آرمان هاى انقلاب اسلامى از ديدگاه امام خمينى ره




##دانشجوى دوره دكترا##

اشارت

اگرچه مبحث ((تغييرات اجتماعى)) از ديرباز مورد توجه متفكران مختلفى, از
ارسطو و افلاطون گرفته تا نظريه پردازان جديد متإخر همانند ماركس, ماركوزه و
آرنت, بوده ـ و در اين خصوص طيف متنوعى از تئورىها پيشنهاد شده است ـ با اين
حال حساسيت و اهميت موضوع مى طلبد تا از منظر تازه اى اين پديده مهم سياسى, مورد
بازنگرى قرار گيرد. به همين دليل مشاهده مى شود كه على رغم حجم عظيم تحقيقات به
عمل آمده, در زمينه ((شناسايى انقلاب)), هنوز هم گفتنى هاى بسيارى وجود دارد كه
جاى آنها در مطالعات موردى, خالى است. مهم ترين مصداق اين ادعا وقوع انقلاب اسلامى
در ايران است كه تعدادى از متفكران بنام اين رشته را به تجديد نظر در يافته هاى
قبلى شان وادار كرده است. ضرورت اين بازنگرى از صبغه مذهبى انقلاب ما ناشى مى شود
و اين كه انقلاب اسلامى در نوع خود منحصر به فرد مى باشد و لازم است تا در گونه
شناسى انقلاب, جايگاه متمايزى را به خود اختصاص دهد, لذا ما در اين نوشتار به
ارائه يك تقسيم بندى جديد از انقلاب ها همت مى گماريم كه در آن انقلاب ها بر اساس
آرمان هاى انقلابيون, از يكديگر تفكيك مى شوند. اين تقسيم بندى در كنار ديگر موارد
مشابه ـ تقسيم بندىهايى كه بر اساس ملاك هاى فلسفى, تاريخى, اقتصادى, انسانى,
اخلاقى و… صورت پذيرفته اند مى تواند در معرفى هرچه بهتر انقلاب اسلامى موثر باشد.
انقلاب ها را مى توان از اين ديدگاه به سه دسته تقسيم نمود:

نخست: انقلاب هايى كه آرمان عالى و اوليه آنها نيل به يك جامعه بى طبقه ـ
جامعه اى كه در آن مساوات اقتصادى نمود كامل داشته باشد ـ است. تحولات انقلابى رخ
داده در كشورهاى ماركسيستى را مى توان در اين قسمت جاى داد.

دوم: انقلاب هايى كه تإسيس يك جامعه مبتنى بر آزادى فردى و رفاه شخصى را آرمان
متعالى خود برگزيده اند و هر آنچه را كه به نحوى در تقابل با اين آزادى افسار
گسيخته باشد به كنارى مى نهند. جوامع به اصطلاح ليبرال چنين فرآيندى را پشت سر
گذاشته اند و هم اكنون سعى دارند در قالب شعارهاى انسان دوستانه, كالاهاى فرهنگى
خود را به ديگر كشورها صادر نمايند.

سوم: انقلاب هايى كه اصل را بر تربيت ((انسان هاى الهى)) گذارده اند و تإسيس يك
جامعه خداپسند را آرمان عالى خود قرار داده اند. در اين انقلاب ها فقط تإمين معاش
دنيوى و آسايش عمومى ملاك نيست, بلكه غرض اصلى به كارگيرى اين ابزار براى تحقق
يك وضعيت متعالى تر در درون جامعه مى باشد و آن اين كه جامعه اى صالح و پاك ايجاد
شود كه افراد در درون آن بتوانند به تكامل معنوى خويش نايل آيند. انقلاب بزرگ
حضرت رسول(ص) نمونه عالى اين ديدگاه است و در عصر حاضر ((انقلاب اسلامى ايران))
را داريم كه در نوع خود منحصر به فرد مى باشد.

اگرچه امكان دست يابى به نمونه هايى كه تركيبى از دو يا سه ديدگاه فوق باشند,
وجود دارد, اما عمده ترين آنها ـ در اين مقال ـ همان است كه پيش از اين گفته شد.
براى درك هر چه بهتر اين گونه شناسى تذكر مطالب زير ضرورى است.

1) اساسا انقلاب در گفتمان اسلامى, تعريف خاص خود را دارد و براى همين منظور
لفظ ويژه اى نيز جعل شده است. همان گونه كه مى دانيم انقلاب به معناى ((زير و رو
شدن)), ((واگرديدن)) و ((برگشتن)) در سده هفدهم به عنوان يك اصطلاح شايع و مقبول
در حوزه سياسى مطرح مى شود كه معناى اصطلاحى آن ((واژگونى تمام عيار حكومت و يا
دولت و جايگزينى حاكم و يا دولت جديد از طريق خشونت)) مى باشد. اگرچه اين مفهوم
در طى زمان از ظرافت و ابعاد تئوريك تازه اى برخوردار شده است ـ به گونه اى كه
امروز با طيف وسيع و متنوعى از تئورىهاى انقلاب مواجه ايم(1) اما در مقام ارزيابى
بايد اعتراف كرد كه همه اينها از تبيين جامع انقلاب اسلامى عاجزند. چرا كه مقوله
انقلاب در بينش اسلامى تعريفى به خصوص دارد كه با تعاريف مشابه از حيث محتوا
متفاوت است. كلمه ((انقلاب)) اگرچه در گفتمان اسلامى به معناى سياسى اش نيامده,
ولى اصطلاح ((امر به معروف و نهى از منكر)) به طور واضح و آشكارى بر اين معنا
دلالت دارد. اين اصطلاح شامل تمامى اشكال و صور تغيير اجتماعى از اصلاح گرفته تا
انقلاب مى شود و داراى سه مولفه اساسى است:(2)

نخست: بعد آرمانى انقلاب كه به انگيزه متعالى ((آمر به معروف و ناهى از منكر))
باز مى گردد. بر اين اساس تنها آرمان مشروع براى اقدام به انقلاب ((به سامان كردن
امور جامعه متناسب با سيره و ارزش هاى نبوى)) است و اگر اين بعد معنوى از انقلاب
ستانده شود, ديگر انقلاب, اسلامى نيست.(3)

دوم: بعد مادى انقلاب, كه به شكل تعارض انقلابى ها با حكام ستمگر متجلى شده و در
اصطلاح رايج از آن به خشونت ياد مى شود.

سوم: بعد معرفتى انقلاب است كه به ((آگاهى توده هاى انقلابى)) برمى گردد. توضيح
آن كه آمر به معروف و ناهى از منكر بايد با آگاهى در اين راه گام بردارد و اگر
به مقتضاى آگاهى كاذب و يا جهل خود دست به حركتى بزند, ديگر نمى توان آن را
((انقلاب اسلامى)) قلمداد كرد.(4)

با توجه به آن چه گفته شد, مى توان ((انقلاب)) را اين گونه تعريف كرد:

انقلاب عبارت است از ((امر به معروف و نهى از منكرى كه توسط مردمى آگاه, متحول
و شعور يافته با انتخاب و اختيار, به طور همزمان و جمعى در مقابل سلطان يا
پادشاه و هيإت حاكمه ستمگر, طى مراحلى خاص براى تغيير در ساخت ها, نهادها,
ارزش هاى مسلط و به تعبيرى بهتر, احياى سنت هاى رسول خدا و اماته بدعت ها, تحريفات
و منكرات, تحت رهبرى فردى واجد شرايط به طريقى خشونتآميز, صورت مى گيرد)).(5)

بدين ترتيب معلوم مى شود كه ((انقلاب اسلامى)) از حيث محتوا و تا حدودى در روش,
از ديگر انقلاب ها متمايز است و آنچه تحت عنوان ((بعد آرمانى انقلاب)) طرح مى گردد
ناظر بر همين وجه است.

2) انقلاب اسلامى ايران در اين نوشتار به محدوده تاريخى 1342 تا 1357 منحصر
نمى شود, بلكه دوران تإسيس جمهورى اسلامى را نيز در بر مى گيرد, لذا تفكيك تحولات
ايران به دوران انقلاب و حكومت صحيح به نظر نمى رسد, چرا كه تبعات سويى را به
دنبال دارد; از آن جمله تفكيك فوق به طرح اين شبهه منجر مى شود كه مقتضيات,
اهداف, روش و اصول مورد قبول دوران حكومت با دوره انقلاب متفاوتند, در حالى كه
انديشه اسلامى اين استدلال را برنمى تابد و معتقد است ارزش ها, آرمان ها و خواسته هاى
انقلابى در دوران تإسيس دولت بايد دنبال شوند و از اين حيث اين دو مرحله پيوند
درونى دارند و به عبارت بهتر, دوران تإسيس مرحله تحقق عينى آرمان هاى انقلابى
است. به همين خاطر, در نوشتار حاضر سعى شده است مجموعه آرمان هاى انقلاب در قالب
ساختارى واحد, براى آگاهى بخشى به مسوولان و مردم ارائه گردد.

3) ماهيت اصلى اين بحث اساسا ((آسيب شناسانه)) مى باشد, بدين معنى كه مولف سعى
دارد با قبول اصل مذكور در بند دوم, آرمان هايى را كه انقلاب براى تحقق آنها رخ
داده, به طور روشن و شفاف از زبان امام خمينى(ره) ارائه دهد و بدين وسيله مسوولان
را از رسالت خطيرشان و ملت را از جايگاه رفيع شان ـ مبنى بر جلوگيرى از بروز
هرگونه انحرافى در روند مستمر انقلاب ـ آگاه سازد. بديهى است كه آگاهى, شرط اول
براى عمل صالح است و تذكر اين مطلب مى تواند براى همگان مثمر باشد. البته تقسيم
بندى حاضر را نمى توان تنها الگوى ممكن مطرح كرد, چه بسا هدف فوق از طريق ارائه
الگوهاى ديگرى نيز تإمين شود كه در آن صورت مى توان آنها را مكمل بحث حاضر طرح
و بررسى كرد.

4) با توجه به تعريف ما از انقلاب معلوم مى شود كه ((رهبرى)) در آن نقش عمده اى
ايفا مى نمايد, بنابراين در نگارش تحقيق حاضر روشى اتخاذ شده است كه بتواند در
تبيين آرمان هاى انقلاب موثر و كارآمد باشد. براى اين منظور ضمن اتخاذ رويكردى
توصيفى ـ تركيبى به ((انقلاب اسلامى)), مجموع سخنان امام خمينى(ره) را فراروى خود
قرار داده, سعى نموده ايم با ارائه تركيبى مناسب از گفتارهاى ايشان دو غرض كلى
را تإمين كنيم:

نخست: آرمان هاى اصيل انقلاب را از زبان امام خمينى(ره) متذكر شويم.

دوم: ((بايدها))ى سياست هاى اجرايى جمهورى اسلامى و ملت ايران را براى آبادانى
هرچه بيشتر كشور در دهه هاى آتى, مشخص نمائيم.

لذا در ضمن سطور آتى به شرح آرمان هاى انقلاب اسلامى در سه حوزه فرهنگى, تربيتى,
اقتصادى و سياسى خواهيم پرداخت.



الف) آرمان هاى فرهنگى ـ تربيتى

آرمان هاى فرهنگى ـ تربيتى عمده ترين حوزه تإملات نظرى انقلابى ها را تشكيل مى دهد
و از اين حيث انقلاب اسلامى كاملا متإثر از رهيافت فرهنگى اسلام است, آن جا كه
اسلام خود را دين انسان ساز معرفى مى نمايد. بر همين اساس امام(ره) ((تربيت انسان
صالح)) را در رإس برنامه هاى انقلابى اش قرار داده, صريحا اظهار مى دارد:

((آن قدر كه انسان غير تربيت شده مضر است به جوامع, هيچ شيطانى و هيچ حيوانى
و هيچ موجودى آن قدر مضر نيست و آن قدر كه انسان تربيت شده مفيد است براى جوامع,
هيچ ملائكه اى و هيچ موجودى آن قدر مفيد نيست. اساس عالم بر تربيت انسان است)).
(6)

به همين خاطر است كه مى بينيم آرمان هاى انقلابى امام خمينى(ره) بيشتر صبغه
تربيتى مى يابد كه مى توان آنها را در دو بعد مورد بررسى قرار داد:



1. بعد فردى: تربيت انسان هايى فرهيخته و متقى

شهيد مطهرى, در تبيين اين بعد از انقلاب اسلامى بيان داشته اند: معنويت از اركان
واقعى اين انقلاب بوده و مايه حيات انسان مى باشد, لذا تحقق يك جامعه اسلامى كه در
آن ارزش هاى الهى نمود تام دارند, به پرورش انسان هايى منوط است كه به آداب و
ارزش هاى اسلامى مزين باشند.(7) به تعبير ديگر ((حكومت صالحان)) از اين حيث
حكومتى است كه در آن افراد به ايمان الهى تمسك جسته, تهذيب نفسانى را پيشه خود
ساخته و به طور كامل ارزش هاى الهى را بر مملكت وجودى خويش مسلط ساخته اند به
گونه اى كه در آن از خودبينى و غول سركش ((منيت)) هيچ گونه خبرى نيست.

مطلب فوق از اين حيث قابل توجه مى نمايد كه در بينش هاى غير الهى امر خطير
پرورش انسان ها به فراموشى سپرده مى شود و معمولا مسائل اقتصادى, سياسى و… به
غلط در كانون تحليل ها و حركات انقلابى قرار مى گيرند, در حالى كه امام خمينى(ره)
اصل اوليه را بر تحول افراد گذارده صراحتا مى فرمايند:

((تمام عبادات وسيله است… كه آنچه بالقوه است و لب انسان است به فعليت برسد
و انسان بشود… يك انسان الهى بشود)).(8)



2. بعد اجتماعى: ايجاد يك جامعه خداپسند

معنويت به نظر امام(ره) به مملكت درونى افراد منحصر نيست, و چنان نيست كه
قواى درونى افراد را به اعتدال و سلامت رهنمون شود, بلكه فراتر از آن, نسيم
معنويت بايد در تمام زواياى اجتماعى بوزد و براى اين منظور لازم است تا
((تبليغ)) اصول اسلامى به صورت نهادى در درون جامعه اسلامى دنبال شود و در ضمن,
فرهنگ دعوت به ((ارزش هاى متعالى اسلامى)) در ميان كليه آحاد اجتماعى جارى و حاكم
شود. به همين خاطر امام خمينى(ره) نخست رو به عموم مردم نموده, وظيفه الهى آنان
را تبيين مى نمايند و سپس موسسات مختلف تربيتى را ـ تك تك ـ مورد خطاب قرار داده
رسالتشان را يادآور مى شوند. به طور كلى آرمان هاى تربيتى امام خمينى(ره) را
مى توان به شكل ذيل دسته بندى كرد:



گروه اول: آرمان هاى همگانى.

نخست: حاكميت روحيه دلسوزى نسبت به سرنوشت انسان ها بر جامعه:

((پيغمبر اسلام براى اين كه مردم تربيت نمى شدند غصه مى خوردند, به طورى كه خداى
تبارك و تعالى او را تسكين مى داد… و هر انسانى بايد اين طور باشد كه متإسف
باشد براى آنهايى كه نمىآيند به خط اسلام و خط انسانيت)).(9)

بنيان ((امر به معروف و نهى از منكر)) در جامعه اسلامى بر اصل فوق گذارده شده
است و اين كه در جامعه اسلامى افراد نمى توانند نسبت به سرنوشت ديگران بى اعتنا
باشند, لذا از روى ((دلسوزى)) و نه ((طمع)) و يا ((كينه)) براى نجات آنها از
ضلالت به پا مى خيزند و به اصطلاح امر به معروف و نهى از منكر مى نمايند. وجود چنين
روحيه اى است كه جامعه آرمانى را به قبول اصل دوم رهنمون مى شود و آن پذيرش
((مسووليت دسته جمعى)) در قبال هدايت جامعه مى باشد.



دوم: داشتن مسووليت دسته جمعى

از نكات جالب توجه در كلام امام(ره) يكى اين است كه ايشان هيچ گاه يك موسسه يا
نهاد خاص را مسوول و عهده دار تربيت مردم نمى دانستند, بلكه ضمن اشاره به كاركرد
و رسالت هر يك از اين نهادها, نهايتا متذكر مى شدند كه ملت و دولت لازم است در
راه اصلاح فرهنگ جامعه دست به دست هم بدهند و كاستى ها را رفع نمايند; به عنوان
مثال, اگر چه مدارس را مكلف به تربيت صحيح دانش آموزان مى نمايند(10) ولى به
همان بسنده نكرده, والدين و خانواده هاى آنها را نيز مورد خطاب قرار داده,
مسووليت شرعى شان را يادآور مى شوند(11) و در كنار همه اينها به ديگر نهادهاى
اجتماعى گوشزد مى نمايد كه, بايد اين نسل را از مفاسد و بلاياى اجتماعى حفظ كنند,
لذا يك جامعه آرمانى جامعه اى است كه افراد آن در قبال سرنوشت تمامى مردم
مسوولند.



گروه دوم: آرمان هاى ويژه موسسات تربيتى ـ فرهنگى

البته امام خمينى(ره) واقع گرا تر از آن بودند كه امر خطيرى هم چون تربيت
انسان ها را تنها به احساس درونى افراد موكول سازند. براى همين, روى تك تك
موسسات تربيتى انگشت گذارده و نحوه فعاليت هاى آنها را متذكر مى شوند. آنچه در
اين جا مد نظر مى باشد, نه شيوه هاى عملى, بل اصول كلى حاكم بر كليه موسسات است كه
در مجموع نشان دهنده وضعيت آرمانى موسسات تربيتى در جامعه اسلامى است, وضعيتى كه
در آن اصول ذيل نمود تام دارند:

اصل اول: صالح بودن كارگزاران امور تربيتى

حوزه , دانشگاه, راديو, تلويزيون, مطبوعات و… ديگر نهادهاى تربيتى آن گاه
مى توانند مثمر واقع شوند كه در مقام نخست خود ((صالح)) باشند, لذا وجود نهادهاى
صالح از جمله بلندترين آرمان هاى امام(ره) به حساب مىآيند.

((آن قدر كه كشور ما از دانشگاه و فيضيه صدمه ديده است از جاهاى ديگر نديده
است. بايد هر دوى اينها مهذب باشند و علماى اسلام و اساتيد دانشگاه با هم پيوند
داشته باشند)).(12)

اصل دوم: وجود توافق عمومى بين كليه موسسات براى نيل به هدفى واحد (به ويژه
حوزه و دانشگاه)

هماهنگ بودن نهادهاى تربيتى براى نيل به اين هدف مقدس كرارا مورد تإكيد
امام(ره) قرار گرفته است و ايشان به تناسب در مواقع مختلف اين اصل مهم را تذكر
داده اند كه:

((دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هرچه بيشتر با روحانيون و طلا ب علوم اسلامى
پيوند دوستى و تفاهم را محكم تر و استوارتر سازند و از نقشه ها و توطئه هاى دشمن
غدار غافل نباشند)).(13)

و يا اين كه:

((لازم است طبقات محترم روحانى و دانشگاهى با هم احترام متقابل داشته باشند.
از تبليغات سوئى كه بر ضد آنها در اين چند صد سال شده… تا از تفرقه استفاده
هرچه بيشتر ببرند احتراز كنند)).(14)

اصل سوم: جمع تعهد و تخصص در كليه نهادها

مقام تربيت براى معلمانى است كه در كار خود تخصص دارند و نسبت به اهداف
متعالى آن از تعهد لازم برخوردارند, لذا حضرت امام(ره) سفارش اكيد دارند كه اين
منصب تنها به كسانى واگذار شود كه داراى ويژگى فوق باشند و اگر روزى برسد كه
تمامى مسوولان اجتماعى متعهد و متخصص باشند, در آن صورت وصول به يك جامعه اسلامى
به ميزان قابل توجهى ممكن و ميسور به نظر خواهد رسيد:

((ما انسان دانشگاهى مى خواهيم نه معلم و دانشجو, دانشگاه بايد انسان ايجاد
كند… مهم اين است كه يك كسى كه از دانشگاه بيرون مىآيد بفهمد كه من با بودجه
اين مملكت تحصيل كرده ام… و بايد براى اين مملكت خدمت بكنم)).(15) و يا اين كه:


((ما با تخصص مخالف نيستيم, با علم مخالف نيستيم, با نوكرى اجانب مخالفيم…
ما مى خواهيم متخصصينى در دانشگاه تربيت بشوند كه براى ملت خودشان باشند)).(16)

تعبير ديگر حضرت امام خمينى(ره) در اين خصوص: ((حضور حزب اللهى ها))ى باسواد و
متدين در تمامى صحنه هاى انقلاب مى باشد كه نهادهاى تربيتى با توجه به اهميت شان در
اولويت هستند.(17)

ادامه دارد


پاورقي ها:پانوشت ها:
1 ) براى قرائت تاريخچه اين بحث نگاه كنيد به:
ـ هانا آرنت, انقلاب, عزت الله فولادوند, تهران, خوارزمى, 1361.
ـ كارل ورت, پيتر, انقلاب, ابوالفضل صادق پور, تهران, زوار, 1348.
ـ ارسطو, سياست, حميد عنايت, تهران, بى نا, چ4, 1364.
2 ) از جمله كارهاى انجام شده در اين زمينه كه حكم بنيان اوليه بحث انقلاب را
دارند مى توان به كتب ذيل اشاره نمود:
ـ مرتضى مطهرى, پيرامون انقلاب اسلامى, تهران, صدرا, 1368.
ـ مرتضى مطهرى, پيرامون جمهورى اسلامى, تهران, صدرا, بى تا.
ـ ابوالفضل عزتى, اسلام انقلابى و انقلاب اسلامى, تهران, هدى, بى تا.
ـ عباسعلى عميد زنجانى, انقلاب اسلامى و ريشه هاى آن, تهران, كتاب سياسى, 67.
ـ جلال الدين فارسى, انقلاب تكاملى اسلام تهران, آسيا, بى تا.
3 ) از اين جمله حضرت سيدالشهدا استنباط شده است كه فرمودند: ((همانا من خود
خواهانه و از سر خودخواهى و همچون ستمگران قيام ننموده ام, بل خواهان امر به
معروف و نهى از منكر هستم و اين كه بر اساس سيره جدم, حضرت رسول(ص) حركت
نمايم)).
4 ) گفتنى است كه ديدگاه شيعه نسبت به اهل تسنن در اين زمينه انقلابى تر است,
به طورى كه در ميان اهل تسنن هستند فقهايى كه به تحريم انقلاب حكم داده اند, اما
شيعه قيام عليه حاكم غير الهى را نه تنها جايز بل واجب معرفى كرده است. بدين
منظور مى توان به فتاواى علماى هر دو فرقه در ذيل عنوان ((امر به معروف و نهى از
منكر)) در سطح حاكمان مراجعه نمود.
5 ) شايان ذكر است كه در اين خصوص تحقيقى به قلم آقاى محمد رضا حاتمى در دست
بررسى و انتشار است كه تحت عنوان ((تئورى انقلاب از ديدگاه اسلام)) به تحليل
ديدگاه اهل تشيع و تسنن پيرامون, ((جواز شرعى انقلاب)) پرداخته است. مولف واژه
معادل انقلاب اسلامى را در فرهنگ اسلامى ((امر به معروف و نهى از منكر)) مى داند.
6 ) صحيفه نور, ج14, ص103.
7 ) ر.ك: مرتضى مطهرى, پيرامون جمهورى اسلامى, تهران, صدرا, ص60 و 172 و 174.
8 ) امام خمينى, تفسير سوره مباركه حمد, ص5 ـ 74.
9 ) صحيفه نور, ج19, ص215.
10 ) امام خمينى(ره): ((نقش خانواده ها و[ خصوصا] مادر در نونهالان و پدر در
نوجوانان بسيار حساس است و اگر فرزندان در دامن مادران و حمايت پدران متعهد به
طور شايسته و با آموزش صحيح تربيت شده و به مدارس فرستاده شوند, كار معلمان
نيزآسان ترخواهدبود)).(صحيفه نور,ج15,ص2ـ161)
11 ) امام خمينى(ره): ((معلم امانت دارى است كه غير همه امانت ها, انسان امانت
اوست… شما بايد اين عده اى كه در دست شماست[ را] تعليم كنيد و اهميت تربيت را
از تعليم بيشتر بدانيد)). (صحيفه نور, ج14, ص30 ـ 29)
12 ) صحيفه نور, ج14, ص 112ـ3.
13 ) وصيت نامه حضرت امام خمينى(ره), چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, ص12.
14 ) صحيفه نور, ج2, ص20.
15 ) همان, ج13, ص211 ـ 209.
16 ) همان, ج14, ص 232ـ4.
17 ) امام خمينى(ره): ((بايد توجه داشته باشيد كه در اين سازمان مسلمانان
متعهد حتى يك نفرشان نبايد بيرون بروند, مگر تخلفاتى بكنند كه اين يك مسإله
ديگرى است و فرقى با ديگران ندارند)). (صحيفه نور, ج21, ص30).