مصطفى ؛ دومين شهيد از تبار خمينى


تولد
آن روز, سال شمار تاريخ, دوازدهم رجب 1349 قمرى مطابق با سى ام آذر 1309 شمسى را نشان مى داد. ايران اسلامى سوگوار از مرگ انقلاب مشروطه بود كه به دست قزاق پرورده بريتانيا (رضاخان ميرپنج) آخرين دم و بازدم هاى آن كاملا بريده مى شد و مردم مسلمان كشورمان از اين مرگ, ناخوشايند و سياه پوش بود. در چنين زمانى در شهر مقدس و مذهبى قم در خانه پاك و بىآلايش دانشمند و مجتهدى بزرگ از فضلاى حوزه علميه, فرزندى چشم به جهان گشود كه بعدها منشا تحولات عظيمى در تاريخ ايران شد.
اين نوزاد را به مناسبت نام جد پدرى شهيد و مقتولش ((سيد مصطفى)) او را نيز ((مصطفى)) نام نهادند. به راستى چه اسم با مسمايى كه از آلودگيها پاك گرديده و قدم در راه جد اعلاى خود, پيامبر گرامى اسلام حضرت محمد مصطفى(ص) گذاشت.
او در دامن پدرى بزرگوار و مادرى پاك دامن و در محيطى پر از معنويت و صفا و صميميت رشد كرد و دوران كودكى خود را به پايان رساند.(1)

تحصيلات
هفت سال از سن اين مولود مبارك گذشت و در اين مدت, شخصيت كودكى او رقم زده شد. در سال 1316 قدم به مدرسه گذاشت و براى تكميل شخصيت خدادادى و فطرى خود و نوشيدن جرعه هاى علم و دانش راهى مدرسه گرديد, دوران ابتدايى را در مدرسه هاى ((باقريه)) و ((سنايى)) قم به پايان رساند.
علاقه فراوان وى به اسلام و روحانيت و راهنمايى هاى پدر بزرگوار و دوستان دل سوزش موجب گرديد كه بعد از اتمام دوره ابتدايى به صف طلاب حوزه پيوسته و در رديف سربازان امام زمان (عج) قرار گيرد. او در راه فراگيرى علوم اهل بيت(ع) تلاشى بى وقفه و فوق العاده داشت و خود را به طور كامل جهت كسب دانش و علم وقف كرده بود, از اين رو در اندك زمانى به رشد فرهنگى و علمى بالايى دست يافت, و در كمتر از شش سال دروس سطح حوزه را به پايان رسانيد.
او در اين دوره از اساتيدى مثل آيات بزرگوار, شيخ مرتضى حائرى, شهيد صدوقى, سلطانى و شيخ عبدالجواد اصفهانى بهره جست.(2)
آيه الله ابطحى از ياران شهيد, درباره علاقه و هوش سرشار ايشان به درس مى گويد: ((گاهى به حجره ما مىآمد و گاهى من به منزل ايشان مى رفتم و با هم به درس مى رفتيم (درس آقاى سلطانى, درس آقاى شيخ عبدالجواد اصفهانى) و از آن پس نيز با هم به درس خارج مى رفتيم (درس امام, درس آقاى بروجردى, درس آقاى داماد) و خارج از درسها هم, با هم مباحثه اى داشتيم (تقريرات آقاى نائينى, رساله هاى شيخ انصارى در آخر مكاسب و…).
خصوصيتى كه در مرحوم حاج آقا مصطفى سراغ داشتم, اين بود كه از همان اول حالت تعبد نسبت به مطالب علمى نداشت; يعنى مثلا اگر شيخ انصارى يا هر بزرگوارى مطلبى را گفته است سربسته نمى پذيرفت, بلكه مانند امام در مقام تجزيه و تحليل برمىآمد و مى توان گفت از همان اوايل روح اجتهاد داشت و همين هم باعث ترقى او شد.))(3)
او بعد از شش سال به درس خارج حوزه مشغول شد و از اساتيدى همچون حضرت امام, آيه الله العظمى بروجردى, علامه طباطبايى و…) كسب فيض نمود. علاقه سرشار او به دانش و هوش فراوانش موجب شد كه در مدت زمان كوتاهى به درجه اجتهاد نايل آيد, او خود در اين باره مى گويد: ((… من در عمرم فقط چند سالى تقليد كردم و خيلى زود از تقليد كردن بى نياز شدم.))(4)
در مورد استعداد ايشان حضرت آيه الله العظمى خامنه اى, رهبر معظم انقلاب اسلامى, مى فرمايد: ((در درس امام جزو بهترين شاگردان بود, اگر نگوييم بهترين شاگردان. و در عين حال خود او يك مدرس معروف بود, فلسفه و فقه درس مى داد… . ))(5)
آيه الله خاتم يزدى از ياران شهيد مى گويد: ((يكى از خصوصياتش اين بود كه در هر جلسه اى شركت مى كرد از مسائل علمى سخن مى گفت و مجلس را به يك مجلس علمى مبدل مى ساخت و دنبال هر مطلبى را كه مى گرفت خيلى بحث مى كرد… خارج فقه را كه امام در نجف اشرف شروع كردند و مدت پانزده سال طول كشيد (از بيع تا خلل در نماز) مرحوم حاج آقا مصطفى بيشترين اشكال را مى گرفتند.))(6)
حضرت آيه الله فاضل لنكرانى مى گويد: ((به لحاظ اين كه ما هميشه با مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى نزديك بوديم و از همان دوران دبستان و رشته روحانيت با ايشان بوديم, خاطرات زيادى دارم و ايشان را از نزديك خوب مى شناسم… از نظر فضيلت علمى به نظر من ساليان دراز بود كه مرحوم حاج آقا مصطفى يك مجتهد مسلم, كامل و صاحب نظر در فقه, اصول, فلسفه, رجال, تفسير و ساير علوم اسلامى بود… .))(7)

تاليفات
شهيد مصطفى خمينى علاوه بر تدريس علوم اسلامى داراى آثار و تاليفات زيادى نيز مى باشد كه آثار قلمى او نشانگر عظمت علمى و فكرى آن مرحوم است, در اين خصوص مرحوم حجه الاسلام والمسلمين سيد احمد خمينى مى گويند: ((اجازه بفرماييد در اين مورد مقدمه اى عرض كنم و آن اين است كه معمولا افراد در بازدهى علمى و اجتهادى و يا تخصصى خودشان نيازمند به طى مراحلى هستند كه بعد از آن مراحل مى توانند تز و يا اجتهاد خود را در معرض بهره بردارى ديگران قرار دهند, كه متإسفانه ايشان پس از اتمام مراحل لازم و در آغاز تقرير و بيان نظريات علمى و اجتهادى خود به شهادت مى رسد و در عين حال كتابهايى از ايشان باقى مانده است… .))
تاليفات آن مرحوم عبارتند از:
1ـ القواعد الحكميه (حاشيه بر اسفار كه مخطوط مى باشد).
2ـ كتاب البيع (دوره كامل مباحث استدلالى بيع در سه جلد).
3ـ مكاسب محرمه در دو جلد.
4ـ مبحث اجاره.
5ـ مستند تحرير الوسيله.
6ـ تعليقه اى بر عروه الوثقى.
7ـ تفسير القرآن الكريم در سه جلد.
8ـ تحريرات فى الاصول (از اول اصول تا استصحاب تعليقى).
9ـ شرح زندگانى ائمه معصومين (ع) (تا زندگانى امام حسين ـ عليه السلام ـ).
10ـ كتاب الاصول.
11ـ القواعد الرجاليه.
12ـ كتابى در مبحث نكاح.(8)
ضمنا در تبعيدگاه تركيه نيز دو كتاب ((قاعده لاتعاد)) در 180 صفحه و ((مكاسب محرمه)) در 420 صفحه نوشته است.(9)

سير و سلوك
آيه الله حاج آقا رضا بهإ الدينى مى گويد:
((آيه الله حاج آقا مصطفى خمينى, دانشهاى عقلى و نقلى, سياست اسلامى و دينى را در جوانى فراهم آورده بود, و به آن جا كه بايد برسد, رسيده بود, از نخبگان زمان ما, بلكه عصرها و زمانها بود. درست گفتار و نيك سيرت بود. باكمال زيركى و هوشيارى به نفوس, آگاهى داشت… فرزند امام بود, بلكه خود, امامى بود… . ))(10)
مصطفى در كنار علم و دانش و فقاهت, مبارزه و جهاد را نيز در همان مكتب آموخت و پا به پاى امام امت(ره) در صحنه هاى سياسى و مبارزاتى قدم نهاد, چرا كه جهاد و شهادت را از سرور خود امام حسين(ع) آموخته بود.
او در فتواى فقهى خود از آيه ((و لن يجعل الله للكافرين على المومنين سبيلا)) تنها حرمت ازدواج با كافران را نمى فهميد بلكه تمامى سلطه هاى شوم از خدا بى خبران را بر مسلمين حرام مى دانست.
بيشتر از هر جهادى او مبارزه با شيطان درونى را لازم مى ديد و كسب تقوا و پرهيز از تبعيت هواى نفس را بزرگترين جهاد و بنا به فرموده پيامبر(ص) ((جهاد اكبر)) مى دانست و در اين راه به حد اعلاى مبارزه رسيده بود.
حجه الاسلام والمسلمين آقاى رحيميان يكى از يارانش مى گويد: ((يكى از خصوصيتهاى حاج آقا مصطفى اين بود كه ايشان مقيد به پياده روى از نجف به كربلا در تمام زيارتهاى مخصوصه امام حسين(ع) بود. در سال معمولا چند مناسبت بود (15 شعبان, عرفه, اربعين, اول رجب و نيمه رجب) كه مردم از نجف به كربلا پياده مى رفتند. و ايشان هر سال در چند مناسبت پياده به كربلا مى رفتند. گاهى مى شد كه كف پاى ايشان تاولهايى مى زد كه خونابه از آن راه مى افتاد و كاملا مجروح مى شد ولى باز هم به راه رفتن ادامه مى داد.))(11)
آرى او كه رسيدن به قرب الهى را در توسل به اهل بيت(ع) ديده بود نگاهى به جراحت پا و خستگى راه نمى كرد و براى زيارت اباعبدالله الحسين(ع) قريب صد كيلومتر فاصله نجف و كربلا را پياده مى پيمود.
او در سير و سلوك به مقامى رسيده بود كه در دستورالعملى اخلاقى مى گويد:
((بدان اى برادرم, دوست عزيز و بزرگوارم, پس از فهم آنچه در اين سطور آمد و بعد از آن كه به علوم عادى آگاه گرديدى و رسوم ظاهرى را برپا داشتى, بايد تلاشى بى امان را براى رسيدن به برترين مقصد, والاترين هدف, شيرين ترين مسلك و دلپذيرترين شيوه پيشه كنى و آن ((جان جهان شدن)) است.
رسيدن به اين مقام والا و بلند, جز با دور كردن پستيها, تيرگيها و حجابهاى ماده و مدت و جلب صفات كمال و برتر, از راه عمل به دستور شرع انور و حركت بر مقتضاى ايمان و كوشش در اجراى فرامين الهى و احكام عملى ـ بدنى و قلبى نشايد.
… شگفتا! آيا وجدانت اجازه مى دهد, با توان و قدرتى كه او ارزانى ات داشته, بر خوان گسترده اش او را, نافرمانى و سركشى كنى؟ آيا مى پسندى توان, اراده و حكمت او را در آنچه ناروا شمرده به كارگيرى و بى حرمتى روا دارى؟ پناه مى بريم به خداى داناى شنوا از شيطان رانده شده از درگاه خدا.
… جهاد اكبر را پيشه كن, تا الگويى حق نما گردى و مشمول پاداش شهيدان, كه در سخنان معصومين آمده است, گردى.
… بارالها! طعم عفو, شيرينى آمرزش و رحمت خود را بر ما بچشان, تا از سياهيهاى ذلت بيرون بياييم و لباس كفر و نفاق را از تن بدريم. به تو شكوه مى بريم كه تو ملجإ هر شكايتى.))(12)

در صحنه سياست
شهيد مصطفى در مكتبى بزرگ شده بود كه سياست با آن عجين شده و عين ديانت بود لذا از همان روزهاى اول كه پدر بزرگوارش حضرت امام(ره) در اين مسير قدم نهاد با كمال جديت و تلاش حركت كرد به گونه اى كه حاج آقاى احمدى از ياران ايشان مى گويد: ((اگر درباره امام مى گويند, حركتهاى ايشان پيامبرگونه است, بايد درباره مرحوم حاج آقا مصطفى نيز گفته شود كه حركت ايشان على وار بود نسبت به پيامبر گونه بودن امام.))(13)
ايشان بعد از دستگيرى امام در شب 15 خرداد 42 نقش به سزايى در به حركت درآوردن نيروهاى مردمى داشت و همان زمان با تمام نيرو فرياد زدند كه ((مردم خمينى را گرفتند, مردم خمينى را بردند)) و اين صدا به صورت برق در سرتاسر قم پيچيد و هنوز صبح 15 خرداد طلوع نكرده بود كه ميان مردم رفته و با انبوهى جمعيت به طرف صحن مطهر حضرت معصومه(س) به راه افتاده, از دستگيرى امام اعلام انزجار و تنفر نمودند.
فعاليتهاى ايشان به حدى بود كه ساواك درباره وى آورده است: ((در شهرستان قم پسر آيه الله خمينى, كه معمم مى باشد, به جاى وى نشسته و دستورهاى او را به مورد اجرا مى گذارد و اعلاميه هايى تهيه و براى روحانيون مى فرستد… .))(14)
موقعى كه امام در ((قيطريه)) تحت نظر بود مصطفى تنها رابط امام با ديگر روحانيان و مبارزان به شمار مىآمد و فرمانهاى امام را به ديگران مى رساند در همين رابطه ساواك مى نويسد:
((طبق اطلاع واصله اخيرا پسر آيه الله خمينى با افراد متنفذ و مخالف دولت در تماس مى باشد, چون مشاراليه مى تواند با پدرش ملاقات نمايد از اين لحاظ رابط بين پدرش و افراد مخالف دولت است.))
در پى دستگيرى امام در 13 آبان 43, ايشان با جمعآورى اشخاص و ملاقات با مراجع قم سعى در مطلع كردن مردم مى كند و به منزل آيه الله مرعشى نجفى مى رود ولى از آن جا كه دژخيمان شاهنشاهى از وجود او وحشت داشتند به منزل آيه الله مرعشى ريخته و مصطفى را دستگير مى كنند و به تهران مى فرستند, ايشان 57 روز در زندان بودند كه با فشارهاى مردم و ديگر نيروها در هشتم دىماه 43 آزاد مى شود به اين شرط كه به تركيه پيش امام برود.
شهيد مصطفى چنان استوار در مقابل ساواك و نيروهاى حكومتى در اين مدت ايستاد كه آنها را به تنگ آورده بود. او مدت نه روز تحت بازجويى بود و در پاسخ به اين پرسش ساواك كه, انگيزه امام از سخنرانى بر ضد كاپيتولاسيون چه بوده است؟ نوشت: ((اين يك مسإله اى است كه تحميل بر ملت شده است و تقريبا حكم حيثيت فروشى, آزادى فروشى و شخصيت فروشى است.))
و در پاسخ اين كه, منظور امام از دخالت در كار دولت چيست؟ مى نويسد: ((… دخالت از باب امر به معروف و نهى از منكر است كه از اصول اصليه و منكر آن كافر و تارك آن مرتكب كبيره مى باشد و چنانچه سه مرتبه, يا چهار مرتبه, و بنابر احتمالى پنج مرتبه اين گناه را مرتكب شود, در صورتى كه حد شرعى كه تعزير است در فواصل اجرا شود, مستلزم قتل مى باشد.))
تيزهوشى شهيد مصطفى در امور سياسى سبب مى گشت كه هرگونه حركتى از طرف دشمن, با شكست مواجه گردد, ساواك تلاش داشت با بازداشت امام و فرزندش مصطفى منزل امام بسته باشد و كسانى كه مقلد او هستند با مشاهده اين عمل به كسان ديگرى مراجعه كنند. ولى آقا مصطفى براى خنثى كردن اين مسإله از زندان نامه اى به اين مضمون به آقاى اشراقى مى نويسند:
((بعد الحمد والثنا فان جناب العلامه الفاضل حجه الاسلام آقاى حاج شيخ شهاب الدين اشراقى ـ دامت بركاته ـ از قبل حقير وكيل هستند. در اخذ وجوه شرعيه اى كه بناست به دست من برسد كه از قبل آقاى والد ـ مدظله ـ وكيل هستم و وكيل در توكيل مى باشم و آن را به مصارف شرعيه و محال مقرره برسانند و يا آن كه حفظ كنند تا تكليف براى بعد از آن مقرر شود و نيز مى توانند رسيد داده و امضا فرمايند. 25 رجب المرجب 1384 سيد مصطفى خمينى.))
موقع آز(15)ادى, در هشتم دى ماه 43 به حاج آقا مصطفى گفته بودند كه بايد طورى وارد شهر قم شود كه سر و صدا ايجاد نشود ولى ايشان بلافاصله بعد از آزادى وارد قم مى شوند و مردم با ديدن ايشان شعار مى دهند و تا خانه او را همراهى مى كنند و چون اصولا او كسى نبود كه با تهديد و ارعاب از ميدان به در رود از اين رو حكومت بيش از پنج روز تحمل نياورده و در روز يكشنبه سيزدهم دى ماه 43 ماموران ساواك به خانه امام يورش برده و شهيد مصطفى را دستگير و روز چهاردهم دى ماه به تركيه تبعيد مى كنند.

در تبعيدگاه
شهيد مصطفى به مدت يك سال در شهر ((برساى)) تركيه به حالت تبعيد مى ماند اما باز آرام ننشسته و سعى در بازگشت به ايران مى كند و با رئيس سازمان امنيت ((برساى)) گفت و گو مى كند تا با نصيرى در مورد بازگشت وى به ايران صحبت كند ولى نصيرى شرايط گوناگونى مطرح مى كند, گرچه او شرايط را مى پذيرد ولى در آخر نصيرى شرط مى كند كه بايد در خانه روستايى خود باشد و دو نفر مإمور مراقب او باشند و چنانچه كسى از جلو خانه وى عبور كند كشته خواهد شد. با اين شرط, شهيد مصطفى, منصرف مى شود.
شهيد همراه پدر بزرگوارش سه شنبه سيزدهم مهرماه 44 از تركيه به عراق تبعيد مى شود و روز جمعه 23 مهر 44 وارد نجف اشرف مى گردند. آيه الله پسنديده در خاطرات خود مى نويسد:
((بعد از تركيه به بغداد مى روند, در بغداد[ آنها را] در خيابان رها مى كنند و مى گويند خودشان بروند يك ماشين كرايه كنند كه به كاظمين يا جاى ديگرى بروند.
بعد از اين كه اينها به بغداد مى رسند خبر به يكى از علماى كربلا مى رسد ايشان موقعيت خيلى خوبى داشت به علما و مردم اطلاع مى دهد و جمعيت زيادى براى استقبال امام به بغداد مى روند و ايشان را به كربلا و سپس به نجف مى برند, در تمام ميدانها جمعيت استقبال كننده بود.))(16)
حاج آقا مصطفى در عراق نيز از مبارزه دست نكشيد و به دنبال اوج گيرى نهضت رهايى بخش فلسطين, تلاش فوق العاده به عمل آوردند كه برادران روحانى خارج از كشور به پايگاههاى فلسطينى بروند و در آن جا دوره ببينند, خود ايشان هم در مسائل نظامى كار كرده بودند و حتى با اسلحه هاى سنگين هم دوره ديده بودند و آن طور كه خودشان نقل مى كردند, حتى ورقه هدايت تانك را نيز داشتند, در منزل خود هم اسلحه هايى تهيه كرده بودند و طلابى را كه هنوز در مرحله ابتدايى بودند و هنوز به پايگاههاى فلسطينى نرفته بودند در آن جا با اسلحه هاى سبك تعليم و آموزش مى دادند و اصولا ايشان عنايت خاصى به مبارزه مسلحانه داشتند و به آيه شريفه ((واعدوا لهم مااستطعتم من قوه…))تمسك مى جستند و از اين كه مسلمانان چرا آموزش نظامى ندارند و تعليمات نظامى نمى بينند اظهار تإسف و تإثر مى كردند.(17)
فعاليتهاى ايشان سبب شد كه در 21 خرداد 48 به دنبال برانگيختن آيه الله العظمى حكيم بر ضد رژيم بعث, دستگير و به بغداد برده شد و رئيس جمهور وقت (حسن البكر) به او هشدار داد كه اگر مردم را بر ضد اين رژيم تحريك كنيد و با مخالفان رژيم عراق روابط داشته باشيد ناچار تصميمى درباره آنان مى گيريم كه موجب ناراحتى پدرتان شود و جالب اين كه همين تهديد را سپهبد نصيرى در سال 42 كرده بود.

پرواز به سوى ملكوت
ترس دو حكومت ايران و عراق از فعاليتهاى مرحوم حاج آقا مصطفى عاقبت باعث شد كه تهديدشان را عملى كنند و تصميمى را كه گفته بودند به انجام رسانند و شب يكشنبه اول آبان 1356 مصطفى را در حالى كه 47 بهار از عمرش مى گذشت به طرز مشكوكى مسموم و به شهادت رسانند.
مرحوم حجه الاسلام والمسلمين سيد احمد خمينى درباره شهادت حاجآقا مصطفى مى گويد:
((آنچه مى توانم بگويم و شكى در آن ندارم اين كه ايشان را شهيد كردند, زيرا علامتى كه در زير پوست بدن ايشان, روى سينه ايشان, روى سر و دست و پا و صورت ايشان و هم چنين لكه هاى بسيار بزرگ حكايت از مسموميت شديد مى كرد و من شكى ندارم كه او را مسموم كردند, اما چگونه اين كار صورت گرفته نمى دانم ولى همين قدر مى توانم بگويم كه ايشان چند ساعت قبل از شهادت در مجلس فاتحه اى شركت كردند كه در آن جا بعضى از ايادى رژيم پهلوى دست اندركار دادن چاى و قهوه مجلس بوده اند. ))(18)
انگيزه رژيم ايران و عراق در به شهادت رساندن حاج آقا مصطفى امورى بود كه مى توان گفت از جمله آنها:
1ـ ضربه روحى بر امام.
2ـ پيشگيرى از خطرهاى فردا, هر دو رژيم پى برده بودند كه حاج سيد مصطفى, خمينى دوم است و بى ترديد با نظريات و ديدگاههاى سياسى و مذهبى كه دارد و با شجاعت و شكست ناپذيرى كه در اوست, فردا خمينى ديگرى خواهد بود.
3ـ پديد آوردن رعب و وحشت.
4ـ پايان دادن به روشنگرىها در نجف.(19)

پيامدهاى شهادت
شهادت سيد مصطفى درست مثل زندگى او ضربه اى مهلك بر حكومت ستم شاهى بود, خون او بود كه گروههاى مردمى را به حركت درآورد و جرقه انقلاب زده شد و بر خلاف تصور رژيم و با شنيدن خبر شهادت حاج آقا مصطفى بازار نجف تعطيل شد.
جنازه توسط ياران و شاگردانش در روز اول آبان به كربلا برده شد, در اين مراسم جمعيت انبوهى شركت كردند, بيش از هفتاد دستگاه ماشين جنازه را به كربلا بردند و بازگرداندند.
شهيد سيد مصطفى را با آب فرات غسل دادند و در محل خيمه گاه حسين(ع) كفن كردند و پس از طواف در حرم حضرت سيدالشهدا(ع) و حضرت عباس(ع) ساعت 7 بعدازظهر به نجف اشرف باز گرداندند.
روز دوشنبه دوم آبان (10 ذيقعده) جنازه آن شهيد حدود ساعت 9 صبح از مسجد بهبهانى (واقع در بيرون دروازه نجف) با شركت انبوهى از علما و فضلا, طلاب, كسبه, اصناف و ساير اهالى نجف اشرف به طرف صحن مطهر علوى تشييع شده و در مقبره علامه حلى دفن گرديد.
امام در مسجد بهبهانى حضور يافت و پس از مكث كوتاه و خواندن فاتحه با گامى استوار و قامتى آراسته به خانه برگشت و در مراسم تشييع و خاك سپارى شركت نكرد.
در ايران نيز مردم مجلس عزا برپا كردند و پس از سالها, نام خمينى را شنيدند و خطبا و سخنرانان در منابر نام امام را بر زبان راندند. اولين مجلس ختم از طرف جامعه روحانيت مبارز و علماى تهران در مسجد جامع تهران برگزار شد كه انبوهى از جمعيت در آن شركت داشتند, آقاى طاهر اصفهانى, خطيب مجلس بود كه در بهت و سكوت و تإثر فوق العاده حضار سخن گفتند و هر بار كه نام امام خمينى را مى برد غريو صلوات پياپى آن جمعيت فشرده, لرزه بر اندام بيگانه پرستان مى انداخت.
مجلسى نيز در مسجد ارك از طرف علمايى چون شهيدان بهشتى, مطهرى, مفتح,… منعقد گرديد و دكتر حسن روحانى از امام خمينى و نقش موثر ايشان در بيدارى جوامع اسلامى و مبارزه با ايادى استعمار و شخصيت علمى حاج آقا مصطفى سخن گفتند.
حوزه علميه قم نيز تعطيل و شهر قم سرتاسر سياه پوش شد و از طرف آيات عظام گلپايگانى, مرعشى و ساير مراجع مجالسى ترتيب داده شد.(20) و بدين ترتيب دشمن كه براى خاموش كردن صداى مصطفى او را به شهادت رسانده بود, اينك با سيل بنيان كنى رو به رو گرديده; سيلى كه از مجالس فاتحه حاج آقا مصطفى آغاز گرديد و با رشادتهاى قهرمانان 19 دى 1356 در قم و مجالس چهلم آنان در تبريز و يزد و اصفهان و مشهد, خروشان تر شد و سرانجام حكومت ستم شاهى را درهم كوبيد و بساط عدل را گسترد.

پاورقي ها:پى نوشتها: 1 ) مجله ياد, ش12. 2 ) همان. 3 ) مجله پاسدار اسلام, ش23. 4 ) مجله 15 خرداد, ش4. 5 ) روزنامه اطلاعات, ش18880, آبان 68. 6 ) مجله پاسدار اسلام, ش23. 7 ) مجله ياد, ش12. 8 ) همان. 9 ) مجله 15 خرداد, ش4. 10 ) روزنامه جمهورى اسلامى, ش4462, آبان72. 11 ) مجله پاسدار اسلام, ش23. 12 ) مجله حوزه, ش40. 13 ) مجله پاسدار اسلام, ش23. 14 ) مجله 15 خرداد, ش4. 15 ) همان. 16 ) خاطرات آيه الله پسنديده, ص115. 17 ) مجله پاسدار اسلام, ش18. 18 ) مجله ياد, ش12. 19 ) مجله 15 خرداد, ش4. 20 ) على دوانى , نهضت روحانيون, ج6.