مدرس و قرارداد استعمارى وثوق الدوله


سلطه طلبى بيگانگان
ميرزا حسن خان وثوق الدوله (حسن وثوق) فرزند ميرزا ابراهيم معتمد السلطنه و برادر بزرگ احمد قوام (قوام السلطنه) بود. وى در جوانى تحصيلات عربى و فارسى خود را به پايان رسانيد و در دوره مشروطيت ترقى كرد و به مقاماتى رسيد. زبان فرانسه و انگليسى را هم كم و بيش آموخت. وى پس از فتح تهران در سال 1327هـ.ق به عضويت هيإت مديره درآمد, هيئت مزبور عده اى را محكوم به اعدام نمود كه از آن جمله شيخ شهيد, عالم متفكر و مبارز فضل الله نورى بود.
در واقع وثوق الدوله كه از اعضاى محاكمه انقلابى مشروطه بود همراه با سپهدار اعظم (مإمور فتح تبريز و سركوبى مشروطه خواهان از طرف محمد على شاه), سردار اسعد (از خوانين بختيارى و سهام دار عمده شركت نفت در قرارداد شوم 1901م دارسى) و تقى زاده از دوستان انگلستان و دارندگان نشان سى بى از آن دولت بودند.(1)
وثوق الدوله, در 29 شوال1334 هـ.ق نخست وزير و وزير امورخارجه شد و در كابينه ((عين الدوله)) در تاريخ ششم صفر 1336 هـ.ق به وزارت فرهنگ تعيين گرديد و در 29 شوال 1336 براى بار دوم نخست وزير شد و وزارت كشور را نيز به عهده گرفت. هيإت دولت وى دو سال به طول انجاميد, در مدت مذكور به حمايت دولت انگلستان نخست وزير مقتدر و يكه تاز ميدان بود. وثوق الدوله, علاوه بر سياست مدارى, خود را روشنفكر مى دانست و گاهى در ((معقولات)) هم دخالت مى كرد و يك سخنرانى در معرفى كانت (فيلسوف معروف) از وى به يادگار مانده است, طبع شعر داشت و ديوانش با مقدمه ملك الشعرإ بهار به طبع رسيد. او پس از مشروطيت يك بار وزير فرهنگ, دوبار وزير دادگسترى, دو بار وزير كشور, چهار بار وزير دارايى, هفت بار وزير خارجه و دوبار نخست وزير بوده است.
پس از به وقوع پيوستن انقلاب اكتبر 1917م. روسيه, رقيب سرسخت انگلستان, دچار آشوب و جنگ داخلى شد و براى مدتى هر چند كوتاه و موقت نتوانست, در امور سياسى بين المللى از جمله ايران مداخلاتى داشته باشد. در اين حال, راه براى انگليسى ها هموار گرديد و آنان درصدد برآمده تا با استفاده از موقعيت پيش آمده, بنيان نفوذ خود را در ايران مستحكم تر نموده, اين كشور را به صورت منطقه اى نيمه مستعمره درآورند. بدين منظور, سرپرسى كاكس (وزير مختار انگليس) در دوازدهم ذىقعده 1337 مطابق با مرداد 1298 هـ.ش قرار داد نهم اوت 1919 م را با وثوق الدوله نخست وزير وقت منعقد نمود.(2)
اين قرارداد شش ماده اى, ضامن همه منافع ((انگليسى))ها در ايران بود و به موجب آن دو ركن اعظم كشور; يعنى ارتش و دارايى تحت نظر مستشاران انگليسى قرار مى گرفت و تسلط كامل و بلامانع انگلستان بر ايران تإمين مى شد. روزنامه ((ايران)) كه به شدت از كابينه وثوق الدوله دفاع مى كرد, به زمينه سازى پرداخت و به انتشار مقالاتى در توجيه چنين پيمانى مشغول شد و افكار و اذهان را براى آگاهى از متن اين قرارداد آماده مى ساخت, اما ديرى نگذشت كه ((وثوق الدوله)) ناگزير شد متن پيمان را همراه با يك بيانيه تشريحى منتشر سازد و به اين ترتيب دست به آن ديوانگى سياسى زد كه طبع شاعرانه اش مى گفت:
با عقل مجرد نتوان رست زغوغا
اينجاست كه ديوانگيى نيز ببايد
بر اثر اين قرارداد قشون ژاندارم و قزاق متحدالشكل شده به يك صورت درآمدند. ((آرميتاژ اسميت)) براى اداره ماليه و ((ژنرال ديكسن)) جهت اداره قشون وارد ايران شدند. اين قرار داد برترى مسلم انگلستان را بر حكومت نوبنياد شوروى سابق در ايران ممكن مى ساخت و نفوذ خارق العاده آن دولت را در امور داخلى ايران فراهم مى كرد,(3) پس از سرنگونى حكومت استبدادى روسيه تزارى اميد مى رفت كه انگلستان استقلال و تماميت ارضى ايران را محترم بشمارد كه انتظار بى جايى بود, زيرا او كه در جنگ پيروز شده و از حوادث تاريخى كه بر روسيه مى گذشت نگران و بيمناك بود, همين كه سپاهيان روس خاك ايران را ترك كردند بى سر و صدا جاى آن ها را گرفت و به مرزهاى قفقاز و آسياى ميانه نزديك شد و براى حفظ امپراتورى خود با دولت وقت ايران (وثوق الدوله) كنار آمد.(4)

زمينه هاى انزجار
((لرد كرزن)) وزير خارجه وقت دولت بريتانيا, زمان نامناسبى را براى اين طرح انتخاب كرد. حضور تعداد زيادى سرباز انگليسى و هندى در خاك ايران موجب برانگيخته شدن احساسات ملى گرايى شد, دست گير نمودن و تبعيد مخالفان سياسى توسط بريتانيا, بركنارى مقامات مخالف انگليس و فشار به شاه براى تعيين وزراى ((انگلوفيل)) در تهران با مخالفت شديد رو به رو مى شد, غرور ايرانى ها تحريك شده و با دلايل مكفى انگليس ها متهم شدند, اما با همه اين شرايط آشفته به نظر وى, ايران نقطه ارتباط حياتى در يك زنجيره دفاعى بود كه از ((درياى مديترانه)) تا ((پامير)) ادامه داشت. اين عهدنامه, دست انگليس را در دور نگه داشتن ديگران در امور ايران باز نگه مى داشت. فرانسه و روسيه مذاكرات محرمانه پيرامون اين قرار داد و نقشى را كه معاهده مزبور به انگليس مى داد, مورد انتقاد قرار دادند, اما ايرانيان به رهبرى شخصيت هاى مذهبى و هدايت و افشاگرى علما و مشاهير دلسوز قرارداد مزبور را عاملى براى افزايش قيمومت خارجيان بر ايران دانسته كه با استقلال ملى مغايرت داشت. وزراى سه گانه ايران; يعنى وثوق الدوله نخست وزير, اكبر ميرزا صارم الدوله, وزير ماليه و پسر ظلل السلطان, فيروز ميرزا نصرت الدوله, وزير خارجه و پسر بزرگ فرمانفرما كه ((كرزى)) و ((كاكس)) در تهران با آن ها مذاكره كردند, مورد نفرت مردم بوده و آن ها را به عنوان تحت الحمايه و عروسكان انگليس مى شناختند, به خصوص پس از آن كه معلوم شد دولت بريتانيا پاداش قابل توجهى به آن ها پرداخته است,(5) زيرا به گفته منابع موثق هر كدام با 130 هزار ليره اى كه دريافت داشتند, در واقع هر ايرانى را به قيمت صد دينار به انگلستان فروختند و اين مبلغ رشوه دريافتى, در نوامبر 1920م در مجلس عوام انگلستان تإييد شد, حقيقت قرارداد را مستر ((ايدن)) نخست وزير انگلستان در مجلس عوام, به سال 1321 هـ.ش طى سخنى ابراز داشت: ما نمى خواهيم بار ديگر در ايران منفور خاص و عام شويم و مانند دورانى كه قرارداد 1907 و 1919 منعقد شده بود, در نظر مردم ايران بى ارزش و منفور باشيم.(6)

سلب اقتدار مردمى
اسناد اين قرارداد نشان مى دهد كه استعمار انگليس به ماهيت كار خود واقف بوده و آگاهانه براى تحميل آن به ايرانيان وارد ميدان شده و مقاصد شوم خود را بدين وسيله عملى مى سازد. قرارداد با الفاظى خوش, قدرت واقعى و اراده مردم ايران را سلب نموده و نظامات اداره كشور را به دست ميهمانان انگليسى كه دعوت و وارد شدند مى سپرد و با نظر افكندن به مفاد آن معلوم مى شود كه انگلستان با كمك گروهى روشنفكر بيمار غرب باور, سطحى نگر و وطن فروش كه به اريكه قدرت سوار بودند, مى خواهند نيت پليدى را پى بگيرند قرارداد مورد اشاره در هفت ماده و يك ضميمه تنظيم شد و ضمائم ديگرى داشت كه كاملا سرى و محرمانه و به زبان فرانسه بود كه پس از چهل سال آن نكات سرى در كتاب اسناد سياسى وزارت خارجه انگلستان انتشار يافت, در اين مذاكرات وطن فروشانه, وزير مختار انگليس (كاكس) به وثوق الدوله, صارم الدوله و نصرت الدوله اعلام مى دارد, در صورت لزوم به امپراتورى انگليس پناهنده شوند.(7)
ماده دوم: ((دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار متخصص را كه براى لزوم استخدام آن ها را در ادارات مختلف بين دولتين توافق حاصل گردد به خرج دولت ايران تهيه خواهد كرد. اين مستشارها با كنترات, اجير و به آن ها اختيارات متناسبه داده خواهد شد. كيفيت اين اختيارات بسته به توافق بين دولت ايران و مستشارها خواهد بود.))
ماده سوم: ((دولت انگليس به خرج دولت ايران صاحب منصبان و ذخاير و مهمات سيستم جديد را براى تشكيل قوه متحدالشكلى كه دولت ايران ايجاد آن را براى حفظ نظم در داخله و سرحدات در نظر دارد, تهيه خواهد كرد, عده و مقدار ضرورت صاحب منصبان و ذخاير و مهمات مزبور به توسط كميسيونى كه از متخصصين ايرانى تشكيل خواهد گرديد و اختيارات دولت را براى تشكيل قوه مزبور تشكيل خواهد داد, معين خواهد شد.))(8)
وثوق الدوله, پس از امضاى پيمان مذكور انتخابات را در شهرها آغاز كرد تا هرچه زودتر قرارداد را در مجلس مطرح سازد, اما استعمارگران انگليسى كه از ضعف حكومت مركزى و آشوب هاى گوشه و كنار كشور و دخالت هاى مسلحانه قواى خود در ايران و بيرون رفتن سپاهيان رقيب تزارى بهره بردارى خوبى را آغاز كرده بودند, در انتظار گشايش مجلس و تصويب احتمالى آن ننشستند و در پياده كردن مفاد پيمان درنگ ننمودند, آرى وثوق الدوله براى گرفتن چند ميليون ليره انگليسى و استحكام مقام رياست خويش حاضر شده, در حال داير نبودن مجلس شورا بر خلاف قانون اساسى قراردادى با انگليسيان ببندد كه در حكم تسليم كردن مملكت به بيگانه بوده باشد, رئيس دولت طورى چشمش بسته شد كه غير از انگليس و پيروزى او چيزى را نمى بيند.(9)

واكنش انديشمندان
انتشار متن قرارداد موجى از خشم در بين خردمندان, مردم و دلسوزان استقلال ايران پديد آورد. مطبوعات آزاد و ملى كه در فضاى سياسى تازه نفوذ دوباره اى كسب كرده بودند در برابر قرارداد واكنشى سخت نشان دادند. صفحات روزنامه ها از انتقادات بر ضد ((وثوق الدوله)) انباشته شد. روشنفكران متعهد و انديشمندانى كه خطر را درك كردند و عوارض سوء اين قرارداد را شديد و غير قابل ترميم دانستند با چاپ و نشر شب نامه مخالفت خويش را با اين رويداد اعلام داشتند, فقط روزنامه هاى ((رعد)) و كم و بيش ((ايران)) به دفاع از پيمان و دولت مى پرداختند. با بالا گرفتن موج مخالفت با دولت, منور الفكرى چون ((وثوق الدوله)) كه حقوق بگير انگليس بود, براى فرونشاندن خشم ها و پيشبرد مقاصد خود, حكومت نظامى اعلام كرد و بسيارى از آزادىخواهان واقعى و روشنفكران ژرف انديش را دستگير, زندانى و يا تبعيد نمود. مطبوعات تا آمدند نفسى تازه كنند بار ديگر به صورت يكپارچه توقيف و تعطيل شدند و روزنامه نگاران مبارز و مشتاق استقلال ايران تبعيد و دوران اختفا را پذيرا گشتند. هر كس در مطبوعات از حق سخن مى گفت و واقعيت ها را براى خوانندگان مطرح مى كرد سرنوشتى جز زندان يا تبعيد نداشت, در شهرستان ها نيز مطبوعات زير فشار قرار گرفتند يا توقيف شدند و تنها دست اندازى نظاميان به حريم قلم با سقوط كابينه ((قرارداد)) و روى كارآمدن ((مشيرالدوله)) پايان پذيرفت.(10)
مردمانى خشمگين در گردهمآهى ها, تظاهرات و مجالس انزجار خود را از اين پيمان نمايان ساخته و اعلاميه هايى با شعار مرگ بر انگليس, مرگ بر دولت انگليس مآب وثوق الدوله منتشر ساختند.(11) ناخشنودى مردم از قرارداد با وجود اختناق و سخت گيرىهاى زياد هم چنان برجا مى بود و روز به روز فزون تر مى گرديد, پس از سال ها جنبش و كوشش اين زيردستى به بيگانگان براى همه كس ناگوار بود و ناخشنودىهاى گسترده اى را به دنبال آورد.(12)
روز شانزدهم رجب سال 1338 هـ.ق (17 فروردين 1299هـ.ش) در تبريز قيام مسلحانه بر ضد دولت ارتجاعى وثوق الدوله و استكبار انگلستان آغاز شد و به ديگر شهرستان هاى آذربايجان سرايت كرد, رهبرى اين قيام را عالم نيك سيرت و روحانى پاك دل و شجاع يعنى شيخ محمد خيابانى عهده دار بود.(13)

آفتاب آسمان ايران
در اين ميان آيه الله سيد حسن مدرس, هم چون كسى كه سال ها نيروى خود را ذخيره نموده و در انتظار مقابله با دشمن ديرين خود لحظه شمارى مى كند و ناگاه به وى دست مى يابد با شور و هيجان وصف ناپذيرى پاى در ميدان نهاد, او اطمينان داشت كه با وجود آن كه حريفش به ظاهر قدرتى دارد و استعمار انگلستان از او حمايت مى نمايد مى تواند بر وى فائق آيد و اين قرارداد ننگين و توطئه شوم را خنثى سازد, زيرا با اتكال به خداوند و به قصد رفع ستم وارد ميدان مبارزه گرديد و تمامى مردم مسلمان ايران يك دل و يك جهت همراهش بودند. او چنان ماهرانه و خردمندانه مخالفان قرار داد را كه اكثريت قريب به اتفاق ايرانيان بودند, رهبرى كرد. در مدت بسيار كمى بازارها تعطيل شد. مردم را با سخنرانى تهييج نمود و علما را به جوش و خروش واداشت, هر جا نغمه ضديت با قرارداد بلند مى شد و هر كسى كه با انعقاد اين پيمان سرسازش نداشت از سوى مدرس تقويت مى گرديد. بدون ترديد چهره برجسته اى كه توانست با رشادت و سياست توإم با اهتمامى وافر اين پيمان را به ديار نيستى بفرستد و چهره كريه عاقدان آن را براى مردم افشا كند ((مدرس)) است.
همين مبارزه و پيروزى افتخارآفرين براى آن كه مدرس را در زمره قهرمانان تاريخى جهان تشيع قرار دهد كافى بود, مدرس مبارز بعد از اين فتح آفتاب آسمان تاريك ايران شد و در صحنه مبارزه و دفاع از استقلال استوار و نستوه بر جاى ماند و در صحنه هاى ديگر مبارزه با استبداد و استكبار رشادت آفرينى خود را بروز داد, او كه به دقت مراقب اوضاع بود اين قرارداد را به منزله تحكيم مواضع ابرقدرت ها و مضاعف گشتن رنج امت ايران تلقى نمود, از نظر او روابطى كه ايران با دول خارجى ايجاد مى كند بايد در حد برخوردهاى معقول و متداول بين المللى و روابط حسنه باشد و در هيچ كدام از مسايل سياسى كه بين ايران و كشورها به وجود مىآيد, ايران تابع, مطيع و محكوم آنان نباشد و به طور كلى اين كشور با ملتى رنج ديده و شهيد داده بايد از سلطه ابرقدرت هاى خارجى آزاد شود و در پرتو چنين رهايى از وابستگى, ايران به خود متكى شده, مرواريد گران بهاى هويت اصلى خويش را بازمى يابد و افراد جامعه شخصيت خويش را حفظ كرده, اعتماد به نفس در افراد افزايش مى يابد و به يك معنا مردم خود را باور مى كنند و غناى فكرى, فرهنگى و توان اقتصادى سرزمين خود را در نظر داشته تا با اين تفكر و چنين اعتمادى به رشد و شكوفايى روى آورده, توسعه فرهنگى, اجتماعى و اقتصادى را موجب شوند و به روششنفكرانى خودباخته و متمايل به غرب مجال چنين برنامه هاى ننگينى را ندهند.

جسارت در خيانت
((مورخ الدوله)) كه واسطه ملاقاتى جهت آشتى بين مدرس و وثوق الدوله بود, چنين مى نويسد: وقتى به ملاقات مدرس نايل شدم, اول حرفى كه زد اظهار كرد بسيار كار خوبى كرديد در اين اختلافات نزد من نيامديد, زيرا شما عضو دستگاه دولت هستيد; حالا چه شد كه تشريف آورديد. شرح قضيه و پيغام وثوق الدوله را بيان نمودم. مدرس اظهار كرد كه وى (وثوق الدوله) بسيار جسور و متهور است. اگر جسارت نداشت مرتكب چنين خيانتى نمى شد, ولى تاريخ تكرار مى شود: عبدالملك مروان سى سال در خانه خدا معتكف و اشتغال به تلاوت قرآن داشت, ولى پس از اين كه به خلافت رسيد قرآن را بوسيد كه تا حالا رفيق شما بودم و بعد هم شهر مكه را آتش زد و به منجنيق بست, به هر صورت وثوق الدوله را حالى نماييد من كار خودم را مى نمايم و شما كار خودتان را, لكن من موفق مى شوم و شما ضرر خواهيد نمود اگر قرارداد لغو شد هميشه متضرر و منفور و از سياست دور خواهيد شد. و اگر قرارداد عملى شد و انجام گرفت ديگر انگليس به شما كارى ندارد و براى رضايت ملت ايران شما را فدا خواهد نمود. چون پيام مدرس را براى وثوق الدوله بيان كردم اين مرد كه خود را صاحب هوش و ذكاوت و دورانديش مى دانست, اظهار داشت: اگر انگليسى ها را به عقد اين قرارداد متقاعد نكرده بودم, ايران را اشغال مى كردند و به جاى من و ديگران يك ژنرال يا مإمور انگليسى امور را به دست مى گرفت عقيده ام اين است كه بعد از امضاى قرارداد استقلال و تماميت ايران مصون خواهد ماند. از گفته هاى وثوق الدوله چنين برمىآيد كه او نگران از دست رفتن قدرت سياسى خودش بوده و به زعم و تصور خود فكر كرده تن دادن به چنين قرار داد ننگينى به نفع ايران است, در حالى كه اسناد و مدارك مستند بعدها ثابت نمود اين برنامه تهديدى جدى براى هويت ايران به شمار مى رفت.(14)
روزى وثوق الدوله پس از تنظيم قرارداد به خانه مدرس آمد و خطاب به آن سيد وارسته گفت: آقا شنيده ام با پيمان تنظيمى بين ما و دولت انگليس مخالفت كرده ايد, مدرس گفت بلى! وثوق الدوله پرسيد: دليل مخالفت شما چيست؟ آقا با صراحت فرمود: قسمتى از آن قرارداد را براى من خوانده اند, جمله اول كه نوشته بوديد دولت انگليس استقلال ما را به رسميت شناخته است, آقا انگليس كيست كه استقلال ما را به رسميت بشناسد, آقاى وثوق چرا شما اين قدر ضعيف هستيد, وثوق الدوله گفت: آقا به ما پول هم داده اند, مدرس گفت آقاى وثوق اشتباه كرده ايد, ايران را ارزان فروختيد. (15)

سياست مضر به ديانت
مورخ الدوله, در مورد وثوق الدوله مى گويد: تصور نمى كردم رذايل ابليسى را بر فضايل ادريسى برگزيند و به پستى ميهن خود تن دهد, دريغ است كه اين خاك تابناك و اين آينه الهى را با غبار خيانت آلوده ساخته و با امضاى چنين قرارداد كليه اعتبارات سابق خود را از كف رها نموده حال كه گامى بر خلاف سيرت صاحبان غيرت برداشته ما نيز وظيفه داريم كه بر ضد او و حاميانش به پاخيزيم و به جميع وسايل ممكنه ورقه ننگين قرار داد اسارت ملت را پاره سازيم اكنون ما مهيج ترين لحظات تاريخ را مى گذرانيم و در چنين موقعى سكوت و بى تحركى در حكم شركت در خيانت خواهد بود و در ادامه از مدرس تمنا مى كند كه پيشوايى نهضت مخالفان را قبول كند.(16)
از تلگراف كاكس به لرد كرزن برمىآيد كه مدرس از مهم ترين عوامل ضديت با اين قرارداد بوده است در بند اول آن مى خوانيم: شديدترين كسانى كه مخالف قرار داد هستند به سركردگى شخص معروف مدرس… است.(17) مدرس, در بياناتى مى گويد: سيزدهم ذيعقده 1337 هـ.ق يك روز نحسى بود از براى ايران… جزء اعظمش سه نفر بودند آقاى وثوق الدوله, صارم الدوله, نصرت الدوله, مردم كمال غفلت را داشتند كه اين قرارداد منحوس چيست الا نادرى و قليلى كه از جمله بنده بودم كه در همان ساعت كه قرارداد منتشر شد با او مخالف شدم تا امروز بالاخره خدا توفيقى به ملت ايران داد به استثناى ششصد و هشتاد و چهار نفر كه اصولا, فروعا, عملا, ناصرا, منصورا, سياستا و يا كتبا در تمام مملكت ايران موافقت با قرارداد كردند باقى تمام ملت ايران مخالف بودند… چون اميدوارم آن چه عقيده دارم ذره اى مخفى ندارم, عرض مى كنم كه هيجده نفر از موافقين قرارداد در اين مجلس اند… قرارداد منحوسى يك سياست مضر به ديانت اسلام, مضر به سياست بى طرفى ما بود… كابينه وثوق الدوله خواست ايران را رنگ بدهد, اظهار تمايل به دولت انگليس كرد, بر ضد او ملت ايران قيام نمود حال هم هر كس تمايلى به سياستى نمايد, يعنى ما ملت ايران با او موافقت نخواهيم نمود, چه رنگ شمال, چه رنگ جنوب و چه رنگ آخر دنيا (امريكا) ما بايد بى طرف باشيم و هيچ رنگى نداشته باشيم صريحا عرض مى كنم بنده بر ضد او هستم.. . .))(18)
مدرس پس از توضيح درباره يكى از همكاران و شركاى وثوق الدوله در عقد قرارداد مجددا اظهار داشت: ((ايرانى بايد ايرانى باشد, سياستش هم ايرانى باشد.)) آن گاه با ذكر اين نكته كه مذهب و وطن خواهى ايجاب مى كند توبه اهل ندامت پذيرفته شود, گفت: ((آغوش ما براى كسانى كه بگويند تمايل به انگليس را رها و ايرانى هستيم باز است.))(19)
هنگام بررسى قرارداد وثوق الدوله در مجلس, مدرس طى بياناتى خاطر نشان ساخت: ((هى مىآمدند و به من مى گفتند كه اين قرارداد كجايش بد است؟ بگوييد تا برويم اصلاح كنيم, من جواب مى دادم آقايان من يك فرد آشنا به سياست نيستم… اما آن چيزى كه در اين قرارداد به نظرم بد است, همان ماده اولش است كه مى گويد ما (انگليسى ها) استقلال ايران را به رسميت مى شناسيم.)) در اين هنگام صداى خنده نمايندگان از همه جاى مجلس بلند شد, مدرس لحظه اى خاموش ماند. آن گاه سكوت را شكست و به نمايندگان گفت: ((اين حرف مثل اين است كه يكى بيايد و به من بگويد سيد, من سيد بودن تو را به رسميت مى شناسم.)) مدرس افزود: ((اين قرارداد استقلال مالى و نظامى ايران را از بين مى برد چون اگر بخواهيم ايران, مستقل بماند بايد همه چيزش در دست ايرانى باشد. همه چيزش بايد متعلق به ايران باشد, اما اين قرارداد يك دولت خارجى (انگلستان) را در دو چيز مهم مملكت ما شريك مى كند: در پولش و در قوه نظامى اش اين دليل اصلى مخالفت من با اين قرارداد است.))
با مخالفت مدرس و ديگران قرارداد 1919م. در مجلس به تصويب نرسيد. مدرس سهم بزرگى در تصويب نشدن اين قرارداد داشت, او با رهبرى مبارزات مجلس بزرگ ترين قدرت استعمار عصر خود; يعنى انگلستان را به زانو درآورد با اين حال افتخار اين پيروزى را از آن ملت دانست و نقش خود را كم و كوچك تلقى كرد او گفت: ((ملت ايران حقيقتا به بهترين شكل مخالفت خود را با قرارداد نشان داد, اين موفقيت به خاطر مخالفت اين شخص يا آن شخص با قرار داد نبود, علت اصلى موفقيت مقاومت ملت بود, نيروى ملت قوىترين نيرويى است كه مى تواند با هر دسيسه و تهاجمى مقابله كند. ))(20)
سرانجام, وثوق الدوله در سال 1298ش از نخست وزيرى بركنار و مشيرالدوله مإمور تشكيل كابينه شد كه سعى بر ابطال آن قرارداد نمود. حسن وثوق با جمعآورى پول هاى به دست آمده و نقدينه فراوان رهسپار اروپا گرديد و چند سالى در لندن و ديگر نقاط غرب به گردش پرداخت و در سال 1304 هـ.ش با اخذ تإمين جانى و مالى كافى توسط انگليس ها به ايران بازگشت و تدريجا خود را به عرصه سياست رسانيد و در سال 1305 هـ.ش با ترفندهايى كه به كار برد در دوره ششم نماينده مجلس شد و سپس در دو كابينه مستوفى الممالك در همان سال وزير دارايى و بعد وزير دادگسترى شد. پس از سال 1320 هـ.ش اراضى شرق تهران را كه بالغ بر 35 ميليون متر مربع بود و در جهات باغ سليمانيه محدود مى گرديد به تصرف خود درآورد, سرانجام اين روشنفكر غرب زده و سياست مدار متمايل به انگلستان در بهمن ماه سال 1329 هـ.ش در هشتاد سالگى در تهران درگذشت و در قم مدفون گشت.(21)

كوس رسوايى
نصرت الدوله فيروز وزير امور خارجه كابينه وثوق الدوله از وابسته ترين روشنفكران عصر مدرس است و به حدى در كردار و اعمالش تباهى و خرابى ديده مى شود كه حتى تاريخ نگاران متمايل به مدرنيسم و منور الفكرى نتوانسته اند بر خيانت ها و مفاسد وى پرده بپوشانند, وى روشنفكر وابسته و مزدور دولت انگليس و نخستين كانديد لرد كرزن براى انجام كودتاى سياه بود و از چهره هايى است كه كوس رسوايى او بر سر هر كوى و برزن به صدا درآمده بود, مرورى بر زندگى, افكار, اعمال و روش اجتماعى سياسى وى نشان مى دهد كه چگونه غرق در خيانت و وابستگى بوده و در پناه حمايت استبداد آهنين رژيم رضاخان, كمر به نابودى تفكر اسلامى, هويت فرهنگى و استقلال سياسى كشور بسته بوده است.(22)
فيروز ميرزا نصرت الدوله پسر ارشد عبدالحسين ميرزا فرمانفرما است كه براى تحصيلات به بيروت رفت و در سال 1322 هـ.ق به تهران آمد. يك سال بعد به نيابت پدرش حاكم كرمان گرديد, ولى چون خوب رفتار نكرد و اهالى كرمان از وى بسيار شاكى بودند, در اوايل مشروطيت و به سال 1324 هـ.ق معزولا به تهران آمد, بعد براى تكميل تحصيلات به پاريس رفت و در سال 1330 هـ.ق به تهران مراجعت نمود, در كابينه دوم وثوق الدوله ابتدا وزير دادگسترى شد, ولى چون بين دولت انگلستان و وثوق الدوله مذاكراتى براى عقد قرارداد ننگين 1919م در ميان بود و نصرت الدوله در اين بازى و بلكه خيانت بزرگ از عمال و عاقدين اين قرارداد به شمار مى رفت براى تنظيم و اجراى كامل مفاد آن تغيير سمت داده و به جاى على قلى خان مشاور الممالك وزير خارجه شد.(23)
موقعى كه نصرت الدوله وزارت دارايى را عهده دار بود, در يكى از روزها كه بودجه مملكت را در مجلس مطرح نمود, بعد از ظهر همان روز به منزل مدرس آمد و از آقا خواست تا با لايحه وى مخالفت نكند, مدرس گفت: شاهزاده بلند شو و آب قليان را عوض كن, نصرت الدوله برخاست و اين كار را كرد, ولى قليان را پر از آب نمود, مدرس با لبخند گفت: تو آب يك قليان را نمى توانى عوض كنى, مى خواهى بودجه مملكت را تنظيم كنى. نيز نقل كرده اند به دليل انفجار لوله تفنگ دستش مجروح گشت و تا آخر عمر دچار رعشه بود; روزى در راهرو مجلس به مدرس برخورد, آقا انگشتان او را در ميان انگشتان دست چپ خود گرفت و چنان فشار داد كه فرياد نصرت الدوله بلند شد. وقتى مدرس چنين وضعى را ديد به او گفت شاهزاده دست راست تو با خوردن چند ساچمه تفنگ در هنگام شكار چنين ضعيف و فرسوده شده, در حالى كه دست چپ من با خوردن سه تير تفنگ (در جريان ترور) باز هم قوى و محكم است مى دانى چرا؟ نصرت الدوله پاسخ داد: نمى دانم. مدرس به او گفت براى اين كه با اين دست قرارداد وثوق الدوله را امضإ كردى و لاجرم از كار افتاد و رعشه گرفت.
هم چنين نصرت الدوله در سمت وزير دارايى لايحه اى به مجلس آورد كه به موجب آن دولت ايران يك صد قلاده سگ از انگلستان خريدارى و وارد كند, او شرحى درباره خصوصيات اين حيوانات بيان كرد و گفت به محض آن كه دزد را مشاهده كنند او را مى گيرند. مدرس پس از شنيدن توضيحات وى دست خود را بر روى منبر كوبيد و گفت: مخالفم, وزير دارايى گفت: آخر چرا هر چه لايحه مىآوريم, شما مخالفت مى كنيد, دليلش چيست؟ مدرس در حال تبسم گفت: مخالفت من دليل دارد و به سود شماست مگر نگفتيد اين سگ ها به محض ديدن دزد او را مى گيرند, خوب آقاى وزير دارايى با ورود اين سگ ها به ايران اول كسى كه گرفتار آن ها مى شود خود شما هستيد. البته نصرت الدوله در اين زمان دست راست تيمور تاش وزير دربار بود و دومين شخص مهم روز محسوب مى شد.(24)

قبول توبه
در هر حال نامبرده از عمال و عاقدين اين قرارداد بود و انگليسى ها به وى قول دادند به دليل حمايت از اين حركت ننگين او را به قدرت برسانند. ولى اين برنامه عملى نشد و به جاى او رضا خان و سيد ضيإالدين طباطبايى را وارد معركه كردند و نصرت الدوله كه خواب فرماندهى مى ديد, ناگهان خود را در زندان سيد ضيإيافت و از اين پس كينه رضاخان را به دل گرفت و خود را به مدرس نزديك كرد و مدرس هم چون ديد نام برده با رضاخان طرف شده, خواست از ضديت او استفاده كند. در يكى از روزها كه خيانت نصرت الدوله در جريان قرارداد ننگين وثوق الدوله بررسى مى شد, مدرس طى نطقى گفت: يك حكم ديگر هم در شريعت اسلامى هست كه خيلى با رفتار اين شاهزاده تطبيق مى كند و آن حكم حيوان حلال است. خيلى اتفاق مى افتد كه حيوانات اهلى چون مرغ, گاو, گوسفندو شتر كثافت مى خورند و به قدرى در اين هرزه خورى مداومت مى نمايند كه در شير و گوشت آن ها اثر مى كند, شرع اسلام خوردن تخم و شير و گوشت اين كثافت خورها را حرام كرده ولى در آن واحد هم براى تطهير آن ها از اين هرزه خورى دستورى داده و براى هر يك ميزانى وقت معين كرده كه در اين چند روزه حيوان را علف و دانه پاك دهند تا دوباره شير و گوشت آن ها قابل استفاده شود, در اين كه نصرت الدوله علف هرزه خورده جاى هيچ شبهه و ترديدى نيست, ولى مى گويد توبه كرده ام اگر چه توبه گرگ مرگ است. مدرس به دليل مخالفت نصرت الدوله با رضا خان راجع به اعتبارنامه نصرت الدوله فيروز كه به عنوان نماينده كرمانشاه به مجلس راه يافته بود, ضمن تشريح مفاسد قراردادى كه اين شخص آن را امضا كرده بود گفت: بدى شخصى نصرت الدوله بر احدى حتى بر خودش هم مخفى نيست, ليكن نصرت الدوله امروزه را با نصرت الدوله موافق قرارداد بايد در نظر گرفت… بنده عرض مى كنم بايد او را قبول كرد اگر باز به خود رنگ گرفت ملت همان ملت است معلوم است كسى كه سال ها علف تلخى خورده بايد سال ها علف شيرين بخورد كه گوشت, پوست و استخوانش فايده داشته باشد… (25)
در واقع مدرس هتاك نبود و بيش تر سعى مى كرد حقايق را بگويد, كينه جويى در وجود اين مرد وجود نداشت به اندك پوزشى از دشمنان مى گذشت و به اميد فايده عمومى از آنان حمايت مى كرد و احساسات و منافع شخصى را در امور سياسى اجتماعى دخالت نمى داد.(26)
يكى از نويسندگان معاصر مى گويد: ((… مدرس اصولا انسانى پاك دل و بى كينه بود و در عين حال كه دوستى ها را بسيار ارج مى نهاد از دشمنى ها و مخالفت ها به آسانى چشم مى پوشيد, به خصوص اگر اين مخالف از در توبه و انابه وارد مى شد, او اين خصوصيت انسانى را در مكتب اسلام آموخته بود و در واقع از فرمان خدا پيروى مى كرد كه در قرآن كريم جا به جا مهربانى و ملاطفت با توبه كنندگان را توصيه مى كند. مدرس, علمدار مخالفت با قرارداد 1919م. بود, وثوق الدوله و نصرت الدوله دو تن از سردمداران يا در واقع عوامل اصلى اين خيانت بودند مدرس به جنگ با آن ها برخاست و با كمك مردم شكستشان داد, بعد از كودتاى سيد ضيإ الدين مدرس نه تنها نصرت الدوله را بخشيد بلكه او را در كنف حمايت خودنيز گرفت…))(27)
عبدالله مستوفى مى نويسد: همين عمل كه انگليسى ها با آن همه سابقه و خدمات و كارچاقى هاى نصرت الدوله در كارهاى آن ها او را به حبس سيد ضيإ الدين انداخته يا لامحاله او را در اين حبس واگذاشته بودند, حقا شاهزاده را خيلى عصبى كرده و از آن ها نارضامندى زياد داشته است. سيد مدرس, مرد فكور مسلمان موقع را مغتنم شمرده و در محبس با شاهزاده بيش تر نزديك شده و بى ثباتى اين گونه اعمال و رفتار را بر او ثابت و به عقيده خود از شخص با هوش نطاق زرنگ با كفايت و ذى نفوذ, ولى گمراه يك نفر طرف دار سياست ملى ساخته و نصرت الدوله ولو موقتا طرفدار سياست ملى شده بود و اين كه سيد در نطق خود مى گفت توبه كرده است مطابق با واقع بود… همين كه كسى به قول خودش توبه مى كرد و عملا خود را اصلاح شده جلوه مى داد سيد بزرگوار ريگ هاى گذشته را از دامن مى ريخت و از منافع وجودى او استفاده هاى منظور را به عمل مىآورد…))(28) به گزارش عبدالله مستوفى مدرس در قسمتى از نطق دفاعيه خود از نصرت الدوله گفت: ((مخالفت مرا با قرارداد همه مى دانند, همگى با هم كمك كرديم و نگذاشتيم خوابى را كه براى ما ديده بودند تعبير شود و قرارداد كه اصلش هم اضغاث و احلام بود به حمدالله جزو تاريخ شد, اشخاصى هم بودند كه به عمد يا اشتباه كمك هايى به قرارداد كرده بودند و نصرت الدوله از مبرزين آن ها است, براى ما هيچ مشكلى ندارد كه از منافع وجودى اين اشخاص صرف نظر و همه را مطرود و مردود كنيم, ولى به عقيده من بعد از آن كه اصل قرار داد[ وثوق الدوله] از بين رفته و موضوع منتفى شده است بايد حب و بغض هاى آن را هم فراموش و از منافع وجودى آن ها كه سنگ آن را به سينه زده اند به نفع جامعه استفاده نماييم.))(29)

پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) شرح حال رجال ايران, مهدى بامداد, ج3, ص;103 شيخ فضل الله نورى و مشروطيت, مهدى انصارى, ص362. 2 ) يك بررسى تحليلى از زندگى سياسى مدرس, سيد صدرالدين طاهرى, ص338 ـ 340. 3 ) شهيد مدرس ماه مجلس از نگارنده , ص120. 4 ) تاريخ سانسور در مطبوعات ايران, ج2, گوئل كهن, ص713 و 715. 5 ) نقش انگليس در ايران, دنيس رايت (سفير پيشين انگليس در ايران) ترجمه فرامرز فرامرزى. 6 ) روزنامه ايران, سال چهارم, شماره1068, ص7. 7 ) انگليسيان در ايران, دنيس رايت, ترجمه غلام حسين صدرى افشار, ص170. 8 ) مدرس قهرمان آزادى, حسين مكى, ج1, ص149 ـ 150. 9 ) حيات يحيى, ميرزا يحيى دولت آبادى, ج4, ص123. 10 ) تاريخ سانسور در مطبوعات ايران, ج2, ص718 ـ 719. 11 ) از صبا تا نيما, يحيى آريان پور, ج2, ص208. 12 ) تاريخ هيجده ساله آذربايجان, احمد كسروى, ص828. 13 ) از صبا تا نيما, ج2, ص208. 14 ) تلاش آزادى, باستانى پاريزى, ص249, به نقل از مجله وحيد سال سوم, شماره;11 ص954. 15 ) داستان هاى مدرس, از نگارنده ص169. 16 ) روزنامه ايران, همان مإخذ. 17 ) مدرس, بنياد تاريخ انقلاب اسلامى, ج1, مقدمه. 18 ) مرد روزگاران, على مدرسى, ص81 ـ 82 و نيز ص405 همين مإخذ. 19 ) آرإ, انديشه ها و فلسفه سياسى مدرس, محمد تركمان, ص53. 20 ) ستاره اىبر خاك, به كوشش جمعى از نويسندگان, ص58 ـ 59. 21 ) بازيگران سياسى عصر رضاشاهى و محمد رضا شاهى, ناصر نجمى, ص407 ـ 408. 22 ) تإملاتى درباره روشنفكرى در ايران, شهريار زرشناس, ص116 ـ 117. 23 ) يك بررسى تحليلى از زندگى سياسى مدرس, ص334. 24 ) داستان هاى مدرس, از نگارنده, به نقل از شرح زندگانى من, عبدالله مستوفى. 25 ) مدرس در پنج دوره تقنينيه مجلس شوراى ملى, ج1, محمد تركمان, ص197. 26 ) يك بررسى تحليلى از زندگانى سياسى مدرس, اظهارات ملك الشعراى بهار, ص353. 27 ) مدرس, سى سال شهادت, نادعلى همدانى, ص44. 28 ) شرح زندگانى من, عبدالله مستوفى, ج3, ص341. 29 ) همان.