مرد ميدان تقوا 2 شرح زندگى آيت الله درچه اى

 

مرد ميدان تقوا
شرح حال مرحوم آيه الله العظمى سيد محمد باقر درچه اى مرجع عاليقدر جهان تشيع

قسمت دوم

 


 

مدرس پرآوازه
آيه الله درچه اى پس از رسيدن به فرازين قله فقاهت و كسب فيض از استادان مقيم نجف اين ديار را به قصد اصفهان ترك نمود و در سال 1303هـ .ق به اين ديار بازگشت و در مدرسه نيمآورد حوزه درسى تشكيل داد. اين مكان را اميرمحمد مهدى معروف به حكيم الملك اردستانى (زنده در سال 1106 هـ. ق) به نام زينب بيگم ـ همسرش ـ در سال 1117هـ .ق و در عهد شاه سلطان حسين صفوى بنيان نهاد.(1)
جاذبه معنوى مدرسانى چون آقا سيد محمد باقر درچه اى موجب شد تا گروه كثيرى از طلاب به اين مكان روى آورند, اما عوايد موقوفات جايگاه ياد شده جواب گوى نيازهاى طلبه ها نبود, زيرا اوقاف آن را وقف خواران برده و خورده بودند و نه دولت قوتى داشت كه بتواند جلو خودخواهى ها و خودسرىهاى موقوفه خواران را بگيرد و نه در وجود آنان عاملى از ايمان و تقوا بود كه مانع اعمال ايشان گردد تنها در ميان آنان مرحوم ملاعبدالكريم گزى استثنا بود كه اگر وجوهاتى به وى داده مى شد يا عوائدى از اوقاف در تصرفش بود. به وسيله آن به درد دل طلاب مى رسيد و متإسفانه دست وى نيز در اين مورد گشاده نبود, زيرا زندگى زاهدانه و معيشت توإم با قناعت داشت و مى خواست طلاب چون خودش ساده زندگى كنند. مرحوم درچه اى كه در فقاهت و تقوا فرزند معنوى مكتب اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ بود, غير از امام جماعت و تدريس و فتوا به امور ديگر از قبيل قضاوت و اخذ و اعطاى وجوهات شرعى مداخله نمى فرمود و چون نوبت توليت به مرحوم ميرزا محمد على اردستانى رسيد ـ كه مردى فاضل و بسيار فهميده و سنجيده و از اخيار عصر خويش به شمار مى رفت ـ با اهتمام چند سال متوالى و نفوذ معنوى مرحوم درچه اى هرقدر توانست موقوفات از دست رفته را از گلوى مستإكله بيرون آورد و به تصرف وقف داد و از آن تاريخ به بعد ساليانه وجه مختصرى به طلاب داده مى شد.(2)
آيه الله درچه اى به عنوان تنها مدرس فقه و اصول, در اين مدرسه تدريس مى كرد و به اتفاق آخوند ملاعبدالكريم گزى به جلسات مدرسه نيم آورد حرارت مى بخشيد, از اطراف و اكناف و شهرهاى دور و نزديك طلاب به محضرش شتافته و از خرمن انديشه اش خوشه ها مى چيدند.(3) وى چندين سال در مسجد نو نيز تدريس مى نمود و امام جماعت مسجد بازارچه را عهده دار بود. فضلا, محققين, صلحا و متعبدين فيض مجلس درس و وصف جماعت او را غنيمت دانسته به خدمتش شرفياب مى شدند, چندين سال مى گذشت كه در اصفهان در اصول فقه مدرسى چون او نيامده بود و در عصر خويش از تمامى مدرسان اين ديار برترى به هم رسانيد و در زهد و تقوا نيز در بين اقران خود امتيازى خاص داشت.(4)
حاج ميرزا حسن خان جابر انصارى ملقب به صدر الادبإ (1287 ـ 1376هـ .ق) كه محضر مرحوم درچه اى را درك كرده و خود از مورخان و مولفان نامدار اصفهان است(5) مى گويد: مرحوم درچه اى اصول دين را از توحيد تا معاد به اجتهاد تدريس مى كرد و سى و هشت سال به افاضت و رياضت به يك منوال مشغول بود و هيچ گاه درس را دقيقه اى تعطيل و تإخير روا ندا(6)شته است.
استاد جلال الدين همايى كه از فيض علمى و عملى و اخلاقى اين استاد استفاده هاى زيادى برده, مى گويد: بر سر درس بوديم و استاد سخن مى پرداخت ناگهان مردى روستايى از اهل محل آقا در حاشيه مجلس درس پيدا شد و شروع كرد جويده جويده و به تمجمج مطالبى را عنوان كردن, ناگهان استاد سر خود را بلند كرد و گفت: والده مرحوم شده اند؟ خدا بيامرزدشان, مرد روستايى به اشاره سر پاسخ مثبت داد همه فهميدند كه استاد مادر خود را از دست داده است ولى درس هم چنان ادامه يافت. البته پس از ختم درس آقا رفت كه به وظايف خود عمل كند.(7) آيه الله عبدالحسين طيب در باب جديت و نظم مرحوم درچه اى مى گويد: يازده سال در درس خارج آقا سيدمحمد باقر درچه اى شركت كردم, در تمامى اين مدت فقط يك بار درس ايشان تعطيل شد كه در آن هم چاره اى نبود, زيرا يك روز درس اول را گفته بود كه خبر آوردند برادر شما آقا سيد محمد حسين درچه اى فوت كرده است, آقا فرمود خدا رحمتش كند, خواست درس دوم را شروع كند كه گفتند: آقا ايشان وصيت كرده است, شما بر جنازه اش نماز بگذاريد, از اين روى ناچار شدند و درس را تعطيل كردند, اين پشتكارى و تلاش و بهره گيرى از لحظه ها و ساعات زندگى بسيار موجب عبرت است.(8)
آقا نجفى قوچانى كه در اصفهان به حوزه درسى مرحوم درچه اى حاضر شده بود, مى نويسد: ((… آقا سيد محمد باقر درچه اى كه فقط فضلاى آن جا جهت درس[ او] مى رفتند, منظور دنياوى در اطراف آن آقا پيدا نمى شد و درس او را همه مى نوشتند. بعد از برهه اى كه از قوانين فارغ بوديم به اصرار همان شيخ[ عبدالكريم گزى] به درس خارج اين آقا رفتيم يك درس اصول و يك درس فقه و… مى نوشتيم ولكن بسيار مشكل بود, چون از شاگردهاى حاج ميرزا حبيب الله رشتى بود خيلى مفصل مى گفت: از ايراد اشكالات و وجوه عديده بر رد هر يك و ان قلت و قلت در بين كه در وقت نوشتن گاهى يكى دو وجه فراموش مى شد… هر درسى را طرف صبح دو مرتبه تقرير مى كرد و طرف عصر باز يك مرتبه تقرير مى كرد كه نصف شاگردها كه فراموش كرده بودند كه ما هم گاهى از آن ها بوديم طرف عصر به تقرير درس سيم مى رفتيم. به عبارت آخرى روزى سه مرتبه هر درسى را مكرر مى گفت و سه درس هم مى گفت… حتى فهرست رئوس مطالب درس را نيز خودش به كاغذ باطله مى نوشت, به زير عبا مى گرفت, گاهى كه ترتيب سخن از نظرش مى رفت نظر به آن فهرست مى نمود و بسيار هم زحمت مى كشيد از مطالعه و فكر نمودن شب و روز…(9)
آيه الله شيخ حيدر على محقق خاطر نشان نموده است با وجود آن كه حاج ميرزا على آقا شيرازى طبق اظهارات صريح خود درس هاى آيت الله درچه اى را نزد ديگرى خوانده بود, خود را بى نياز از شركت در محفل علمى اين فقيه عالى مقام نمى ديد. روزى مرحوم درچه اى در جلسه درس مطالبى فقهى را بين شاگردانش مطرح نمود و خطاب به آنان گفت اين مسئله را كجا ديده ايد؟ همه مهر سكوت بر لب زده بودند, حاج ميرزا على آقا شيرازى نيز در جلسه درس سخنى بر زبان نياورد, ولى چون استادش به طرف حجره خودش رفت همراه ايشان به محل اقامت آيه الله درچه اى رفت و جاى آن مطلب و يا نشانى آن مسإله را به ايشان گفته بود. حاج سيد محمد باقر درچه اى فرموده بود: شما كه از اين نكته و مإخذ آن با خبر بودى چرا نگفتى؟ حاجى جواب نداده و سكوت اختيار نموده بود, منظور آيه الله درچه اى به دليل آن جاذبه علمى و تقوايى چنين فرزانگانى را مجذوب مباحث علمى خويش مى نمود.(10)
اگر چيزى از آن فقيه بزرگوار مى پرسيدند و نمى دانست با صراحت اظهار مى داشت نمى دانم و اين لفظ را بلند مى گفت تا شاگردان ياد بگيرند, اگر چيزى را نمى دانند از اين كه بگويند نمى دانم عارشان نيايد چنان چه مرحوم شيخ مرتضى انصارى هم با آن مقامات علمى اين گونه بود.(11)

مرجع تقليد پارسا و پرهيزگار
سيد بزرگوار آيه الله سيد اسماعيل صدر (1258 ـ 1338) پدر آيه الله سيد صدرالدين صدر (1299 ـ 1373هـ .ق) از مراجع تقليد جهان تشيع به شمار مى رفت كه در اواخر عمر به كاظمين مراجعت نمود و در آن مكان مقدس چشم از جهان فرو بست(12) با رحلت اين عالم شيعى, مرجعيت تقليد مردمان اصفهان و برخى از نقاط كشور ايران به آيه الله العظمى سيد محمد باقر درچه اى رسيد و صاحب رساله بود. مهدى بامداد ضمن اشاره به شرح حال وى افزوده است: نويسنده اين سطور چند ماهى كه در اصفهان اقامت داشت, شنيدم اشخاص مطلع و بى غرض از درچه اى و ملاعبدالكريم گزى خيلى تعريف مى كردند و مى گفتند اين دو نفر با ديگران تفاوت دارند.(13)
مرحوم استاد سيد جلال الدين همايى درباره استاد خود آيه الله درچه اى نوشته است: ((… در سادگى و صفاى روح و بى اعتنايى به امور دنيوى گويى فرشته اى بود كه از عرش به فرش فرود آمده و براى تربيت خلايق با ايشان هم نشين شده است, مكرر ديدم كه سهم امام هاى كلان براى او آوردند و دينارى نپذيرفت با اين كه مى دانستم كه بيش از چهار پنج شاهى پول سياه نداشت. وقتى سبب مى پرسيدم مى فرمود: من فعلا بحمدالله مقروض نيستم و خرجى فرداى خود را هم دارم و معلوم نيست كه فردا و پس فردا چه پيش بيايد ((و ما تدرى نفس ماذا تكسب غدا)) بنابراين, اگر سهم امام را بپذيرم ممكن است حقوق فقرا تضييع شود. گاهى ديدم چهار صد پانصد تومان كه به پول ما روزى چهار صد پانصد هزار تومان[ زمان نگارش مطالب همايى حداقل سه دهه قبل بوده است] بود برايش سهم آوردند و بيش از چند ريال كه مقروض بود قبول نكرد, اگر احيانا لقمه اى شبهه ناك خورده بود, برفور انگشت در گلو مى كرد و همه را برمىآورد و اين حالت را مخصوصا خود يك بار به رإىالعين ديدم, ماجرا از اين قرار بود: يكى از بازرگانان ثروت مند آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت كرده بود, سفره اى گسترده بود از غذاهاى متنوع با انواع تكلف و تنوق. آن مرحوم به عادت هميشگى مقدار كمى غذا تناول كرد, پس از آن كه دست و دهان ها شسته شد ميزبان قباله اى را مشتمل بر مسئله اى كه به فتواى سيد حرام بود براى امضا حضور آن روحانى آورد. وى دانست كه آن ميهمانى مقدمه اى براى امضاى اين سند بود و شبهه رشوه داشته است; رنگش تغيير كرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود: من به تو چه بدى كرده بودم كه اين زقوم را به حلق من كردى؟ چرا اين نوشته را پيش از ناهار نياوردى تا دست به اين غذا آلوده نكنم. پس آشفته حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و كنار باغچه مدرسه مقابل حجره اش نشست و با انگشت به حلق فرو كردن همه را استفراغ كردو پس از آن نفس راحتى كشيد.(14) اين ماجرا را مرحوم درچه اى از سيره حضرت على(ع) ياد گرفته و در زندگى خود پياده نموده است. زيرا چنان چه مولى اميرمومنان(ع) در خطبه 224 نهج البلاغه اشاره دارد, فردى به نام اشعث بن قيس برايش حلوا آورد. حلوايى خوش رنگ و بوو خوش طعم كه بزاق دهان هر بيننده اى از ديدن آن ترشح مى گرديد, اما زمام دارى كه تسليم فرمان نفس نيست و عقل را فرمانرواى خود مى داند چنان از ديدن آن متنفر مى شود كه گويى حلوا را با آب دهان يا استفراغ مار تهيه كرده اند, حضرت مى پرسد: بخشش است يا صدقات يا زكات؟ اشعث مى گويد: هيچ كدام. بلكه هديه است, امام پاسخ مى دهد: مادر بى فرزندت به عزايت بنشيند! آمده اى كه از راه دين خدا با من نيرنگ كنى, آيا گرفتار خبط دماغ شده اى يا ديوانه اى يا هذيان مى گويى؟!
مرحوم همايى براى منوچهر قدسى بيان كرده است كه وقتى يكى از شاگردان مهر آقا را جعل كرده, استفاده يا سوء استفاده هايى نموده بود به ديگر شاگردان برخورده بود كه فردى گستاخ با ازهد و اتقاى زمان چنان بى پروا رفتار كند به حكم غيرت و حالت جوانى با چند تن از طلاب مقيم مدرسه كه در بين آنان يكى دو نفر از فرزندان خود آقا هم بودند, دست به دست داده و آن شاگرد بدكردار را به باد كتك گرفتيم, آقا از كم و كيف ماجرا آگاهى يافت. آن فرد را كه احتمالا احتياج و فقر مالى او را به انحراف كشانيده بود خواست و شروع كرد به نصيحت نمودن و اما با ما كه فكر مى كرديم در حمايت از آن مرجع عالى مقام كار مهمى كرده ايم, چه رفتارى نمود؟ شروع كرد به انتقاد نمودن و ملامت كردن كه چه كسى به شماها اجازه ضرب و شتم داد؟ حالا برويد وضو بسازيد و بياييد توبه كنيد. به دستور عمل كرديم و در حجره خود آقا گرداگردش نشستيم و او شروع كرد با آهنگى كه از اضطراب و هيجان مى لرزيد صيغه توبه را شمرده شمرده جارى كردن و ما با او تكرار مى كرديم: استغفرالله ربى و اتوب اليه.(15)
حالات و رفتار اين بزرگوار و مراتب زهد و قدس و تقواى كم مانند او همواره در تربيت اخلاقى طالب علمان مستعد تإثيرى شگرف و عظيم داشته و همايى از نوا در احوال اين بزرگوار حكايت ها مى گفت, چنان كه به مناسبت رحلت حضرت آيه الله العظمى حاج آقا سيد حسين بروجردى وقتى همايى در مدرسه دارالفنون در جمع فرهنگيان آغاز سخن كرد. گفت: قبل از هر سخن من بايد از سيد محمد باقر درچه اى و مكتب او سخن بگويم تا بدانيد حضرت آيه الله بروجردى از تربيت چه نادره مردانى فيض گرفته بود. (16)
مرحوم درچه اى با وجود ساده زيستى نزد شاگردان و ديگر اقشار مردم از اقتدارى معنوى و ابهتى خاص برخوردار بود, طلاب هراس داشتند كه نزد ايشان سخن لغوى بگويند. (17) آن چه كه رشد و شكوفايى شاگردان اين عالم را در پى داشت اخلاص و صفا, عامل به علم, دقت در آداب و شرايع و متخلق بودن به اخلاق حسنه و نيز زندگى بى پيرايه و اين موضوع موجب ارتقاى علمى و معنوى حوزه اصفهان بود و شخصيت هاى بزرگى دست پروردگان اين شكوه روحانى بودند, چنين فضاى معطر به صداقت و پرهيزگارى به ترويج رفتارهاى شايسته كمك شايان توجهى مى نمود و افراد را از بيهوده گويى و برخى امور ناشايست باز مى داشت. يك روز به مرحوم درچه اى گفتند يكى از شاگردان در وضو سازى از خود وسواس نشان مى دهد ايشان گفته بود, آن فرد بيايد وضو بگيرد, بعد كه در حضور استاد وضو گرفته بود, مرحوم درچه اى فرموده بود حالا نمازت را بخوان ببينم, او هم نماز ظهر و عصرش را اقامه نموده بود, چون نمازش خاتمه يافت طلبه ها گفتند: آقا ايشان مى رود وضويش را تكرار مى كند و نمازش را اعاده مى نمايد, آيه الله درچه اى گفته بود: وى را در حجره نگه داريد تا آفتاب غروب كند و وسواس از سرش بيفتد.(18)
مرحوم درچه اى, درآمدن به مدرسه و محل درس انضباط و نظم شگفتى داشت, هر چهارشنبه طرف عصر راهى درچه مى گرديد و عصر جمعه مراجعت مى نمود, در چهار فصل سال حساب راه و رسيدن به مدرسه نيم آورد (محل اقامتش) را داشت كه پاشنه عصا را در لحظه اى بر مدخل سنگ مدرسه مى كوبيد و مى گفت: لاحول و لاقوه الا بالله كه درست بدون دقيقه اى كم و زياد ساعت چهار بعد از ظهر را نشان مى داد.(19)
آقا نجفى قوچانى در زندگى نامه خود نوشت خويش مى گويد: ((در مدرسه نيم آورد منزل داشت, پنج شنبه ها و جمعه ها را به[ درچه پياز] مى رفت, عصر جمعه نان و ماست تا آخر هفته را مىآورد به مدرسه و قند و چايى تا آخر هفته را نيز يك جا مى خريد و تا آخر هفته در مدرسه نيم آورد مثل ساير طلبه ها مى گذراند (زن و بچه اش در درچه كه محل تولدش نيز بود, زندگى مى كردند) و محتاج به بازار نبود و اگر دو سه سير گوشتى مى خواست طلبه به جهت او مى خريد و فقيرانه به سر مى برد و شب زنده دار بود و بسيار در درس و بحث خود زحمت مى كشيد و چون مثل طلبه هاى فقير گذرانش بود دو سه مرتبه در پنج شنبه و جمعه كه به ده نمى رفت مهمانى كرديم و در همان حجره ما شب را مى ماند و مى خوابيد و شوخ بود…))(20)
جلال الدين همايى مى نويسد: در هنگام سلامت, غذايش بسيار ساده بود و نان خورش شام و ناهار او يا پياز و سبزى بود يا دوغ يا سكنجبين.(21)
محمد على معلم حبيب آبادى صاحب كتاب گران سنگ ((مكارم الاثار)) مى نويسد: سيد محمد باقر صاحب عنوان از اجله اعيان اصفهان و در فن اصول سرآمد اقران خود بود و چندين سال در اصفهان در اين علم محققانه تدريس مى نمود… در زهد و تقوا و اعراض از دنيا و كناره گيرى از مرافعات در ميان علماى اصفهان امتيازى بين داشت, هفته اى دو شب در درچه و در اصفهان دو شب در خانه و سه شب در مدرسه مى ماند كه يك عيال و منزل در درچه و يكى در اصفهان و منزلى نيز در مدرسه تهيه كرده بود و تا هنگام وفات از اين قاعده تخلف ننمود.(22) گويند آيه الله درچه اى در قنوت نماز شب دعاى ابوحمزه ثمالى را با حالت ايستاده مى خواند.(23)
اين حالت از مراتب زهد, تهجد و اخلاص و صفاى روحانى اين عالم حكايت دارد.
شهيد آيه الله مدرس از مرحوم درچه اى به عنوان سيد بزرگوار و عالم عامل ياد مى كند و او را از لحاظ درجات تقوا و ديانت ستوده است.(24) سيد مصلح الدين مهدوى, درچه اى را از اكابر علما و مجتهدين و اعاظم فقها و مدرسين معرفى كرده و حوزه درسى وى را در فقه و اصول از هر جهت ممتاز دانسته است.(25) استاد احمد فياض آن مرحوم را به عنوان مرد بسيار نزيه, مواظب و اهل قدس و تقوا مى داند.(26) و محمد حسين رياحى طى مقاله درچه اى را چنين تعريف نموده است: استوانه سترگ دانش و تقوا, اسوه فرزانگى و فرهيختگى و يكى از مبرزترين چهره هاى فقهى گذشته و يكى از مراجع معظم تقليد.(27)
مولف كتاب احسن الوديعه آخرين فرد از شاگردان و راويان عمويش صاحب روضات الجنات را اين فقيه بزرگوار دانسته و نوشته است: و از جمله علامه معاصر و عالم ماهر سيد محمد باقر درچه اى اصفهانى, سيدى بزرگوار و زاهد و عابد بود, در اين اواخر مرجعيت تقليد به او رسيد.(28)ادامه دارد

پى نوشت ها:
1) آتشكده اردستان, ابوالقاسم رفيعى مهرآبادى, ج سوم, ص594.
2) نشريه معارف اسلامى, شماره هفتم, آبان 1347, ص27ـ 28.
3) شرح حال رجال ايران, ج5, ص218.
4) ناصح صالح (شرح حال حاج ميرزا على آقا شيرازى), به قلم نگارنده, ص34 به نقل از زندگانى آيه الله چهارسوقى, ص156 تا 160.
5) درباره وى بنگريد به مجله وقف ميراث جاويدان, سال پنجم, شماره 19 و 20, مقاله جمشيد مظاهرى.
6) مكارم الاثار, ميرزا محمد على معلم حبيب آبادى, ج5, ص1780 (پاورقى) به نقل از تاريخ اصفهان, ميرزا حسن خان جابرى انصارى.
7) مقدمه كتاب شعوبيه, به قلم منوچهر قدسى, ص99.
8 )ارباب معرفت (يادنامه حكيم متاله آيه الله حاج آقا رحيم ارباب), مقاله محمد حسين رياحى, ص99 و نيز بنگريد به مجله حوزه, شماره مسلسل 35, ص55, مصاحبه با آيه الله حيدرعلى محقق.
9) سياحت شرق, ص163.
10) ناصح صالح, ص36.
11) سيماى فرزانگان, رضا مختارى, ص312.
12) اعيان الشيعه, ج3, ص;403 نقبإ البشر, ج اول, ص;360 مجله نور علم, شماره هفتم, آذر 1363 مقاله نجوم امت.
13) شرح حال رجال ايران, ج5, ص218 و نيز ج3, ص302.
14) همايى نامه (مجموعه مقالات) به كوشش و زير نظر مهدى محقق, ص17 ـ ;18 كارنامه همايى, ص46 ـ 47, سيماى فرزانگان, ص;437 مدرس, بنياد تاريخ انقلاب اسلامى ايران, ج2, ص315.
15) مقدمه كتاب شعوبيه, صفحه يكصد و يكصد و يك.
16) همان مإخذ, صفحه 67 و 68.
17) مجله حوزه, شماره مسلسل 18, ص30.
18) مجله ياد, سال سوم, شماره دهم, بهار 1367, ص43.
19) مقدمه كتاب شعوبيه, ص100.
20) سياحت شرق, ص164 ـ 165.
21) كارنامه همايى, ص45.
22) نك: زندگانى آيه الله چهارسوقى, ص156 ـ 160.
23) سيماى فرزانگان, ص228.
24) نك: زندگينامه تحصيلى خودنوشت شهيد مدرس در مقدمه كتاب الرسائل الفقهيه.
25) تذكره القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان, سيد مصلح الدين مهدوى, ص191.
26) مجله حوزه, شماره18, ص27.
27) ارباب معرفت, ص97.
28) احسن الوديعه فى تراجم مشاهير مجتهدى الشيعه, سيد محمد مهدى موسوى اصفهانى, ص111.