آفتاب فروزان نگاهى به زندگى، افكار و انديشه هاى شهيد مطهرى

جوانههاى جاويد
سخن از انديشمندى سرخ صورت و سبز سيرت است كه جويبارهاى با طراوت ايمان و معنويت در روح و روانش جارى بود، او استوارى انديشه و صلابت ايمان را در وجود خويش شكوفا نمود و با چنين كيميايى كرامت گونه تا قلّه قرب و يقين طىّ طريق نمود و چون رداى شهادت بر تن كرد خون پاكش بر اين صفاى روحانى مُهر تأييد زد و آثارش كه از بيان و بنان آن متفكر وارسته تراوش مىنمود عطر چنين معنويتى را در فضاى اذهان مشتاق معرفت و حقيقت منتشر ساخت به همين دليل حضرت امام خمينى در فرازى از پيامشان به مناسبت شهادت اين راست قامت تاريخ معاصر فرمودند:
«مطهرى كه در طهارت روح و قوّت ايمان و قدرت بيان كم نظير بود، رفت و به ملأاعلى پيوست، لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصيت اسلامى و علمى و فلسفي‌اش نمي‌رود.»()
شهيد مطهرى كه عصاره مؤثر حوزههاى علميه و محصول صدها سال تجارب حاكم بر كانونهاى آموزشهاى دينى و معرفتى و حاصل عمر با بركت امام خمينى بود در ميدان نبرد با مكاتب و مسالك التقاط و نفاق و كفر چون
ستاره‌اى پرفروغ درخشيد و جهانى را از پرتوهاى فروزان خود روشن ساخت. مردى از تبار طلايه داران نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخير كه از نخستين روزهاى كودكى، فكر و دل خود را با قرآن مأنوس نمود و در نهج البلاغه سير نمود و بانگرشى عميق بر نبوّت و امامت، از خرمن حكمت اسلامى خوشهها چيد و به بركت اين آموختهها علاقهمندان را با علوم اسلامى آشنا ساخت و آنان را به تفكر در فطرت خويش و تأسّى بر انسانهاى كاملى واداشت كه حضرت على(ع) با آن جاذبه و دافعه ويژه خويش، در ميانشان مي‌درخشد. او عاشق خاندان وحى و نبوت بود و در اين مسير ولاء ولايتها را پذيرا گشت تا سيره ائمه اطهار را به نگارش درآورد و از حماسه حسينى سخن گويد و تحريفات عاشورا را افشا كند و قيام و انقلاب حضرت مهدى را براى جهانيان تبيين سازد. گفتارهاى معنوى، مقالات فلسفى و بحثهاى اين استاد حوزه و دانشگاه در مقوله حركت و شرح منظومه الهام گرفته ازجهان بينى توحيدى بود. در توضيح و تبيين مسايل دينى نيازهاى زمان را در نظر داشت. آن مشعل فروزان معرفت در صدد آن بود تا علم و ايمان را با يكديگر مأنوس سازد
و نقش امدادهاى غيبى را در زندگى انسانها و سرنوشت آنان مطرح سازد و به حق جويان تفهيم نمايد، دنيا را مزرعه آخرت تلقى كرده و خود را براى سراى جاويد مهيا سازند.()
در بياناتش شور و خلوص هويدا بود، دريافتهاى علمى را با نهايت صداقت و صفا و نثرى زيبا تحرير مىنمود و به قلبهاى عطشناك و انديشههاى تشنه تقديم مىكرد. وقتى قلم را بر كاغذ مىچرخانيد بارانى از معارف و مكارم دشتهاى انسانيت را به شكفتن و رستن وا مي‌داشت. در سخنش از مولايش على مرتضى نشان داشت و همين بود كه بلاغت، صراحت،پويايى، ابتكار، استوارى و تازگى گفتههايش اعماق وجود را نوازش مي‌داد، جان سوخته‌اى داشت كه هيچ جهالت و ظلمتى را برنمىتابيد، راست ايستاد تا كژىها را بشكند، با خورشيد دانش و معرفت تيرگىها را مىشكافت، چون مي‌ديد از هر سو تاختن آورده‌اند تا فروغ ايمان را خاموش كنند، تندبادها وزيدن گرفته‌اند تا مشعلى كه از غار حرا افروخته شد و در كربلا فروزندگى آن تقويت شد، خاموش گردد، لحظه‌اى آرام نمىگرفت و با ژرف انديشى و همه سونگرى اين توطئهها را خنثى مىكرد.()
تربيت در دامن صداقت
در سيزدهم بهمن 1288 ش، 12 جمادى الاول 1338 ق در شهر فريمان واقع در 75 كيلومترى جنوب شهر مقدس مشهد در خانواده‌اى كه عِطر زهد و قناعت از آن ساطع و نور تقوا آن را منوّر ساخته بود كودكى ديده به جهان گشود كه مرتضى ناميده شد.
پدر مرتضى، شيخ محمد حسين مطهرى كه پس از تحصيلات علوم دينى در عتبات عراق در زادگاه خويش به ترويج و تبليغ مذهب تشيع مشغول بود، انسانى فاضل، پرهيزگار و از شخصيتهاى مورد تكريم اقشار گوناگون جامعه به شمار مي‌رفت و شهيد مطهرى از دوران كودكى تزكيه و پرورشهاى معنوى را از وى آموخت.() آن عالم ربانى در سحرگاهان حال و هواى ديگرى داشت، راز و نياز، اشك و آه، دعا و تلاوت قرآن مونس وى بود.() مقام معظم رهبرى حضرت آيت اللّه العظمى خامنه‌اى او را چنين معرفى كرده‌اند:
پدر ايشان جزو روحانيونى بود كه از جنبههاى معنوى و زهد و تقوا يك فرد ممتاز بود. خود مرحوم مطهرى عميقاً به پدرشان ارادت مي‌ورزيد و احترام پدرش را در حدّ زياد و كم نظير نگه مي‌داشت، بارها مىگفت: انس به عبادت، ذكر و اخلاق اسلامى را از پدرم ياد گرفتم.()
شهيد مطهرى در مقدمه كتاب “داستان راستان” نوشته است:
«اين اثر ناچيز را به پدر بزرگوارم آقاى شيخ محمد حسين مطهرى كه اولين بار ايمان و تقوا و راستى معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت اهدا مىكنم.»()
ايشان در جاى ديگر از پدر چنين ياد مىنمايد:
«اين مرد شريف هيچ وقت نمىگذاشت كه وقت خوابش از سه ساعت از شب تأخير بيفتد، حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهاى جمعه از سه ساعت به طلوع صبح بيدار مىشد و حداقل قرآنى كه مطالعه مىكرد يك جزء بود و با چه فراغتى و آرامشى نماز شب مىخواند. در سالهاى اخير با وجود اين كه تقريباً صد سال از عمرش مىگذشت هيچ وقت نديدم كه يك خواب ناآرام داشته باشد،
اين همان لذّت معنوى بود كه وى را اين چنين نگه مي‌داشت…»()
امام خمينى در سال 1326 ش به دعوت شهيد مطهرى به نريمان آمد، وى در اين سفر به قدرى نسبت به شيخ محمد حسين مطهرى ارادت پيدا كرد كه هر وقت شهيد مطهرى را مي‌ديد مىپرسيد احوال آقا چگونه است و بعدها با اين زاهد وارسته مكاتباتى داشت و در سال 1393 ق مطابق آذر 1350 كه اين مرد تقوا دار فانى را وداع گفت امام اين ضايعه را به آيت اللّه مطهرى تسليت گفت.()
مادر شهيد مطهرى كه سكينه نام داشت، قلبش از محبت نسبت به خاندان عترت موج مي‌زد او مىگويد زمانى كه مرتضى را آبستن بودم، در رويايى راستين مشاهده كردم در مسجد محل محفلى نورانى منعقد است، ناگاه ديدم بانوى مقدّسى كه دو زن او را همراهى مىكردند به آن مجلس وارد گرديده و جلوه‌اش را افزون ساخت، وى به همراهان توصيه مىنمود بر سر افراد گلاب بپاشند ولى چون نوبت به من رسيد تأكيد نمود سه بار گلاب بپاشيد، برايم اين سؤال مطرح بود كه چرا درباره من اين نكته را مطرح نمود. تصور كردم شايد در قلبم كدورتى وجود دارد كه او مىخواهد آن را بزدايد و از اين جهت با نگرانى پرسيدم چرا بايد بر سر من سه بار گلاب پاشيده شود؟ پاسخ داد به دليل كودكى كه در رحم شماست چنين كارى ضرورت دارد. او آينده‌اى درخشان دارد و به جامعه اسلامى خدمات مهمى ارائه خواهد نمود، سكينه با اين نويد نورانى شادمان گشت و به درگاه خداوند سجده شكر گذارد. شهيد مطهرى هر وقت به نريمان مي‌آمد هنگام روبرو شدن با مادرش، بر دستانش بوسه مي‌زد و به فرزندانش نيز توصيه مىكرد چنين كنند.()
شوق و دانش اندوزى
مرتضى پس از طى ايّام طفوليّت، نزد پدر به آموختن پرداخت، در همين سنين شش يا هفت سالگى با علاقه شگفتى به مكتب خانه فريمان رفت تا برخى مقدمات عربى و فارسى را فرا بگيرد.()
بيش از دوازده بهار از عمرش نگذشته بود كه شور و شوق درونى وى را به سوى حوزه علميه مشهد كشانيد و پس از چهار سال تحصيل در اين حوزه در حالى كه نوجوانى شانزده ساله بود تصميم گرفت براى ادامه تحصيلات و تكميل معلومات به قم برود، او موقعى به چنين هجرتى سرنوشت ساز دست زد كه رضاخان مخالفت سرسختانه‌اى را با روحانيت و مراكز علوم حوزوى ترتيب داده بود و براى كسانى كه مىخواستند در كسوت اهل علم و معرفت درآيند و مدرّس و مبلّغ فرهنگ اسلامى گردند فشارهاى سياسى و اختناقى فرساينده وجود داشت و فضاى يأس آور و تيره و تارى توسط اين ديكتاتور و با حمايت استعمار انگلستان بر مراكز مهم علوم اسلامى حاكم گرديده بود.()
شهيد مطهرى در حجره‌اى از مدرسه فيضيه قم سكونت گزيد و زندگى ساده و عارى از تكلّف اما سرشار از عزّت و قناعت را پيش گرفت، بعد از تشكيل خانواده نيز در روند زندگى او تغييرى مشهود رخ نداد و تنها حجره‌اش به اتاقى استيجارى مبدّل گشت.() در قم مرتضى با دقت، نظم و همّتى ستودنى به آموختن علوم اسلامى مبادرت ورزيد. مطوّل را نزد آيت اللّه شهيد صدوقى فرا گرفت، شرح لمعه را از محضر آيت اللّه مرعشى نجفى بياموخت، هم چنين از استادانى چون آيات محترم: سيد صدرالدين صدر، سيد محمد رضا گلپايگانى، سيد محمد تقى خوانسارى، سيد محمد حجت كوه كمره‌اى، سيد محمد محقق يزدى معروف به داماد و ميرزا مهدى آشتيانى در معقول و منقول بهرهمند گرديد.
در سفرى كوتاه كه به اصفهان داشت، موفق گشت به محضر عالم ربّانى مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى برود و به لطف ارشاد و فيض بخشى وى با فرهنگ نهج البلاغه مأنوس گردد.()
شهيد مطهرى مىگويد: در سال 1320 ش كه براى اولين بار به اصفهان رفتم هم مباحثه گراميم كه اهل اصفهان بود به من پيشنهاد كرد در مدرسه صدر عالم بزرگى است كه نهج‌البلاغه
تدريس مىكند بيا برويم به درس او، اين پيشنهاد براى من سنگين بود، طلبه‌اى كه كفايةالاصول مىخواند چه حاجت دارد كه به پاى تدريس نهج البلاغه برود. اما چون ايّام تعطيل بود پذيرفتم…ديدم با مردى از اهل تقوا و معنويت روبرو هستم كه به قول طلّاب از كسانى است كه شايسته است از راههاى دور بار سفر ببنديم و فيض محضرش را دريابيم…() دست مرا گرفت و وارد دنياى نهج‌البلاغه كرد…از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد، مورد علاقه‌ام قرار گرفت و محبوبم شد، درك محضر او را همواره يكى از ذخائر گرانبهاى عمر خودم مىشمارم و شب و روزى نيست كه خاطره‌اش در نظرم مجسّم نگردد، يادى نكنم و نامى نبرم و ذكر خيرى ننمايم، به خود جرأت مي‌دهم و مىگويم او به حقيقت يك عالم ربانى بود.()
مطهرى تحصيل رسمى علوم عقلى و فلسفى را از سال 1323 ش آغاز كردو بحث حكمت از شرح منظومه حكيم سبزوارى بياموخت.() البته وى قبلاً به درس اخلاق امام مي‌رفت و در جايى تأثير آن را چنين بيان كرده است:
اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از مقدّمات فارغ نشده بودم امّا درس اخلاق كه وسيله شخصيت محبوبم در هر پنج شنبه گفته مىشد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود چنان مرا به وجد مي‌آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شديداً تحت تأثير آن مىيافتم.
بخش مهمى از شخصيت فكرى و روحى من در آن درس و سپس در درسهاى ديگرى، كه طى دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم،
انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و مي‌دانم راستى كه او روح قدس الهى بود.()
در سال 1329 ش استاد مطهرى به حوزه درسى علامه سيد محمد حسين طباطبايى شتافت و مبحث الهيات از شفاى بوعلى سينا را نزد او آموخت. اين مفسّر عاليقدر درس خصوصى ديگرى را شروع كرده بود كه در شبهاى پنج شنبه و جمعه تشكيل مىگرديد و در آن جمعى از اهل فضل چون شهيد مطهرى، امام موسى صدر و شهيد دكتر بهشتى حضور داشتند محصول اين جلسه پر فيض مجموعه مطالبى تحت عنوان اصول فلسفه و روش رئاليسم است كه سهم شهيد مطهرى در آفرينش اين اثر برجستگى ويژه‌اى دارد.()
علامه طباطبايى اظهار داشته است: مطهرى هوش فوق العاده‌اى داشت، علاوه بر تقوا وجهات اخلاقى بافراست بود و هرچه مىگفتم هدر نمي‌رفت، وقتى ايشان به درسم مي‌آمد از شدت شعف و شوق حالت رقص پيدا مىكردم، در مباحث و مقالات اصول فلسفه و روش رئاليسم هم يگانه كسى كه از همه جهت مطمئن بودم حرفم را هدر نمي‌دهد ايشان بودند، مقدارى كه گذشت پاورقى بر مطالب مزبور را آغاز كرد زيرا مقالهها مجمل و فشرده بود و ما مىخواستيم بازگردند و مطلب روشنتر شود و كسى كه بتواند اين معنا را عهده دار گردد مطهرى بود.()
تدريس و فعاليتهاى ارشادى
شهيد مطهرى علاوه بر مباحثه دروس اصولى، فقهى و فلسفى، خود حوزه تدريس داشت او از جمله كتابهاى ذيل را در حوزه قم درس داد: مطول در معانى، بيان و بديع، شرح
مطالع در علم منطق، كشف المراد در كلام و عقايد، رسايل و كفايه در اصول فقه، مكاسب در فقه، شرح منظومه و اسفار در حكمت. او در سال 1331 ش با دختر آيت اللّه روحانى كه از علماى خراسان به شمار مي‌رفت، ازدواج كرد، خانم عاليه روحانى، همسر استاد مىگويد: آقاى مطهرى شاگرد پدرم بود و وى را به خوبى مىشناخت و چون به خواستگارى من آمد پدر احساس كرد اگر جواب ردّ بدهد گوهر گرانبهايى را از دست داده است. حدود يك سال از ازدواج من با استاد گذشت متوجه سجاياى اخلاقى ايشان شدم و فهميدم پدرم بزرگترين لطف را در حق من نموده است. هم دلى، انس و علاقه‌اى كه بين من و آقاى مطهرى بوجود آمد هر مشكلى را در نظرم اندك جلوه مي‌داد.()
مطهرى پس از تشكيل خانواده در سال 1331 ش به دلايلى كه ظاهر آنها برخى مشكلات اقتصادى بود به تهران هجرت نمود. اگرچه سبب اين مهاجرت تنگدستى تلقى گرديده ولى بايد آن را لطف مخفى الهى شمرد زيرا حضور پر فيض آن شهيد در تهران و در جمع دانشگاهيان، روشنفكران و محافل فكرى و فرهنگى سراسر خير و بركت و مايه تربيت و هدايت افراد زيادى گرديد.()
استاد مطهرى از ابتداى ورود به تهران به پرتو افشانى، سازندگى فكرى و معنوى تشنگان معارف ناب قرآن و عترت پرداخت و در مدرسه مروى آموزش فلسفه اسلامى را به صورت تطبيقى و مقايسه‌اى آغاز كرد.() سخنرانىهاى روشنگر و مفيد استاد همزمان با تدريس حكمت در تهران آغاز گرديد، او توجه بسيارى به حل شبهات و پاسخگويى سؤالات موجود درباره معارف اسلامى داشت و با مطالعه، تحقيق، دقت، همت و اخلاص در اين راستا توفيقات مهمى بدست آورد.
در سال 1333 ش استاد مطهرى تدريس در دانشگاه تهران را شروع كرد و در دانشكده معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامى) بيش از بيست سال به نبردى عالمانه با جهل مادى گرى و غرب گرايى و خودباختگى پرداخت و به شيوه‌اى حكيمانه و خردمندانه و با استناد به قرآن و حديث به دفاع از فرهنگ اسلامى پرداخت و حقايق باحلاوتى از آيين اسلام را تبيين نمود رفتارش با دانشجويان به قدرى صميمى بود كه آنان را مشتاق خويش ساخته بود، استاد در مقاطع كارشناسى، كارشناسى ارشد و دكترا، كليات علوم اسلامى، فلسفه شامل شرح منظومه، الهيات، شفا، مقاصد الفلاسفه غزالى و آثار ديگرى در اين عرصه و نيز تاريخ فلسفه،
تاريخ مجادلات اسلامى، روابط فلسفه و عرفان و… را تدريس كرد.()
در سال 1336 ش به همّت جمعى از دانشوران حوزه علميه از جمله شهيد دكتر محمد جواد باهنر نشريه مكتب تشيع شروع به فعاليت كرد كه استاد مطهرى با اين نشريه همكارى علمى و ارشادى داشت، بعد از تأسيس انجمن اسلامى پزشكان در سالهاى 1337 و 1338 ش استاد مطهرى چراغ فروزان اين تشكّل گرديد و زمانى كه سردى و تاريكى ناشى از اختناق سياسى و روشهاى مبتذل رژيم پهلوى همه جا را فرا گرفته بود، به دلها حرارت بخشيد و اذهان را روشنايى داد، در سال 1346 آن شهيد كه سالهاى متمادى آرزوى تأسيس مؤسسه‌اى علمى و فرهنگى را داشت تا بتواند جوابگوى نيازهاى فكرى جامعه باشد و به نشر و تبليغ معارف اسلامى بپردازد. سرانجام به كمك محمد همايون و حجت الاسلام و المسلمين سيد على شاهچراغى مؤسسه حسينيه ارشاد را تأسيس كرد. او با شور و حرارت و آگاهى و درايت براى برنامه ريزى در اين نهاد فرهنگى اهتمام وافر از خود نشان داد و ضمن آن كه شخصاً در آن جا بيانات ارزشمندى ارائه داد، شخصيتهاى دانشور، متفكر و صاحب نظرى فراخواند تا در حسينيه ارشاد به سخنرانى بپردازند متأسفانه بر خلاف روند فكرى و اعتقادى شهيد مطهرى اين كانون علمى مذهبى از هدفهاى اصلى خود فاصله گرفت و شهيد مطهرى را با دو مانع بزرگ روبرو ساخت يكى ظاهرسازى و بسنده نمودن به يك سرى شعارهاى سطحى و غوغا سالارى مداحان و مانند آنها و ديگرى كارهاى غيراسلامى، استبدادى و خودسرانه يكى از اعضاى هيأت مديره حسينيه ارشاد. اينها چون خنجرى از پشت مانع اجراى طرحهاى سازنده و رشد دهنده آن متفكر سترگ گرديد و او را ناگزير به استعفا ساخت. او در استعفانامه خود يادآور شد:
ميناچى با هرگونه اقدام مفيد و عميق در سطح احتياجات نسل تحصيل كرده مخالف است و مىخواهد اين مؤسسه را به صورت مركزى جنجالى و تو خالى درآورد.
و چون اين ضايعه را ترميمناپذير مي‌داند از همكارى با حسينيه مزبور خوددارى و در نامه 29 دى 1347 كه پيرو استعفاى مورخ 27/10/1347 نوشته بود متذكر مىگردد به چند دليل نمىتواند به همكارى خود با اين مجموعه ادامه دهد كه بند الف آن چنين است:
طرز تفكر و هدف ما با ايشان (ناصر ميناچى) در حسينيه و قهراً نوع كارها كه وسيله
وصول به هدف هاست، متفاوت است، ما مىخواهيم اينجا را در يك سطح عالى اسلامى در آوريم كه جوابگوى نيازهاى فكرى امروز و آينده باشد و ايشان مىخواهد اينجا را به صورت يك محيط تشريفات ظاهرى و با جنجال و هياهو و شور و واويلا اداره كند، ايشان عملاً طرفدارى اقناع كاذب احساسات است و با اين كه اينجا با منطق سر و كار داشته باشد مخالف است و در راه آن كارشكنى مىكند و تنها همين براى اين كه ما از هم جدا شويم كافى است .
به تعبير مقام معظم رهبرى با رفتن شهيد مطهرى از حسينيه ارشاد اين محفل از روح تهى شد، اين كنارهگيرى مطهرى جلوه‌اى از تقوا و مظهرى از خيرخواهى آن دانشمند شهيد بود كه مىخواست تعليمات و تبليغات اسلامى را با نوعى بصيرت و معرفت توأم كند و نيز به نيازها و مقتضيات عصر توجّه نمايد امّا مخالفانش طرفدار ظاهرسازى، سر و صدا، شعارهاى عارى از شعور كارهاى موقتى، تقويمى و كم بازده بودند.()
استاد مطهرى بنا به توصيه حضرت امام خمينى از سال 1351 تا 1357 هفته‌اى دو روز به قم مي‌آمد و در حوزه علميه اين شهر دروس مهمى چون شناخت، اصل غائين، فلسفه هگل، معارف قرآن، ماركس و ماركسيسم، منظومه سبزوارى و اسفار ملاصدرا را تدريس مىنمود. او به حكم وظيفه شرعى و براى اطاعت از رهبر كبير انقلاب چنين برنامه‌اى را متقبل گرديد در حالى كه در تهران استادان با سابقه دانشگاه، با تقاضاى بسيار در كلاس درسش حضور مىيافتند و فرزانگى و ديدگاههاى عالمانه‌اش در محفلهاى علمى زبانزد اهل نظر بود.()
در عرصههاى سياسى و اجتماعى
شهيد مطهرى در دوران تحصيل هم فكر و يار و ياور سازمان اسلامى و انقلابى فدائيان اسلام بود.() در ماجراى 15 خرداد 1342 شهيد مطهرى به دليل ارتباط نزديك با گروههاى گوناگون جامعه، به هدايت قيام مردم تهران پرداخت، رژيم استبدادى به دنبال سخنرانى آن شهيد بر ضد شخص شاه در شب پانزدهم خرداد، ايشان را در همان شب دستگير و روانه زندان كرد كه به دنبال پيگيرى علما و اصرار مردم بر نظام ديكتاتورى پهلوى ناگزير گرديد وى را پس از چهل و سه روز آزاد كند.()
بعد از قيام 15 خرداد و آزادى مطهرى و امام خمينى و نيز علماى ديگر، تشكيلاتى به نام هيأتهاى مؤتلفه پديد آمد كه با اتحاد و انسجام هيأتهاى مذهبى شكل گرفت و اعضايش نيروهاى مخلص و فداكار و تابع ولى فقيه بودند، مؤسسين اين تشكل از امام خواستند براى هدايت آنان در فكر و عمل نمايندگانى معين كند كه امام خمينى آيت اللّه مطهرى را كه از قبل با اين هيأتها رابطه‌اى تنگاتنگ داشت به عنوان يكى از نمايندگان خويش معرفى كرد. تأكيد شهيد مطهرى بر اين بود كه هيأتهاى مؤتلفه اسلامى از نظر فكرى و آشنايى با معارف اسلامى درست پرورش يابند به همين دليل كلاسهايى براى تقويت بنيههاى اعتقادى و كلامى آنان داير كرد، كتاب انسان و سرنوشت حاصل بخشى از اين بحثها مىباشد.()
شهيد آيت اللّه مطهرى بعد از يك دوره فعاليتهاى سياسى در هيأتهاى مؤتلفه به تلاشهاى فرهنگى اقبال نشان داد، با اين حال همچنان پيگير مسايل سياسى گرديد، البته انتخاب اين استراتژى بر آن بود كه مردم از
مبارزه نا اميد نگردند و با تلاشهاى فكرى و فرهنگى روحيه مخالفين رژيم تقويت شود.()
در سال 1353، شهيد مطهرى پس از ستايش تلاشهاى امام موسى صدر در لبنان و اين كه از طريق وى مىتوان براى امام خمينى مبالغى فرستاد چنين اظهار نظر مىنمايد: اكنون تمام راهها را بر روى ما بسته‌اند، بايد براى بيدارى افكار و هدايت جوانان طرق ديگرى انتخاب كنيم و نگذاريم جوش و خروشها يكباره خاموش گردند و من فكر مىكنم كه چه راهى را بايد در پيش گيريم و بر همين اساس بود كه جلسات درس و بحث خود را در قم هفته‌اى دو روز براى طلّاب داير كرد.()
نطق تاريخى ايشان بر ضد صهيونيسم در عاشوراى سال 1390 ق، اسفند 1348 در حسينيه ارشاد به دستگيرى وى انجاميد، هم چنين وقتى رژيم در سال 1350 ش حسينيه ارشاد را تعطيل كرد، هرچند استاد از عضويت در هيأت مديره اين كانون استعفا داده بود، چند روزى دستگير و محبوس گشت، بعد از تعطيلى حسينيه، استاد پايگاه خود را به مسجد الجواد انتقال داد و در آن جا ضمن امامت و اداره مسجد نشستهاى تفسيرى و بحثهاى علمى در آن داير كرد. پس از چندى رژيم شاه، مسجد الجواد را تعطيل كرد و استاد سخنرانىهاى خود را بيشتر در مسجد جاويد و ارك برگزار مىكرد. كتاب انسان كامل محصول سخنرانىهاى وى در مسجد جاويد است. سرانجام در سال 1354 ش رژيم او را ممنوع المنبر كرد.()
تلاشهاى فرهنگى استاد مطهرى براى
تثبيت مسئله حجاب خود يك تلاش مبارزاتى و سياسى عليه رژيم پهلوى بود، بى ترديد يكى از پيش زمينههاى انقلاب اسلامى مبحث حجاب بود و شركت زنان در تظاهرات پرشور سال 1357 تهران و ديگر شهرستانها با حفظ پوشش كامل و خصوص چادر كمر رژيم را شكست و اين به بركت كوششهاى فرهنگى شهيد مطهرى و ديگر علماى شيعه بود.
از ديگر فعاليتهاى فرهنگى و سياسى شهيد مطهرى پرداختن به بحث ارتباط دين با مليت بود كه در آن زمان از مهمترين و جارىترين مباحث فكرى به شمار مي‌رفت و در حالى كه رژيم و روشنفكران وابسته به دربار مىكوشيدند دين را از مليّت ايرانى تفكيك كنند و تاريخ فرهنگ اسلامى ايران را نفى كنند و باستان گرايى و اسطوره سازى قبل از اسلام را ترويج نمايند شهيد مطهرى كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران را تأليف كرد و هويّت ايران بعد از اسلام را به بركت روى آوردن ايرانيان به اسلام، سرشار از معرفت، دانش، بصيرت و شكوفايى علمى و فرهنگى معرفى نمود و نقش ايرانيان را در گرايش مردم ديگر كشورها به اسلام و نيز تلاش مردم ايران در بنيان گذارى تمدن اسلامى را به اثبات رسانيد. مباحث وى در تبيين جهان بينى اسلامى، نقد ماركسيسم و انديشههاى التقاطى و انحرافى از ديگر فعاليتهاى فرهنگى سياسى ايشان است. اتخاذ چنين شيوههاى فكرى از سوى علامه شهيد مطهرى به معناى فاصله گرفتن از ميدان مبارزه و سياست نبود بلكه خود اقدامى زيربنايى براى شكل دادن به فلسفه مبارزه بود، با نگاهى به آثار ايشان مىتوان دريافت كه غالب آثار و موضوعات سخنرانى وى مسائل و مباحثى بود كه اقشار جامعه به ويژه جوانان متدين و اهل مبارزه و مقاومت در بُعدِ عقايد، مسايل اجتماعى و سياسى با آنها درگير بودند و شهيد مطهرى تلاش مىكرد ديدگاه اسلام را درباره آنها بيان كند.
جلسههاى مداوم آيت اللّه مطهرى با روحانيان مبارز تهران، موضوعى نبود كه از چشم ساواك مخفى باشد به همين دليل در گزارش ساواك آمده است: نكته‌اى كه در طول دو جلد پرونده مطهرى مشهود است معاشرت و ارتباط نزديك وى با ساير وعاظ ناراحت و روحانيون سابقه دار مىباشد.() شركت وى در مسجد هدايت و اقامه نماز به جاى آيت اللّه طالقانى و اظهار مطالبى كه در گزارشهاى ساواك تحريك‌آميز و انتقادى بوده، نشان مي‌دهد كه علامه مطهرى در وراى تلاشهاى
فرهنگى خود كه در عين حال با هدف حفظ اصالت دينى و ارزشهاى معنوى انجام مي‌داد، از عرصههاى سياسى غفلت نداشت.()
يكى از افراد ساواك در گزارشى از سخنرانى مطهرى نوشت: اطمينان دارم كه سخنرانى اخير ايشان بر مبناى مشخّص و معيّنى انتخاب گرديده و در لفّافه مسايل دينى همان شعارها و مسايل مورد توجه (امام) خمينى و پيروانش را ابراز مىكند.() در سند ديگر مىخوانيم: مشاراليه از سال 1342 تاكنون به تناوب در جلسات مذهبى مختلف در تهران و شهرستانها مطالب تحريك‌آميز، گمراه كننده و اهانت‌آميز(!؟) را در قالب مسايل مذهبى و تاريخى اسلام بيان كرده و مىنمايد.() ارتشبد نصيرى رئيس وقت ساواك در سال 1349 ش درباره شهيد مطهرى و يكى از هم فكرانش چنين دستور داد: اين دو نفر را بايد هميشه مراقبت نماييد عناصرى غير صالح و هميشه در جبهه منحرفين (!؟) قرار گرفته‌اند.()
يكى از مهمترين اقدامات سياسى شهيد مطهرى تلاش براى اتحاد جهان اسلام و حمايت از موضوع فلسطين بود. او پس از آتش زدن مسجد الاقصى در 30 مرداد 1348 توسط صهيونيستها، فعاليت خود را براى دفاع از آوارگان و مظلومين سرزمين فلسطين پى گرفت و در سالهاى 1348 و 1349 ش، حسابى مشترك به نام ايشان، علامه طباطبايى و سيد ابوالفضل زنجانى افتتاح شد كه ساواك حساسيّت زيادى بر آن نشان داد و اسناد آن موجود است، در اين حال ساواك پولهاى جمع آورى شده را از آنان مطالبه كرد با پيشنهاد شيخ فضل اللّه محلاتى آنان براى فريب ساواك، قبوضى براى تحويل اين پولها به شريعتمدارى، از او گرفتند اما مبالغ جمع آورى شده را شهيد محلاتى به مكّه برد و در آن جا تحويل فلسطينىها داد.()
آن شهيد در سال 1348 در حسينيه ارشاد در سخنرانى خود تحت عنوان كارنامه ما در امر به معروف و نهى از منكر.() به تفصيل از مظلوميت مردم فلسطين و لزوم كمك به آنان ياد كرد، دفاع وى از آن مسلمانانى كه سرزمينشان توسط اشغالگران قدس غصب گرديده بود، مورد انتقاد برخى قشرى گرايان و افراد مرتجع كه ديدگاههاى موهومى را به نام دين تبليغ مىكردند، برانگيخت و چنين شايعه كردند كه فلسطينىها ناصبى هستند و بدتر از يهود و نيز چنين اشاعه دادند كه در مسجدالجواد كه پايگاه فكرى و فرهنگى شهيد مطهرى بود در اذان «اشهد انّ عليا ولى اللّه» را
نمىگويند.() شهيد مطهرى از اين سخنها به شدت برآشفت و بر ضد شايعات بى اساس مزبور سخنرانى كرد و خاطرنشان ساخت:
يك وقتى شايع بود اين فلسطينىها ناصبى هستند، ناصبى يعنى دشمن على(ع) كه كافر و نجس است، هيچ فكر نمىكنند كه اين حرفى است كه يهودىها جعل كرده‌اند. در هر جايى يك حرفى جعل مىكنند براى اين كه احساس هم دردى نسبت به فلسطينىها را از بين ببرند.()
ستيز با آفتهاى ديانت
در دهههاى اخير امواج گوناگونى از خصايص فرهنگى و تمدنى غرب وارد جامعه ايران گرديد، اين وضع از صدر مشروطه تا حدود شهريور 1320 كه قريب به چهل سال مىگردد شكل آشفته‌اى به خود گرفت زيرا نه در اواخر حكومت قاجار و نه با روى كار آمدن رژيم پهلوى، شكوفايى فكرى و معرفتى در ايران ديده مىشد و نيز اوضاع جامعه هم سيرى رو به زوال را از نظر فرهنگ و تمدن سپرى مىكرد جبهه متفكران دينى هم آمادگى لازم براى برخورد طبيعى با افكار و انديشههاى وارداتى را نداشت در چنين برهه مشوّشى روشفنكران و تحصيل كردههايى كه دچار حقارت و خود كم بينى بودند از يك سو چنين نابسامانى هايى را به حساب سنتهاى مذهبى و هويت فرهنگى مىگذاشتند و از طرف ديگر نسبت به فرهنگ غرب هم يك نوع شيفتگى داشتند و سيماى تمدن و فرهنگ اروپايى را درخشان تلقى مىكردند.
حكومت رضاخان كه برخى از اين روشنفكران به لحاظ فرهنگى و فكرى آن را تقويت مىكردند اين گونه بدبينىها نسبت به ارزشها، سنتها و شعائر مذهبى را شدت بخشيد و حتى به دين ستيزى روى آورد و در قالب ساختارهاى حكومتى چنين نبردى را به اجرا درآورد و در حالى كه عالمان دينى تحت فشار سياسى بودند و برخى به مناطق دور افتاده تبعيد و عدّه‌اى در زندان به سر مىبردند و گروهى نيز به شهادت رسيدند هجوم به بنيانهاى عقيدتى از سوى تشكيلات ديكتاتورى سازمان يافتهتر، گستردهتر و قوىتر گرديد.
موقعى كه استاد شهيد مرتضى مطهرى در خط مقدم جبهههاى فرهنگى دفاع از اسلام قرار گرفت با چند جريان كه رسوبات يا ضايعات وضع مرارت بار قبلى بود، روبرو گرديد، يكى روشنفكران و تحصيل كردگان و كارگزاران نظام
استبدادى پهلوى كه تحت تأثير افكار سرمايه دارى غربى نسبت به معنويت، ايمان و حقايق مجرّد و در واقع جهان غيب بى اعتقاد يا بى اعتنا بودند، به تبع آن برخى از اقشار مردم خصوص گروهى از جوانان دانشجو تحت تأثير اين افكار بودند ديگرى ماركسيسم و كمونيسم بود كه بويژه در سالهاى 1320 تا 1340 ش رشدى سرطانى داشت. بنابراين در سال 1330 ش كه شهيد مطهرى با توشه‌اى از تقوا، ايمان و معرفت قدم به عرصههاى اجتماعى و فكرى نهاد، انديشه و باور دينى از هر سو به محاصره الحاد و مادى گرايى درآمده بود، در اين حال آن علامه وارسته بدون واهمه از تهديدها و فشارها براى دفاع از تفكر اسلامى كمر همّت بر بست و دست به احياگرى زد اما براى تحقق اين حركت مهم و تأثيرگذار بر سه اصل پافشارى كرد يكى مبارزه با تحجّر، جمود و قشرى نگرى، دوم ستيز با التقاط و سوم مقاومت در برابر بدعتها و تحريفات، در آثار وى بخوبى اين سه جنبه قابل مشاهده است و ايشان فداكارانه تصميم مىگيرد با اين آفات و آسيبها مبارزه كند و تا حدود زيادى هم در اين مسير سخت و فرساينده موفق گرديد، به علاوه آن شهيد مشاهده مىكرد در جامعه اسلامى يك سرى ضعفها، كاستىها و ناتوانى هايى وجود دارد كه شايسته يك اجتماع مسلمان نمىباشد، او كوشيد اين معايب را هم بر طرف كند و در عوض روحيه‌اى تواناتر به امّت مسلمان ببخشد.()
آرى شهيد مطهرى در برابر خطر تحريف دين، خاكريزى زد كه مخالفين و برخى تنگ نظران به ظاهر خودى نتوانستند از آن عبور كنند، يا بايد او را از پاى در مي‌آوردند و يا راهشان را كج مىكردند و بر مىگشتند و آنها شقّ اول را برگزيدند، شهادت بود كه او را از زير بمباران تبليغاتى و ترورهاى شخصيتى خلاص كرد، اهتمام مطهرى با خون دل خوردنهاى او آغاز گرديد و با خونى كه از سرش بر زمين جارى گشت خاتمه يافت امّا انديشه و فرهنگى كه وى در جهت معرفى و نشر آن بود تمام شدنى نمىباشد و هر لحظه‌اى چون چشمه‌اى مىجوشد و همراه خود طراوت معنوى و معرفتى جارى مىسازد.
مطهرى در دوران غفلتهاى دينى يك كميته هوشيارى تشكيل داد. وقتى ليبرالها و كمونيستها كه فضاى حاكم بر محافل روشنفكرى در قبضه آنان بود ذهن دانشجويان را شرطى مىكردند كه با شنيدن نام دين به ياد خرافات بيفتند و از كلمه جهاد و دفاع، خشونت را در اذهان تداعى كنند و از عرفان به تعاليم
تخديرى صوفيان و از امر به معروف و نهى از منكر و احساس تكليف در برابر جامعه، بوى تجاوز به حقوق بشر به مشامشان برسد و آزادى را معادل نفى شريعت تلقى كنند و اسلام را تجزيه كردند و هر تكه‌اى را متحجرين و روشنفكر مآبها با رويكردىهاى دنيازدگى و غرب زدگى در سردخانههاى جناحى و محافل ويژه خود مىگذاشتند تا وقتى مناسب آنها را به مصرف برسانند، شهيد مطهرى از راه سر رسيد و اين بتهاى فكرى و فرهنگى را در هم شكست و اجازه نداد كسى به نام نو انديشى، محتواى معرفتى ايمان را درهم بريزد و نيز به نام اصلاحطلبى ارزشهاى عالى دينى و شعارهاى شعورآفرين تشيع را زير سؤال ببرد.
با دلى سرشار از ايمان و پارسايى و در حالى كه مسلّح به حكمت، معرفت و عرفان ناب بود از سطح جماعت مقدس مآبها، مرتجعين و روشنفكران گام هايى فراتر نهاد و يك تنه تحولى شگفت بوجود آورد. البته عدّه‌اى قشرى و كم دانى هم بودند كه برايش موانعى بوجود آوردند آنان كه هرگونه اجتهادى را بدعت و هر عتيقه‌اى را سنت مي‌دانند و اصول گرايى و تكيه بر ارزشهاى الهى را با تحجّر و جمود اشتباه مىكنند.()
چگونگى شهادت
اكبر گودرزى اهل روستاى دوزان از توابع شهرستان اليگودرز، متولد 1335 ش، مدتى در حوزه علميه خوانسار، قم و تهران درس خواند، وى مدتى در درس تفسير آيت اللّه حسن سعيد
در چهل ستون مسجد جامع تهران شركت مىكرد، مرحوم سعيد وقتى مشاهده كرد وى افكار انحرافى دارد، او را از جلسه‌اش اخراج نمود. از آن پس گودرزى در مدرسه حاج شيخ عبدالحسين تهران بيتوته كرد ولى از سال 1356 ش آن جا را ترك نمود و از لباس طلبگى بيرون آمد و در اين سال كلاسهاى تفسير قرآن خود را در مناطق گوناگون تهران برگزار كرد و نيروهاى خود را از همين جلسات جذب مىنمود، بدين گونه موفق شد گروه انحرافى فرقان را تشكيل دهد، در همين ايام با صدور اطلاعيه هايى وارد حوزه سياست گرديد و براى مدت كوتاهى به پاكستان رفت تا از آن طريق به اروپا برود و نوشتههاى خود را در آن مناطق انتشار دهد اما در اين راستا موفقيتى بدست نياورد و به ايران بازگشت.
گروه فرقان در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى ايران توسط سلاحهايى كه از پادگانهاى فتح شده به دست مردم، در اختيار گرفته بودند، به عمليات نظامى روى آوردند اين تشكيلات آميخته به افكار التقاطى و آلودگىهاى اعتقادى در اختيار جوان بيست و پنج ساله‌اى بود كه براى حدود بيست جزء قرآن، بيست جلد تفسير نوشته، شرحى بر صحيفه سجاديه هم نگاشت، كتابى نيز در شرح دعاى عرفه و برخى اذكار و زيارات به رشته تحرير درآورد، كتاب پرحجمى تحت عنوان توحيد و ابعاد گوناگونش توسط وى نوشته شد، غالب اطلاعيهها و نشريات گروه فرقان نيز توسط وى تحرير مىگرديد.()
مطالبى كه وى انتشار مي‌داد سخت بى پايه، مخلوط و حاوى برداشتهاى مادّى از آيات قرآن، روايات و مضامين ادعيه و زيارات بود. لبه تيز حملات فرقان در تمامى آثار و موضعگيرىها مستقيماً متوجه روحانيت متعهد و علماى مبارز و در رأس آنان متفكر شهيد آيت اللّه مطهرى بود. آنان با همان نگرشهاى باطل و دركهاى انحرافى اقدام به صدور حكم اعدام شخصيتهاى اصلى نظام اسلامى مىنمودند.
استاد مطهرى كه همواره در برابر انحرافات فكرى افراد و گروههاى سياسى بسيار حساس بود با ملاحظه تفسيرهاى غيرمنطقى اينها احساس خطر نمود و چندبار به فرقانىها پيغام داد بيائيد باهم صحبت كنيم زيرا نوشتههاى شما درست نمىباشد و سبب گمراهى جوانان مىشود ولى آنان كه چون خوارج نهروان بر ادامه راه باطل خود اصرار مي‌ورزيدند به شهيد مطهرى پاسخ دادند اگر بخواهيد در برابر ما مقاومت كنيد با شما برخورد مىكنيم، استاد كه
نمىتوانست در برابر اين مرداب ضلالت بىتفاوت بماند و سكوت در اين باره را روا نمي‌دانست ديدگاههاى خود را درباره تفكرات گروه فرقان در پيش گفتار چاپ هشتم كتاب «علل گرايش به مادىگرى» به نام «ماترياليسم در ايران» ابراز نمود و بى گمان آن مقاله يكى از علل اثر گذار در ترور آن فرزانه فداكار بود.
سرانجام با تأييدهاى سازمان منافقين از كارنامه گروه فرقان و نيز حمايت اربابان خارجى چنانچه در اسناد لانه جاسوسى مداركى در اين راستا بدست آمد در روز سه شنبه يازدهم ارديبهشت 1358 ساعت ده و بيست دقيقه شب، استاد مطهرى پس از عمرى تلاش در راه خدمت به اسلام و مسلمانان به دست نهروانيان انقلاب اسلامى يعنى گروه گمراه و خيانتكار فرقان به شهادت رسيد.
با وقوع اين حادثه اسف بار غم و ماتم سراسر ايران را فرا گرفت. امام خمينى به مناسبت شهادت علامه مطهرى پيام مهمى صادر فرمودند كه بيانگر عمق علاقه و اعتماد ايشان به استاد مطهرى و نيز نهايت تأسف و تأثر از اين حادثه بود. امام در اين پيام به مناسبت شهادت اين فرزند معنوى و فكرى خويش كه او را محصول عمر خويش مي‌دانست يك روز عزاى عمومى اعلام كرد و خود در مدرسه فيضيه قم به اين مناسبت مجلس سوگوارى برپا نمود. پيكر شهيد مطهرى بنا به فرمان امام در قم و در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) دفن گرديد.() و اين روز به نام روز معلّم نامگذارى شد.

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. صحيفه نور، ج 4 ص 104، پيام امام در 12/2/.1358
. سراى اهل صفا، ص 175 ـ .174
. فرزانه قلمرو قلم و سخن، محمد رضا سنگرى، نشريه پيشگامان، ارديبهشت و خرداد .1384
. ويژه نامه، استاد شهيد مرتضى مطهرى، مقاله مجتبى مطهرى، ص .14
. ناصح صالح (شرح حال حاج ميرزا على آقا شيرازى)، ص .347
. مجله پيام انقلاب، 12/2/1360، سال دوم، ش 1، ص .32
. داستان راستان، ج اول، مقدمه شهيد مطهرى.
. احياء تفكر اسلامى، شهيد مطهرى، ص .95
. سياحت خورشيد، ص 64 ـ 63 ؛ سراى اهل صفا، ص .178
. سرگذشتهاى ويژه از زندگى شهيد مطهرى، ج 2، ص .106
. مطهرى مطهر انديشهها، ج اول، ص 20 ـ 19 ؛ شهيد مطهرى مرزبان بيدار، محمد خردمند، ص .22
. جلوههاى معلمى استاد مطهرى، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى، ص .21
. يادواره استاد شهيد مرتضى مطهرى، سيد حسين شفيعى دارابى، ص .40
. گلشن ابرار، جمعى از پژوهشگران، ج دوم، ص 801 ـ .800
. عدل الهى، شهيد مطهرى، ص 251 ـ .250
. سيرى در نهج البلاغه، شهيد مطهرى، مقدمه.
. يادنامه استاد شهيد مرتضى مطهرى، ج اول، ص 172 ؛ مجموعه آثار استاد مطهرى، ج اول، ص .9
. علل گرايش به مادى گرى، ص 9 ـ 8 ؛ فرازهاى فروزان، ص .193
. جرعههاى جان بخش، ص 129 ـ .128
. همان، ص 120؛ مطهرى مطهر انديشهها، ج 2، ص 685 ؛ جلوههاى معلمى استاد، ص .30
. گفتگو با همسر شهيد مطهرى، جام جم، 12/2/،1378 ش 2272، ص .8
. سراى اهل صفا، ص 186 ؛ گلشن ابرار، ج 2، ص .802
. مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج اول، ص .56
. گلشن ابرار، ج 2، ص .802
. آفتاب مطهر، ص 94، سيماى استاد در نگاه ياران، سيد حميد جاويد موسوى، ص 30، يادواره شهيد مطهرى، ص 77 ـ ،76 مطهرى مرزبان بيدار، ص 115 ـ .102
. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج اول، ص 11، يادنامه استاد مطهرى، ج 1، ص 543 ـ .542
. يادنامه استاد مطهرى، ج 1، ص 340 ـ .339
. زندگى نامه و انديشههاى استاد شهيد مرتضى مطهرى، سيد حسين اسحاقى، ص .11
. نك: هيئت مؤتلفه اسلامى، اسد الله بادامچيان و على بنايى.
. استاد شهيد به روايت اسناد ساواك، ص .153
. همان، ص 226، خاطرات آيت اللّه طاهرى خرّم آبادى، ص .111
. زندگى نامه و انديشههاى…ص .14
. استاد شهيد به روايت اسناد ساواك، ص .255
. جريانها و سازمانهاى مذهبى سياسى ايران (1357 ـ 1302 ش)، رسول جعفريان، چاپ نهم با اصلاحات و افزودهها، بهمن 1387، ص .320
. استاد شهيد به روايت اسناد ساواك، ص .216
. همان، ص 254، 266، .273
. همان، ص 255 و .259
. جريانها و سازمانهاى مذهبى ايران، ص 320، خاطرات شهيد محلاتى، ص .78
. اين سخنرانى در جلد دوم كتاب حماسه حسينى آمده است.
. جريانها و سازمانهاى مذهبى سياسى ايران، ص .321
. آشنايى با قرآن، شهيد مطهرى، ج 4، ص 32، پاورقى.
. گفتگو با دكتر غلامعلى حداد عادل، نشريه انتخاب، 3/2/،1378 ش 18، ص .5
. تساهل در حوزه نظر و عمل از ديدگاه استاد شهيد مطهرى، حسن رحيم پور ازغدى. مجله مسجد، سال 17، ش 133، دى 1378، ص 95 ـ 94، اصلاح در سايه ايمان، على دژاكام، روزنامه قدس، 19/2/1385، ش 5272، ص .11
. جريانها و سازمانهاى سياسى ايران، ص 628 ـ .627
. زندگى نامه و انديشههاى مطهرى، ص 93، مفتح اسوه فرزانگى و فداكارى، ص 184 ـ .183