زينب، پرستار نهضت عاشورا

 

زينب, پرستار نهضت عاشورا

استاد سيد محمد جواد مهرى

 


 

پنجم جمادى الاولى روز ولادت باسعادت بانوى قهرمان كربلا, پرچم دار نهضت پس از شهادت حسين عليه السلام, حضرت زينب كبرى سلام الله عليها است. اين روز را روز پرستار مى نامند و علت نام گذارى اين روز به نام ((روز پرستار)) اين است كه حضرت زينب پرستارى امام زمانش حضرت زين العابدين عليه السلام و ديگر بيماران و مصيبت زدگان اهل بيت را برعهده داشت, و ضمن اين كه رسالت مهم نگهدارى و تبليغ از نهضت حسينى را به خوبى انجام داد, از پرستارى بيمار كربلا نيز با تحمل آن همه سختى ها و ناملايمات, آنى فروگذار نبود و تا آخرين رمق دين خود را به مكتب و رهبرش ادا كرد. درود بى پايان خداوند بر اين بزرگ بانوى اسلام باد.
نكته اى به نظرم رسيد كه حيف است زينب را پرستار بيمار بخوانند زيرا پرستارى از بيمار يكى از كوچك ترين مسووليت هاى زينب بود, و هر چند پرستارى وظيفه سنگين و ارزشمندى است و پرستار متعهد بايد با صبر و حوصله, تحمل هر نوع ناملايمات براى انجام خدمتش بنمايد و چنين كارى از عهده هر كس برنمىآيد ولى با اين حال مقام زينب, آن قدر والا و عظيم است كه او را پرستار نهضت و انقلاب حسينى بايد بناميم, زيرا اين پرستارى به مراتب مهم تر و سرنوشت سازتر از پرستارى بيمار بود.
زينب نقش نگهدارى از قيام خون بار حسينى را بر عهده داشت كه قطعا اگر او اين بار را بر دوش نمى گرفت, خون حسين پايمال مى شد و بسيار دشوار بود كه نهضت ابى عبدالله عليه السلام به مردم اعلام و ابلاغ گردد و شايد بدون اسارت خاندان رسول الله و پيش تازى زينب كبرا در رسوا نمودن هيئت حاكم, و تبليغ او از انگيزه قيام برادرش, يزيديان به هدف پليد خود نائل مىآمدند و نام رسول الله(ص) را نه تنها از مناره هاى مساجد بلكه از تاريخ, پاك و محو مى كردند و اين بود نيت شوم آنان.
و زينب با مجاهدت و قيام شجاعانه خويش در برابر زورگويان و هم چنين فريب خوردگان زمانش, آن چنان از قيام حسين دفاع كرد كه تا قيام رستاخيز, همانند او نه در مردان و نه در زنان, وجود ندارد و اين نام جاودان و مقدس براى هميشه با عظمت و شموخ بايد برده شد.
زينب در پس آن مصيبت بزرگى كه ((تصغر عندها المصائب)) آن چنان بار سنگين پرچم ولايت را بر دوش گرفت و در برابر كفر و زندقه ايستاد و سخنرانى كرد و خطابه خواند و مردم را بيدار كرد و حركت را در مردگان آغاز نمود كه از آن جا حركت توابين و ديگر حركت هاى اسلامى آغاز شد و تا امروز و فردا و فرداها, آثار اين حركت عظيم زينبى, هويدا است و به بركت زينب و قيام مباركش, هم چنان بيرق هاى خونين عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم از ظالم, در سراسر جهان افراشته مى شود زيرا زينب بود كه پيام خونين حسين را به تمام نسل ها و عصرها رساند.

ولادت همراه با غم
هرچند روز ولادت زينب روز عيد و شادمانى است ولى چه كنيم كه اين نام مقدس, پيوسته قرين رنج و اندوه بوده است.
پس از گذشت شش سال از هجرت رسول الله صلى الله عليه و آله, زينب در مدينه منوره از آن شجره طيبه به دنيا آمد. در آغاز ولادت, نسيم نويد بخش زندگى سعادتمندى در خانه زهرا ـ سلام الله عليها ـ وزيدن گرفت چرا كه هنوز رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله ـ حيات داشت و خود نام نواده عزيزش را ((زينب)) نهاد. على و زهرا هر دو از ديدن زينب, اين گل خشبوى ولايت و رسالت خرسند بودند ولى گويا از همان آغاز, هاله اى از غم و اندوه, گهواره زيباى زينب را در برگرفته بود و گويا حوادث تلخ و جانگداز عاشورا از همان روز در رخساره زيباى اين كودك, نقش بسته بود.
نوشته اند كه پس از تولدش, پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ خم شد و نواده عزيزش را با قلبى آكنده از غم و اندوه و ديدگانى پر از اشك بوسيد و به خاطر حوادث جانكاهى كه در انتظار نواده اش بود, آهى از قلب مباركش برآمد كه ديدگان حاضران را پر از اشك نمود.
و اين هاله غم ـ كه در آن نخستين روز ولادت بر رخساره نازنين زينب نقش بست ـ هم چنان با گذشت ايام ادامه داشت و پيوسته گسترده تر مى شد, چرا كه پس از قريب پنج سال, رسول خدا از دنيا رفت و با وفات پيامبر بارش سيلآساى مصيبت بر خاندان گراميش آغاز شد و زينب در تمام صحنه هاى غم انگيز حضور داشت و از نزديك شاهد شهادت مظلومانه مادرش و اسارت پدرش و شهادت دلسوزانه برادرش حسن بود. حوادث و رويدادهاى ناگوار بر برترين انسان هاى روى زمين باريدن گرفت تا آن كه حادثه فراموش نشدنى عاشورا رخ داد و اين هاله غم به اوج خود رسيد.

برگه اى از پرستارى نهضت
امام حسين عليه السلام ـ قبل از شهادت ـ سفارش هاى لازم را به زينب نمود و پرستارى نهضت را به او واگذار كرد و او را به صبر و بردبارى امر نمود و به ميدان با قلبى محكم و بى هراس از آينده نهضت, حركت كرد. زينب نيز پرچم پرافتخار حسين را بر دوش گرفت و نگذاشت اين پرچم الهى بر زمين افتد و با اقتدار و شهامتى كه تاريخ نظيرش را نديده در برابر امير خون آشام كوفه و شاه پليد شام ـ لعنه الله عليهما ـ ايستاد و با سخنرانى هاى جاودانه اش زندگى را در كامشان تلخ ساخت.
راستى چه رادمردى است اين زن, كه با آن همه مصيبت هاى سخت كه هر يك كوهى را به لرزه درمىآورد و انسان را مضطرب و از خود بى خبر مى سازد, در برابر سنگدل ترين و تندخوترين و تبهكارترين انسان روى زمين, آن سان با كبر و مناعت برخورد مى كند كه همه را به شگفتى وامى دارد.
زن مگو مردآفرين روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو كمتر كنيزش حور عين
زن مگو دخت اميرالمومنين
ابن زياد كه آن همه كبر و بى اعتنايى را از يك زن رنج كشيده و با تمام وجود ماتم زده مى بيند, انگشت حيرت به دهان مى گيرد و مى خواهد او را كوچك شمارد, با تكبرى انتقامجويانه رو به حضرت كرده مى گويد: خداى را شكر مى كنم شما را رسوا ساخت و مردانتان را كشت و سخنانتان را دروغ گردانيد!
زينب با عظمت و شموخ, نگاهى تحقير آميز به آن سركش بى نام و نسب مى كند و فرياد برمىآورد كه: ((إلحمدلله الذى إكرمنا بنبيه صلى الله عليه و آله و سلم و طهرنا من الرجس تطهيرا… انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا والحمدلله)).
سپاس خداى را كه ما را با انتساب به پيامبرش گرامى داشت و از آلودگى و ناپاكى دور ساخت. و همانا شخص تبهكارى (چون تو) رسوا مى گردد و بدكار و پليد دروغ مى گويد و خدا را شكر كه آنان غير از ما هستند.
ابن زياد كه منتظر چنان جواب تندى نبود , از او مى پرسد:
كار خدايت را درباره خاندانت چگونه ديدى؟
حضرت زينب با همان سربلندى و مناعت مى فرمايد: ((والله ما رإيت الا جميلا, إولئك قوم كتب عليهم القتل فبرزوا الى مضاجعهم و سيجمع الله بينك و بينهم فتختصمون عنده…))
به خدا قسم جز نيكى و زيبايى نديدم. آن ها قومى بودند كه خداوند كشته شدن در راهش را بر آنان نوشته بود و لذا با شجاعت به قتلگاه خويش شتافتند ولى به زودى خداوند تو و آنان را در يك جا گرد آورد تا در پيشگاهش محاكمه شويد.
من هر گاه اين قسمت از سخن زينب را به ياد مىآورم, در برابر آن همه عظمت و بزرگوارى, آن قدر احساس شرمسارى و حقارت مى كنم كه اين زينب پس از آن همه مصيبت, چون درراه خداست همه را جميل و زيبا مى بيند و ما در برابر كوچك ترين اذيت و آزارى بى تاب و زبون مى شويم و چقدر فاصله است ميان آسمان عظمت زينب و دنياى پست دنياخواهان.

برگه اى ديگر از شجاعت زينب
در مجلس يزيد لعنه الله عليه, گفت وگوهاى زيادى بين بانوى قهرمان كربلا و آن پليد رخ داده كه همه اش دلالت بر عظمت و قهرمانى زينب دارد. نگاهى كوتاه به يك قسمت آن مى كنيم تا يادآور شجاعت فزون از حد زينب باشد.
هنگامى كه يزيد با چوب خود, به دندان هاى مبارك امام حسين عليه السلام اشاره مى كرد و آن اشعار معروف كفرآميزش را مى سرود, زنان بنى هاشم تاب تحمل اين منظره را نداشتند و بى اختيار مى گريستند ولى زينب, بىآن كه خم به ابرو بياورد, با كبر و مناعتى على وار, بر آن سركش غدار فرياد زد:
((صدق الله يا يزيد: ثم كان عاقبه الذين إساوا السوآى إن كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزئون. إظننت يا يزيد إنه حين إخذت علينا بإطراف الارض و إكناف السمإ فإصبحنا نساق كما تساق الاسارى إن بنا هوانا على الله و إن بك عليه كرامه و توهمت إن هذا لعظيم خطرك فشمخت بإنفك و نظرت فى عطفيك جذلان فرحا, حين رإيت الدنيا مستوثقه لك و الامور متسقه عليك إن الله امهلك فهو قوله: ((ولايحسبن الذين كفروا إنما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين…))
إتقول: ليت إشياخى ببدر شهدوا! غير متإثم و لامستعظم و إنت تنكث ثنايا إبى عبدالله بمحضرتك؟ و لم لا و قد نكإت القرحه و استإصلت الشإفه باهراقك هذه الدمإ الطاهره, دمإ نجوم الارض من آل عبدالمطلب؟! و لتردن على الله و شيكا موردهم و عند ذلك تود إن كنت إبكم و إعمى.
إيزيد والله ما فريت الا جلدك و لا حززت الا لحمك و سترد على رسول الله برغمك و لتجدن عترته و لحمته من حوله فى حظيره القدس… و ستعلم إنت و من بواك و مكنك من رقاب المومنين اذا كان الحكم ربنا والخصم جدنا و جوارحك شاهده عليك فانظر إينا شرمكانا و إضعف جندا.))
اى يزيد! آيا گمان كردى كه چون بر ما سخت گرفتى و اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما تنگ كردى و سرانجام ما را مانند اسيران به اين طرف و آن طرف كشاندى از اين است كه ما نزد خدايمان خوار گشته ايم و يا تو را در پيش خدا قدر و منزلتى هست؟ و يا پنداشتى كه اين بزرگى مقام تو است؟! لذا چون دنيا را به كام خويش يافتى و كارها را وفق مراد خود ديدى با تكبر باد در دماغ افكندى و شادمان و مسرور, نگران آرزوهاى خود شدى؟! بدان كه اگر خدا به تو مهلت داده است از اين جهت است كه خود مى فرمايد: ((آنان كه كافر شده اند گمان نكنند كه اگر مهلتى به آن ها داديم به سود آنان است, بلكه به آن ها مهلت مى دهيم تا بيش تر به گناه روى آورند و سرانجام عذابى دردناك و خواركننده در انتظارشان خواهد بود.))
آيا باز آرزو مى كنى كه: اى كاش نياكان ما كه در بدر كشته شدند, اين جريانات را مى ديدند!! بى آن كه خود را گناهكار بدانى و يا گناه خويش را بزرگ شمارى و اينك با چوبدستى خود بر دندان هاى امام حسين مى زنى؟!
حق دارى! زيرا با ريختن خون هاى پاك و مطهر اين ستارگان روى زمين, عقده دل پليدت گشوده مى شود و نهال غمت ريشه كن مى گردد!
مطمئن باش تو نيز به زودى در پيشگاه خداى متعال بازگشت خواهى نمود و در آن جا است كه آرزو خواهى كرد اى كاش در دنيا لال و كور بودى.
اى يزيد! به خدا سوگند! جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود قطع نكردى و بر خلاف ميل خود, به زودى نزد رسول خدا بازخواهى گشت و اهل بيت و پاره هاى تنش را در حظيره القدس در كنارش با عزت و احترام خواهى يافت… و به زودى تو و آن كس كه تو را بر كرسى نشاند و بر گردن مومنين مسلط كرد, خواهيد دانست كدام يك از ما بدكارتر و از حيث لشكريان ناتوان تريم, در آن روزى كه داور خداست و خصم تو جد ما است و اعضا و جوارحت عليه تو گواهى خواهند داد. و اگر چه در اين دنيا ما را به غنيمت گرفتى ولى به زودى غرامت خويش را از تو باز خواهيم ستاند.
در تاريخ آمده است كه پس از اين سخنان شجاعانه زينب, چنان يزيد و اطرافيانش زبون و حيرت زده گشتند كه تا مدتى بى حركت ماندند و يك خاموشى مرگ زا بر مجلس يزيد حكمفرما شد, تو گوئى بر سرشان پرندگان نشسته بودند ((كإن على رووسهم الطير)).
اين همه عظمت و جلال در كجا و در چه كسى ديده مى شود جز آن كه دختر على و زبان او در كام باشد.
اين دو برگه كوتاه فقط مشتى از خروار و نمونه اى از شجاعت ها و قهرمانى هاى قهرمان بانوى كربلا بود كه مى خواستيم از ولادت باسعادتش بيشترين بهره را ببريم و الگويى از آن زن نمونه اسلام ارائه دهيم تا براى مردان و زنان ايران اسلامى سرمشق باشد و با گام نهادن در خط پرافتخار زينب, همراه با حضرتش محشور شويم و شفاعتش در ((يوم الحسره)) نصيبمان گردد.
بار ديگر فرا رسيدن اين عيد بزرگ و مبارك را به تمامى علاقمندان و پيروان اهل بيت بويژه پرستاران متعهد تبريك و تهنيت عرض مى نمائيم.