حكيم فروتن 2 زندگى و انديشه علامه محمد تقى جعفري

 

حكيم فروتن (زندگى و انديشه علامه محمد تقى جعفرى)
آخرين قسمت

غلامرضا گلى زواره

 


 

مباحث فقهى و حقوقى
استاد محمدتقى جعفرى بر اين باور بود كه فقه اسلامى در پرتو تشيع جلوه اى ويژه در تاريخ فقه و حقوق اسلامى دارد كه از جهات فراوانى همه جانبه تر و دقيق تر از ساير سيستم هاى فقهى و حقوقى تلقى شده است, به نظر وى بارور شدن فقه تشيع در امتداد قرون و اعصار معلول دو مطلب اساسى است يكى استعداد ذاتى اين رشته از علوم اسلامى كه ناشى از اتكإ آن به منابع دائم الجريان كتاب آسمانى, سنت, اجماع و عقل است, اين منابع بدان جهت كه انسان شناخته شده را موضوع تكليف قرار مى دهد همواره دور از فرسودگى بوده و ابديت خود را تضمين مى كند, به همين دليل از صدر اسلام تاكنون هيچ مساله اى در باره شئون مادى و معنوى بشر مطرح نشده, مگر اين كه عالم تشيع توانايى پاسخ گويى آن را داشته و آن را بلاتكليف نگذاشته است, ديگر لياقت و شايستگى مقامات عالى فقاهت بوده است, وى از تاريخ مشحون از مجاهدت فقيهان و اين رادمردان الهى سخن گفته و به فداكارى و خلوص نيت آنان اشاره دارد و مى گويد: آن چه كه با اندك مطالعه در روش فقيهان مى توان به دست آورد اين است كه تاكنون هيچ كس نمى تواند سراغ بدهد كه در فلان تاريخ, فقيهى با علم به خلاف واقع و از روى هوى و هوس فتوا داده است.(1) در جايى به اصول و قواعد فقهى مى پردازد و مى نويسد: فقه اسلامى براى مديريت حيات دنيوى و اخروى آدمى در مسير به ثمر رسانيدن شخصيت رو به كمال او حدود و چارچوبه هاى ساختگى وضع و مقرر نكرده است زيرا هر اصل و قاعده اى را كه براى زندگى فردى و اجتماعى مقرر ساخته است, نه تنها هماهنگ باماهيت پوياى حيات انسانى است, بلكه با نظر به تحريك بشر به حيات معقول كه عبارت است از حيات طيبه, حيات مستند به بينه ; يعنى دليل روشن و بالاخره با هدايت به حياتى كه قابل اسناد به خداوند مالك حيات و موت است خوراك اصول و قواعد عامل محرك به حيات فوق است, اصول و قواعد فقهى مزبور با هميارى اخلاق انسانى والاست كه با انداختن نور افكن تكامل به حيات انسانى موجب مى شود فقه اسلامى را از هر دو امتياز پيشرو و پيرو برخوردار نمايد.(2) در مباحث كلامى و تشريح انديشه هاى اجتماعى علامه جعفرى به مسائل فقهى نظر دارد و ذيل تفسير فرمان مبارك حضرت على (ع) به مالك اشتر درخصوص تساوى افراد جامعه مى نويسد:((در فقه اسلامى عنوان نفس محترمه مطرح و واردكردن هر گونه آسيب و اخلال بر حيات نفس محترمه حرام جدى و عامل آن مجرم و مشمول كيفر مى باشد… براى كسى كه توانايى حفظ نفس محترمه از آسيب و قتل را داشته باشد تكليف و واجب است كه به هر وسيله اى كه ممكن است اقدام به حفظ نفس محترمه بنمايد.))(3)
علامه محمد تقى جعفرى مى گويد: ((هنگامى مى توان از اعلاميه جهانى حقوق بشر سخن به ميان آورد كه انسان را در حوزه ارزش ها تفسير كنيم, آيا مراد از انسان همان موجودى است كه پيامبران سيماى او را ترسيم كرده اند؟ يعنى فردى كه داراى كرامت ذاتى است و با حكمت بالغه خداوندى به وجود آمده, هدف حياتش خير و كمال است و هر كس به وى اهانت كند و حقوقش را ناديده بگيرد با مشيت خداوندى مبارزه كرده است يا انسان را به عنوان گرگ انسان تفسير مى كند و هيچ حقيقت ارزشى در وجود او سراغ ندارند.
مبناى حقوق بشر از ديدگاه غرب همزيستى مسالمتآميز همراه با صلح, آزادى و عدالت در جوامع بشرى است كه اهميت دارد و نمى تواند زيربنايى بوجود آورد كه همه افراد را اعضاى خانواده واحدى بدانند, براى تحقق چنين هدفى بايد مبناى عالى ترى كه از ديدگاه اسلام, خداست مطرح شود, براى اجراى هر گونه نظام حقوقى بايد نخست تبعيض ميان انسان ها وجود نداشته باشد و در درجه دوم زمينه هاى تحقق آنها از نظر تعليم وتربيت فراهم آيد, بر همين اساس, اسلام يك رشته اصول روانى و اخلاقى مشترك ميان انسان ها را تعليم داده تا زمينه هاى تحقق قوانين خود را فراهم آورد, وى براى نظام حقوقى اسلام چند ويژگى برمى شمارد:
[ الف] اين نظام متكى به ارائه خدمات با پذيرش اين اصل هر انسان آگاهى نه تنها تكاليف خود را با اخلاص و صميميت و بدون سوداگرى انجام مى دهد بلكه عمل به تكاليف را وسيله اى جهت رشد و تكامل خود تلقى مى كند;
[ ب] عامل اجراى نظام حقوق اسلامى شخصيت كمال طلب خود انسان است;
[ ج] چون مبناى اين آيين دين فطرى حضرت ابراهيم(ع) است و تمامى اديان آسمانى خود را وابسته به او مى دانند جهانى بودن تكاليف و حقوق بشر را بهتر مى توان اثبات كرد.))(4)
استاد جعفرى به تحقيق پيرامون اعلاميه جهانى حقوق بشر در اسلام پرداخته كه اعضاى كنفرانس اسلامى در سال 1410هـ.ق به تدوين آن پرداختند و نيز پژوهش هاى عالمانه وى درخصوص اين دو اعلاميه و مقايسه ميان آن ها در كتاب ((تحقيق در دو نظام حقوق جهانى بشر از ديدگاه اسلام و غرب و تطبيق آن با يكديگر)) تدوين يافته است. اين انديشمند جهان تشيع اعلاميه جهانى حقوق بشر را در چندين زمينه مورد انتقاد قرارداده و مى گويد: ((آزادى در اين اعلاميه به عنوان يك هدف نهايى منظور شده است در صورتى كه در اسلام نيروى آزادى با اعتراف به وجود و مطلوبيت آن تحت نظارت خداوندى قرار دارد و آزادى هيچ فرد نمى تواند مخل آزادى ديگران باشد, بعد مى افزايد: چون براى مواد مندرج در اعلاميه مذكور ضمانت اجرايى وجود ندارد تا امروز به عنوان يك عده مسائل اخلاقى براى ملل مطرح بوده داراى نقص آشكارى است كه جنبه حقوقى آن را تضعيف مى كند كاستى ديگر آن كه تمام مواد اين اعلاميه براى همزيستى و يا حداكثر بهزيستى مناسب است, ولى هيچ گونه تحركى به سوى فضيلت و داشتن شخصيت انجام نداده است و اين امور (همزيستى و بهزيستى) نمى تواند عدالت اجتماعى برقرار سازد و آن را از صورت خيال به جنبه عملى وارد كند.))(5)

پژوهشگر گرانمايه
هستى شناسى, معرفت شناسى, شناخت فلسفه دين, مطالعه و تحقيق در فلسفه حيات, تعليم وتربيت, كاوش هاى كلامى و اقتصادى, نقد مكاتب فلسفى اجتماعى غرب, بررسى مبانى فقهى و حقوقى, بررسى مباحث فيزيك نظرى و مبانى معرفت شناسى رياضيات, توجه به علوم طبيعى, تمدن شناسى, مطالعه در فلسفه تاريخ, شناختن مضامين و مفاهيم عرفانى و پاره اى علوم ديگر عرصه گاه براق انديشه اين متفكر متعهد و جولانگاه زورق فكرى اوست و در بسيارى از اين حوزه ها و عرصه ها سعى بر ارائه آرايى مستقل و نظريه هاى منحصر داشته است.(6)
ايشان براى روشن ساختن مسئله اى با آن چنان جامعيتى برخورد مى نمود كه در باره آن موضوع ده ها مبحث با ارزش ديگر مطرح مى گرديد كه شنونده بايد متوجه آن ها باشد و دريابد, چه بسا كه آن نكات جنبى از نظر ارزش كم تر از مبحث اصلى نبود, از علل اين جامعيت را مى توان احاطه و تسلط استاد بر رايج ترين فلسفه ها و علوم انسانى شرق و غرب و نيز تبحر در علوم مذهب و معارف دينى دانست.
اندوخته هاى علمى و فلسفى و ديگر معارف اين متفكر از يك همآهنگى و انسجام شايان توجهى برخوردار بود به گونه اى كه وقتى مطلبى فلسفى يا عرفانى را بيان مى كرد, مانند اين بود كه علوم اندوخته در ذهنش, در ديدگاههايش حاضر است به طورى كه آن وحدت عالى در مجموعه علوم سبب شده كه تضادى با ديگر دانش هاى مذهبى ايجاد نكند.
در وراى اين چهره علمى و فلسفى دنيايى از معارف لطيف عرفانى در سير به سوى الله در حركت بود و دو نيروى عقلى و قلبى با يكديگر به طور توام در باطن اين انديشمند فعاليت داشت و در حالت معنوى ـ عرفانى از خويشتن تجزيه و تحليل عقلانى بروز مى داد, در تدريس فلسفه كه گاه شاگردان در مسائل خشك منطقى و عقلانى غوطه ور مى شدند با طرح نكته اى عرفانى به اين حالت حيات و معنا مى بخشيد و آن را لطيف مى كرد. در واقع او كسى بود كه هم در مسائل عقلانى نكته سنجى داشت و هم در وادى عشق و گرايش هاى عرفانى از روحى لطيف و حساس برخوردار بود, وى با اراده اى پولادين در درياى معرفت به غواصى پرداخت و در ميان امواج خروشان انديشه هاى گوناگون سرفراز بيرون آمد و گوهرهاى گران بهايى را براى طالبان معرفت به ارمغان آورد, اطلاعى در خور و كاركردى قابل اعتماد در دانش هاى حوزه اى, معارف قرآنى و روايى, علوم انسانى برون حوزه اى, فرهنگ, اقتصاد و سياست و اخلاق عملى داشت, در برخورد با مردمان يك نوع همزبانى در وى ديده مى شد كه مهم ترين ابزاركار در زمينه مرزبانى حقايق و صيانت تعاليم است و موفقيت آميزترين عامل براى هدايت و ارشاد به شمار مى رود و اين چگونگى جز با دانستن زبان فكرى هر عصر و هر مردمى به دست نمىآيد.
اين نامدار عرصه انديشه دينى براى رسيدن به اين جامعيت علمى كوشش فراوان كرد و از لذت هاى جسمى و آسايش هاى بدنى چشم پوشيد و مظاهر دنيايى را حقير و خوار شمرد و به مال و منال و مقام جهان پشت نمود, به قول استاد محمد رضا حكيمى: ((عشق به كمال انسانى عافيت سوز است و خواسته هاى ديگر را از چشم عاشقان كمال مى اندازد و جان روشن آنان تن تيره را در پى مى برد تا چونان خويش روشن سازد و از اسارت خوراك و خواب و آسايش جويى رهايى بخشد, در اين عشق حقيقى روح جسد را در آغوش مى گيرد.(7)
نكته اى كه در خصوص اين شخصيت علمى, برجسته بود بعد وسيع و چشم گير تقواى الهى و علمى استاد است و بدون اغراق مى توان وى را از مصاديق بارز عالمان عامل دانست كه سخن و عملشان تا حدود زيادى مطابق يكديگر و بلكه مويد هم است و اگر او را بزرگ ترين متفكر انسان شناس جامعه معاصر ايران به شمار آوريم سخنى به گزاف نگفته ايم, مهم ترين ويژگى شخصيت اخلاقى او خلوص و تقوايش بود, نه تنها تحليل هاى فكرى خاص در باب اخلاص داشت كه تار و پود وجودش با اين خصوصيت تنيده شده بود, همين حالت به او صفا و نورانيتى ويژه بخشيد و تزكيه درون از او شخصيتى محبوب خاص و عام ساخت.
اين شخصيت فراتر از آن است كه در آثارش بتوان جست و عميق تر از آن مى باشد كه در كتبش مى توان يافت, انسانى بود بى آلايش و كم پيرايش با خلوصى خاص و بدون تعلقى ويژه با ابتكارات و طرح هاى چاره ساز و رهگشا كه در هر زمينه سخنى پر مغز دارد كه با انديشه اى نغز توام است, به مسائل گوناگون آگاهانه مى نگريست و شعاع جاذبه صاحبان خرد وى را مقهور نمى ساخت و با اين كه حرمت آنان را پاس مى داشت ساحت انديشه را از نقد علمى بى نياز نمى ديد و در عين حال بى واهمه از پرچمداران تكفير بر انديشه ها ارج مى نهاد و ارزش هاى بزرگ را بر پاى پرهيز از هر گونه تهمت و انگى كه توسط پيشقراولان اتهام مطرح مى شود قربانى نمى ساخت, در پذيرش سخنان گوناگون گوشى شنوا داشت و بر اين باور بود كه هيچ گاه نبايد ادعا كرد كه هرچه بر زبان جارى مى سازيم حق است و از مبالغه گويى درباره شخصيت هاى برجسته تاريخ پرهيز مى نمود.

غيرت دينى و تقواى علمى
اين حكيم صمدانى با قرآن انس ويژه اى داشت و آيه آيه اين كتاب شريف را چون جان جان خود مى دانست و باايصال به حقيقت قرآنى طرح حيات معقول را به جامعه انسانى اهدا كرد, روح بزرگش كمال را در مكتب مولاى اهل معرفت حضرت على بن ابى طالب آموخته و او را با حكمت آشنايى ديرينه بود و با غواصى در اقيانوس نهج البلاغه تفسير اين كتاب شريف را به نگارش درآورد, او كعبه اهل تحقيق و تدقيق بود و معارف قرآنى و حكمت اهل بيت (ع) را چنان با شيوايى بيان مى كرد كه گويى آن چه را مى گويد با چشم دل مشاهده مى كند, دردمندى وى نسبت به دين و رازگشايى از پيچيدگى هاى مسائل هستى مرتبه اى از فرهنگ اسلامى را آشكار كرد كه تا قرن ها بعد به عنوان ميراثى ماندگار حيات خواهد داشت.
غيرتى عالى و وافر در دفاع از دين و ارزش هاى الهى داشت, تمام كوشش هاى فكرى ساليان درازش جز براى رسيدن به اين مقصد عالى نبود, اگر به فلسفه روى آورد و از نهج البلاغه و مثنوى سخن گفت و به نقد و بررسى افكار پرداخت و انديشه ها را تحليل كرد, براى آن بود كه نشان دهد آدمى داراى يك سلسله ارزش ها و اصول ثابتى است كه تنها دين حامى و حافظ آن هاست, در دهه آخر عمر همواره در فكر شبهه زدايى و پاسخ گويى به مسائل جديد بود, گاه به بحث با اهل علم مى پرداخت و با آن ها از اشكالات و ايرادهايى سخن مى گفت كه حريم دين را تهديد مى كنند, از آنان گلايه داشت كه چرا به وظيفه خود عمل نمى نمايند و در آخرين شب كه آماده سفر به خارج از كشور براى درمان خود بود اظهار داشت: غيرت دينى ام به من اجازه نداد كه چندان به سلامتى خود فكر كنم, چون مسئله حيات را براى خود حل شده مى دانست, تكليف خويش را با زندگى و راهى كه مى بايست طى كند روشن نموده بود و به خوبى مى دانست كه چه بايد بكند و از راهى كه رفته بود نه تنها احساس ندامت نمى كرد كه بسيار خشنود بود.(8)
جانب دارى منصفانه اى از اسلام داشت, چون دين خدا, شريعت مصطفى و سرچشمه فروزان علم و حكمت و هدايت اهل بيت (ع) را شناخت در بحث و سخن درخصوص آن بى تفاوت نبود و حمايت از ارزش هاى الهى را زاييده شناخت, غيرت, تعصب دينى و نشانه كمال بلوغ و رشد فكرى مى دانست به نيازهاى فكرى زمانى كه در آن مى زيست توجه داشت و در روزگارى كه آثار فيلسوف معاصر غربى يعنى برتر راندراسل به فارسى ترجمه شد به نقد و بررسى تفكرات وى پرداخت تا دانش پژوهان تصوير دقيقى از وى داشته و تحت تاثير انديشه هاى منفى وى قرار نگيرند, وقتى ماده گرايان از نظريه جبر جانب دارى كردند مسايل مربوط به جبر و اختيار را مورد بررسى قرار داد, اوايل پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى كه بحث هاى فكرى ـ عقيدتى ميان گروههاى گوناگون رواج داشت, اين متفكر به طور مفصل مسائل شناخت را تبيين نمود تا با بطلان انديشه هاى ماترياليستى نظريه شناخت رااز ديدگاه فلسفه اسلامى و قرآن كريم بيان كند. با وقوع انقلاب فرهنگى و ضرورت بازنگرى در رشته هاى دانشگاهى خصوصا علوم انسانى, ديدگاه اسلام را در مورد انسان تشريح كرد تا دست اندركاران اين رشته از دانش بشرى دريابند كه مهمترين اختلاف نظر علوم انسانى ميان اسلام و مكاتب غربى در تفسيرى است كه از انسان ارائه مى دهند, با تشكيل نظام جمهورى و ضرورت توجه به مسائل فرهنگى و هنرى به تحليل عميق پيرامون مبانى و فلسفه هنر پرداخت, در سال هاى اخير كه خصوصا در محافل غرب همواره نظام جمهورى اسلامى را متهم به زير پا گذاردن حقوق بشر نموده اند و برخى متفكران غربى در مورد اصل حقوق بشر در تفكر اسلامى ترديد داشتند, علامه جعفرى براى دفاع از حقوق اسلامى و نقادى حقوق بشر در غرب به مقايسه ميان حقوق بشر در اسلام و غرب پرداخت و حاصل مطالعات خويش را در اين زمينه انتشار داد و وقتى مباحث مربوط به فلسفه دين در جامعه رواج يافت و شبهاتى در قلمرو دين پژوهى مطرح شد استاد آنها را بررسى كرد و سكولاريزم (حذف انديشه دينى) را به نقد كشيد و در خصوص فلسفه دين مباحثى را به رشته تحرير درآورد, درس ها, سخنرانى ها, مصاحبه ها و گفتگوهاى ايشان نيز با توجه به مقتضيات زمان و در ارتباط با احتياجات فكرى افراد جامعه تنظيم گرديده است.

اخلاق حسنه
خوش محضر بودن, شيرينى و كشش بيان از خصوصيات برجسته اين دانشمند بود, حتى در درس هاى خشك و جدى بياناتى جالب و جاذب و مشحون از مثال و مطايبه مطرح مى كرد, در هر مسئله علمى يا فلسفى كه لذت و نشاطى برايش حاصل مى گرديد جهت شاگردانشان نيز به وجود مىآمد, فروتنى اين عالم عامل موجب گرديد تا به آن صورت شناخته نشود, او در برخورد با تمامى افراد اعم از شخصيت هاى فكرى و اشخاص معمولى فروتنى داشت و وقتى كسى برايش حقيقتى را مطرح مى كرد و يا پرده از روى مسائل علمى برمى داشت و زواياى يك بحث فكرى را روشن مى كرد جهت وى تواضع مى نمود, بسيارى از شيفتگان و علاقه مندان وى از شاگردانش نبودند بلكه برخورد فروتنانه اين نامور عرصه معرفت موجب گرديده بود كه مردم در هر مجلس و محفلى به محض ديدنشان سريعا ايشان را در ميان گرفته و نسبت به وى ابراز علاقه و ارادت مى كردند.
آلايش, ريب و ريا در وى راهى نداشت و كمتر كينه كسى را به دل مى گرفت, بسيار ساده زندگى كرد و شاخص و نماد روشن يك عالم دينى بود كه ديدارش اطمينان قلبى به افراد مى داد, از افراط و تفريطها به دور بود و هيچ گاه درگير روز مرگى سياسى نشد, در معاشرت ها, مسايل اجتماعى و سياسى بطور طبيعى و فطرى بسيار عادى, ساده و آسان برخورد مى نمود. در برابر همه مشكلات زندگى كه براى او نيز كم نبود هيچ گاه آرامش روح و روان را از دست نداد. نشاط عجيبى در وجودش احساس مى شد. اين انبساط روحى نه تنها در حال عبادت كه در برخوردهاى روزانه اش با خلايق هم آشكار بود, به مردم عادى علاقه وافرى داشت و فاصله اى ميان خود و آنان احساس نمى كرد در مقابل احترام و تكريم هايى كه عموم افراد نسبت به او بروز مى دادند مى گفت: خدايا ما براى اين مردم چه كرده ايم كه تا اين اندازه به ما محبت مى ورزند, رابطه اش با اشخاص عادى تفاوتى با متفكران و صاحب نظران نداشت.
ساده زيستى و بى رغبتى به دنيا يكى از جلوه هاى اخلاق حسنه اين حكيم بود, وى تا چند سال قبل در منزلى محقر واقع در خيابان زيبا ـ نزديك ميدان خراسان ـ در تهران زندگى مى كرد و بسيارى از فعاليت هاى علمى دوران حيات خويش از قبيل پذيرش برخى محققان خارجى و انعقاد دروس گوناگون علمى و فلسفى براى طلاب و دانشجويان و تاليف ونگارش آثار متعدد كه برخى خود به چندين مجلد مى رسند در همان منزل انجام مى داد, از اغراق گويى و القاب بيزار بود و از افراد مى خواست از ستايش و مدح وى اجتناب كنند. بنا به تصويب شوراى عالى تحقيقات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى مقرر گرديد به پاس تلاش نستوهانه علامه جعفرى و خدمات گران سنگ اين انديشمند سترگ كنگره نكوداشت منزلت علمى اين دانشمند برگزار گردد استاد از زهد و فروتنى به برگزارى اين مراسم رضايت نمى داد و در اين باره مقاومت مى نمود سرانجام به اين نيت به برگزارى آن رضايت داد كه حتى براى تعدادى اندك از مردم در جهت علاقه و گرايش به علم و تحقيق ايجاد انگيزه نمايد.(9)
به رغم سختى ها و مشقت هايى كه با آن ها مواجه بود در انجام فعاليت هاى علمى سخت كوش بود, كم تر كسى در ميان روحانيون يا افراد دانشگاهى سراغ داريم كه متجاوز از چهل سال متمادى شبانه روز به تحقيق, تفحص, تدريس و سخنرانى اشتغال داشته باشد, او از خود حدود يكصد جلد كتاب بر جاى نهاد كه برخى از آن ها خود به چندين جلد بالغ مى گردند و سخنرانى هايش از يك هزار متجاوز است.
تلاش هاى عميق علمى و تحقيقات گسترده در علوم متعدد به هيچ عنوان مانع آن نگرديد كه علامه جعفرى از تحكيم روابط خانواده و مسائل فرزندان غافل بماند و همسرش را بسيار تكريم مى نمود, افراد فاميل را بسيار دوست مى داشت و آنان را به خواندن نماز اول وقت, حفظ شئون اسلامى و برخورد شايسته با افراد تشويق مى كرد و به روابط خانوادگى مناسب اهميت مى داد, در مراسم و اعياد به خانه بستگان مى رفت و از آنان احوالپرسى مى نمود, رابطه اش با نيروهاى جوانى كه بعضا با انبوهى از سوالات و مشكلات فكرى نزد وى مىآمدند بسيار دوستانه, عاطفى و عارى از هر گونه تكلف بود, با اين قشر بسيار بشاش و گشاده رو رفتار مى نمود و در ديدار با آنان مزاح مى كرد, حتى براى كودكان دبستانى و نوجوانان دوره راهنمايى وقت مى گذاشت و به شيوه اى صميمانه آنان را مى پذيرفت و سوالاتشان را با بيانى ساده اما, استوار پاسخ مى گفت.

در وصف مشاهير
حضرت امام خمينى (قدس سره) نسبت به مقام اين متفكر وارسته عنايت ويژه اى داشتند, گويا در اوايل پيروزى انقلاب اسلامى آن امام امت براى ابلاغ وظيفه و تصدى سمتى به دنبال وى مى فرستند, علامه جعفرى چون به خدمت امام مى رسد, مى گويد: من شرعا اوامر حضرت عالى را لازم الاطاعه مى دانم و هر چه بفرمائيد برايمان حجت است اما شخصا مايلم كه تلاش فكرى خود را ادامه دهم و با همين سخنرانى ها و نوشته ها بيشتر مى توانم به اسلام و نظام خدمت كنم, امام تبسمى فرموده و مى گويند: شما هر كارى بكنيد براى اسلام خدمت است و مورد قبول من مى باشد.(10) مقام معظم رهبرى حضرت آيه الله العظمى خامنه اى در اطلاعيه اى كه به مناسبت ارتحال اين عالم ربانى صادر فرمودند, در وصف وى چنين نوشتند:
((آن عالم بزرگ و متعهد در طول بيش از چهل و پنج سال از هنگامى كه پس از تكميل تحصيلات عالى و ممتاز خود قدم در وادى تاليف و تحقيق و تعليم نهاد, آثار علمى باارزشى پديد آورد و تفكر وسيع را در دائره وسيع از مستفيدان و تحسين كنندگان جهانى خود ارتقا بخشيد… سخنرانى هاى پر مغز اين دانشمند عاليقدر كه سرشار از نكته هاى عميق و درس هاى به ياد ماندنى براى نسل جوان و دانش پژوه كشور بود, در شمار حسنات علمى و فكرى دوران حاضر محسوب مى گردد و خاموشى اين چراغ فروزان حقا خسارتى بزرگ براى جويندگان معارف عميق اسلامى به شمار مىآيد…))
علامه جعفرى سخت مورد التفات استادش حضرت آيه الله ميلانى بود و اين مرجع بيدار و مبارز در فرازى از اجازه اجتهادى كه براى ايشان مى نويسد وى را چنين وصف مى كند:
((نور چشم من علامه گرانقدر حجه الاسلام والمسلمين حاج ميرزا محمدتقى جعفرى دامت تاييداته, مدت زيادى از عمرش را در تحصيل معارف حقه الهى صرف نمود و كوشش و اجتهاد در ارتقاى علوم دينى كرد و در دروس فقه و اصول من محققانه و موشكافانه حضور يافت, پس بحمدالله تعالى در علوم اسلامى به مرتبه اى نامدار و در اجتهاد به مقامى رفيع دست يافت…(11)
علامه آيه الله سيد عبدالحسين امينى صاحب كتاب باارزش الغدير در بيانى جالب گفته بود: مى دانيد چرا علامه جعفرى را بسيار دوست دارم؟ براى اين كه با اين وضع علمى از نظر صفاى باطن گوئى تازه به دنيا آمده است, شهيدمطهرى نيز با اين شخصيت ارتباط نزديكى داشت و برخورد علامه جعفرى با اين متفكر شهيد همواره از روى صفا و اخلاص و در كمال احترام بوده است, در سال هاى قبل از انقلاب مكرر مشاهده مى گرديد به محض آن كه استاد جعفرى مشورتى با آيه الله مطهرى مى نمود آن عالم وارسته شخصا به ديدن اين فيلسوف مىآمد و با يكديگر به شور و مشورت مى نشستند.(12)
آيه الله شهيد سيدمحمد باقر صدر در نامه اى از اين مرد بزرگ چنين ياد مى كند:
((… به پيشگاه برادر بزرگوار و پناه آرزوها, فقيه, اصولى, فيلسوف متكلم حجه الاسلام والمسلمين علامه شيخ محمدتقى جعفرى دام عزه با شادمانى نامه ارجمند شما را زيارت كردم و با تمام انديشه و عواطفم آن را قرائت نمودم, چگونه آن را چنين مشتاقانه نخوانم در حالى كه آن شعاعى است از نور كسى كه بر جهان اسلامى با علم و فضل و نظريات و تحقيقاتش نورافشانى مى كند…))
عالم محقق حضرت آيه الله سبحانى در نوشتارى ابعاد علمى و توانايى هاى فكرى و خصال روحى اين مرد بزرگ را وصف كرده و مى افزايد: ((در نيمه اين فصل[ پاييز ]1377 نيز[ باد خزان] درخت تناور و كهنسال حكمت, عرفان, هنر و ادب را از پاى درافكند و مشعل فروزان هوش و ذكإ, انديشه و تفكر را خاموش ساخت و همگان را به سوگ فيلسوف مبتكر و ژرف انديش معاصر يعنى آيه الله حاج شيخ محمدتقى جعفرى تبريزى نشاند…)) (13)
استاد محمدرضا حكيمى مى نويسد:
((آشنايى اين جانب با علامه بزرگوار, متفكر گرانقدر اسلامى, آيه الله حاج شيخ محمدتقى جعفرى تبريزى به چهل سال از اين پيش مى رسد… و اين آشنايى سپس به شناختى بيشتر پيوست و به دوستى و به ارادت اين جانب, بويژه با مطالعه كتاب ((ارتباط انسان, جهان)) كتابى غنى و ابتكارى و پر ارج و كتاب ((تعاون الدين و العلم)) و كتاب ((مبدا اعلى)) و… و اطلاع هماره از حضور جدى و تكليف شناسانه ايشان در مرز پاسدارى از دين خدا و مبانى قويم و ارزش هاى متعالى آن به منظور نجات نسل هاى انسانى, و همچنين پشتكار پوينده اين عالم مرزبان و فيلسوف و انديشمند غير محدود انديش, در آفاق فرهنگ و انديشه انسان معاصر, به منظور گسترش باورهاى الهى وصيات آن ها و رد تهاجم هاى متفاوت در هر دوره… و آنگاه پديد آوردن اين همه تاليفات گرانقدر در پهنه گسترده فرهنگ غنى و پهناور اسلامى ايران و ابعاد گوناگون معرفت شناختى, بدانسان كه اگر اين آثار از آن گروهى از دانشوران و عالمان بود, جاى گراميداشت و اعجاب داشت تا چه رسد كه اكنون يك تن به عرضه آنها پرداخته است…))(14)
سرانجام اين دانشمند گرانمايه پس از عمرى تلاش پربار علمى در بيست و ششم آبان ماه سال 1377هـ.ش به سراى باقى شتافت و پيكر مطهرش در جوار بارگاه مقدس حضرت على بن موسى الرضا(ع) در مشهد مقدس بر حسب وصيتش با اعزاز و شكوهى خاص به خاك سپرده شد.

پى نوشت ها:
1 ) منابع فقه, محمدتقى جعفرى, ص33 و 34.
2 ) سكولاريسم يا حذف دين از زندگى دنيوى, محمدتقى جعفرى, گردآورى محمدرضا جوادى, ص 58 ـ60.
3 ) حكمت اصول سياسى اسلام, محمدتقى جعفرى, ص342ـ343.
4 ) تكاپوگر انديشه ها, ص 418ـ419.
5 ) انسان در افق قرآن, محمدتقى جعفرى, ص 83ـ 85.
6 ) شريعه خرد.
7 ) همان ماخذ, مقاله سيماى جامعيت, ص 84.
8 ) آفاق مرزبانى, ص 17ـ 18.
9 ) اين مراسم در تاريخ دهم مهرماه سال 1376 هـ.ش در دانشگاه تهران برگزار شد.
10 ) شريعه خرد, ص 439ـ 440.
11 ) كيهان فرهنگى, مهرماه سال 1363,ص 3.
12 ) شريعه خرد, ص 425 و440.
13 ) مجله كلام اسلامى, سال هفتم, زمستان 1377, شماره28, ص 2.
14 ) سيماى جامعيت, استاد محمدرضا حكيمى, مجله مسجد, سال هفتم, شماره 41, آذر و دى 1377.