امام خمينى (ره) ، از چشم بصيرت


عارف فرزانه و فقيه فرهيخته, حضرت آيه الله العظمى حاج آقا رضا بهإالدينى بزرگ مردى ملكوتى است كه به پاس نزديك به يك قرن تدريس و تهذيب معظم له, اولين اجلاس ((حوزه و تهذيب)), به همت سازمان تبليغات اسلامى, در تاريخ 23 ـ 24 اسفندماه 1375 در مدرسه دارالشفاى قم برگزار شد. مطالعه ((جلوه هاى جاودانه)) زندگانى اين آيت بصيرت, ديده اى روشن مى طلبد و باور ((انديشه هاى آسمانى))اش, محتاج قلبى سرشار از معرفت است. سيماى پرنور اين پير ژرف انديش, رايحه مسيحايى ((روح الله)) دارد و سينه پرعطوفتش با گوهرهاى گرانبهايى از اسرار الهى زينت يافته است. معظم له, از ياران ديرين حضرت امام خمينى(ره) است و خاطراتى شيرين از آن پير سفر كرده در سينه دارد كه به مناسبت سالگرد رحلتش, گلواژه هاى معطرى از آن حكايات را از كتاب ارزشمند ((آيت بصيرت)) اقتباس نموده, تقديم مى كنيم.
((واحد مقالات))

سر پيروزى
((هيچ چيز به اندازه عمل انسان در ساختن ديگران موثر نيست. رفتار و حركات يك انسان وارسته, خود تبليغ به وارستگى است: ((كونوا دعاه الناس بغير السنتكم; مردم را با غير زبان خود (عمل) به سوى خدا بخوانيد.)) اين كه تمام روحانيت به حضرت امام (قدس سره) توجه دارند و ايشان را به عنوان الگو پذيرفتند, به خاطر دعاوى امام نيست, به خاطر عمل ايشان است. آنچه به ايشان اين جنبه را داده است, اعمال و رفتار ايشان است. ما بيش از شصت سال امام را مى شناختيم. ايشان از ابتداى امر متعبد بودند. در پنجاه سال پيش شايع بود, كه ايشان استاد فلسفه اند. در عين حال همه مى گفتند ما چنين مرد حكيمى كه تا اين اندازه به مسائل ائمه ـ عليهم السلام ـ و اوضاع امور, وارد باشد, سراغ نداريم. بى جهت نيست كه چنين توفيقاتى نصيب امام شده است. از نظر اخلاق هم ايشان بى نظير بودند. شايد حدود 30 يا 25 سال كه ايشان با مرحوم زنجانى در جلسات فيضيه شركت داشتند, همواره پشت سر ايشان حركت مى كردند. حتى يك مرتبه ديده نشد كه بر ايشان پيشى بگيرد.
جلسات نشست امام هم با شاگردانش تشكيل مى شد. مسإله استاد و شاگرد اصلا براى امام موضوع نداشت. ايشان نمى گفت: اينها شاگردان من هستند, نبايد با اينها بنشينم; نه اين حرف ها نبود. گاهى رياست جلسه هم به دست شاگردان مى افتاد, امام استاد جلسه بود, اما جلسه را ديگران اداره مى كردند.
از نظر سياست و بينش اجتماعى هم كه جاى حرف نيست. اشاره مى كنيم: اين كه زعامت و مرجعيت عامه, به دست آيه الله بروجردى افتاد, تا حدود زيادى مرهون زحمات امام بود. ايشان صلاح مى ديدند كه بايد مرجعيت در دست يك نفر, متمركز باشد. روى همين اصل در اين جهت زياد كوشيدند.
خلاصه اين كه از ابتداى تإسيس حوزه علميه قم تاكنون, ما براى امام نظير نيافتيم و همه به خاطر خودسازى و تهذيب ايشان بوده است.))

الف ـ سال هاى آغاز طلبگى
((در سال هاى اول طلبگى كه در مدرسه فيضيه بوديم, با حاجآقا روح الله آشنا شديم. مدتى نگذشت كه رفاقت و دوستى ما با ايشان بسيار صميمى گشت. او را در حد بسيار بالايى از پاكى و تقوا ديديم. ايشان در جوانى علاقه شديدى به اهل بيت اظهار مى كرد و ارتباط تنگاتنگ معنوى با ائمه ـ عليهم السلام ـ داشت, به طورى كه در ماه مبارك رمضان كه با هم در جلسه اى شركت مى كرديم, ابتدا قرائت قرآن بود و سپس تلاوت كلام معصومين ـ عليهم السلام ـ . كتاب ارزشمند ((عبقات الانوار)) از مرحوم ميرحامد حسين آورده مى شد و از روى آن احاديثى گهربار و سخنانى دلنشين از ائمه ـ عليهم السلام ـ بيان مى گرديد.
با آن كه حاج آقاروح الله از نظر مالى وضع مناسبى نداشت, جديت و شور و عشق اين جوان موجب شد يك جلد از كتاب عبقات را منتشر نمايد, تا بقيه هم بتوانند از آن استفاده كنند.))

ب ـ شهامت و شجاعت
((در زمان رضاخان, فشار بر حوزه شروع شد, گاهى با ((تهديد)) و زمانى با ((تطميع)) قصد شكستن مراكز دينى و علمى را داشت. بدين خاطر بود كه در يك اقدام جسورانه قصد متفرق كردن طلاب و نابودى حوزه را كرد و از طريق مسوول دادگسترى وقت به نام داور, از كليه طلاب براى خدمت در پست قضاوت دعوت نمود. وى براى جذب هرچه بيشتر افراد و طلابى كه در اوضاع سخت مالى به سر مى بردند, مبلغى حدود دويست برابر شهريه حوزه براى طلاب و صد برابر شهريه براى استادان را پيشنهاد كرد; يعنى مبلغ سيصد تومان در هر ماه! جاذبه بسيار و زرق و برق زياد اين سخن در بعضى ها تإثير گذاشت و آنان را از حوزه و درس و بحث دور ساخت, به طورى كه در روزهاى آخر ثبت نام, گاهى طلبه اى براى اين كه عقب زده نشود, تمام زندگى و كتاب هايش را يك جا مى فروخت, تا از درس و تحصيل و فشار مالى حاكم بر حوزه نجات پيدا كند.
اين اقدام رضا خان, ضربه اى هولناك بر حوزه ها زد و زحمات چندين ساله حضرت آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى براى بعضى افراد را از بين برد. بسيارى از بزرگان چون حضرات آيات, حاج آقا روح الله خمينى, حاج سيد محمد رضا گلپايگانى و حاج شيخ محمد على اراكى ـ اين شخصيت هاى ربانى و الهى ـ ماندند و مقاومت كردند و از حوزه و علم و دانش و از ((قال الباقر)) و ((قال الصادق)) دست نكشيدند.
بنده مشاهده كردم آنانى كه پشت به حوزه نمودند و پول و رياست را بر عزت و افتخار و فقر حوزه و علم آن ترجيح دادند به وضع بسيار دلخراش از كار افتادند و خانه نشين شدند و سرانجام با ذلت و نكبت از دنيا رفتند. اما افرادى كه ماندند و تحمل كردند و از فقر و سختى و مشكلات نهراسيدند, همه آبرومند و بزرگوار گشتند. اين همه به خاطر مقاومت در ادامه درس و ماندن در سلك روحانيت بود. بايد مواظب باشيم فريب دنيا و ظواهر چشمگير آن را نخوريم, حقوق هاى دويست و سيصد برابر و حتى بيشتر, ما را از علم و حوزه دور نكند. مگر آن كه واقعا انسان احساس وظيفه كند كه در اين صورت آن مبالغ مطرح نخواهد بود.
از موارد شجاعت حاج آقا روح الله, مخالفت با كشف حجاب و برخورد با دعوت رضاخان از علما به مجلس جشن بود. او قيد كرده بود كه آقايان عمامه ها را از سر بر دارند و با خانم هاى سربرهنه و بى حجاب به مجلس وارد شوند!
بنده در حجره مشغول مطالعه بودم كه آقا روح الله وارد شد و نشست, از من پرسيد ما با اين دعوت چه كنيم؟ بنده در فكر بودم كه چه جوابى بدهم. يك باره گفت: ((هرگز قبول نخواهيم كرد و مقاومت مى كنيم.)) و تا پايان هم مخالفت و مقاومت نمود.))

ج ـ خدمات حاج آقا روح الله (ره)
((نكته اى كه بايد ذكر كنم اين است كه چنين فردى كه آن روز حوزه ها را ديده بود و پا به ميدان مبارزه گذارد و تلاش كرد, خداوند به خاطر نيت پاك و مجاهدت بسيار او را يارى كرد و چنين عزتى به حوزه ها بخشيد. حقش اين است كه خدمات حاج آقا روح الله را ارج نهيم و از اين فرصت پيش آمده حداكثر استفاده را ببريم. ايشان حق عظيمى به گردن حوزه و طلاب دارند. بايد بيشتر درس بخوانيم طلاب فعلى آن فشارها را نديده اند و آن زجرها را نچشيده اند. روزهايى كه از فشار حكومت نمى توانستيم در مدرسه فيضيه بمانيم, در بيابان ها و باغ هاى اطراف قم مشغول درس و بحث بوديم از ما جواز عمامه مى خواستند و اگر نداشتيم كار ما به پاسگاه و بازداشت مى كشيد, همان طورى كه روزى نزديك حرم با بنده چنين كردند.
بايد قدر بدانيم و بيشتر متوجه باشيم, بيدار و هوشيار باشيم تا خداى ناكرده كفران نعمت نشود. اگر بيدارى و هوشيارى آن روز حاج شيخ نبود و دلسوزى ايشان درباره حوزه ها و طلاب وجود نداشت, با آن همه فشار حوزه ها را حفظ نمى كردند تا به دست ما برساند. او خودش سوخت و خاموش شد, ولى اصل حوزه ماند, تا اين كه به دست مرد باكفايتى چون آقا روح الله احيا شد.))

د ـ تإييد حضرت امام قدس سره
((يادم مىآيد كه در سال 1342 عده اى در مورد مرجعيت, نزد بنده آمدند و نظر مرا درباره دو نفر خواستند. عرض كردم: فلانى آدم خوبى است, اما فقط به درد درس و بحث مى خورد, ولى حاج آقا روح الله به درد همه كارى مى خورد.
اين سخن به گوش آن فرد رسيد و از دست من ناراحت شد; تا اين كه قبل از انقلاب از دنيا رفت. يك شب به خواب ما آمد و اظهار ناراحتى كرد, گفتم: به خاطر آن حرف, چه كنم تا از دستم راضى شوى؟ گفت: يك ختم قرآن برايم بخوان. ما خوانديم مدتى بعد در سال 1357 هـ.ش كه با پيروزى انقلاب مدرسه فيضيه بازگشايى شد, تعدادى از ارواح را ديدم كه خوشحال هستند يكى از آنها روح همان شخص بود در آن زمان بود كه احساس كردم خود ايشان هم فهميده كه آقا روح الله به درد همه كارى مى خورد.
حاج آقا روح الله كه به قم آمدند به ديدار ايشان رفتم و او را زيارت كردم. هنگامى كه براى بازديد بنده به منزل ما تشريف آوردند به ايشان عرض كردم: كار بزرگى كرديد و بايد تا آخر پاى آن بايستيد. فرمود: همه چيز در اختيار من است و من در اختيار خودم نيستم!
اعتقاد ما اين است كه مثل امام خمينى در زمان فعلى نداريم. وى فهم معصوم را پيدا كرده, درك او فوق درك ها و شجاعت ايشان فوق شجاعت هاست. پاى خود را جاى پاى معصوم گذارده و به واسطه نبوغ و درك فوق العاده و شجاعت بسيارش از همه جلو زده است. بايد انسان مويد من عندالله باشد تا بگويد: ((آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند)) و يا بگويد: ((من توى دهن اين دولت كه از طرف آمريكا است مى زنم.)) اينها در تاريخ شيعه, آن هم به اين گستردگى در حد ناياب است.))

هـ ـ آثار سازنده
((بنده از نوجوانى به روزه و نماز شب علاقه مند بودم. سال هاى بسيارى با آنها انس داشته ام كه منشإ آثار و خيرات فراوانى برايم بوده اند.
اولين بارى كه ارواح علماى بزرگ به سراغ ما آمدند, هنگامى بود كه از شدت روزه فشار سختى را تحمل مى كردم, حتى افرادى چون امام خمينى توصيه به ترك روزه مى كردند, اما آثار و بركات آن بسيار بود و علاقه فراوانى به آنها نشان مى دادم. به تهجد و نماز شب نيز عشق و علاقه اى زياد در خود احساس مى كردم, به طورى كه خواب شيرين در برابر آن بى ارزش بود. اين شور و عشق به حدى بود كه گاهى خود به خود ـ هنگام اقامه نماز ـ بيدار مى شدم و در شب هايى كه خسته بودم, دست غيبى مرا بيدار مى كرد.
يادم هست در سال 1365 شمسى كه بيمار بودم و در اثر كسالت ضعف شديدى پيدا كردم, بر آن شدم كه در آن شب تهجد را تعطيل كنم, چون توان آن را در خود نمى ديدم; اما در سحر همان شب حاج آقا روح الله خمينى ـ قدس سره ـ را در خواب ديدم كه مى گويد: ((بلند شو و مشغول تهجد باش)). در آن شب به خاطر سخنان ايشان مشغول نماز شب شدم.
البته تإثير روزه و نماز شب با دست كشيدن از گناه و دورى از محرمات حاصل مى شود; و الا روزه اى كه تنها گرسنگى باشد و نماز شبى كه فقط بيدارى و پس از آن گناهان گوناگون و يا فخر و تكبر و خودنمايى, هيچ ارزشى ندارد.))
در نگاهى كوتاه به زندگانى حضرت آيه الله بهإالدينى, اين توشه معنوى را از بهترين صفات ايشان مى يابيم كه موجب پيشرفت هاى ارزنده اى بوده است. ايشان به دليل حالت هاى معنوى به قدرت روحى عميقى رسيده بودند, به طورى كه تسلطى همه جانبه بر جسم خويش در خود ايجاد نموده بودند.
نقطه آغاز اين تصميم, جمله اى حكيمانه از دوست صميمى و يار قديمى ايشان, امام خمينى قدس سره بوده است.
داستان را از زبان ايشان مى خوانيم:
((در دوران جوانى با زمستان سردى رو به رو شديم كه همچون ديگران براى دورى از سوزش سرما, پوستينى بر تن كرده بوديم و همراه آن كارهاى خود را با زحمت انجام مى داديم. تا اين كه روزى حاج آقا روح الله سراغ ما آمد و مرا با آن وضع ديد. فرمود: اين چه وضعى است كه براى خود درست كرده ايد؟!
از آن روز تصميم گرفتم بر سرما مسلط شوم. مدتى نگذشت كه در سوز و سرماى شديد زمستان با لباس معمولى زندگى مى كردم و هيچ گاه وسايل گرم كننده به كار نمى بردم و تنها از رواندازى سبك استفاده مى كردم.))

و ـ حمايت از ولايت
((بنده قبل از سال 42 درس خارج فقه داشتم. يك سال هنگام شروع, احساس كردم ساعت درس بنده با درس آقا روح الله هم زمان است و به خاطر تقويت درس ايشان و احترام به آن بزرگوار, درس خود را تعطيل كردم.
پس از پيروزى انقلاب ـ چون در دادگاه هاى كشور به نظر آقا روح الله عمل مى شد ـ بنده درس خارج قضا را تعطيل كردم, مبادا نتيجه بحث ما مخالفت با نظرهاى ايشان تلقى شود و موجب اختلاف و يا تضعيف نظام گردد.
با اخلاص بسيار و سوز فراوانى كه حاج آقا روح الله داشت, براى بنده روشن بود كه ائمه ـ عليهم السلام ـ هميشه پشتيبان او خواهند بود. از اين رو, تبليغات بعضى را براى مرجعيت افراد و قائم مقامى آنها, كارى پوچ و بى حاصل مى دانستم. مى ديدم كه خدا در اين كار نظر ندارد و موفق نمى شوند. از همان زمان رهبرى را در آقاى خامنه اى مى ديدم. چرا كه ايشان ذخيره الهى براى بعد از امام بوده است. بايد او را در اهدافش يارى كنيم.
بايد توجه داشته باشيم كه مخالفت با ولايت فقيه كار ساده اى نيست. هنگامى كه ميرزاى شيرازى بزرگ, مبارزه با دولت انگلستان را از طريق تحريم تنباكو آغاز كرد, يك روحانى با او مخالفت كرد و ميرزا با شنيدن مخالفت او, وى را نفرين كرد. همان نفرين باعث شد كه نسل او از سلك روحانيت محروم شوند. پسر جوانش جوانمرگ شد و حسرت داشتن فرزند عالم به دل او ماند.))

ز ـ حاج آقا مصطفى خمينى قدس سره
دفتر خاطرات و كتاب انديشه هاى حضرت آيه الله بهإالدينى نام چندين شخصيت فرهيخته و عاليقدر ديگر را در خود جاى داده است. از جمله آن ستارگان تابناك, شهيد حاج آقا مصطفى خمينى ـ قدس سرهـ فرزند بزرگ حضرت امام خمينى ـقدس سرهـ است.
سفارش ها و توصيه هاى حضرت امام ـ قدس سرهـ وى را بر آن داشته بود كه هماره رفت و آمدى صميمانه و رفاقتى مخلصانه با ((حاج آقا بهإ)) داشته باشد. از اين رو ايشان ديدى دقيق و عميق درباره ابعاد روحى و اخلاقى حاج آقا مصطفى پيدا نموده و بعد از حضرت امام قدس سره, وى را در بسيارى از زمينه ها شناخته است. بر اين اساس است كه درباره آن فرزانه والا مقام, خود قلم به دست گرفته و چنين مى نويسند:
((آيه الله حاج آقا مصطفى خمينى قدس سره, دانش هاى عقلى, نقلى, سياست اسلامى و دينى را در جوانى فراهم آورده بود, و به آن جا كه بايد برسد, رسيده بود. از نخبگان زمان ما, بلكه عصرها و زمان ها بود. درست گفتار و نيك سيرت بود. با كمال زيركى و هوشيارى به نفوس, آگاهى داشت. سهم فراوانى در انقلاب و حوادث آن مى برد. فرزند امام بود, بلكه خود, امامى بود. پدرى به مانند امام داشت, امام او را دوست مى داشت نه به خاطر فرزند بودنش و او نيز امام را دوست مى داشت, نه به خاطر پدر بودنش, بلكه به خاطر كمالات و انگيزه هاى ديگرى كه جاى بيان آنها نيست.))
و در گفت و گويى رو در رو مى فرمود:
((آنچه من در اين جا درباره حاج آقا مصطفى آوردم, هيچ مبالغه و گزاف نيست, اگر كمى به ذهن بعيد مى رسد, به خاطر اين است كه ما حاج آقا مصطفى را نمى شناسيم. او به راستى يكى از شخصيت هاى بزرگ, اما گمنام ماست, كسى نتوانست خوب او را بشناسد و بشناساند.
من معتقدم كه هيچ كس به اندازه خود امام ـ قدس سرهـ حاج آقا مصطفى را نمى شناخت افسوس كه ايشان هم به لحاظهاى گوناگون نتوانستند به معرفى چهره تابناك آن شهيد برآيند.))

ح ـ دو دوست صميمى
صميميت, صفا, يكرنگى و خلوص اين دو بزرگوار, گفتنى هاى بسيارى دارد كه بنا به گفته آيه الله بهإالدينى جز برخى از آنها را نمى توان بيان كرد!
روزى اين پير فرزانه به آن دوست فرهيخته و عارف, توسط حاج آقا مصطفى پيغام مى دهد كه شهريه طلاب را زياد كنيد, خدا مى رساند, پيغام كه مى رسد از همان ماه حضرت امام شهريه را زياد مى كنند.
و با توصيه حضرت امام راحل ـ قدس سره ـ بود كه مسوولين مدرسه فيضيه تنها از حضرت آيه الله بهإ الدينى دعوت كردند تا با شروع درس اخلاق, افراد مستعد و پاك سرشت را به بلنداى هدايت و رستگارى, رهنمون سازد. اوايل انقلاب كه برخى از مسوولين حوزه علميه قم خدمت رهبر كبير انقلاب ـ قدس سره ـ شرفياب شدند, ايشان فرمودند: ((اگر قرار است درس اخلاق گفته شود, آقاى بهإ الدينى بايد بگويد.))
شناخت زواياى فكرى و ابعاد عرفانى الهى اين دو بزرگوار نسبت به هم آن قدر بود كه حضرت امام ـ قدس سرهـ در جمله اى خطاب به حاج آقا مصطفى, فرزند عزيزش مى فرمايد: ((مصطفى! شما مرتب به خدمت آقاى بهإالدينى برويد, اگر ايشان راهتان ندادند از پشت بام به منزلشان رفته و از وجود وى استفاده كنيد.))
اين آغازى براى رفاقت و صميميت چهل ساله بين حاج آقا مصطفى و معظم له مى شود. ايشان پيرامون شخصيت آن مرحوم مى فرمودند:
((در طول چهل سالى كه ما با حاج آقا مصطفى رفت و آمد داشتيم, پاكى را در چهره اش مى ديديم و حتى يك دروغ از او نشنيديم, ولو به ضرر خودش هم بود, دست از صداقت برنمى داشت.))
آن صميميت و خلوص بدان جا رسيد كه حضرت آيه الله بهإالدينى فرمود: ((با همه گرفتارىاى كه امام داشتند و ما داشتيم, بعد از انقلاب, ملاقات خود را قطع نكرديم. ))
و در جاى ديگر در همين باره مى گفتند: ((در مقاطع مختلف جنگ و مشكلات كشور, ارواح به سراغ ما مىآمدند و سفارش امام را به ما مى كردند, دستوراتى عبادى صادر مى كردند, تا استحكام بيشترى براى امام و انقلاب حاصل شود.))
و زمانى ديگر مى فرمودند: ((بسيارى از مطالب درباره آقا روح الله هست كه مى دانم و هرگز مطرح نكرده ام و صلاح نمى دانم بگويم.))

ت ـ درباره مقام معظم رهبرى
بعد از امام اگر بشود به كسى اعتماد كرد به اين سيد (آيه الله خامنه اى) است… ايشان از همه افراد به امام نزديك تر است… كسى كه ما به او اميدواريم آقاى خامنه اى است…, بايد به او كمك كرد كه تنها نباشد.
اين جملات بخش هايى از سخنان اين انديشمند ژرف انديش و عالم گرانقدر است. عباراتى كه از سال 1361 تا 1367 فرموده اند.
گاهى كه صحبت از قائم مقامى برخى افراد بعد از امام مى شد, ايشان لبخندى مليح زده و با تإمل انديشمندانه اى مى فرمود: ((ما اين طور نمى بينيم, چون خدا نمى خواهد, هر چند بعضى تلاش مى كنند. خيال مى كنند مى توانند براى شيعه از جانب خود رهبر و مرجع درست كنند.))
آن گاه اين داستان را بيان مى كردند كه: ((در زمان سيد ابوالحسن اصفهانى براى مرجعيت بعد از ايشان, تبليغ زيادى براى ميرزا محمد حسين اصفهانى (كمپانى) كردند, ولى از آن جاكه خدا نمى خواست, ميرزا محمد حسين اصفهانى پنج سال قبل از سيد ابوالحسن اصفهانى رحلت كرد و سيد ابوالحسن اصفهانى بر پيكرش نماز خواند.))
در سال 1365 كه برخى از دوستان و علاقه مندان ايشان در خدمت آقا بودند, صحبت از رهبرى بعد از حضرت امام ـقدس سرهـ به ميان آمد فرمودند:
((البته هيچ كس حاج آقا روح الله نمى شود, ولى آقاى خامنه اى از همه به امام نزديك تر است. كسى كه ما به او اميدواريم آقاى خامنه اى است. شما از ما قبول نمى كنيد و تعجب مى كنيد, ولى اين ديد ماست, نزد ما محرز است سيد على خامنه اى.))
زمان مى گذشت و به مرور زمان سخنان گهربار و گلواژه هاى بينش آفرين اين پير روشن ضمير, بيشتر و بهتر عملى مى شد. تا اين كه رحلت حضرت امام ـ قدس سرهـ و انتخاب حضرت آيه الله خامنه اى ـ مدظله العالى ـ پيش آمد. خدمت ايشان رسيديم و به عنوان خبر جديدى خدمتشان عرض كرديم. فرمودند:
((ما مدت ها پيش به اين مطلب رسيده بوديم و بايد به ايشان كمك كرد تا تنها نباشد.))
پاورقي ها: