سيمرغ معرفت


(يادى از سرداران دفاع مقدس)

در آن روزهاى سخت غربت و تنهايى, كه ديو عالم چهره نموده بود تا دست هاى پر از نور ايمان را قلم كند و لاله هاى سرخ باغ توحيد را درو نمايد و سروهاى سبز رستگارى را برافكند, پير مراد ما, به ((همت)) بلند ((خرازى))ها و انديشه بكر ((باكرى))ها و با تربيت شهيدانى((فهميده)) و ((فكور)), در دامان مهر ولايت, از ميان آتش و خون گذشت و هزاران ((باقرى)) را قربانى اين راه خطر ساز كرد تا انقلاب اسلامى را كه سر ((نامجويى)) داشت, در ساحت عقيده, ((جهان آرا)) سازد و صدها ((فضل الله محلاتى)) را ((زين الدين)) نمايد.
در خطه مظلوم كردستان, كه ((دموكرات)), ((كومله)) و ((فدايى)), تخم كين كاشتند و ((قاسملو)) و ((عزالدين)) ساواكى, آتش نفاق بياراستند و هستى مردمان بر آن افكندند, با اشاره او مردى از ((بروجرد)), ((كاوه)) آهنگر شد و با دستان قدرتمند ((على اكبر)) خمينى, ((كشورى)) را از دام بلا رهانيد.
و در هنگامه توطئه پنهان سردارى از قبيله قابيل (بنى صدر), جوانه گل جنگ هاى نامنظم و پايه هاى بسيج مستضعفان را در دستان پر از مهربانى سيداعلام جبهه ها و خطيب تواناى جمعه ها, كاشت و ((چمران)) بزرگ را براى آبيارى آن, كسوت ((مصطفايى)) پوشاند تا ارتش را به ((فلاح)) رساند و ((ظهير)) دين سازد.
اين همه سد سكندرى شد و راه بر فرزندان يإجوج و مإجوج ببست و قلا ده شكست بر گردن سردار نگون بخت ((قادسيه)) آويخت. با اين حال در باغ شهادت همچنان مفتوح بود و ده ها ((راوى فتح)) و سردار سرافراز نبرد را به ميهمانى فرا خواند.
((آوينى)) آن سيد مرتضى, كه ((ديده بان)) تيزبين جبهه هاى فرهنگ و شرف بود, خطر تك سنگين تهاجم را دريافت و به ياران انقلاب گزارش كرد و پيش از قدم نهادن در قتلگاه ((فكه)) شيپور بيدار باش سرداد و با زبان حال و از سويداى دل, گفت كه اگر حديث عشق حقيقى را در ((روايت فتح)) نخوانى, در عشق مجازى, ((شب هاى زاينده رود)) گم مى شوى و در ((نوبت عاشقى)) سر از ((گنج قارون)) در مىآورى و هستى ات به ((تاراج)) مى رود و زنده ماندنت بى سود خواهد بود و با اين زورق شكسته مسير از ((كرخه تا راين)) را نمى توان پيمود. سرنوشت ((خاكسترى)) هم, سبز و سياهش توفيرى نمى كند; مگر ((بچه هاى آسمان)) از آن سوى ((سرزمين خورشيد)) بيايند تا شايد خبرى از ((سيمرغ)) معرفت, دستگير اين راه پرخطر شود.
آرى اگر چشم به راه الگو نشسته اى, ((آزاده قهرمان كهنوجى)) به تنهايى براى يك قرنت كفايت مى كند وگرنه جوانكان بسيجى هشت سال جنگ نابرابر, اسوه همه تاريخ و تمام نسل هاى آينده اند. و از همين جا مى توان به ساده دلى نوجوانانى اندوه برد كه طفلكان, رب النوع خويش را در آواز گوش خراش ((جاز)) و سرگردانى ((رپ)) و بى هويتى ((هوى)) مى طلبند. اينان نيز تشنگان ساحل دجله اند و بايد جوانمردى همت كند تا جرعه اى از كوثر ولايت در كامشان ريزد.
مگر ما پيرو رسولى نيستيم كه از غصه گمراهان, خواب و خوراك بر خود حرام كرد تا نهيب ملكوتى بر جانش رقت آورد كه ((لعلك باخع نفسك ان لايكونوا مومنين)). (شعرإ3/)
وقتى تنها بارقه اى از ((رحمه للعالمين)) آتش شور و شرر در كفرستان غرب مى افكند و فوج فوج جوانان يهود و نصارا را به حقيقت ايمان رهنمون مى سازد, آيا رواست حتى يك نفر در ام القراى جهان اسلام از اين موهبت بى بهره ماند و اگر چنين شود, چه كسى در رساندن اين پيام قصور ورزيده است؟
آمار و ارقام توسعه مادى بر ديده منت ولى كو بيلان رشد فضايل اخلاقى و راهكارهاى موفق مبارزه با شبيخون فرهنگى و نزول آمار طلاق, بزهكارى و ناهنجارى؟
و اينك اى اصحاب انديشه و فكر! اى وارثان دفاع مقدس; روزنامه نگاران, سينماگران, نويسندگان, شاعران و انديشه ورزان! چه كسى جز شما مى تواند به نداى وجدان هايى پاسخ گويد كه هنوز در درياى تهاجم امواج غرب, غرق نشده اند؟ والسلام سردبير

پاورقي ها: