ارتباط با امريكا ؛ بررسى دو نظرگاه


مقدمه:
چندى است كه در جامعه ما بحث رابطه با امريكا مطرح شده است. اين بحث, هرچند از پيشينه طولانى ترى برخوردار است, اما در دو سال اخير دچار فراز و نشيب بوده است و در اين مدت رياست محترم جمهورى, جناب آقاى خاتمى , طى مصاحبه اى با شبكه سى. ان. ان. روابط غير سياسى, به ويژه در حوزه علم, هنر, فرهنگ و ورزش را امكان پذير دانسته است. اين امر موجب برخى رفت و آمدهاى بعضا نمادين گرديد كه واكنش هاى متفاوتى را به همراه داشت.
در دوره جديد, بحث برخى افراد برقرارى رابطه با امريكا, حتى در حوزه هاى سياست را ضرورى دانسته و به زعم خود راه كاهش بحران ها و مسائل اجتماعى ـ امنيتى و اقتصادى جامعه را در گرو برقرارى رابطه با امريكا دانسته اند. و در بين اين گروه علاوه بر آن ها كه دل داده غرب بودند افرادى پيدا مى شوند كه در زمينه قطع رابطه ايران و امريكا و حتى تشديد بحران رابطه, سهمى به عهده داشته اند. در نقطه مقابل اشخاصى ديگر كه اكثريت جامعه را تشكيل مى دهند مخالف برقرارى رابطه سياسى با امريكا بوده و معتقدند چنين رابطه اى نه تنها بحران هاى پيش گفته را تخفيف نخواهد داد, بلكه به بروز مشكلات جديدى براى ملت و كشور ايران خواهد انجاميد و راه حضور و نفوذ امريكا و سلطه طلبى آن را بر ايران هموار خواهد كرد و ملت ايران تجربه تلخ سلطه امريكا بر ايران در عصر پهلوى را تكرار خواهد نمود. در اين ميان, رهبرى معظم انقلاب اسلامى در مواضعى آشكار برقرارى رابطه با امريكا را براى ملت ايران مضر دانسته و مخالفت خود را با شكل گيرى آن اعلام داشته است. در اين مقاله سعى مى گردد پيش فرض هاى هر يك از دو گروه موافق و مخالف در زمينه برقرارى رابطه با امريكا مورد بررسى قرار گيرد.

نگاهى كوتاه به چگونگى تحول رابطه ايران و امريكا
ظاهرا, اولين ارتباط و آشنايى ايرانيان و امريكاييان, به اوايل قرن نوزدهم ميلادى برمى گردد. از سوى امريكاييان ((مبشرين مذهبى)) در نيمه اول قرن نوزدهم (1829م.) وارد ايران و در شمال غرب كشور مستقر شدند. اين گروه ظاهرا اغراض سياسى و دولتى نداشتند. از سوى ديگر اولين ايرانى كه وارد خاك امريكا يا به قول خودش ((ينگى دنيا)) شده است, گويا فردى به نام ميرزا ابوالحسن خان شيرازى , مقلب به ايلچى است كه خاطرات خود را در كتاب ((حيرت نامه)) درج نموده و باعث آشنايى ايرانيان با امريكا شده است. تا اين زمان (نيمه قرن نوزدهم) رابطه رسمى با دولت امريكا برقرار نبوده است. تا اين كه به دنبال رقابت هاى روس و انگليس و مسائل مربوط به عهدنامه هاى تركمنچاى و گلستان و ارزيه الروم و جز اين ها. اميركبير به عنوان صدر اعظم ايران كه به نظر مى رسد براى نجات از دست قدرت هاى مداخله گر در امور ايران, به دنبال قدرت بى طرفى مى گشته است, متوجه امريكا مى شود, زيرا امريكا تا آن زمان به عنوان دولت استعمارگر و مداخله گر و بد سابقه مشهور نبوده است. ميرزا تقى خان فراهانى, مشهور به اميركبير, اولين شخصى شناخته مى شود كه دستور ايجاد رابطه سياسى با دولت امريكا را در سال 1849م صادر كرد. او به نماينده ايران در استانبول دستور داد تا با نماينده سياسى امريكا در آن شهر گفت و گو كرده و زمينه انعقاد قراردادى را فراهم كند. به نظر مى رسد اميركبير قصد داشته است با كمك امريكا به تشكيل نيروى دريايى براى ايران اقدام بنمايد (در واقع هدف او رفع كاستى ايران در مقابل مداخله نيروى دريايى انگليس در جنوب كشور بوده است. ) مذاكرات مزبور, حدود يك سال و نيم به طول انجاميد و سرانجام اولين موافقتنامه بين ايران و امريكا تحت عنوان ((پيمان دوستى و كشتيرانى)) بين دو كشور منعقد گرديد كه به دنبال آن از طرف امريكا كتابى در خصوص جغرافيا براى اميركبيرارسال گرديد كه توسط ناصرالدين شاه نيز مطالعه شد. در پى اين موافقت نامه امريكا رسما امكان حضور در خليج فارس و تإسيس كنسول گرى در بوشهر را پيدا كرد. جالب اين است كه يك ماه پس از مبادله اين موافقت نامه, اميركبير از صدارت و نخست وزيرى عزل و سپس به قتل رسيد.(1) از آن جايى كه انگليسى ها از اين موافقت نامه رضايتى نداشته و امريكا را رقيب خود در خليج فارس به حساب مىآوردند, احتمالا رابطه اى بين آن و عزل و قتل اميركبير مفروض است.
از اين پس, روابط ايران و امريكا دچار فراز و نشيب هايى بود تا اين كه روابط رسمى سياسى دو كشور با اعزام سفير برقرار شد و نخستين سفير امريكا در ايران (مستربنجامين) در سال 1883م تعيين گرديد و نخستين سفير ايران در امريكا به نام حاجى ميرزا حسين قلى خان صدرالسلطنه (پسر هفتم ميرزا آقا خان نورى) در سال 1888م به امريكا رفت كه بعدها نزد ايرانيان به حاجى واشنگتنى مشهور گشت.(2)
روابط ايران و امريكا از آن پس دچار تحولات زيادى شد كه شرح آن از فرصت اين مقاله خارج است, ولى به طور كلى مى توان تاريخ رابطه مزبور را به سه دوره مشخص تقسيم نمود كه عبارت است از:
الف) دوره اول كه مى توان آن را دوره ((حضور و نفوذ)) امريكا در ايران دانست. اين دوره از 1849م تا 1940م ادامه يافت و دچار فراز و نشيب هاى زيادى شد.
البته قبل از آن و از سال 1829م. مبشرين مذهبى امريكا وارد شمال غرب ايران شدند. و راه توسعه روابط را باز كردند. آن ها به ساخت مدرسه, بيمارستان, كليسا و يتيم خانه اقدام نمودند. در اين دوره, رابطه رسمى سياسى از سال 1883م. برگزار شد و مستشاران مالى امريكايى با تصويب مجلس شوراى ملى وارد ايران شدند (مورگان شوستر, ميليسپو و غيره) تصويب واگذارى امتياز استخراج نفت شمال به امريكاييان , توسط مجلس و سپس لغو آن در اثر فشار انگليس انجام پذيرفت.. قتل كنسول يار امريكا در تهران صورت گرفت و… در اين دوره نگاه ايرانيان در سطح مردم و مقامات رسمى دولتى نسبت به امريكا تا اندازه قابل توجهى مثبت بود.
ب ) دوره دوم كه مى توان آن را دوره ((سلطه امريكا بر ايران)) نام نهاد. اين دوره از سال 1940م تا 1979م به مدت 39 سال طول كشيد كه خود به دو دوره كوچكتر تقسيم مى شود از 1940م تا 1953م زمينه سازى سلطه, و از 1953م تا 1979م تكميل و تشديد سلطه بر ايران.
در اين دوره, هم زمان با جنگ جهانى دوم و به دنبال اشغال نظامى ايران از سوى متفقين, امريكايى ها براى اداره امور راهآهن و اعزام نيرو و لجستيك به جبهه متفقين در روسيه, وارد ايران شده و مواضع خود را مستحكم نموده و شاه جوان (محمدرضا شاه) را جذب نموده و در اختيار گرفتند. هم چنين قراردادهاى بازرگانى, بازسازى پليس و ارتش, تإسيس اداره مستشارى و جز اين ها را منعقد نمودند و كودتاى 1332 هـ . ش را شكل دادند و با سركوب نهضت اسلامى امام خمينى در 1342 هـ . ش و سركوب شديد نيروهاى سياسى و مبارزاتى بر بخش هاى سياسى , اقتصادى, برنامه ريزى, نظامى, علمى و فرهنگى كشور مسلط شدند.
ج ) دوره سوم كه مى توان آن را دوره ((تقابل و قطع رابطه)) نام نهاد از سال 80ـ1979م. شروع و هنوز ادامه دارد (حدود بيست سال).
در اين دوره امريكاييها استراتژى ((فشار همه جانبه)) (تحريم ها, تهديدها, حمله نظامى, كودتا, محاصره, نفوذ و براندازى و…) و ايرانى ها استراتژى ((مقاومت و اعتراض)) را نسبت به يكديگر در پيش گرفتند. اين كشمكش در حالى ادامه يافت كه دو طرف در موقعيت توازن قدرت در روابط بين الملل نبودند. ايرانيان كاستى موازنه قدرت مزبور را از منبع قدرت روحى (اتكاى به نيروى الهى و اعتماد به نفس) جبران نموده و با تحمل سختى ها, مبارزه مزبور را ادامه دادند و حريف خود را در اهداف او ناكام گذاشتند و حيثيت و اعتبار بين المللى امريكا را به زير سوال بردند و نمونه اى از الگوى مقاومت موفق در برابر يك ابرقدرت را ارائه دادند.

بررسى نظرگاه ها در رابطه با ارتباط با امريكا
الف) مخالفان ارتباط با دولت امريكا: اين نظرگاه كه ريشه در اوايل پيروزى انقلاب اسلامى دارد منطبق با ديدگاه حضرت امام خمينى (ره) رهبر كبير انقلاب اسلامى, حضرت آيه الله خامنه اى , دولت جمهورى اسلامى ايران و مجلس شوراى اسلامى بوده و اكثريت ملت ايران نيز به تبع آن ها مخالف برقرارى رابطه بوده و به صورت يك جريان فراگير در فرهنگ سياسى ايران نهادينه گرديد.
اين انديشه, علاوه بر ريشه داشتن در خصلت ذاتى انقلاب اسلامى مبنى بر استكبار ستيزى آن, از رفتار و رابطه خصمانه دولت امريكا با ملت ايران و انقلاب اسلامى, قبل و بعد از پيروزى آن, و هم چنين حمايت بى دريغ آن از شاه, به عنوان چهره منفور ملت ايران, متإثر مى باشد. ملت ايران , خاطرات ناخوشى از امريكا دارد و امريكا نيز سعى نكرده است روحيات و آرمان هاى ايرانيان را درك كند و موجبات تلطيف و التيام دردهاى آن ها را فراهم نمايد, بلكه بر عكس سعى كرد با تشديد فشارها به انقلاب اسلامى, دولت جديد التإسيس جمهورى اسلامى ايران, منافع و امنيت ملى كشور, موجبات تشديد آزردگى ملت ايران را از خود فراهم سازد و واكنش آن ها در قالب شعارهاى ضدامريكايى ونفرت از خود را باعث گردد. به طورى كه به عنوان عامل وحدت ملى در ايران, كاركرد موثرى از خود بروز داده است.
اين نظرگاه كه هنوز از جايگاه قدرت مندى در جامعه ايران برخوردار است, ضمن اين كه نگران برقرارى رابطه با امريكا است كه ممكن است به بروز دخالت هاى سلطه جويانه در ايران منتهى شود, به طور كلى معتقد به قطع ارتباط نبوده است, بلكه اولا ارتباط سياسى با دولت مردان امريكا را مورد توجه قرار داده و اشكالى بر ارتباطات ديگر در حوزه هاى علمى, فرهنگى و اقتصادى كه به صورت ضعيف وجود داشته است وارد ننموده است. علاوه بر آن, برقرارى ارتباط سياسى با امريكا را به شروطى موكول نموده است كه عمدتا عبارت اند از:
1ـ عذرخواهى امريكا از ملت ايران بابت مصائبى كه در گذشته بر سر آن آورده است;
2ـ لغو تحريم ها و خوددارى از بلوكه كردن دارايى هاى ايران;
3ـ پاىبندى امريكا به اصل حقوق و احترام متقابل در رابطه, و پرهيز از مداخله در امور ايران.
ب ) موافقان ارتباط با امريكا: اين نظرگاه كه به صورت ضعيف از همان آغاز پيروزى انقلاب اسلامى وجود داشته و رگه هاى آن به سياست دولت موقت باز مى گردد. در برخى از ادوار تاريخ پس از انقلاب اسلامى و به ويژه با موضع گيرىهاى رهبرى انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى(ره) و حضرت آيه الله خامنه اى به كلى از فضاى فكرى و فرهنگى سياسى جامعه ايران ناپديد شد. ولى گاهى به صورت پراكنده توسط افرادى مطرح مى شد (براى نمونه يكى از نمايندگان كميسيون سياست خارجى مجلس) تا اين كه پس از تحول جديد سياسى در جامعه ناشى از انتخابات رياست جمهورى و بازتر شدن فضاى سياسى و مطبوعاتى, اين طرز تفكر به صورت گسترده ترى نسبت به گذشته مطرح گرديده و موضوع بحث گروه هاى مختلف شده است و كنش ها و واكنش هايى نيز در حد گفتارهاى لفظى دولت هاى ايران و امريكا را به همراه داشته است, ولى تاكنون هيچ گاه وارد مرحله مذاكرات رسمى نشده است.
گروه موافق با برقرارى رابطه با امريكا, به نظر مى رسد عمدتا پيش فرض هاى زير را در توجيه ديدگاه خود پذيرفته است:
1ـ اقتدار امريكا در جهان و دارا بودن اهرم هاى قدرت در زمينه هاى علمى, فنآورى, نظامى, ارتباطى و رسانه اى, اقتصادى, سياسى و غير آن و اين كه در تحولات پس از جنگ سرد قدرت بلامعارض جهانى است و مى تواند هم چنان فشارها را بر سر ايران وارد نمايد.
2ـ ارتباط قائل بودن بين مشكلات اجتماعى, اقتصادى و سياسى ايران و رياضت هاى ملى با قطع ارتباط با امريكا و اين كه از طريق ارتباط با امريكا زمينه هاى لازم به صورت مستقيم و غير مستقيم جهت حل بحران اقتصادى ايران فراهم مى شود. كه اين پيش فرض نيز تا اندازه اى مرتبط با پيش فرض اولى است.
البته اين تمام مطلب نيست, خودباختگى و غرب زدگى برخى و تلاش امريكا از طريق عوامل پنهان و آشكار خود براى شكستن صلابت انقلاب و نظام اسلامى و به تسليم كشاندن از هر طريق ممكن نيز نقش عمده اى در ايجاد اين جو ايفا مى كند.
از نظر مخالفين, امريكا هم چنان خوى استكبارى داشته و با موضعى سلطه طلبانه و توإم با غرور با ملت و دولت ايران برخورد مى كند و سعى در شكست غرور ملى ايرانيان را دارد.
واقع امر هم همين است. اين موضع قطعا ادامه فشارها و تضييقات عليه ايران را به همراه داشته و دوره رياضت كشى و مقاومت ملى را طولانى تر خواهد كرد, ولى به نظر مى رسد مى توان با اتخاذ استراتژى ((مقاومت پويا و ديناميك)) از سوى دولت و رهبران سياسى ايران تا اندازه اى اثر فشارهاى امريكا را كاهش داد و فرآيند مبارزه بيست ساله را با هدف پيروزى نهايى و كم اثر سازى يا بى اثر سازى سياست هاى امريكا عليه ايران و نيز پايان دادن به دوره رياضت كامل نمود و استقرار فرايند توسعه ملى پويا را تضمين كرد. در چارچوب اين راهبرد بخش هاى سياست خارجى, سياست داخلى, سياست ها و استراتژىهاى اقتصادى و جز اين ها بايد متحول شده و قدرت ملى كشور, سازمان يابى و در چارچوب استراتژى ملى مورد بهره بردارى قرار گيرد. بايد اذعان كرد كه متإسفانه راهبرد مقاومت ملى عليه امريكا تاكنون ايستا بوده و از خصلت پويا و ديناميك برخوردار نبوده است.
از نظر موافقان ارتباط با امريكا, ظاهرا راهى جز اين براى پايان دادن به بحران روابط و مسائل داخلى ايران باقى نمانده است. (البته اگر در اين عقيده صادق باشند) و بايد رابطه سياسى با دولت امريكا برقرار شود. اين ديدگاه با چالش هاى زير روبه رو است:
1ـ پيش فرض هاى آن مورد سوال قرار دارند; يعنى اين كه هيچ تضمينى وجود ندارد كه امريكا به عنوان نه تنها ابرقدرت, بلكه حتى به عنوان يك قدرت جهانى و تعيين كننده, در آينده باقى بماند, زيرا اولا تحولات بين المللى و وضعيت سيال ژئوپلتيكى جهان چنين عقيده اى را به چالش مى كشد. روند تحولات حكايت از ظهور قدرت هاى جديد, بلوك بندىهاى جديد حوزه هاى جديد رقابت, همگرايى ها و واگرايى ها, تك روىها حتى در بين جهان سومى هاى قديم نسبت به سياست هاى جهانى امريكا و غير آن را مى نمايد و نقش امريكا را در حد يك قدرت منطقه اى (امريكاى شمالى) و يا حتى ملى در آينده نه چندان دور محدود مى كند.
ثانيا, برخى از نظريه پردازان ژئوپليتيك; نظير هانتينگتون, برژينسكى نسبت به تداوم اقتدار جهانى امريكا ترديد نموده و احتمال فروپاشى آن را داده اند كه اين نظريات نيز بى ارتباط با واقعيات موجود نمى باشد.
2ـ نمى توان تضمينى قوى براى بهبود اوضاع اقتصادى ايران از طريق برقرارى رابطه با امريكا ارائه كرد, هرچند امريكا مى تواند تا زمانى كه از اقتدار برخوردار باشد, موانعى بر سر راه سرمايه گذارى خارجى, تلاش هاى تكنولوژيك ايجاد نمايد, ولى سوال هاى زير مطرح اند, كه آيا امريكا براى اولين بار است كه اين تضييقات را ايجاد نموده است؟ و آيا ملت ايران تاكنون در ابعاد ديگر و شايد هم وسيع تر چنين فشارهايى را از سر نگذرانده است؟ آيا با توجه به رقباى جديد اقتصادى در نظام بين الملل نظير اتحاديه اروپا, ژاپن, چين, هند و تا اندازه اى روسيه آيا امريكا امكان مانور بدون مانع را خواهد داشت؟
3ـ موضع موافقان برقرارى ارتباط با امريكا, خاست گاهى انفعالى دارد و امريكايى ها هم اين را خوب مى فهمند و بر اين نياز واقفند و آن را نتيجه موفقيتآميز سياست فشار خود عليه ايران مى دانند, حال اين سوال مطرح است كه با توجه به خصلت ذاتى دولت امريكا, آيا برقرارى رابطه موصوف كه در ساختار يك معادله نابرابر شكل مى گيرد روح زياده طلبى را در امريكايى ها تقويت نخواهد كرد و امتيازات بيش ترى را مطالبه نخواهند نمود؟
4ـ آيا امريكاييان اكنون به تخلفات گذشته خود نسبت به ايران اعتراف خواهند نمود؟ و در پى آن حاضر به برقرارى رابطه اى توإم با حقوق و احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلى ايران خواهند نمود؟ و با توجه به موضع طلب كارانه امريكا در دو دهه گذشته كه بارها از زبان سياست مداران آن كشور اعلام شده است و هميشه خود را محق, و ايرانيان را مقصر تلقى نموده و خواستار تغيير رفتار در ايرانيان مى باشند!؟ آيا مى توان اميدى نسبت به تغيير نگرش و رفتار آن ها نسبت به ايران و ايرانيان داشت؟
5ـ تكليف غرور ملى ايرانيان چه مى شود؟ كه براى توليد و تكامل آن, حاضر شدند حدود بيست سال رنج مبارزه با ابرقدرت جهانى را تحمل نموده و رياضت بكشند و عزت و شرف خود را مقابل زورمدارى امريكا پاسدارى نمايند و بابت آن هزينه هاى سنگين انسانى و اقتصادى را بپردازند؟ با توجه به اين كه ملت ها به سختى حاضرند افتخارات و غرور ملى خود را فدا كرده و با چيزى عوض نمايند. و بالاخره آيا ملت ايران, خاطرات تلخ رفتار خصمانه امريكا در چند دهه گذشته نسبت به خود را در حافظه تاريخ به نسيان خواهد سپرد؟ اين در حالى است كه هنوز امريكاييان غرور ملى ايرانيان را تحقير نموده و حاضر به پوزش طلبى از كردار گذشته خود نيستند و هم چنان در رابطه نابرابر قدرت, به ارتباط با ايرانيان مى انديشند!
نگارنده تصور مى كند نه ادامه استراتژى مقاومت استاتيك (بى تحرك) به صلاح است و نه تن دادن به رابطه اى انفعالى و نابرابر با امريكا, بلكه اتخاذ استراتژى مقاومت و پويا و ديناميك توإم با راهكارها و سياست هاى كارآمد در عرصه هاى سياست خارجى, سياست داخلى, امور اقتصادى و امور علمى و تكنولوژيكى, مى تواند در پرتو صبر ملت ايران و امدادهاى الهى, استراتژى فشار همه جانبه امريكا را كم اثر يا بى اثر نمايد, و راهى را كه امام خمينى(ره) ترسيم كرده است را به پايان ببرند.


پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) موجانى, سيد على, بررسى مناسبات ايران و امريكا, دفتر مطالعات سياسى و بين المللى, تهران, 1375, ص6. 2 ) نوائى, عبدالحسين, تاريخ روابط فرهنگى ايران, ج1, وزارت فرهنگ و هنر, تهران, 1356, ص142.