نگاهى به سريال امام على ع


اشاره

سريال امام على(ع) يكى از پربيننده ترين و جنجالى ترين برنامه هاى تلويزيونى در
جمهورى اسلامى ايران بود كه آوازه اش مرز شكن شد و براى نخستين بار به يكى از
حساس ترين مقاطع تاريخ اسلام و تشيع پرداخت. بدان روى بيش از هر اثر هنرى
تلويزيونى درباره آن گفت و گو شده و خواهد شد.

از آن جا كه نقد و بررسى اين نقطه عطف مبارك در اصلاح و تكميل آثار مشابه
سودمند است, بنا به رسالت مطبوعاتى ملاحظاتى چند در اين باره گفته خواهد شد:



ملاحظات

1ـ سريال امام على(ع) پس از دو فيلم محمد رسول الله(ص) و روز واقعه, به
گفتمان قديميى كه مدعى بود: ((سوژه هاى مذهبى قابليت فيلم شدن را ندارند)) پايان
داد و در عمل ثابت كرد كه مى توان بر اساس تم هاى مذهبى فيلمى ساخت كه مورد اقبال
و استقبال گسترده نيز قرار گيرد. اين محور از نكات برجسته سريال ياد شده است و
مى سزد كه به آفرينندگانش دست مريزاد گفته شود.

2ـ امير سخن در معرفى خود فرمود: ((ينحدر عنى السيل و لايرقى الى الطير;(1)
كوه بلند را مانم كه سيلاب از ستيغ من ريزان است و مرغ از پريدن به قله ام گريزان.
))

شبلى شميل نصرانى نيز اين سخن را با تمام وجود دريافته و مى گويد: ((امام
على(ع)… يكتا نسخه اى است كه خاور و باختر در گذشته و حال, صورت ديگرى از آن,
كه مطابق با اصل باشد, به خود نديده است.))(2)

آرى به گفته ابوالطيب متنبى ـ شاعر بزرگ عرب ـ : ((من از ذكر مدايح وصى
پيامبر, به عمد, خاموش نشسته ام, چه نمى توان جهانى را در بيانى گنجانيد. آن عظمت
كه به ذات خويش قائم است چه نيازى به مدح دارد, آيا بيهوده نيست; معرفى آفتاب
عالمتاب؟))(3)

على, فلسفه هستى و بى مانند ترين چهره عالم خلقت, پس از رسول هدايت است, لذا
عظمت او به حكايت و روايت نمىآيد و دست كودك عقل, ناتوان تر از آن است كه به درك
شخصيت او يا ارائه تصويرى فراگير از آن نايل آيد, به قول شاعر:

يك دهان خواهم به پهناى فلك

تا بگويم وصف آن رشك ملك

3 ـ نويسنده و كارگردان اين سريال, با صراحت اعلام داشته: ((هشتاد درصد اين
سريال تخيل است كه در ارتباط با درك و دريافتم از تحقيقات در تاريخ اسلام به اين
نتايج رسيده ام. اگرچه بيست درصد مكتوب تاريخى اساس قرار گرفت, ولى چندان بى ربط
با تخيلات نيست و منشإ آن به اسناد تاريخى برمى گردد.))(4)

بنابراين ـ با چشم پوشى از روايى يا نادرستى اين شيوه ـ نبايد انتظار داشت كه
همه حوادث و رخدادها به دقت, ثبت و ضبط شده باشند.

4 ـ اجراى پروژه اى با اين گستردگى, از حيث كثرت بازيگر و هنرور (سياهى لشكر)
لوكيشن, دكور, لباس, ابزار آلات جنگى و… كارى بس بزرگ و طاقت سوز است كه بى شك
بدون برخوردارى از روحيه ايمانى و شيعى گرى كادر سريال, به سامان نمى رسيد. از
اين جهت, در ارزيابى نقطه ضعف ها, سزاوار است به گستره كار نيز توجه شود.

5 ـ زندگانى اميرمومنان(ع) از موضوع هايى است كه شايستگى پرداخت هاى مكرر دارد
و بايسته است, سريال هاى متعددى در اين باره فراهم آيد, چرا كه وقتى براساس
رمانى چون بينوايان چندين فيلم سينمايى و سريال تلويزيونى ساخته مى شود, اقدام
مشابهى درباره دومين شخصيت جهان اسلام به طريق اولى در خور است.

6 ـ سريال امام على(ع) به دليل برخوردارى از ميزانسن و كارگردانى خوب, بهره
گرفتن از تكنيك فيلم سازى, تصويربردارى عالى, چهره پردازى, دكور, جلوه هاى ويژه,
صحنهآرايى قابل قبول و بازى خوب بسيارى از بازيگران, اثرى خوش ساخت و شايسته
تقدير است, ولى كاستى ها و نواقص چشمگيرى هم دارد كه به پاره اى از آنها اشاره
مى شود.



كاستى ها

الف ـ دانشوران و فرهيختگان شيعى و سنى پيوسته بر وحدت جهان اسلام و بيان
مشتركات و پرهيز از اسباب جدايى, اصرار ورزيده و تإكيد كرده اند. طبيعتا مورد
توقع است كه در سريالى مانند امام على(ع) كه از سيماى ام القراى جهان اسلام پخش
مى شود, اين نكات مطمح نظر افتند; به عبارت ديگر وحدت جهان اسلام ما را متقاعد
مى كند تا از برخى حقايق و مسلمات تاريخى, به سكوت بگذريم, ولى هرگز مجاز نيستيم
به بهانه وحدت يا گستره جولان كلك خيال به تحريف تاريخ دست يازيم; در مثل با اين
كه نويسنده و كارگردان اين مجموعه ادعا كرده كه فيلم نامه, بر اساس روايات مشترك
((فريقين)) نگارش يافته است, تصويرى كه از خليفه سوم و عايشه, همسر رسول
خدا(ص), ارائه كرده, در مواردى, بر خلاف تاريخ و باورهاى شيعى است و به كلى از
ياد برده كه علت شورش مردم بر خليفه سوم, بى عدالتى, تبعيض, حيف و ميل خزانه
مسلمانان و به كار گرفتن افراد نالايق آل اميه بوده است.

ب ـ ياران امام على(ع) و شخصيت هاى مثبت ـ به استثناى موارد نادرى; مانند نقش
محمد بن ابى بكر ـ به خوبى پرداخت و ارائه نشده اند.

اميرمومنان درباره مالك اشتر مى فرمايد: ((او شمشيرى از شمشيرهاى خداست… نه
تيزى آن كند شود و نه ضربت آن بى اثر بود. او نه به كارى دليرى كند و نه باز
ايستد, و نه پس آيد و نه پيش رود, جز كه من او را فرمان دهم.))(5) آن گاه كه
خبر شهادت مالك را به او دادند, فرمود: ((مالك! مالك چه بود! به خدا اگر كوه
بود كوهى بود جدا از ديگر كوه ها و اگر سنگ بود, سنگى بود خارا كه سم هيچ ستور
به ستيغ آن نرسد و هيچ پرنده بر فراز آن ن(6)پرد.)) در جايى ديگر مالك را همسنگ
خود, براى پيامبر اكرم(ص) مى داند. حال آن مالك درآميخته با عرفان و ايمان و
تعبد و شجاعت كجا; و اين مالك سريال امام على(ع) كجا كه يك سويه و از زاويه
شمشير شناسانده شده كه گاه در تصميم گيرىهاى مقتدايش دچار ترديد است (مانند
حادثه انتصاب قيس به ولايت مصر)!

ابوذر غفارى اين فرياد اعتراضآميز و انقلابى مرد اسلامى و پيرو صديق ولايت كه در
هنگام تبعيد به ربذه, مولاى متقيان با بدرقه وى, از او تكريم به عمل مىآورد و
رفتارش را با حاكمان وقت تإييد مى كند و درباره اش مى فرمايد: ((ابوذر! همانا تو
براى خدا به خشم آمدى, پس اميد به كسى بند كه به خاطر او خشم گرفتى. اين مردم
به دنياى خود از تو ترسيدند و تو بر دين خويش از آنان ترسيدى… .))(7)

اما سوگمندانه همين ابوذر, شوريده حالى بى منطق و كژانديش نمايانده مى شود كه
بيننده شيعى را با ذهنيت درخشانى كه از او دارد, به شگفت مىآورد.

پرسوناژ عماره, حاكم انتصابى كوفه, كه كوفيان از امارتش سر برتافتند, آن سان
تعريف شده كه بيننده او را شترچرانى ساده لوح مى پندارند كه هيچ تناسبى با سياست
و حكومت ندارد و چه بسا به مردم نادان كوفه, در عدم پذيرش او, حق بدهد!

در حالى كه عماره واقعى ـ نه عماره سريال ـ از سوى امامى برگزيده شده كه
فرمود: ((سوگند به خدا, فهم سياسى حيله گرانه معاويه بيش از من نيست, كارى كه
او مى كند, حيله گرى و انحراف است. اگر حيله بازى در اداره انسان ها منفور و وقيح
نبود, از حيله سازترين مردم بودم.))(8)

همان امامى به عماره, امارت داد كه مالك اشتر را به جانشينى محمد بن ابى بكر
روانه مصر كرد; با اين كه محمد دست پرورده او و عنصر لايقى بود, ولى امام, مالك
را در اين امر از او تواناتر مى دانست, حال چگونه ممكن است; امامى كه
((ساسه العباد)) و برگزيده خداست, عنصر ساده انديش بيابان گردى, چون عماره فيلم,
را بر مردم مسإله دار كوفه, امير گرداند.

ج ـ پرداخت شخصيت عقيل نيز ضعيف و نادرست ارائه شده و تا حدودى منفى و به كلى
تهى از ظرافت ها و نكته سنجى ها و حاضر جوابى هاى عقيل! عقيل نسابه (تبار شناس)
بنى هاشم است و گفت و گوى او با معاويه ـ پس از شهادت على(ع) ـ و جواب هاى دندان
شكنش, زبانزد خاص و عام عرب است, ولى عقيل اين سريال, كسى است كه عمرو عاص او
را جهت مى دهد.

د ـ بازيگران چهره هاى منفى سريال; مانند معاويه, عمروعاص, مروان, وليد و…
به كمك جادوى گريم, با چهره هايى گيرا و ديالوگ هاى اديبانه و در نهايت فصاحت و
بلاغت به ايفاى نقش مى پردازند, اما بازيگران چهره هاى مثبت, يعنى ياران امام
على(ع) كه در مكتب خداى فصاحت و بلاغت عرب, سخنورى آموخته اند, در گفت و گوها از
دقايق و ظرايف اديبانه بى بهره اند و نه تنها در انتخاب بسيارى از بازيگران اين
((پرسوناژ))ها به جنبه هاى فيزيكى و شادابى چهره ها توجه نشده, بل گريم, به كلى
چهره هاى آنها را دگرگون و گاه تيره نمايانده است.

هـ ـ پرسوناژ پاره اى از چهره هاى منفى سريال به طور مبالغهآميزى فربه تر از اصل
شده اند; فى المثل شخصيت افسانه گونه قطام ـ كه به اين گستردگى در هيچ منبع
معتبر تاريخى نيامده ـ فضاى سريال را تحت شعاع قرار داده و نقش ((وليد)) بسيار
برجسته و توانايى ((عمرو عاص)) مبالغهآميز به تصوير كشيده شده است.

و ـ در بسيارى از موارد, ارتباط ((پلان)) ها و ((سكانس))ها منطقى نيست; مثلا در
صحنه شهادت مالك, دوستان فرزندش, ابراهيم بدون دليل از صحنه خارج مى شوند, و
هنگامى كه مالك بر اثر تإثير زهر بر خاك مى افتد و به شهادت مى رسد, با اين كه
تا لحظه اى پيش, ابراهيم در كنار او بوده, از صحنه ناپديد مى شود و كسى نيست كه
چشمان گشوده او را برهم گذارد.

حركات و چرخش هاى بى مورد بازيگر نقش قطام, توجيه منطقى ندارد. صحنه هاى تمرين
شمشير بازى ـ پيش از جنگ صفين ـ براساس تمرين هاى نظامى امروز طراحى شده و
بيننده را به ياد آموزش نظامى بسيج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامى مى اندازد.
بازيگر نقش مالك, در گريم صورت, به مراتب پيرتر از سن واقعى, چهره پردازى شده
است.

ماجراى شهادت عمار ياسر به فراخور شخصيت برجسته او به تصوير درنيامده و خلاصه
آن كه كارگردان محترم به آن ميزان كه در پرداخت چهره هاى منفى موفق بوده, در
ارائه چهره هاى مثبت, قابليتى از خود بروز نداده است.

ز ـ در بعضى از صحنه ها كه امام على(ع) حضور دارند, به علت ممنوعيت تصوير و
صدا, گاه فقط دست و پاهاى بازيگر نقش امام(ع), نشان داده مى شود كه نه تنها با
آنچه در تاريخ و روايات اسلامى در بيان خصايص فيزيكى حضرت آمده, تناسب ندارد, بل
در برخى موارد ـ به استثناى صحنه حمله به عمروعاص ـ موهن و به دور از منزلت
امام(ع) است.



تكمله

دوران امامت تا شهادت مولا على(ع) از پرهيجان ترين, غمبارترين و پركشش ترين
حوادث دراماتيكى تاريخ اسلام است, بدان گونه كه نقل حوادث اين مقطع به تنهايى,
شنونده را مجذوب مى كند كجا رسد كه با جادوى هنر هفتم در آينه تصوير ارائه شود.

قهرمانى را تصور كنيد كه در بحرانى ترين وضعيت سياسى, همه مردم با اصرار
فراوان با او دست بيعت داده اند, ولى با فاصله اى اندك, آرام آرام پيمان شكنى ها
آغاز مى شود و دست هاى بيعت, شمشيرهاى جفا به كف مى گيرند و در اين رهگذر بسيارى
از عناصر سرشناس مخالف چون اصحاب جمل و نهروان به خاك مى افتند و ياران حضرت
على(ع) نيز يكى پس از ديگرى, قربانى توطئه و جنايت مى شوند و سرانجام با شهادت
مولا, حساس ترين مقطع تاريخ اسلام و تشيع رقم مى خورد, ولى فسوسا كه اين مقطع از
تاريخ كه اوج ماجراست, بسيار سطحى و ضعيف روايت شده است, آن سان كه هيچ تإثيرى
ـ جز تإسف از عدم ارائه خوب حادثه ـ در بيننده ايجاد نمى كند, با اين كه حال و
روز مردم كوفه پس از شهادت على(ع), كمتر از وضعيت مردم مدينه پس از رحلت رسول
خدا(ص) نبود. شگفت اين كه صحنه كشتن خليفه سوم بسيار رقت انگيز و جانسوز به
تصوير درآمده, اما در اين جا حتى دريغ از موسيقى و آهنگ محزونى!

تازه داستان شهادت با حركت مولا به سوى دريا فرجام مى يابد كه تمثيل ناصوابى
است, زيرا على(ع) جويبارى نيست كه به دريا بپيوندد, او نور عالم وجود است و اگر
گريزى از تشبيه معقول به محسوس نبود, صحنه غروب آفتاب, تمثيل گوياترى بود.

در خاتمه ضمن يادآورى مجدد كه غرض از تقرير اين حكايت و تذكر كاستى ها, اصلاح و
تكميل است, نه تضعيف و تخريب, با تذكر سه نكته سخن را به پايان مى بريم و موفقيت
پديدآورندگان سريال امام على(ع) را از خداى بزرگ مسإلت داريم:

1ـ پيشنهاد مى شود واپسين قسمت اين سريال, دوباره ساخته شود تا در نوبتى ديگر
اثرى ماندگارتر به نمايش درآيد;

2ـ با توجه به اين كه منابع دست اول تاريخ اسلام, عمدتا عربى اند و استفاده از
آنها هم مستلزم آشنايى با زبان عربى و تخصص در تاريخ است, بهتر است از اين پس,
مواد فيلم نامه اين گونه آثار را گروهى از كارشناسان تاريخ و هنر تهيه كنند;

3ـ امامان شيعه, شخصيت هاى ذوابعاد و قله سانى هستند كه در عالم هستى نمونه و
سرمشق اند, از اين رو در به تصوير كشيدن مقاطع تاريخى زندگانى آن پاكان, نبايد
تنها از جنبه تاريخ سياسى به حوادث زمان آنها نگريسته شود, بلكه ساير ابعاد
زندگانى آنان نيز بايد مطمح نظر قرار گيرد. والسلام


پاورقي ها:پانوشت ها:
1 ) نهج البلاغه, ترجمه سيد جعفر شهيدى, خطبه سوم, ص9.
2 ) الامام على, صوت العداله الانسانيه, ج1, ص;37 محمد رضا حكيمى, ادبيات و
تعهد در اسلام, ص250.
3 ) ر. ك: محمد رضا حكيمى, كلام جاودانه, ص22.
4 ) گزارشى از سريال امام على(ع), مجله سروش (شنبه17 شهريور 1375) ش802, ص34.
5 ) نهج البلاغه, نامه 38, ص312.
6 ) همان, كلمات قصار, ش443, ص440.
7 ) همان, خطبه 130, ص128.
8 ) محمد تقى جعفرى, ترجمه و تفسيرنهج البلاغه,ج5,ص187.