. سوره زخرف آيهء 71 مى فرمايد: ((فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين)) و در آيه 15 از سوره محمد(ص) مى فرمايد: ((و انهار من خمر لذه للشاربين)). بهشتى كه ما به شما وعده مى دهيم و پاداش كارهاى خيرتان مى باشد جايى است كه هر چه دلتان مى خواهد در آن جا هست هر چه اشتها داريد (اشتها و شهوت از يك ماده است) هر چه دوست داريد و هر چه ميل به آن داريد و هر چه چشمهايتان از آن لذت مى برد در آن جا هست ((و تلذ الاعين)) پس اين كه شما طالب لذت باشيد عيبى ندارد و چون شما فطرتا طالب لذت هستيد خدا شما را به چيزى كه لذت فوق العاده اى دارد, وعده مى دهد.
نيز در مدح كسانى كه عبادت و شب زنده دارى مى كنند مى فرمايد: ((فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعين))(1) يك چشم روشنى براى ايشان پنهان شده كه ديگران اطلاع ندارند و هيچ كس نمى تواند بفهمد كه آن چه چيزى است.
تعبير سعادت هم در يك مورد هست: ((اما الذين سعدوا ففى الجنه))(2) و در مقابلش هم ((اما الذين شقوا ففى النار لهم فيها زفير و شهيق)).(3)
همين طور در اوصاف بهشت در سوره فاطر, آيه 35 مى فرمايد كه در آن جا رنج و سختى نيست: ((لايمسنا فيهانصب و لا يمسنا فيها لغوب)) آن هم بعد منفى قضيه است. هر يك از اين گرايشها مزدوج هستند: يك جهت اثباتى دارند و يك جهت منفى, يك قطب مثبت دارند و يك قطب منفى. لذت طلبى در مقابلش فرار از رنج و الم و سختى است. شما كه طالب آن گونه زندگى هستيد كه خالى از رنج و مشقت باشد اين زندگى در آخرت براى مومنين فراهم مى شود.
هم چنين تعبير حيات طيب ((ولنحيينه حياه طيبه))(4) انسان را تشويق مى كند كه ايمان و عمل صالح داشته باشيد تا خداى متعال حيات طيب و زندگى خوشى به شما عطا فرمايد.
به هر حال شك نيست كه قرآن كريم مردم را به ايمان و عمل صالح دعوت مى كند. و به پاداش اخروى ـ كه لازمه اش سعادت و لذت است ـ بشارت مى دهد. پس چنين نيست كه لذت طلبى فى حد نفسه يك امر نامطلوب باشد. پس مذمت لذت طلبى براى چيست؟
مذمتهايى كه درباره پيروى از لذت مى شود از چند چيز نشات مى گيرد:
يكى اين كه انسان به لذتهاى آنى و زودگذر توجه كند و از لذتهاى ارزنده تر و مطلوبتر غافل شود. انسان وقتى لذتى را درك كرد علاقه مند مى شود كه از آن استفاده كند و توجه اش به طرف آن جلب مى شود و در نتيجه از لذايذ ديگرى كه هست و مى تواند از آنها بهره مند شود محروم مى گردد. به عبارت ديگر, انسان نمى تواند در اين جهان از همه لذتها يك جا استفاده كند و از همه آنچه كه لذت دارد بهره مند بشود ناچار بايد انتخاب كند, در اين انتخاب است كه دچار اشتباه و لغزش مى شود: گاهى لذتهاى كم ارزش را ترجيح مى دهد, چون توجه اش به آنها جلب شده و با آنها انس گرفته است اين يكى از امورى است كه منشإ ارزش منفى مى شود.
ديگر اين كه انسان فكر مى كند كه مى تواند زندگى بدون سختى و زحمت داشته باشد; يعنى چون به لذت علاقه دارد مى خواهد از هر چيزى كه موجب رنج و مشقت مى شود فرار كند غافل از اين كه اين زندگى بدون رنج و مشقت نمى شود و لذتهايى كه انسان به دنبال آنهاست مقدماتى دارد و تحصيل آنها توإم با رنج است. قرآن روى اين مساله تكيه مى فرمايد كه زندگى انسان توام با مشقت است بايد بفهميم و بپذيريم كه زندگى بى رنج ميسر نمى شود: ((لقد خلقنا الانسان فى كبد))(5) پس ناچار بايد بين لذتها كه همه آنها كمابيش توإم با رنجهايى هستند و مقدمات رنجآورى دارند انتخاب كنيم و آن را كه اصلح و مطلوبتر است برگزينيم.
نكته سوم اين است كه انسان از آغاز پيدايش, لذتهاى خود را نمى شناسد و استعداد درك همه آنها را ندارد. در ابتدا لذت خوردن و آشاميدن را درك مى كند, سپس لذت بازى را و آن گاه كه به سن بلوغ مى رسد لذت جنسى را مى فهمد. اين طور نيست كه از آغاز پيدايش همه لذتهايى كه براى انسان به طور كلى ميسر است بشناسد. يك سلسله لذتهايى است كه به طور طبيعى براى انسان پيدا نمى شود انسانهاى متعارف و سالم در سنين خاصى خود به خود لذتهاى مذكور را درك مى كنند ولى يك سلسله لذتهايى است كه بايد خود انسان تلاش كند تا استعداد درك آنها را بيابد, مانند لذت انس با خدا و تقرب الى الله. اينها هم لذتهاى انسانى است ولى خود به خود پيدا نمى شود اگر انسان تلاش نكند و استعداد درك اين لذتها را پيدا نكند و فقط به لذتهاى طبيعى دل ببندد منشإ ارزش منفى مى شود.
پس به طور كلى آنچه مى بايست در زمينه لذت, مورد توجه قرار گيرد يكى اين است كه زندگى بى رنج ممكن نيست, پس انسان بايد خود را براى پذيرفتن رنج آماده كند; البته رنجى كه به دنبالش لذتهاى ارزشمندى باشد و هيچ گاه از تحمل چنين رنجهايى فرار نكند.
ديگر آن كه بايد لذتها را مقايسه كرد و آنچه مطلوبتر است برگزيد و نيز بايد تلاش كرد تا استعداد درك لذتهاى متعالى را پيدا كرد و وقتى كه انسان بفهمد كه چنين لذتهايى وجود دارد هرچند هنوز نچشيده باشد بايد به فكر اين باشد كه به آنها نايل بشود و در هنگام گزينش نبايد از آنها غفلت ورزد. بر اين اساس است كه قرآن كريم مى فرمايد: شما به حسب طبعتان طالب لذتهاى مادى و دنيوى هستيد در صورتى كه لذت آخرت بر لذت دنيا رجحان دارد. و با توجه به اين كه لذتها متزاحم هستند مى بايست لذت راجح را انتخاب كنيد. اگر اين كار را نكنيد كار بى ارزش بلكه ضدارزشى انجام داده ايد. پس بايد اين را بپذيريد كه لذتهاى راجح را مقدم بداريد و لذتهاى مرجوح را فداى لذتهاى راجح كنيد.

مقايسه بين دنيا و آخرت
چون انسان طالب زندگى پايدار است خداى متعال او را راهنمايى مى كند كه زندگى آخرت پايدارتر است. اين مساله يك بعد ديگر هم دارد و آن اين است كه لذتها و سعادتهاى اخروى از لذتهاى دنيا بهتر است. رجحان حيات اخروى در مقام مقايسه با حيات دنيا تنها به خاطر ابدى بودن و پايدارتر بودن آن نيست بلكه مزيت ديگرى هم دارد: ((خير و ابقى))(6) هم بهتر است و هم پايدارتر. اشاره به اين كه در مقام ترجيح يكى از دو لذت بر ديگرى, دو معيار وجود دارد: يكى دوام و عدم دوام و ديگرى كيفيت لذت و ضعف و شدت آن. انسان كه فطرتا طالب لذت است لذت يك ساله را بر لذت يك ساعته ترجيح مى دهد. حال اگر فرض كنيم دو لذت از نظر زمان مساوى باشند اما از نظر شدت و ضعف با هم تفاوت داشته باشند: يكى توإم با آلام است و ديگرى چنين نيست و به فرض اين كه هيچ كدام توإم با آلام نباشد يكى شديدتر است و ديگرى ضعيف تر, طبعا انسان لذت شديدتر را انتخاب مى كند و اگر يكى از دو لذت مشابه, توإم با آلام باشد و ديگرى نباشد لذتى را برمى گزيند كه توإم با رنج نباشد.
ظاهرا واژه ((خير)) در اين گونه آيات اشاره به اين است كه لذتهاى اخروى شدت بيشترى دارد و توإم با آلام نيست پس هر دو ملاك را قرآن مورد توجه قرار داده است: هم ضعف و شدت را, و هم دوام و عدم دوام را.
مساله ديگر اين كه شما براى رسيدن به لذتهاى ارزشمند بايد سختيهايى را تحمل كنيد, انسان در زندگى روزمره اش اين كار را مى كند, زحمتهايى كه كارگران و كشاورزان مى كشند به خاطر اين است كه به دنبال آن به راحتى و خوشى برسند. اگر چنان بود كه انسان هيچ لذتى از زندگى نمى برد هيچ وقت حاضر نبود كه رنج كار و كوشش را بر خود هموار كند پس تحمل رنج و زحمت به خاطر رسيدن به لذت بيشتر و بهتر, كارى است كه همه انسانها انجام مى دهند اما در يك حوزه محدود; يعنى در مورد لذتهاى مادى و دنيوى اما وقتى نوبت به مسائل اخروى و لذتهاى معنوى مى رسد غالبا سستى مى كنند; يعنى حاضر نيستند براى رسيدن به لذات اخروى رنجهاى اين جهان را تحمل كنند. اين ناشى از ضعف معرفت و ايمان است.
اگر كسى واقعا باور كند كه زندگى دنيا با زندگى آخرت هيچ قابل مقايسه نيست از يك چشم به هم زدن هم كمتر است, زيرا آن نامتناهى, و اين محدود و متناهى است و نيز باور كند كه تحمل بعضى از لذتهاى اين جهان موجب بهره مندى از سعادت و لذت ابدى مى شود, تحمل اين رنجها خيلى برايش سهل خواهد شد. ولى در اثر ضعف ايمان و معرفت معمولا انسان توجه اش به همين لذتهاى دنيوى معطوف مى شود و حاضر مى شود چيزى را كه موجب عذاب آخرت هست انجام بدهد. گناهانى كه اشخاص عاصى انجام مى دهند بر همين اساس است اگر از ايشان بپرسيد كه آيا اين گناه موجب عذاب آخرت مى شود يا نه؟ مى گويند: آرى. پس چرا انجام مى دهيد؟ مى گويند چون لذت دارد مگر ترك اين گناه لذت آخرت ندارد؟ و مگر آن لذت ابدى بر اين لذت گذرا ترجيح ندارد؟ پس چرا اين لذت را ترجيح مى دهيد؟ اين جاست كه جواب عقل پسندى نمى تواند بدهد, خودش هم خودش را محكوم مى كند, ولى عملا زير بار نمى رود. اين به جهت ضعف معرفت و ايمان است. اگر ايمان قوى بشود و به گونه اى باشد كه گويا عذاب آخرت را مى بيند آن وقت تحمل سختيها و صرف نظر كردن از لذتهاى گناهان برايش آسان مى شود.
اين باب بسيار وسيعى است و اختصاصى به يك يا چند عمل و كار ندارد. بلكه در تمام امور زندگى انسان جريان دارد. بدبختيها, انحرافات, ذلتهايى كه بسيارى از مردم و جوامع به آنها مبتلا شده اند در اثر راحت طلبى و فرار از رنج و زحمت بوده است.

سرگذشت لذت طلبان
در قرآن كريم روى دو طايفه تكيه شده كه راحت طلب بوده اند و به جهت همين لذت طلبى و راحت طلبى تن به انجام كارهاى سخت و مشكل و رنج آور نمى دادند در صورتى كه به مقتضاى عقلشان مى بايست اين كار را مى كردند تا به لذتها و خوشيها و سربلنديها و بالاخره به سعادت ابدى برسند. يك دسته بنى اسرائيل هستند كه مكرر قرآن كريم درباره آنان بحث فرموده و ابعادى از زندگى و بينش ها و منش هاى ايشان را يادآورى كرده تا مومنين پند بگيرند, از جمله در سوره مائده, آيه22 ـ 24 آمده است: بعد از خلاص شدن از چنگ فرعونيان به آنان دستور داده شد كه وارد شهرى بشوند و با مشركان و دشمنان خدا بجنگند و در آن جا سكونت گزينند و سيادت و آقايى داشته باشند. در جواب گفتند: ((قالوا يا موسى ان فيها قوما جبارين و انا لن ندخلها حتى يخرجوا منها فان يخرجوا منها فانا داخلون)) گفتند ما حوصله درگيرى با آنها را نداريم و مادامى كه آنان در اين شهر هستند ما هرگز وارد اين شهر نمى شويم اينها بايد بيرون بروند تا ما به راحتى وارد شهر بشويم و آن شهر را تصرف كنيم.
((قالوا يا موسى انا لن ندخلها ابدا ماداموا فيها فاذهب انت و ربك فقاتلا انا هيهنا قاعدون; اى موسى, تو با خدايت با هم برويد با ايشان بجنگيد و بيرونشان كنيد وقتى شكست خوردند و بيرون رفتند آن وقت ما مىآييم.))
حالا چه تصورى از اين داشتند كه موسى با خدا به جنگ آنان بروند؟ روشن نيست اين خوى راحت طلبى است, با اين كه مى دانند به دنبال اين مبارزه عزت, عظمت, راحتى, سيادت و حريت هست, ولى از همه اينها صرف نظر مى كنند كه راحت باشند. اين يكى از مظاهر زشت راحت طلبى است كه در امتى ظهور مى كند و آنها را از بسيارى از سعادتها محروم مى سازد.
دسته ديگر منافقين هستند. تعبير ((منافقين)) در سوره هاى مختلف و درباره طايفه هاى متعددى به كار رفته است: بعضى از منافقين يهوديانى هستند كه با مسلمانان و مشركان مى گفتند ما با شما هستيم. بعضى از منافقين گروهى از مشركان بودند كه در ظاهر اسلام آورده بودند و به مسلمانان مى گفتند ما اسلام آورده ايم و تابع پيغمبر و دين شما هستيم, ولى در باطن ايمان نداشتند. و بعضى از كسانى كه تعبير ((منافق)) درباره آنان به كار رفته مومنين ضعيف الايمانى بودند كه واقعا ايمان هم آورده بودند اما ايمانشان بسيار ضعيف بود; يعنى آن قدر نبود كه كاملا تسليم پيغمبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ باشند و دستورات اسلام مخصوصا تكاليف سخت و مشقت بار را بپذيرند; از جمله زير بار جهاد نمى رفتند هر وقت به جهاد فراخوانده مى شدند بهانه جويى مى كردند, و حال آن كه جان دادن در راه خدا يكى از روشنترين مظاهر ايمان است. آيات فراوانى در قرآن هست كه منافقين زير بار جهاد نمى رفتند و شانه از اين تكليف الهى خالى مى كردند, از جمله بخش عظيمى از سوره توبه از آيه 38 به بعد درباره منافقين و ضعيف الايمان ها است كه براى رفتن به جنگ بهانه گيرى مى كردند, هم چنين در سوره احزاب آيه 13 آمده است كه: گاهى مى گفتند: هوا گرم است, زمانى مى گفتند حالا فصل ميوه و كشاورزىاست,وقتى مى گفتند خانه هايمان حافظ و نگهبانى ندارد و در معرض خطر است. و در سوره فتح آيه 11 آمده است كه: مى گفتند: ((شغلتنا اموالنا و اهلونا)) اموال ما و كسانمان, ما را گرفتار كردند.
خلاصه به صورتهاى مختلفى بهانه جويى مى كردند كه در قرآن كريم به اين بهانه ها اشاره شده است.
آنچه منشإ انحراف و فساد و بدبختى و انحطاط ايشان مى شد همين روح راحت طلبى و دلبستگى به لذتهاى آنى و زودگذر بود, و علاجش تقويت معرفت و ايمان است تا بدانند كه اين لذتها زودگذر و ناپايدار است و در مقابلش لذايذ اخروى بهتر و پايدارتر است. اگر ايمانشان را تقويت بكنند و معرفتشان بيشتر بشود به اين نتيجه خواهند رسيد ولى آنان زحمت فكر كردن را هم به خود هموار نمى كنند همين كه دلشان مى خواهد از اين لذتها استفاده كنند توجهشان معطوف به آنها مى شود چيزهاى ديگر را پشت گوش مى اندازند.

لذت و سعادت حقيقى
گفتيم كه قرآن, اصل التذاذ را بد نمى داند بلكه ترجيح لذتهاى آنى را محكوم مى كند, در آيه 32 از سوره اعراف مى فرمايد: ((قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده والطيبات من الرزق)) چه كسى استفاده از زينتها و طيبات را منع كرده است؟ ((قل هى للذين آمنوا فى الحياه الدنيا خالصه يوم القيامه)) كسانى كه ايمان داشته باشند اين لذتها و زينتها را به طور كامل و بدون اين كه مشوب به آلام و سختيها باشد در آخرت خواهند داشت. كلام در اين است كه آيا به همين لذتهاى زودگذر اكتفا كنيد و دل به همين ها ببنديد هر چند مانع از لذتهاى آخرتتان بشود يا اين كه در مقام تزاحم بايد لذتهاى ابدى را مقدم بداريد. اگر در استفاده از طيبات و زينتها محدوديتى قائل شديم كه از جهت لذت و زينت و طيب بودن آنهاست (حرام عنوان ذاتى براى اين موضوعات نيست) بلكه از اين جهت تحريم شده كه مانع از طيبات اخروى مى شود; يعنى آن عنوانى كه اصالتا حرمت و ممنوعيت, يا قبح و مذمت دارد عنوان ((مانع از سعادت آخرت و لذت ابدى)) است چون اين لذتهاى دنيوى مانع آنها مى شود از اين جهت مذموم است نه از اين جهت كه لذت و زينت است.
در آيه 13 سوره آل عمران مى فرمايد: ((زين للناس حب الشهوات من النسإ والبنين والقناطير المقنطره من الذهب والفضه والخيل المسومه والانعام والحرث ذلك متاع الحياه الدنيا والله عنده حسن المآب)) بعد مى فرمايد: ((قل إونبئكم بخير من ذلكم للذين اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهره و رضوان من الله)) مردم علاقه شان به اين شهوات دنياست: از مال, فرزند, زنان و همسران, و… اما بايد بدانند ((والله عنده حسن الماب)) سرانجام نيكو, نزد خداست. بعد به لسان روشنتر مى گويد: اينها را شما خير مى دانيد و دوست داريد, اما بهتر از اينها هم هست, آيا مى خواهيد آن را به شما معرفى كنم؟ آن بهشت برين و همسران پاك و پاكيزه و بالاتر از همه رضوان الهى است و اين همه مخصوص مردم باتقواست. اگر كسى لحظه اى از مواد مخدر يا از مسكرات لذت ببرد لذتى برايش حاصل شده است اما به دنبالش يك بدبختى هميشگى دارد و يك موجود عاطل و باطل و بدبخت مى شود. هر عاقلى مى فهمد كه اين كار صحيح نيست و بايد از آن لذت آنى صرف نظر كند تا اين كه اين بدبختيها به دنبالش نيايد. عين همين مطلب را نسبت به كل دنيا و آخرت بسنجيد. اگر سراسر دنيا هم با خوشى و لذت مى گذشت و به دنبال آن عذاب ابدى بود بايد از لذايد دنيا صرف نظر كنيد چون لذت محدود با عذاب نامحدود قابل مقايسه نيست چه رسد به اين كه لذات دنيا هم توإم با رنجها و سختيها و گرفتاريها و ناراحتيهاست. اين جاست كه پاى انتخاب پيش مىآيد و وارد حوزه اخلاق مى شود.
راحت طلبى صفت مذمومى است, زيرا با اين واقعيت كه خوشيها و سعادتهاى زندگى بدون رنج فراهم نمى شود, منافات دارد. شخص راحت طلب مى خواهد هميشه خوش باشد, هيچ رنجى نكشد اگر لذتى هم نمى برد اقلا سختى هم نداشته باشد. ولى اين با اين واقعيت كه سعادت انسان بدون رنج ميسر نمى شود منافات دارد: ((لقد خلقنا الانسان فى كبد)) خلقت انسان در اين زندگى توإم با رنج و سختى است پس راحت طلبى در اين جهان بد است, زيرا او را از كمال و سعادت و راحتى ابدى باز مى دارد. ولى اگر آدم در بهشت استراحت كند و صبح تا شب مشغول تماشاى درختان بهشت و گلها باشد و گوش به آواز بلبلهاى بهشتى فرا دهد و از غذاهاى خوب تناول بكند اين بد نيست, چون مزاحمتى با كمال و سعادت ديگرى ندارد. البته بدى و خوبى راحت طلبى و لذت طلبى مراتبى دارد و ارزشهاى مثبت و منفى كه از اختيار و گزينش بعضى از لذتها بر بعض ديگر, ناشى مى شود مراتبى دارد. بر اساس بينش اسلامى, كه حيات ابدى و اخروى اصل است و زندگى دنيا مقدمه آن است, اگر چيزى مزاحم با لذت اخورى و موجب عذاب اخروى باشد ارزش منفى صد در صد دارد و به هيچ وجه تجويز نمى شود, زيرا لذت محدود قابل مقايسه با عذاب نامحدود نيست علاوه بر اين كه از نظر شدت و ضعف هم قابل مقايسه نيستند. چنين التذاذاتى است كه از نظر شرع مقدس تحريم شده است.
بعضى چيزهاست كه انسان را از لذايذ بيشتر آخرت محروم مى كند ولى موجب عذاب نمى شود اصل ورود در دار سعادت و بهشت مفروض است اما در مراتب نازل بهشت قرار مى گيرد و از مراتب عالى ترى محروم مى گردد اين جا هم عقل مى گويد كه چنين لذتى مرجوح است اما نه چنان مرجوحيتى كه موجب حرمت باشد. چنين التذاذى از نظر فقهى مكروه, يا ترك آن مستحب مى شود.
و بالاخره مى رسد به امورى كه مزاحم با لذايذ خاص اولياى خدا و انسانهاى متعالى كامل است و افراد عادى استعداد دركش را ندارند و از حد نعمتهاى محسوس بهشت از قبيل خوردنيها و آشاميدنيها خيلى فراتر مى رود, و اين جاست كه قرآن كريم مى فرمايد: ((فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعين))(7). طبعا چيزهايى هم كه مزاحم با چنين لذتها و مقاماتى باشد ارزش منفى خاصى خواهد داشت هر چند شرعا مباح باشد. و از اين جا راز امتناع و پرهيز اولياى خدا حتى از التذاذات مباح و تجملات مشروع, روشن مى شودO O.

پاورقي ها:پى نوشتها: 1 ) سجده (32) آيه17. 2 ) هود (11) آيه108. 3 ) همان آيه106. 4 ) نحل (16) آيه97. 5 ) بلد (90) آيه4. 6 ) اعلى(87) آيه17. 7 ) سجده (32) آيه17.