عاشورا و روياهاى راستين



قسمت اول

روايت رويت و مشاهده حقيقت

يكى از پديده هاى شگفت انگيز كه از حقايق غيبى پرده برمى دارد, خواب هايى است كه
در منابع اسلامى از آنها به ((روياى صادقه)) تعبير مى شود و در قرآن كريم
نمونه هاى مستندى از اين گونه خواب ها ذكر شده است. در روايات امامان معصوم, چنين
آمده كه خواب راستين الهامى است از سوى خداوند متعال بر بنده مومن كه او را از
خير و شرى كه در آينده به او خواهد رسيد, خبر خواهد داد. در حديثى از رسول
اكرم(ص) نقل شده است: كسى كه به روياى صادقه ايمان ندارد به خدا و رسولش ايمان
نخواهد داشت.(1)

و نيز آن حضرت در سخن ديگرى فرموده اند: راستگوترين افراد در ميان شما فردى
است كه رويايش صادق تر و مطابق با حقيقت باشد.(2) در حديثى به نقل از رسول
اكرم(ص) مى خوانيم: ((ان الرويا جزء من سته و اربعين جزء من النبوه;(3) روياى
صادق يك جزء از چهل و شش جزء امر نبوت است.))

عباده بن صامت; از خاتم پيامبران حديثى نقل نموده است بر اين وجه كه مقصود از
آن بشارت كه در قرآن شريف براى افراد باايمان و پرهيزگار آمده (لهم البشرى فى
الحيوه الدنيا)(4) روياى راستين و صالحى است كه مومن براى خود مى بيند و يا
ديگران برايش مى بينند و چنين رويايى در واقع كلامى است از خداوند كه در حال خواب
با بنده اش مى گويد.(5)

البته بين روياهاى راستين و خواب هاى غيرواقع و آشفته تفاوت هاى اساسى وجود
دارد و اين گونه نيست كه هر نوع خواب داراى معنا و مفهوم واقعى باشد و آنان كه
بر اين باورند كه هر خوابى بصورت رمزى حقايقى را براى فرد خواب بين روشن مى كند
سخت در اشتباه هستند.

زيرا روياهاى ناشى از آشفتگى هاى روانى و آرزوهاى اشخاص كه در هنگام روز در
ذهن مى پرورانند, تخويفهاى شيطانى و عكس العمل طبايع و مزاج بيمار و اختلالات
هورمونى اساس درستى نداشته و فاقد هرگونه اعتبارى هستند و متإسفانه كم نيستند
افرادى كه اينگونه خواب هاى آشفته را به عنوان روياهاى درست تلقى نموده و با
روياهاى صادقه مخلوط مى كنند. و نيز ما بايد متوجه اين واقعيت باشيم كه اولا همه
روياها بنيان درستى ندارند و ثانيا از نظر موازين اسلامى ما اجازه نداريم براساس
روياهايى كه مى بينيم در قلوب برادران مسلمان امواجى از وحشت و هاله اى از نگرانى
پديد آوريم, برخورد خردمندانه با چنين مسائل و رعايت موازين اخلاقى اصل مسلمى
است كه بايد مطمح نظر دوستداران حقيقت قرار گيرد.

خواب هايى كه مربوط به مبشرات معنوى بوده و ما از آنها به عنوان روياهاى صادقه
تلقى مى كنيم حقيقتى را به انسان الهام مى نمايد كه روح و روانش را در ثبات و
آرامش فرو مى برد, البته در مواقعى اين خوابها ظاهرى غمگين دارند ولى نبايد از
خاصيت آموزندگى و هشدار دهندگى آنها غافل بود و اين كه در مواقعى انسان را
متوجه حقايقى كرده و طريق حق را از باطل روشن مى كند. بدون شك قلب پاك و عارى از
هواهاى نفسانى نقش موثر و سازنده اى در اين مورد دارد و روياهاى صادقه چون
فروغ هاى فروزان بر سينه اين انسان ها انعكاس يافته تا چشم دل آن را مشاهده كند
نفس طيب و طاهرى كه از آلودگى هاى دنيايى و شهوانى و وابستگى هاى مادى رهايى
يافته در عالم رويا مجالى يافته تا مشهوداتى را كه در عالم ملكوت و جايگاه
عرشيان و قدسيان كشف كرده بازگو نمايد. اما اگر نفسى چراگاه شيطان است و
وسوسه هاى او بوستان روانش را از تعفن گناه و عصيان پر كرده القائاتى خوفناك و
در عين حال بى اساس و آشفته بر قلبش وارد مى شود كه هراس انگيز و توإم با نگرانى
است بر اين اساس روياهاى راستين ميوه تزكيه روح, تلاش معنوى و كوشش هاى عبادى است
و به منزله اجر و پاداش خداوند به بنده اش تلقى مى گردد و ممكن است انسان نيكوكار
از اين رهگذر در موضوعاتى به بينش و معرفت خود بيفزايد و يا با مشاهده مسائلى
كه در حالت عادى از آنها آگاهى نداشت در امور زندگى مراقبت بيشترى داشته و خود
را به مسير صدق و صفا و حقيقت نزديك سازد.

نگارنده در اين نوشتار كوشيده است تا حماسه شكوهمند عاشورا و رهبرى اين قيام
جاودانه را در آيينه روياهاى صادقه مورد بررسى گذرا قرار دهد.



خاك خونين

حافظ (ابوالقاسم طبرانى) در كتاب ((المعجم الكبير)) پس از چند واسطه از ((ام
سلمه)) روايت كرده است ك رسول خدا(ص) روزى به خواب رفته بود وقتى بيدار شدند
مشاهده كرديم آشفته به نظر مى رسيدند و در دست مباركشان تربتى سرخ رنگ بود و آن
را مى گردانيدند. پرسيدم اين تربت چيست؟ فرمودند: جبرئيل مرا خبر داد كه حسين(ع)
در سرزمين عراق كشته مى شود و اين آن تربت است.

هم چنين ((حاكم, ابوعبدالله نيشابورى)) در ((المستدرك)) چنين مضمونى را
نگاشته است.(6)

ابن عساكر, در ((تاريخ دمشق)) پس از چند واسطه از ((على بن زيد بن جذعان))
روايت كرده است كه: ابن عباس از خواب بيدار شد, در حالى كه عبارت ((انا لله و
انا اليه راجعون)) را بر زبان جارى مى كرد و مى گفت: سوگند به خدا كه حضرت امام
حسين(ع) را به شهادت رسانيدند. مستمعين و يارانش گفتند اين گونه نيست. جواب داد:
رسول خدا را در عالم رويا ديدم كه شيشه اى از خون با خود داشت و به من فرمود هيچ
مى دانى بعد از من چه كردند؟ فرزندم, حسين را كشتند و اين حاوى خون او و ياران
اوست كه آن را به سوى خداى ـ عزوجل ـ بالا مى برم ((ابن جزعان)) افزوده است, تاريخ
اين داستان و حتى ساعت وقوع آن را نوشتند, پس از 24 روز به مدينه خبر رسيد كه
حضرت امام حسين(ع) در همان روز و همان وقت مشخص شده در رويا به شهادت رسيده است.
(7)

حافظ ترمذى در كتاب ((الجامع الصحيح))(8) از ابوسعيد, اشج از ابوخالد احمر از
رزين از سلمى روايت كرده كه وى گفته است بر ام سلمه وارد شدم ديدم مشغول گريستن
است سوال كردم چرا گريه مى كنى گفت رسول خدا را در خواب ديدم كه بر چهره مبارك و
سرش خاك نشسته بود عرض كردم يا رسول الله(ص) شما را چه شده فرمود: لحظه اى پيش
ناظر شهادت فرزندم حسين بودم.

ام الفضل, همسر عباس بن عبدالمطلب (عموى رسول خدا) كه نامش ((لبابه)) بود,
رويايى ديد كه موجب نگرانى و تإلم خاطر وى گرديد و براى تعبير آن به محضر رسول
خدا شرفياب گرديد و خواب خويش را چنين بيان كرد: در رويايى مشاهده نمودم عضوى
از اعضاى بدن شما در خانه ام واقع شده است, حضرت محمد(ص) خوابش را چنين تعبير
فرمود: دخترم فاطمه(س) پسرى به دنيا خواهد آورد و تو او را به شير قثم (يكى از
فرزندان عباس) شير خواهى داد. مدتى نگذشت كه فاطمه زهرا[س] امام حسين(ع) را به
دنيا آورد و ((لبابه)) وى را براى شير دادن به نزد خود برد.(9)

در كتاب ((مدينه المعاجز)) آمده است: زن ابوسفيان به خانه رسول اكرم(ص) آمد و
در كنار عايشه قرار گرفت و گفت روياى شگفتى ديدم, مايلم, آن را براى پيامبر نقل
كنم و خواب خود را چنين بيان كرد: خورشيدى عالم افروز را ديدم كه ماهى از آن
بيرون آمد و نور آن بر تمام جهان تابيدن گرفت, از آن ماه دو ستاره برخاست كه
جهان را روشن نمود. در اين ميان ابر تيره اى نمودار شد و مارى از آن خارج شد و
دو ستاره را بلعيد. مردم بر اين ماجرا گريستند و محزون گشتند. عايشه اين خواب
را به پيامبر اكرم(ص) عرضه داشت, آن حضرت با شنيدن اين رويا سيمايى دگرگون يافت
و فرمود خورشيد جهانتاب من هستم و دخترم فاطمه زهرا(س) آن ماه است و منظور از
آن دو ستاره امام حسن(ع) و امام حسين(ع) هستند آن ابر سياه معاويه مى باشد و
مارى كه از آن برون شده, فرزندش يزيد است. البته اگرچه يزيد تنها دستور به قتل
حضرت امام حسين(ع) داد ولى بايد به اين واقعيت اشاره نمود كه معاويه براى تثبيت
قدرت وى و بيعت گرفتن از مردم براى پسرش, يزيد حضرت امام حسن(ع) را مانعى بزرگ
بر سر راه خود مى ديد و لذا به شهادت ايشان اقدام نمود.



كاروان كربلا

در برخى روايات و منابع تاريخى چنين ذكر شده است كه وقتى حضرت امام حسين(ع)
خواست از بيعت با يزيد امتناع كند و از مدينه بيرون آيد.
در شب نخست بعد از آن كه از نزد حاكم اين شهر ـ وليد ـ جدا شد به زيارت مرقد
منور جدش رسول الله(ص) رفت و روى به آن روضه مطهر نمود و گفت: اى خداى من, اين
قبر فرستاده تو (حضرت محمد((ص))) است و من فرزند دختر او هستم و آنچه برايم رخ
داده است بر آن آگاهى, خوبى ها را دوست دارم و از منكرات متنفرم. اى پروردگارى
كه داراى مقام والايى هستى, به حق اين قبر منور و آن كسى كه در درونش آرميده است
هر آنچه رضاى تو و رسولت در آن نهفته برايم برگزين.

به دنبال اين سخنان تإثر انگيز, آن امام همام به شدت گريست و همچنان بر سر
قبر جدش بود تا حوالى صبح كه سر بر قبر گذارده و خوابش برد و در عالم رويا رسول
خدا را ديد در حالى كه گروهى از فرشتگان او را در ميان گرفته بودند. سپس پيامبر
اكرم(ص) او را در آغوش گرفت و ميان دو چشمش را بوسيد. آن گاه فرمود: اى محبوب
من, حسين جانم, گويا تو را مشاهده مى كنم كه به زودى به خون خويش آغشته شده, و
در زمين كربلا گروهى سرت را بريده در حالى كه تشنه كام هستى. سومين فروغ امامت
گريست و از آخرين فرستاده الهى خواست تا او را به همراه خود ببرد ولى رسول
خدا(ص) خطاب به وى فرمود: به دنيا بازگرد تا شهادت نصيبت گردد و آن پاداش عظيمى
كه خداوند برايت مقرر داشته است به تو برسد. سپس امام از خواب بيدار شد و آنچه
را در اين رويا ديده بود براى خاندانش بازگفت و اين ماجرا سبب تإثر و شيون
آنان گشت.(10)

كاروان كربلا وقتى به منزل ((قصر بنى مقاتل)) رسيد, بنا به نقلى ((عقبه بن
سمعان)) كه از ياران و همراهان كاروان امام بود و بسيارى از روايات واقعه
عاشورا از وى نقل شده است, مى گويد: شب هنگام در ركاب امام حركت كرديم و چون
ساعتى راه پيموديم حضرت امام حسين(ع) را خواب كوتاهى فرا گرفت و به زودى ديدگان
خود را گشوده و فرمود: انا لله و انا اليه راجعون, الحمد لله رب العالمين و دو
يا سه بار آيه ((استرجاع)) را تكرار فرمود. حضرت على اكبر(ع) وقتى متوجه
دگرگونى حال پدر شد و ديد مدام آيه استرجاع را بر زبان جارى مى نمايد, اسب خود
را به سوى مركب پدر هدايت كرد و خطاب به حضرت اباعبدالله(ع) عرض كرد: پدر جان,
فدايت شوم براى چه اظهار نگرانى مى كنى و استرجاع فرموده و زبان به حمد خداى
خويش گشوده ايد. امام لب به سخن گشود و فرمود: فرزندم, اندكى كه خواب رفتم در
حالت رويا سوارى عنان اسب را كشيد و گفت اين جمعيت در حال حركت اند و به استقبال
مرگ مى روند.

على اكبر(ع) در اين مصاحبه معرفتى سربلند و پيروز بيرون آمد و با قوت قلب و
شهامتى شگرف خطاب به پدر بزرگوار خويش عرض كرد:
خداوند پيشامد بدى برايتان پيش نياورد. آيا ما بر حق نيستيم؟ پدر فرمود:
سوگند به خداوندى كه بازگشت بندگان به سوى اوست, ما بر حقيم.
حضرت على اكبر(ع) با شنيدن اين سخن چون گل شكفته شد و عرض كرد: پس وقتى بر حق
بودن ما قطعى است, ديگر از مرگ باكى نداريم.
پدر كه چنين معرفتى را از پسر ديد, فرمود: خدايت پاداشى نيكو عطا نمايد.
بهترين پاداشى كه بايد فرزندى از پدر دريافت كند.(11)

مقتل نويسان, چنين نوشته اند: به هنگام سحر عاشورا, حضرت امام حسين(ع) را
خوابى مختصر در ربود و چون بيدار شد, فرمود: هيچ مى دانيد چه در خواب ديدم؟ عرض
كردند چه چيزى را مشاهده كرديد؟ فرمودند: در عالم رويا ديدم گويا سگ هايى قصد
حمله دارند و ميان آنها سگى ابلق را ديدم كه يورش او به من سخت تر بود و گمان
مى رود آن كس كه قاتل من خواهد بود مردى ابرص باشد آن گاه افزودند پس از آن رسول
خدا(ص) را با جمعى از اصحابش ديدم كه مى فرمود: فرزندم, تو شهيد آل عترت هستى و
عرشيان ورودت را به يكديگر مژده داده و در شب آينده نزد من خواهى بود. پس بشتاب
و اين فرشته الهى است كه براى جمعآورى خونت آمده است. امام پس از اين سخنان
افزود اين است خوابى كه ديدم و پيوستن ما به عالم قدس و ملكوت و رهايى از اين
دنيا, نزديك شده است.(12)



كردار و گفتار

شخصى به نام عبدالله رياح, مرد نابينايى را ديد و سبب كورى او را پرسيد. او
گفت: همراه سپاهيان اموى در كربلا بودم, ولى در جنگ عليه امام حسين(ع) و يارانش
حضور نداشتم, شبى به خواب رفتم و در عالم رويا فردى را با قيافه اى موحش ديدم كه
مرا خطاب قرار داده و مى گويد:
رسول الله, تو را احضار نموده اند, گرچه من به دليل هراسى كه داشتم در رفتن
تعلل ورزيدم, اما به اجبار مرا نزد آن سرور عالميان بردند. آن حضرت را با
قيافه اى خشمناك ديدم به پيشگاه مباركشان سلام كردم و عرض نمودم: يا رسول الله,
به خدا قسم, من حتى به سوى خاندان و اهل بيت تو در كربلا تيرى نيفكندم و نيزه اى
پرتاب ننمودم. پيامبر فرمود: آيا سبب آن نشدى كه لشكر ظلم از لحاظ تعداد افزون
گردد. سپس آن حضرت از طشت خونى كه در مقابلشان بود, مشتى برگرفته و برچشمانم
ماليدند. ديدگانم از آن سوخت و چون بيدار شدم خود را نابينا يافتم.(13)

البته ما كه كرارا اين ذكر را بر زبان جارى مى سازيم: يا ليتنى كنت معكم فافوز
فوزا عظيما, بايد متوجه اين واقعيت باشيم كه زبان و نيت و اعمال و رفتارمان با
يكديگر هماهنگى داشته باشند و به آنچه مى گوييم باور داشته باشيم و آنچه را باور
داريم عمل كنيم. شهيد دستغيب نقل كرده است يكى از دوستان, اين حكايت را تعريف
كرد: مكرر بر زبان جارى مى كردم: ((يا ليتنى كنت معكم)) يعنى اى امام حسين(ع) و
ياران آن امام, كاش من هم با شما بودم; و تصور مى كردم, ثواب شهداى كربلا را
خواهم داشت. شبى در عالم رويا وقايع كربلا را آن طور كه اهل منبر مى گفتند, ملاحظه
كردم, لشكر امام و سپاه ((ابن سعد)) در مقابل هم قرار گرفتند و من رو به
خيمه هاى سالار شهيدان رفتم و جزء اصحابش قرار گرفتم. آن وقت بنى هاشم يكى يكى به
عرصه رزم رفتند. پيش خود مى گفتم الان نوبت من فرا مى رسد و موقع فداكارى نزديك
است, مواظب بودم كه آقا امام حسين(ع) مرا نبيند بعد به سرعت پا به فرار گذاشتم
و به قدرى در متوارى شدن التهاب و هيجان داشتم كه از سرعت و دويدن از خواب
بيدار شدم. آرى با زبان و لفظ كار درست نمى شود و گاهى انسان طى رويايى صادق
مورد امتحان قرار مى گيرد.(14)

ادامه دارد.


پاورقي ها:پى نوشت ها:
1 ) كنز العمال, ج15, ص371.
2 ) همان.
3 ) مجمع البيان, ج5 ـ 6, ص233.
4 ) سوره يونس(10) آيه64.
5 ) محمد تقى فلسفى, معاد از نظر روح و جسم, ج اول, ص308 (به نقل از السمإ
والعالم, ص442).
6 ) علامه عبدالحسين امينى در كتاب سيرتنا و سنتنا سيره نبينا و سنته مإخذ و
مصادر اين رويا را ذكر كرده است.
7 ) همان.
8 ) همان, ج13, ص193.
9 ) بحارالانوار, ج44, ص237 و ارشاد مفيد, ص234.
10 ) گرچه ماجراى اين رويا در منابعى چون مجلس سى ام از امالى شيخ صدوق; مقتل
عوالم, ص;54 مقتل خوارزمى, ج1, ص185 و علامه امينى الغدير, ج5, ص224 آمده است,
برخى از پژوهشگران تاريخ عاشورا آن را خالى از كاستى ندانسته و در صحت آن ترديد
روا داشته اند.
11 ) مثير الاحزان فى احوال الائمه الاثنى عشر, علامه جواهرى, ص33, مقتل ابى
مخنف, ص;82 شيخ مفيد, ارشاد, ج2, ص;82 كامل ابن اثير, ج4, ص;51 المختار من مقتل
بحارالانوار, ص75 ـ ;76 الفتوح ابن اعثم كوفى, الفتوح, ص873.
12 ) مقتل علامه عبدالرزاق مقرم, ص220 و نيز بحارالانوار, ج45, ص30.
13 ) ابن شهر آشوب سروى مازندرانى, مناقب, ج4, ص58.
14 ) شهيد آيت الله دستغيب, عدل, ص250 ـ 251.