اشاره
به مناسبت روز پرستار, زاد روز ولادت حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ پنجم جمادى الاولى كه امسال مصادف با ششم شهريور است, بر آن شديم كه از زينب(س) دختر ارجمند على عليه السلام و زهرا ـ سلام الله عليها ـ سخن بگوييم, و به عبارت بهتر قطره اى از درياى عظيـم معنــويت و كمــال ايـن بانــوى ارزشمنـــد اسـلام را بـرداريـم و آن را نـشـان دهيــم.
سخن را با اين گفتار پيامبر ـ صلى الله عليه و آله وسلم ـ آغاز مى كنم كه در ارزش پرستارى از بيمار فرمود: ((من قام على مريض يوما و ليله بعثه الله مع ابراهيم خليل الرحمن, فجاز على الصراط كالبرق اللامع;(1) كسى كه يك شبانه روز بر بالين بيمار باشد و از او پرستارى كند خداوند در قيامت او را با ابراهيم(ع), خليل خدا, محشور گرداند, و بر روى پل صراط همانند برق درخشنده بگذرد.))
زينب(س) بانويى نمونه
انسان كامل از ديدگاه اسلام, داراى ابعاد مختلف و صفات متضاد است; يعنى در عين آن كه قاطع و پرصلابت است, پراحساس و انعطاف پذير است, در عين آن كه صاعقه اى شرربار, بر خرمن هستى ستم گران است, قلبش براى مستضعفان و بى نوايان مى تپد و در عين سربلندى, سرافرازى و عزت, در برابر مومنان متواضع و فروتن است, و در كنار آن ها چونان يكى از آنان مى نشيند, و همدم و هم نوا مى شود.
زينب(س) دختر برومند اميرمومنان على(ع) اين گونه بود, در عين آن كه در روز يازدهم محرم سال 61 هجرى قمرى در كنار پيكرهاى پاره پاره شهيدان كربلا, عزيزان بهتر از جانش, با تمام وجود گريه مى كرد و اشك مى ريخت, در كنار پيكر به خون تپيده برادرش حسين(ع) با صلابت گفت: ((اللهم تقبل منا هذا قليل القربان;(2) خدايا اين اندك قربانى را از ما بپذير.)) اين سخن در مقابل دشمن, بسيار پرصلابت بود, ولى نسبت به خدا كمال فروتنى بود, از اين رو كه گرچه حسين(ع) بسيار بزرگ بود و قربان شدن او در راه خدا از جهت عظمت در همه تاريخ نظير نداشت, ولى در برابر عظمت بى كران خدا, كوچك بود, و اوج عرفان و معرفت زينب(س) اقتضا مى كرد كه در پيشگاه خداوند بزرگ اين گونه باخشوع سخن بگويد.
خطبه هاى زينب كبرى(س) در كوفه و شام در مجلس ابن زياد, و در مجلس شاهانه طاغوت شام, يزيد, نيز بيان گر قهرمانى و دلاورى زينب(س) در همه عرصه ها و صحنه ها است, او هم چون مادرش زهرا(س) در عين حجب و حيا, آتش فشانى بر تار و پود طاغوتيان بود. بشير بن خزيم اسدى كه هنگام خطبه خواندن حضرت زينب(س) در كوفه حضور داشت مى گويد: ((لم ار والله حفره قط انطق منها;(3) سوگند به خدا بانويى را كه به طور كامل حريم حيا و عفاف را رعايت كند, هم چون زينب(س) نديده بودم كه با كمال قاطعيت و شيوايى در ميان جمعيت بسيار سخن بگويد.))
بانويى كه وقتى با جمعى اسير و گرسنه وارد كوفه مى شود, با اين كه او و همراهانش گرسنه اند, مى بيند بعضى از مردم كوفه به عنوان دل سوزى, نان و خرما براى اسيران آوردند, او كه به احكام الهى متعبد است آن غذاها را از دست و دهان بچه هاى اسير مى گيرد و به سوى كوفيان مى افكند و فرياد مى زند: ((ان الصدقه علينا حرام;(4) همانا صدقه بر ما (بنى هاشم و سادات) حرام است.)) و با اين بيان از تحقيرى كه حتى از ناحيه دوست ناآگاه بر بازماندگان شهيدان روا مى شد جلوگيرى مى نمايد.
اين امور نشان دهنده آن است كه زينب(س) بانويى سخت كوش, قاطع, پايا و پويا و پرصلابت در همه ابعاد كمالات انسانى بود. نتيجه اين كه او با اين كه كانون جوشان عاطفه و محبت و تحمل بود, كه هر پرستار بايد بهره اى از اين خصلت را دارا باشد, كانون خشم, صلابت و قاطعيت بود, كه هر شخص مبارز و مجاهدى, بايد با چنين كانونى رابطه تنگاتنگ برقرار سازد.
زينب(س) همانند پدرش و مادرش على و زهرا ـ عليهماالسلام ـ جامع صفات اضداد بود, اين همان مطلب است كه صدر المتإلهين مى گويد: ((لولا التضاد ماصح دوام الفيض عن المبدء الجواد;(5) اگر تضاد نمى بود, ادامه فيض از خداى بخشنده فيض صورت نمى گرفت.))
و به گفته مولانا در كتاب مثنوى:
رنج گنج آمد كه رحمت ها در او است
مغز تازه شد چو بخراشيد پوست
اى برادر موضع تاريك و سرد
صبر كردن بر غم و سستى و درد
چشمه حيوان و جام مستى است
كان بلندىها همه در پستى است
آن بهاران مضمر است اندر خزان
در بهار است آن خزان مگريز از آن
همره غم باش و با وحشت بساز
مى طلب در مرگ خود عمر دراز(6)
بنابراين, انسان هاى دلير, شجاع, قهرمان ميدان هاى جنگ و ستيز, مى توانند پرستار نيز باشند, و داراى كانونى از محبت و عاطفه كه راز و رمز پرستارى نيك است, گردند.
پرستارى و پاسدارى زينب (س)
زينب(س) در طول زندگى درخشان 65 سال خود در موارد گوناگون به كار مقدس پرستارى پرداخت, گاه پرستار مادر, گاه پدرش على(ع) و برادرش امام حسن(ع) بود, و از فرزندان كوچك امام حسن(ع) پرستارى مى كرد, پرستارى زينب(س) تنها در جنبه هاى مادى زندگى خلاصه نمى شد, بلكه او به عنوان يك مربى با تجربه و معلم آگاه به تربيت و پرورش روح و روان كودكان بى سرپرست مى پرداخت و به راستى در اين راستا نمونه بى بديل بود, چرا كه چنين كارى همان كار اصلى پيامبران و اولياى خدا است, و هدف از كتاب هاى آسمانى و قرآن است كه همان انسان سازى, و تربيت انسان هاى توانا و فرزانه باشد. زينب(س) در عين آن كه پاسدار رهبر و حجت خدا, و آرمان هاى او بود, پرستار نونهالانى بود كه اميد آينده اسلام بودند, و با نگهدارى و نگهبانى از آن ها, هم به رشد و ارشاد آن ها مى پرداخت و هم روحيه آن ها را تقويت مى كرد, و هم تا آخرين توان خود, آن ها را از گزند دشمن و حوادث تلخ حفظ و مراقبت مى نمود, در اين جا به عنوان نمونه نظر شما را به چند فراز از پاسدارى و پرستارى زينب(س) در ماجراى كربلا و اسارت, جلب مى كنيم:
1ـ زينب(س) پس از شهادت امام حسين(ع) و قبل از آن, از امام سجاد(ع) كه در آن روزها بيمار بود, پرستارى مى كرد, پاسدارى و پرستارى زينب(س) به حدى رسيد كه به دستور دشمن همه خيمه هاى خاندان رسالت را به آتش كشيدند. و اهل خيام به بيابان ها فرار كردند, ولى زينب(س) در خيمه امام سجاد(ع) ماند, با تلاش هاى خستگى ناپذير خود آتش آن خيمه را خاموش كرد, و از حجت خدا نگهبانى نمود, يكى از سربازان دشمن سراسيمه نزد زينب(س) آمد و با احساسات گفت: ((چرا فرار نمى كنى؟ مگر شعله هاى آتش را نمى بينى؟)) زينب به او فرمود: ((ما درميان اين خيمه شخص بيمارى داريم كه بسترى است و توان نشستن و برخاستن ندارد, چگونه او را تنها بگذارم با اين كه آتش از هر سو شعله مى كشد.))(7)
2ـ زينب(س) هنگام اسارت و در كوفه بيش ترين همتش در دو كار خلاصه مى شد, نخست اين كه از بازماندگان شهيدان پرستارى كند, دوم اين كه پيام شهيدان را با بهترين بيان به گوش مردم برساند. از اين رو, هنگامى كه سر بريده برادرش حسين(ع) را ديد, درد دل خود را آشكار نمود و در ضمن اشعارى, چند بار از يتيمان و سرپرستى آن ها سخن به ميان آورد, در يكى از آن اشعار چنين گفت:
((يا اخى لو ترى عليا لدى الاسر
مع اليتم لايطيق جوابا;
اى برادر! كاش على (امام سجاد) را همراه كودكان يتيم هنگام اسارت مى ديدى كه توان سخن گفتن نداشت.))
و در شعر ديگر مى گويد:
((ما اذل اليتيم حين ينادى
بابيه و لايراه مجيبا;(8)
چقدر پريشان و افسرده است يتيمى كه پدرش را بخواند, و جوابى از پدر نشنود.))
در اين فرازها مى بينيم زينب(س) همواره در فكر سرپرستى و پرستارى كودكان است, مبادا به آن ها آسيب برسد.
3ـ ابن زياد در كوفه دستور داد تا زينب(س) و همراهانش را در كنار مسجد كوفه در محلى كه هم چون زندان بود, بازداشت كنند, زينب(س) ديد آن بازداشتگاه به گونه اى است كه رفت و آمد مردم در آن جا آزاد است, و در اين ميان بازماندگان شهدا مورد شماتت, اهانت و تحقير قرار مى گيرند, و همين ضربه سختى بر روح و روان آن ها وارد مى سازد, بسيار نگران شد, چرا كه او تنها پرستار جنبه هاى مادى آن ها نبود, بلكه مى كوشيد روح سرافراز آن ها نيز آسيب نبيند, به پيش آمد و با صراحت چنين اعلام كرد:
((لا يدخلن عربيه الا ام ولد إو مملوكه, فانهن سبين كما سبينا;(9) هيچ زن از نژاد عرب حق ملاقات با ما را ندارد, جز كنيزان كه آن ها نيز مانند ما اسيرى ديده اند.))
آرى زينب(س) با آن درايت و بلند نظرى نگذاشت به شخصيت آنان كه زير پوشش پرستارىاش بودند, ضربه اى وارد آيد, كه اين كار از نظر روان شناسى, از اهميت به سزايى در حفظ روحيه زيردستان برخوردار است.
4ـ يكى از برنامه هاى مهم پرستارى, روحيه دادن به بيماران و شكست خوردگان است, حضرت زينب(س) به اين امر مهم بسيار توجه عميق داشت, در مجلس ابن زياد در كوفه, ابن زياد با گستاخى و بى ادبى در حضور بازماندگان شهيدان به زينب(س) گفت: ((حمد و سپاس خداوندى را كه شما را رسوا كرد و دروغ شما را آشكار نمود.)) اگر اين سخن گستاخانه بى جواب مى ماند, به روحيه بازماندگان شهيدان آسيب مى رسيد و اثر منفى مى گذاشت, ولى زينب(س) با كمال قاطعيت در پاسخ او فرمود: ((انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا; فقط شخص فاسق رسوا مى شود, و بدكار دروغ مى گويد و او ديگرى است, نه ما.))
ابن زياد گفت: ((ديدى خدا با برادرت و خاندانت چه كرد؟))
زينب(س) در پاسخ فرمود: ((ما رإيت الا جميلا…;(10) جز خوبى و زيبايى چيزى نديدم. آن ها افرادى بودند كه خداوند مقام شهادت را سرنوشتشان ساخت, از اين رو داوطلبانه به سوى خوابگاه هاى خود شتافتند, به زودى خداوند بين آنان و تو را جمع كند تا تو را به محاكمه بكشانند, اكنون بنگر در آن محاكمه چه كسى پيروز, و چه كسى مغلوب و درمانده است؟))
اين پاسخ هاى زينب(س) هم دفاع و پاسدارى از حريم اهداف شهيدان بود, و هم از آسيب رسانى معنوى دشمن به بازماندگان شهيدان جلوگيرى مى كرد, و هم روحيه اسيران را بالا مى برد. به اين ترتيب زينب(س) در ظاهر و باطن از يتيمان و شكست خوردگان ظاهرى, پرستارى مى كرد, و به راستى كه بار سنگين مسئوليت پرستارى را به طور شايسته به پايان رسانيد, و وجود آنان را وسيله خوبى براى افشاگرى و رسواسازى دشمن قرار داد.
O 5ـ در مجلس شاهانه يزيد نيز كه در پايتخت او دمشق برقرار بود, زينب(س) به نحو احسن سرپرستى و پرستارى خود را به پايان رسانيد, گرچه ايراد خطبه غراى آن حضرت علل مختلف داشت, ولى مهم ترين انگيزه آن كه جرقه آن را زد و موجب جوش و خروش زينب گرديد, اين بود كه مردى گستاخ در حالى كه اشاره به فاطمه دختر امام حسين(ع) مى كرد, به يزيد گفت: ((اين دختر را به عنوان كنيز به من ببخش.)) فاطمه از اين سخن لرزيد و دامن زينب(س) را گرفت. زينب(س) در اين جا با شديدترين برخورد, بر مرد شامى فرياد كشيد و فرمود: ((سوگند به خدا دروغ گفتى و خود را پست كردى, نه تو چنين حقى دارى و نه يزيد.))
يزيد به زينب(س) تندى كرد و گفت: تو دروغ مى گويى, اين كار در دست من است, اگر بخواهم مى توانم آن را انجام دهم, اين گفت وگو با شدت ادامه يافت و به خطبه حضرت زينب(س) منجر شد.(11) خطبه اى كه آن چنان كوبنده يزيد و يزيديان بود, و آن چنان نورانى بود كه سراسر مجلس را در قبضه حضرت زينب(س) قرار داد. و به گونه اى مجلس شاهانه يزيد را دگرگون كرد كه يزيد نتوانست از سخن زينب(س) جلوگيرى كند. يزيد و همه حاضران فهميدند كه چنين اقتدار و قهاريت از مردم عادى ساخته نيست, بلكه از ويژگى هاى اولياى الهى خواهد بود.
فرازى از گفتار زينب, در اعتراض به هتك حرمت به ساحت مقدس اسيران آل محمد(ص) بود, خطاب به يزيد فرمود: ((امن العدل يابن الطلقإ تخديرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبايا قد هتكت ستورهن و ابديت وجوههن…;(12) اى پسر كسانى كه جدمان آن ها را (در فتح مكه اسير كرد و سپس آزاد نمود), آيا عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را پشت پرده بنشانى, و دختران رسول خدا(ص) را به اين سو و آن سو بكشانى, پرده آنن را بدرى, و روى آنان را بگشايى, تا دشمنان آنان را از شهرى به شهرى ببرند, و بومى و غريب چشم به آن ها دوزند, نزديك و دور, شريف و پست, چهره آنان را بنگرند؟!))
آرى زينب(س) همان گونه كه در آخرين وداع با امام حسين(ع) در روز عاشورا به امام قول داده بود و عرض كرده بود: يابن امى طب نفسا و قر عينا, فانك تجدنى كما تحب و ترضى;(13) اى پسر مادرم! خاطرت آرام و چشمت روشن باد, مرا آن گونه يابى كه دوست دارى و خشنود هستى.))
با پاسدارى و پرستارى شجاعانه و ايثارگرانه خود, به قول خود با بهترين روش عمل كرد.
پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) علامه مجلسى, بحار, ج81, ص225. 2 ) محقق بيرجندى, كبريت الاحمر, چاپ اسلاميه, ص118 و 119. 3 ) ابى منصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى, احتجاج طبرسى, ج2, ص109. 4 ) علامه مجلسى, بحار, ج45, ص134. 5 ) ملا صدرا, اسفار, ج3, ص117. 6 ) مولانا جلال الدين, ديوان مثنوى به خط ميرخانى, ص161, (دفتر دوم) 7 ) محدث حايرى, معالى السبطين, ج2, ص88, حجه الاسلام ذبيح الله محلاتى, رياحين الشريعه, ج3, ص106. 8 ) علامه مجلسى, بحار, ج45, ص115. 9 ) محقق جزائرى, الخصائص الزينبيه, ص288. 10 ) امين الاسلام طبرسى, اعلام الورى, ص247. 11 ) همان, ص249. 12 ) علامه مجلسى, بحار, ج45, ص133. 13 ) محدث حائرى, معالى السبطين, ج2, ص26.