سيرى در زندگى, مبارزات و انديشه هاى شهيد سيد عبدالكريم هاشمى نژاد
قسمت اول
حماسه سراى ايثار
سيد عبدالكريم هاشمى نژاد, از چهره هاى برجسته اى بود كه در ابعاد گوناگون علمى, اخلاقى و مبارزاتى سرآمد همگنان به شمار مى رفت. او با سخنان عميق و آتشين و فريادهاى پرشور خود, حماسه سراى ايثار و شهامت بود و در همان حال كه به افشاى ماهيت استبداد مى پرداخت از نشر انديشه هاى اسلامى و تغذيه فكرى جوانان غافل نبود. وى در برخورد با انحراف ها و كژروىهاى جوانان اهل مجامله و ملاحظه نبود و مى كوشيد تا حقيقت را براى مشتاقان روشن كند.
اين استوانه استقامت و ستاره پرفروغ آسمان فضيلت در قلمرو خراسان نقطه اتكاى مهمى براى امت اسلامى محسوب مى شد و از سوى ديگر مورد توجه و حمايت رهبرى انقلاب هم بود. حضرت امام خمينى (قدس سره) در تجليل از وى فرمود: ((شهيد هاشمى نژاد كه من از نزديك با او آشنا بودم و خصال و تعهد آن شهيد را لمس كرده بودم و مراتب و مجاهدت آن بر اشخاصى كه او را مى شناسند پوشيده نيست…))(1)
دوران شكوفايى
در يكى از روستاهاى بهشهر سيد حسن, پدر سيد عبدالكريم روزگار مى گذرانيد تا آن كه به شهر مزبور رحل اقامت افكند و پس از ازدواج با زنى پاكدامن به نام ((ساره)) در جايى به نام ((فراش محله)) كلبه اى محقر و آميخته به صفاى روحانى براى خود تدارك ديد(2), سيد حسن راه پر مشقت كسب حلال را براى خود برگزيد و در مغازه اى نفت فروشى مى كرد.
يك سال پس از ازدواج; يعنى در سال 1311 هـ.ش چشمان سيد به رخسار فرزند پسر روشن شد, چون سيماى پسر را مشاهده كرد, از خداوند خواست تا او را از مبلغان دين قرار دهد و از اين طريق باقيات صالحاتى براى وى در نظر گرفته شود.
اين كودك نورسته در پرتو تربيت پدرى مهربان و خوش طينت و پرورش مادرى مشفق, دوران صباوت را با طراوت معنوى پشت سر نهاد و از همان سال هاى كودكى با نغمه هاى آسمانى و قرآن و دعا انس يافت و با حضور در مجالس تجليل از مقام اهل بيت(ع) روان خويش را با زمزم جوشان اين خاندان شست وشو داد. نهال شهامت در بوستان اين خانواده آن چنان عطرافشانى كرد كه وقتى سيد عبدالكريم چهارده بهار را پشت سر نهاد, ستم را در زواياى زندگى مردم نظاره گر گشت و بدون آن كه واهمه اى به دل راه دهد فرياد زد: روزگارى خواهد آمد كه ما اين بساط ستم را واژگون خواهيم نمود!
شوق دانش اندوزى
اين نوجوان به دليل استعداد ذاتى و تربيت خانوادگى طالب آن گشت تا از دانش اهل بيت(ع) خود را سيراب كند و جان تشنه اش را با زلال معارف معنوى سيراب سازد و سرانجام با شور و شوق وافر و كسب اجازه والدين عزم خويش را جزم نمود تا به حوزه علميه ((كوهستان)) واقع در شش كيلومترى بهشهر گام نهد, آن زمانى كه رضاخان مى كوشيد مراكز فراگيرى علوم دينى در ايران محدود يا برچيده شود. آيه الله كوهستانى كه تازه از نجف بازگشته و انديشه خويش را با علوم دينى غنا بخشيده بود, در آبادى مزبور حوزه علميه داير ساخت تا از اين طريق بتواند طالبان معارف ناب تشيع را پرورش دهد, سيد عبدالكريم در قسمت بيرونى منزل آيه الله كوهستانى در حجره اى اقامت گزيد و به فراگيرى مقدمات علوم اسلامى اهتمام ورزيد. او هميشه اين دوران را نقطه عطفى در زندگى اخلاقى و ايمانى خود مى دانست و هر وقت خاطرات اين محيط علمى را از ذهن خويش مى گذرانيد اظهار ابتهاج مى نمود.(3)
هاشمى نژاد, پس از مدت ها تحصيل در محضر آيه الله كوهستانى و استفاده از پرتوهاى علمى اين مجتهد مهذب, به شوق بهره گيرى از معارف حوزه علميه قم با كوله بارى از تجارب ارزنده اى كه استادش به وى آموخت راهى قم گشت و تصميم گرفت در جوار بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه(س) تحصيلات را ادامه دهد, نخست در جست و جوى كسى بود كه استادش ـ آيه الله كوهستانى ـ به وى توصيه نموده بود از شعاع تقوا و عطر معنويش برخوردار گردد, اين فرد شيخ على كاشانى بود كه سيد عبدالكريم با ديدنش مجذوب رفتارهاى صميمى و دل سوزانه اش گشت, شاگرد و استاد منزلى را اجاره كرده با هم زندگى مى كردند, اشتياق سيد جوان به عبادت, مناجات شبانه و تزكيه درون و يافتن چنين ستاره فروزانى موجب گرديد تا مدتى از قيل و قال درس دور مانده و در اين شط روحانى و ملكوتى شنا كند و به همين دليل در جلساتى كه طلبه ها داشتند كم تر ديده مى شد. شيخ على كاشانى در قم درس اصول تدريس مى نمود كه سيدعبدالكريم تقريرات درس استاد را يادداشت نموده است, اما آن چه موجب شده بود به گرد چنين شمعى, پروانه وار بچرخد اين بود كه شيخ على كاشانى به قول يكى از مراجع تقليد دريايى از مرواريد بود كه شب ها را با سجده هاى طولانى, نغمه هاى آسمانى و كنترل اميال درونى صبح مى نمود و علاقه به خاندان عصمت در تمام وجودش نمايان بود.(4)
روى آوردن به حالات عرفانى و تصفيه درون و خودسازى موجب آن نشد تا هاشمى نژاد گوشه عزلت برگزيند و از زندگى اجتماعى اجتناب كند, بلكه احساس كرد بخشى از حالات ايمانى و مراتب تقوا بدين وسيله كسب مى گردد و بايد با ازدواج و تشكيل خانواده اين مدارج را تقويت كرد, لذا هنگامى كه در قم سرگرم تحصيلات بود; حدود سال هاى 1335 ـ 1336 هـ.ش به مشهد مهاجرت نمود تا سنت ديرپاى محمدى(ص) را تحقق بخشد و با انتخاب همسرى پاك و خوش خو, اساس يك زندگى سالم را بنيان نهد.(5) دوستى هم حجره اى داشت كه از تصميم سيد آگاه شد و هر دو از يكديگر خواهر هم را خواستگارى نمودند, بعد از توافق و جلب رضايت, مراسم ازدواج در مجاور بارگاه نورانى هشتمين فروغ امامت و در حضور حضرت آيه الله العظمى سيد محمد هادى ميلانى برگزار شد و بدين گونه سيد, زندگى نوينى را با گزينش همسرى مشفق آغاز كرد. گرچه اين پيوند منزل هاشمى نژاد را سرشار از نشاط و شادمانى توإم با معنويت نمود ولى در سال بعد مرگ پدر چون شرنگى تلخ زندگى را حداقل براى مدتى كوتاه ناگوار ساخت و با استعانت به صبر و استقامت توانست اين دوران آشفته را پشت سر نهد.
هاشمى نژاد, بار ديگر به قم بازگشت و تحصيلات را در اين شهر پى گرفت, او اين سعادت را داشت كه دوره درس خارج اصول را از محضر رهبر كبير انقلاب حضرت امام خمينى(قدس سره) بياموزد و هشت سال متوالى شاگرد آن روح قدسى باشد. در زمانى كه وى از خرمن پربار امام خوشه چينى مى كرد, آن فقيه عارف از نزديك ناظر كمال جويى اين شاگردش بود و خصال نيك و فضايل عالى و تعهد آن شهيد را كاملا لمس نموده و ميزان آگاهى و دانش و مجاهدتش نيز از نظر تيزبين امام مستور نماند.(6)
به علاوه آن سيد شهيد به درس آيه الله العظمى بروجردى راه يافت و با استعداد درخشان و كوشش علمى مباحث فقه و اصول را دنبال كرد و قادر به استنباط و اجتهاد گرديد ولى چنين توان مندى را در پوشش فروتنى و اخلاص نگه داشت.(7) او پس از سال ها تحصيل در مدرسه فيضيه قم و آراسته شدن به علم و فضيلت به سال 1340 هـ.ش (هنگام ارتحال آيه الله بروجردى) به مشهد مراجعت نمود و در خيابان ((دريادل)) اين شهر و در حوالى كوچه ((تكيه على اكبرىها)) منزلى را براى سكونت ابتياع نمود, و در مدرسه علميه ضمن تدريس و تربيت طلاب آنان را با مقتضيات زمان و رخدادهاى سياسى ايران و جهان اسلام و ساير مسايل ضرورى آشنا مى كرد. هاشمى نژاد با وجود آن كه خود مدرسى در سطح بالا به شمار مى رفت و سطوح عاليه حوزه را تدريس مى نمود, مى كوشيد استفاده از محضر اساتيد مشهد را غنيمت بشمارد به همين دليل در درس معارف و فلسفه آيه الله حاج شيخ مجتبى قزوينى شركت نمود و در همين جلسات با مقام معظم رهبرى و آيه الله واعظ طبسى آشنا گشت.(8)
خروش خردمندانه
همان گونه كه اشاره شد شهيد هاشمى نژاد از دوران نوجوانى با شجاعت و شهامت از رژيم استبدادى نفرت داشت, اما چنين بعدى از ويژگى وى در سال هاى بعد شكل جدىترى به خود گرفت و در سال هاى 1335 تا 1340هـ.ش كه در نقاط گوناگون كشور برفراز منبر مى رفت از طاغوت و اعوان و انصارش انتقاد مى نمود و به افشاى حقايق مى پرداخت و به كرات شهربانى او را احضار مى نمود و به آن جا كشيد كه سيد را ((ممنوع المنبر)) نمودند اما با شروع نهضت امام خمينى(قدس سره) از سال 1341 هـ.ش به دليل آشنايى با انديشه استاد خويش و سوابق مبارزاتى با قاطعيت و سرعت شهيد هاشمى نژاد در طيف نيروهاى پيرو امام حضور خود را نشان داد.(9)
فعاليت هاى سياسى شهيد هاشمى نژاد به طور عمده سخنرانى هايى بود كه در محافل گوناگون ايراد مى نمود و نيز روشنگرىهايى كه در مجالس خصوصى مطرح مى گشت, كمك هاى مالى به گروه هاى اسلامى مبارز و نشر اعلاميه از ديگر تلاش هاى اين شهيد در جهت محو تيرگى استبداد بود. رژيم شاه به جز سخنرانى هايى كه توسط وى صورت مى گرفت از برنامه هاى غيرعلنى اين دانشمند بزرگوار اطلاعى نداشت و به دليل روش خردمندانه و استراتژى آن نامدار عرصه ايمان براى چنين فعاليت هايى مورد بازجويى قرار نگرفت و عوامل ساواك موفق نشدند سند و برگه اى در اين رابطه به دست آورند, از سال 1342 تا 1357 هـ.ش شهيد هاشمى نژاد پنج بار بازداشت شد.
بار نخست بازداشت ايشان شب 15 خرداد 1342هـ.ش بود. آرى با آغاز قيام خونين خرداد 1342, استاد شهيد كه امام خمينى را در ذره ذره وجود خويش لمس كرده و براى لبيك گفتن به پيام رهبر, خود را آماده نموده بود, تمامى تعلقات را از خويش زدود و شبى كه سپيده دم آن حماسه آغاز انقلاب اسلامى را رقم مى زد در تهران پس از ايراد يك سخنرانى پرشور به همراه عده زيادى از علما و خطبا دست گير و زندانى شد و از همان گام هاى اول مبارزه, طعم تلخ آزار و تعقيب و زندان رژيم منفور شاه را چشيد ولى هر روز از روز قبل استوارتر و مقاوم تر در راه به ثمر رسيدن درخت تنومند و پربار انقلاب اسلامى گام برداشت.(10) در بار اول با تعدادى از دانشمندان و روحانيان مشهور در زندان به سر مى برد كه يكى از اين چهره هاى سرشناس آيه الله شهيد مرتضى مطهرى ب(11)ود.
آيه الله ميلانى پس از دستگيرى امام در خرداد 1342 به منظور حمايت از راه آن ابراهيم(ع) عصر و تإييد مرجعيت ايشان به حضرت امام حسين(ع) توسل جست و جان بر كف در چهاردهم تير 1342هـ.ش خود را به تهران رسانيد و ضمن بيانيه اى نگرانى خود را از سرنوشت امام خمينى و دستگيرى برخى علماى ديگر اعلام كرد و پس از انتقال به مشهد يعنى در تاريخ 19 مهرماه 1342 در مجلس خطابه شهيد هاشمى نژاد كه در محله عيدگاه مشهد ـ منزل اخوان فاطمى ـ داير بود شركت كرد. هاشمى نژاد ضمن تقدير از شخصيت ايشان, اظهار داشت: اگر حضرت آيه الله ميلانى به تهران مراجعت نمى نمود شايد حالا حضرت آيه الله امام خمينى در ميان ما نبودند در پس پرده نقشه هاى شومى پى ريزى شده بود كه با هجرت ايشان بى اثر شد, در پايان همين سخنرانى, هاشمى نژاد از مردم خواست تا در بيستم مهر ;1342 يعنى فرداى همان روز در ((مسجد فيل))(12) در ضلع جنوبى خيابان صفوى شركت كنند ايشان در مسجد ياد شده طى سخنرانى مفصلى لوايح شش گانه شاه را كه آن روز با هياهوى زياد از آن اسم مى بردند با بحث هايى مستدل و براهين قوى رسوا نمود و با پتك فريادش خشم مردم را در مسير سيلى خروشان هدايت نمود تا بنيان ستم را فرو ريزند,(13) در آخرين جلسات اين دوره سرانجام عوامل رژيم طاقت نياوردند و مسجد فيل را محاصره نموده و به حاضرين در آن يورش برده و پس از گشودن آتش بر روى مردم و زخمى نمودن عده اى, سيد عبدالكريم هاشمى نژاد را دستگير نمودند. مردم اجتماع كرده و مقاومت مى كردند تا از بردن سيد توسط ساواك ممانعت به عمل آورند و حتى پيرمردى خود را جلو ماشين حامل شهيد هاشمى نژاد انداخت ولى دژخيمان رحم نكرده و او را زير لاستيك اتومبيل له نمودند! در همان زمان به وسيله ((فرسيو)) معدوم حكم اعدام سيد صادر گرديد ولى خداوند مى خواست اين ذخيره خودش را براى موقعيت هاى ديگر نگه دارد و نتوانستند اين نقشه را عملى كنند.(14) رويداد مسجد فيل, تهران را به وحشت انداخت و از ساواك مركز جمعى به منظور رسيدگى به حوادث مذكور وارد مشهد شدند.(15) بعد از آن, هاشمى نژادبه دليل اختناق و فشار دستگاه, در مشهد فعاليت خود را كاهش داد, ولى براى سخنرانى به ديگر شهرستان ها مسافرت مى كرد, مدتى در ((مسجد سيد)) اصفهان به منبر مى رفت و پس از اتمام برنامه اصفهان به شيراز هجرت كرد تا ضمن زيارت و سياحت, اوضاع شهر مزبور را به لحاظ اجتماعى ـ سياسى مورد بررسى قرار دهد, اما چون فرداى آن روز در مسافرخانه شيراز اقامت گزيد, ايشان را بازداشت نموده و به اصفهان برده و تحويل ساواك اين شهر دادند.(16)
اين اسوه مقاومت هر سال, در سال روز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) مراسم سوگوارى در منزل خود برگزار مى كرد و با اين كه از سخنرانى منع شده بود, براى حاضرانى كه در خانه اش گرد آمده بودند, سخنانى ايراد نمود و به بررسى زندگى يكايك معصومين(ع) و مبارزاتشان با ستم گران معاصر خويش پرداخت و عزادارى آن روز با ذكر حوادث خونين فيضيه از سوى هاشمى نژاد به هم آميخت و اشك حاضران را جارى ساخت. در پى آن روز شنبه 24 خرداد 1353 هـ.ش با حضور طلاب و ساير اقشار مردم راه پيمايى باشكوهى در خيابان هاى مشهد به راه انداخت, عوامل رژيم پهلوى كه متوجه نقش هاشمى نژاد در اين برنامه بودند جهت دست گيرى وى, يك روز صبح به منزلش هجوم برده و سيد را براى چهارمين بار بازداشت نموده و روانه زندان كردند.(17)
بار ديگر نيروهاى امنيتى طاغوت به خانه سيد يورش بردند و چند ساعتى با اسلحه و رفتارهاى خشن در غياب ايشان در منزلش بودند, هاشمى نژاد در اين زمينه مى گويد: ((چون وارد خانه شدم, ديدم بغل ديوار ايستاده اند و مسلسل هم در دست دارند, ما را بازداشت نموده و روى سرمان را پوشانيده تا جايى را نبينيم و به اين صورت روانه زندان ساواك شدم)).(18)
محور مبارزه
يك شنبه سياه, يكى از روزهاى خونين دوران مبارزات مردم مشهد, عليه رژيم پهلوى و در عين حال يكى از باشكوه ترين صحنه هاى نبرد و مقاومت دليران اين شهر مقدس به خاطر تحقق آرمان هاى اسلامى بود, در چنين روزى (دهم دىماه 1357) عمال سفاك رژيم پهلوى هر كس را در كوچه و بازار يافتند, هدف رگبار گلوله قرار دادند و بسيارى از مردم بى گناه را كشته و خانواده هاى كثيرى را داغ دار نمودند, آن روز از ساعت يازده صبح تا چهار بعد از ظهر صداى رگبار مسلسل ها قطع نشد.(19) شهيد هاشمى نژاد كه تقريبا رهبرى مبارزات مشهد را عهده دار بود, در چنين زمانى تا مرز شهادت پيش رفت. حوالى استان دارى خراسان, مزدوران شاه شروع به تيراندازى مى نمايند و مردم به تصور اين كه از كوچه ها راه عبور مى باشد به معابر فرعى پناه مى بردند, سيد كه در كوچه پناه گرفته بود به دليل فشار زياد جمعيت در حال خفه شدن بود كه عده اى متوجه شده, او را روى دست به خانه مى برند.(20)
مقام معظم رهبرى, خاطر نشان نموده اند: ((وقتى در آن سال از تبعيد به مشهد بازگشتم, ديدم آن شهر بر محور ايشان و آقاى طبسى مى گردد, در آن روزها در يكى از مساجد جمع مى شديم و مشغول كار بوديم و چون منازل ما ناامن بود به خانه هايمان نمى رفتيم و در خانه يكى از دوستان دور از چشم ساواك شب را صبح مى كرديم, در يكى از شب هاى دى ماه 1357 به منزل هاشمى نژاد مواد منفجره پرتاب كردند و چون سيد در خانه نبود, از اين سوء قصد جان سالم به در برد.))(21)
در مجلس بزرگ داشت شهداى يك شنبه سياه كه در مسجد گوهرشاد برگزار گشت, هاشمى نژاد با بهره گيرى از آيات قرآن اين مرحله از مبارزه را مهم و سرنوشت ساز دانست و افزود: ((دشمن مى كوشد با خشونت, مقاومت را درهم شكند, ولى امت مسلمان چون فولاد آبديده مى شوند و براى برخورد با حوادث ديگر مهيا مى گردند)).(22)
وقتى انقلاب به پيروزى رسيد اين مرد بزرگوار, در حفظ نظم شهر و محافظت پادگان ها نقش به سزايى داشت و به اتفاق آيه الله واعظ طبسى موفق گرديد پادگان مشهد و پادگان لشكر 77 را از دست برد افراد فرصت طلب دور نگه دارد و سلاح ها را حفظ كند و شهر را با آرامش اداره نمايد, چندين ماه متوالى كار توان فرسا و پى گير, شرح حال اين سيد شهيد در ماه هاى نخست بعد از پيروزى انقلاب اسلامى بود.
آن سخنرانى هاى پرشور و آتشين در قبل از نهضت و بعد ازآن بركات زيادى به بار آورد و در همه جا به افكار عمومى سمت و سو مى داد و به فرمايش مقام معظم رهبرى زندگى اين عالم بصير با همه فراز و نشيب هايش يك خطابه پرشور و هنرمندانه بود, به قول شاعر:
به سر برد او خطبه نامدار
فرود آمد از منبر روزگار(23)
ادامه دارد
پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) فرازى از سخنان امام خمينى درخصوص شهيد هاشمى نژاد در جمع نمايندگان شوراهاى اسلامى روستايى سراسر كشور, صحيفه نور, ج9, ص75. 2 ) ديدار با ابرار, ص45, شهيد هاشمى نژاد فرياد فضيلت, مرتضى بذرافشان, ص16. 3 ) مجله پيام انقلاب, نهم مهرماه سال 1364, شماره 94, ص14. 4 ) روزنامه جمهورى اسلامى, ويژه نامه شهادت سرداران ارتش و شهيد هاشمى نژاد, 17 آبان 1360, ص6 و نيز مجله پيام انقلاب, همان شماره, ص14. 5 ) مإخوذ از فرمايشات مقام معظم رهبرى مندرج در ويژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى, ص3. 6 ) با الهام از بيانات امام خمينى (قدس سره) نگاه كنيد: صحيفه نور, ج9, ص75. 7 ) ديدار با ابرار, همان مإخذ, ص44. 8 ) همان مإخذ, ص48 و 49. 9 ) بررسى بعد سياسى ولايت فقيه از ديدگاه شهيد هاشمى نژاد, مقدمه, ص11. 10 ) پيام انقلاب, 10 مهرماه 1361, شماره68, ص16. 11 ) بررسى بعد سياسى ولايت فقيه ص15. 12 ) اين مسجد باعنايت به سوره فيل قرآن يك قرن قبل ساخته شد و در سال 1323 هـ.ش به اهتمام سيد مرتضى مصباح توسعه يافت. 13 ) فصلنامه پانزدهم خرداد, سال سوم, بهار 1372, شماره11, ص30 ـ 31. 14 ) شاهد بانوان, شماره25, اول مهرماه 1362, ص4. 15 ) فصلنامه پانزدهم خرداد, همان, ص31, 16 ) بررسى بعد سياسى ولايت فقيه ص15. 17 ) ديدار با ابرار, ص82, مإخذ قبل, ص15. 18 ) بررسى بعد سياسى ولايت فقيه ص15. 19 ) مجله 15 خرداد, شماره مسلسل 10, ص55. 20 ) شاهد بانوان, همان مإخذ, ص5. 21 ) ويژه نامه جمهورى اسلامى, همان مإخذ, ص3. 22 ) مجله 15 خرداد, همان. 23 ) ويژه نامه جمهورى اسلامى.