امام خمينى و تحولات بين المللى

 

امام خمينى(ره) و تحولات بين المللى

دكتر محمد رضا حافظ نيا

 


 

امام خمينى(ره) نهضت دينى و اسلامى خود را در زمانى آغاز و رهبرى كرد كه بر جهان, نظام ژئوپلتيكى دو قطبى حاكم بود و ساختار قدرت و مناسبات آن در جهان به نوعى سكون و ايستايى رسيده بود. بدين معنا كه جهان به دو بخش كاملا مشخص تقسيم شده و رهبرى هر بخش را يكى از دو ابرقدرت شوروى و امريكا به عهده داشت و واحدهاى سياسى جهان يا كشورها, هر يك به نحوى در چارچوب ساختار مزبور جايابى شده بود, چه به صورت الحاق و وابستگى, و چه به صورت تبديل شدن به قلمرو نفوذ ابرقدرت مربوطه. در اين نظام ژئوپليتيكى, توازن قدرت به صورت يك واقعيت شكل گرفته بود و رقابت شديد بين دو ابرقدرت, توإم با حفظ توازن مزبور پديده اى آشكار و جدى بود. تلاش هاى پراكنده كشورها و دولت ها نظير تشكيل كنفرانس اسلامى, جنبش غير متعهدها, اتحاديه عرب, سازمان وحدت افريقا و غير آن جملگى فاقد اعتبار ذاتى شده بودند و ميزان خودنمايى و نشو و نماى آن ها تابعى از موقعيت آن ها نسبت به الگوى رقابت جهان دو قطبى بود , و اساسا در مقابل آن رنگ باخته بودند. در واقع تلاش هاى استقلال طلبانه و خارج از حوزه حاكميت و نفوذ دو ابرقدرت بى ثمر شده بود. بر دولت ها , ملت ها, كشورها و جنبش هاى آزاديبخش نيز اين امر مشتبه شده بود كه حيات و بقاى آن ها در گرو وابستگى به يكى از دو ابرقدرت و قرارگيرى آنها در سيكل رقابت آنها مى باشد. جالب اينكه دو ابرقدرت رقيب دوره جنگ سرد, خود همپيمانان برنده جنگ جهانى دوم در سال 1945م و در برابر دشمن مشترك آنها يعنى آلمان بودند كه از فرداى جنگ به سرعت بر تحكيم موقعيت ژئوپليتيكى خود, و اكتساب فرصت هاى قدرت افزايى در عرصه بين المللى و شكل دهى به الگوى رقابت و حوزه هاى نفوذ جغرافيايى پرداختند. در فضاى سياسى ـ ژئوپليتيكى دوره جنگ سرد كه در حدود 45 سال طول كشيد استقلال خواهى و خود تصميم گيرى معناو مفهوم خود را از دست داده بود و به صورت واژگانى ادعايى, رويايى و آرزويى درآمده بود.
ايران آن روز در چرخه رقابت دو ابرقدرت مزبور به صورت قلمرو ژئواستراتژيك و حوزه نفوذ ژئوپليتيكى امريكا شكل گرفته بود و همگرايى رژيم پهلوى با امريكا و تبديل شدن به عامل اجراى سياست هاى منطقه اى آن نيز بر كسى پوشيده نبود.
امام خمينى (ره) رهبرى انقلاب اسلامى را در چنين فضاى ملى و بين المللى به دست گرفت و آن را در ايران به عنوان يكى از مهمترين مكمل هاى ژئواستراتژيك و ژئوپليتيك ايالات متحده امريكا در كرانه جنوبى اوراسياى بزرگ به پيروزى رساند و اولين ضربه را بر پيكر نظام ژئوپليتيكى ايستا و مستقر در جهان وارد آورد. خروج ايران از حوزه تعلق امريكا در اثر پيروزى انقلاب اسلامى, الگوى توازن قدرت حاكم بر جهان را بهم ريخت و آشكارا شكست جبران ناپذيرى را بر كفه قدرت جهانى امريكا وارد آورد. به هم خوردن موازنه استراتژيكى و ژئوپليتيكى جهان منشإ يك سلسله حوادث پى در پى شد كه در تعامل با يكديگر به دگرگونى بنيادين ساختار سياسى جهان و پايان يافتن نيم قرن سلطه نظام دو قطبى دوره جنگ سرد منجر گرديد. در اين رابطه آنهايى كه به مفاهيم و مسائل ژئوپليتيكى جهانى مإنوس بوده و در انديشه آن مى باشند به خوبى مى دانند كه سيستم سياسى ايستا و مستقر بر جهان در دوره جنگ سرد كه با الگوى رقابت توازن دهنده در عرصه هاى اقتصاد, سياست, تسليحات, تكنولوژى, ارتباطات و غيره پايدار و تثبيت مى گرديد. تنها با خروج يك عنصر موثر سيستم كه در عين حال بر آن عصيان مى ورزيد امكان تحول را پيدا مى كرد. اين عنصر موثر و آغازگر دگرگونى در سيستم حاكم, در يكى از حساس ترين قلمروهاى ژئوپليتيك دوره رقابت جنگ سرد پديدار گشت و اين نقش برجسته و دگرگون ساز را ايران انقلابى به رهبرى امام خمينى(ره) به عهده گرفت. انقلاب اسلامى در فضاى جغرافيايى پديد آمد كه موقعيت ژئوپليتيكى آن در استقرار توازن قدرت دوره جنگ سرد بسيار تعيين كننده بود. قرار گرفتن در آن بخش مركزى در قلمرو ريملند و كمر بند سد نفوذ كمونيسم و در منطقه رقابت و حائل و سطوح تماس دو قلمرو ژئواستراتژيك برى و بحرى و ژئوپليتيك شرق و غرب از يكسو, و مجاورت جغرافياى آن با مخزن بزرگ انرژى جهان يعنى خليج فارس و هم چنين دسترسى آن به حوزه هاى ژئوپليتيكى فعال نظير جنوب آسيا, خاورميانه و شرق مديترانه, اقيانوس هند از سوى ديگر آن را از چنان وزن ژئوپليتيكى و پتانسيل قدرتى برخوردار مى كرد كه با رها شدن آن مى توانست الگوى موازنه استراتژيك جهانى را به هم بزند و با رفتار سياسى جديد خود به تزلزل و لرزش سيستم ايستاى مستقر كمك كند و آن را تا سر حد فروپاشى تهديد نمايد.
بنابراين مهمترين نقشى كه براى امام خمينى(ره) در ارتباط با نظام بين المللى مى توان قائل بود اين است كه فرآيند دگرگون سازى سيستم ژئوپليتيكى مستحكم دوره جنگ سرد را پايه گذارى نمود تا آن جا كه سقوط سيستم را پس از گذشت يك دهه از پيروزى انقلاب اسلامى عملى ساخت و فضاى جهان را آماده استقرار سيستم جديدى نمود كه هرچند با گذشت يك دهه از سقوط آن, هنوز در دوره انتقال و سياليت به سر مى برد ولى توالى رويدادها نشان مى دهد كه على رغم پديد آمدن فرصت هاى قدرت طلبى براى امريكا كه در جست و جوى رهبرى بلامنازع جهانى بود, فرضيه استقرار نظام چند قطبى همراه با توزيع جغرافيايى متعادل تر قدرت جهانى, احتمال وقوع بيشترى پيدا مى كند. جهان اكنون در دوره انتقال و بلاتكليفى بسر مى برد. از يكسو امريكا به عنوان تنها بازمانده نظام دو قدرتى گذشته سعى بر تصاحب اقتدار جهانى داشته تا آن را به صورت انحصارى در اختيار خود داشته باشد. از سوى ديگر قدرت هاى جديد و يا درجه دو دوره جنگ سرد از فرصت موجود بهره بردارى نموده و به شدت مى كوشند مانع از استقرار نظام تك قطبى در جهان بگردند. رقابت و مخالفت در عين برخى فرازهاى همگرايى, كاملا آشكار است , و امريكايى ها نيز بر اين امر كاملا واقفند كه چنين امكانى براى آن ها وجود ندارد كه بتوانند همه بازيگران بين المللى اعم از قدرتمندان جديد و يا دولت هاى كوچك را تحت كنترل درآورند. از اين رو به نظر مى رسد استراتژى خود را بر كنترل برخى نهادها و مكان هاى دارنده كاركردهاى جهانى و استراتژيك نظير رسانه ها و شبكه هاى اطلاعاتى, فضا, بحران سازى و شكل دهى به ائتلاف هاى بين المللى و منطقه اى, خليج فارس و ذخاير انرژى جهان, سازمان ملل و غيره متمركز كرده اند تا از طريق آن ها بتوانند فشارهاى لازم را بر مدعيان قدرت جديد و يا رقباى احتمالى آينده وارد سازند و رفتارهاى مورد نظر خود را از طريق به كارگيرى اهرم هاى مزبور بر آن ها تحميل نمايند.
جمهورى اسلامى ايران به عنوان ميراث امام خمينى(ره) نيز كاركرد ثابت خود را در كنش نسبت به نظام بين المللى حفظ نموده و هم چنان به عنوان آغازگر دگرگونى نظام جهانى, و با هدف كامل شدن فرآيند سقوط نظام هاى سلطه تك قطبى, دو قطبى و چند قطبى در جهان, در جست وجوى استقرار نظام عادلانه بين المللى با مشاركت همه دولت هاى جهان است. استراتژى جمهورى اسلامى ايران در ارتباط با نظام بين المللى و ساختار قدرت جهانى تاكنون ثمربخش بوده است, و به نظر مى رسد على رغم ضعف تكنولوژيك و ضعف قدرت اقتصادى آن كه از عناصر بنيادين قدرت در جهان هستند, هم چنان از قدرت سياسى و ژئوپليتيكى تعيين كننده اى در نظام جهانى برخوردار است كه مى تواند بر فرآيندهاى نهادگذار و ساختار ساز نظام بين المللى تإثير بگذارد و انهدام فرسايشى نظام سلطه بين المللى را تعقيب نمايد. نظام سلطه اى كه از سوى دولت ها و ملت ها اعم از قوى و ضعيف به چالش كشيده شده و عصيان و اعتراض عليه آن به صورت يك فرهنگ فراگير جهانى درمىآيد و انديشه دستيابى به استقرار نظام عادلانه و مشاركتى بين المللى تقويت مى گردد. چالشها و انديشه هايى كه نسبت به ضرورت دگرگونى در نظام بين المللى, امروزه به صورت علنى و بعضا با كردارهاى شجاعتآميز انجام مى شود خود ريشه در استراتژى ((انحصار شكنى قدرت جهانى)) و به تعبير داخلى ((بت شكنى)) دارد كه تإسيس كننده آن باز هم امام خمينى(ره) بود, كه استراتژى تهاجم بى وقفه سياسى ـ تبليغى عليه سران دو قطب قدرت جهانى دوره جنگ سرد را اتخاذ كرد و روح جرإت, شهامت, ايستادگى و مقاومت و برخورد با سران نظام سلطه جهانى را در ملت ها زنده كرد; تا آن جا كه نگارنده اطلاع دارد, چنين روحيه اى قبل از آن يا وجود نداشت يا اگر داشت شهامت بروز آن وجود نداشت.
امام خمينى در تاريخ 18 / 11 / 1362 در جمع سفرا و نمايندگان سياسى جمهورى اسلامى ايران در بيانى نصيحتآميز به سران قدرت جهانى, ديدگاه هاى جديد برخاسته از عنصر پيشگام دگرگونى نظام بين المللى, يعنى ايران عصر انقلاب اسلامى را اين گونه بيان مى كند:
((قدرت هاى بزرگ بايد طرز تفكرشان را عوض كنند بايد بدانند كه دنيا عوض شده است. دنيا, دنياى سابق نيست كه يا انگلستان بايد بر همه دنيا حكومت كند يا اروپا يا امريكا و يا شوروى. دنيا امروز نمى پذيرد اين را. بايد آنها تعديل كنند كارهاى خودشان را. دنيا نمى پذيرد كه دو قدرت تمام دنيا را از بين ببرند. دنيا نمى پذيرد كه يك اقليت تمام كشورها را ببلعد. بايد اينها در كارهاى خودشان يك تجديد نظر بكنند.))
(صحيفه نور, جلد18, وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى,1365, ص220).